در
میان جشنهای بزرگ ایران باستان، سپندارمذگان جشنی است در پنجمین روز
سپندارمذ( اسفند) ماه. همین روز شایسته و برازنده است كه جشن پرستاران
میهن ما باشد.
چندی پیش از من پرسیدند ،كدام روز شایسته است .همین روز
را برگزیدم ( پذیرفته هم شد ) زیرا در چنین روزی نیاكان پارسای ما از برای
سپندارمذ كه ایزد یا فرشتهی
در
میان این گروه هفتگانه ، سپندارمذ و خرداد و امرداد ، مادینه دانسته شده و
این خود می رساند كه در آیین نیاكان ما ،در پایه ، فروتر از مردان دانسته
نشده اند. گروه دوم از فرشتگان هماناند كه در زبان فارسی به جای مانده:
رشن- سروش- مهر- بهرام- ارشتاد و جز اینها نام دارند و پاسبانی هر یك از سی
روز ماه به یكی از آنان سپرده است.
در ایران باستان ، آنچنان كه در
گفتار چهارشنبه سوری یاد كردیم ، هفته در كار نبود و واژه شنبه ، ایرانی
نیست. نام هر یك از روزهای ماه كه به نام همان ماه می افتاده ، نزد
ایرانیان روز جشن بود.
اینچنین: فروردین روز( نوزدهمین روز ماه) در فروردین ماه، جشن فرودگان.
اردیبهشت روز (سوم) در اردیبهشت ماه، جشن اردیبهشتگان.
خرداد روز (ششم) در خرداد ماه، جشن خردادگان.
امرداد روز (هفتم) در مردادماه، جشن امردادگان.
شهریورروز (چهارم) در شهریور ماه، جشن شهریورگان.
مهر روز (شانزدهم) در مهرماه، جشن مهرگان.
آبان روز (دهم) در آبان ماه، جشن آبانگان.
آذرروز ( نهم) در آذرماه ، جشن آذرگان (=آذرجشن).
هرمزدر روز (یكم) در دی ماه، جشن دیگان (خرم روز ).
بهمن روز (دوم) در بهمن ماه، جشن بهمنگان (= بهمنجنه).
سپندارمذ ( روز پنجم) در سپندارمذ (= اسفند ) ماه جشن سپندار مذگان.
گذشته
ازین جشنهای بزرگ ، باز جشن های بزرگ و كوچك دیگر داشتند كه از یاد كردن
آنها درین جا خودداری می كنیم .گفتیم سپندارمذ یكی از هفت پاكان جاودانی
است. هر یك از اینان نمایندة یكی از صفتهای اهورامزدا هستند ودر جهان خاكی
یا مادی، نگهبانی یكی از آفریدگان ایزدی با آنان است : بهمن، نمایندهی
منش نیك اهوراست و در جهان خاكی ، نگهبانی همه چهار پایان سودمند با اوست.
اردیبهشت، نماینده راستی و پاكی خداوندگار است . در گیتی، نگهداری آتش ،
سپرده بدوست. شهریور، نماینده شهریاری و توانایی اهوراست و در این جهان
خاكی ، نگهداری آهن وپولاد (همه فلزات) با اوست. سپندارمذ، نمودار سازش و
نرمخویی و بردباری آفریدگار است و در گیتی، نگهداری زمین با اوست. خرداد،
نماینده رسایی آفریدگار است و در جهان ، نگهداری آب با اوست. امرداد،
نمایندة بیمرگی و جاودانی خداوند است و درین جهان، پاسبانی گیاه و رستنی با
اوست.
به نام سپندارمذ كه در اوستا، آرمیتی Armaiti خوانده شده، بسیار
برمیخوریم و بسا با صفت سِپِنت آورده شده یعنی پاك یا مقدس ، برابر
سانكتوسSanctus در لاتین. در بسیاری از جاهای اوستا، چه در گاتها كه از
سرودهای خود وخشور زرتشت است و چه در بخشهای دیگر آن از واژة آرمتی، خود
زمین اراده گردیده و دختر اهورامزدا دانسته شده است .چنانكه
می¬¬¬دانیم، در آیین ایران، خداوندگار یكتا – اهورامزدا- دارای زن و
فرزند نیست و همانند و انباز ندارد. از اینكه سپندارمذ دختر وی خوانده شده،
خواستند مردم را به كشت و كار گمارند: كسی كه خاك، آبادان كند و مرز و بوم
را از كشتزار، خرم و شاد سازد، نگهبان زمین از او خشنود گردد و از خشنودی
وی است كه از بخشایش پدر آسمانی- اهورامزدا – برخوردار شود. یكی از رازهای
آبادانی ایران در پارینه همین بود كه در كشاورزی از كارهای نیك به شمار
میرفت و خوشی جهان پسین را در گرو كشت و كار این جهان میدانستند.
این
است كه در سرود اشتودگات ( یسنا 45 بند 4) زرتشت گوید : ایدون سخن می دارم
از آنچه از برای این سرای بهتر است. از دین راستین بیاموختم كه
اهورامزدا، آفرینندة جها ن، پدر برزیگر نیككردار است و زمین ( آرمتی=
سپندارمذ) دختر نیك كنش اوست.
آری آرمتی ، نگهبان زمین و خود ، مادر
زمین است ( مانند ماترترا Mater terra ) در سراسر اوستا و در همه نوشتهای
پهلوی از او یاد گردیده. در بندهش كه یكی از نامه های ارجمند و بزرگ پهلوی
است ، در فصل 27 كه از گیاهان سخن رفته، در پاره 24 آمده: هر یك از گلها از
آن یكی از ایزدان بزرگ و فرشتگان است. یاسمن از آن بهمن است. مورد از آن
اهورامزداست. بیدمشك از آن سپندارمذ است. سوسن از آن خرداد و چمبك از آن
امرداد است و جز اینها.
در میان این رستنیها و گلهای خوشبو و زیبا،
بیدمشك كه از آن سپندارمذ دانسته شده، همان گلی است كه پیشرو گلهای بهاری
در هنگام جشن آرمتی (پنجم اسفند) زینت بخش باغ و بوستان است. بسیار بجاست
كه همین گل بومی ایران زمین، نشان یا آرْمِ پرستاران میهن ما باشد.
از
آنچه گذشت، هویداست كه روزی در ایران باستان از برای امشاسپند سپندارمذ،
جشن می گیرند. بسیار بجاست كه همین روز، جشن فرخندة زنان پرستار ایران
باشد.
این جشن كه دیگر باره با جشن پرستاران مهربان مرز و بوم آرمتی
جانی میگیرد، هیچ گاه یكسره از میان نرفته بود. ابوریحان بیرونی كه در 3
ذی الحجه 362 در خوارزم زاییده شده و در 2 رجب 440 در غزنه از جهان درگذشت،
در آثارالباقیه ، جشن سپندارمذگان را چنین یاد كرده : سپندارمذماه – روز
پنجم آن روز سپندارمذ است و برای به هم افتادن دو نام به همدیگر، آن را
چنین نامیده اند و معنای آن خرد و شكیبایی است. سپندارمذ فرشته ای است كه
نگهبان زمین و نیز فرشته پاسبان زنان پارسا و شوهردوست نیكخواه می باشد. در
روزگار پیشین، این ماه، به ویژه این روز، جشن زنان بود و در این جشن،
مردان به زنان بخشش میكردند و هنوز این آیین در اصفهان و ری و
دیگرسرزمینهای فهله بجاست و به فارسی، مردگیران نامند. همچنین درین روز،
افسون نویسند تا از آسیب گزش كژدمها بر كنار مانند. از آغاز سپیده دم تا
هنگام فرو رفتن خورشید، این افسون بر كاغذهای چهار گوشه نویسند: « بسم الله
الرحمن الرحیم سپندارمذماه و سپندارمذروز بستم رم و رفت زیر و زبر از همه
جز ستوران ، به نام یزدان و به نام جم و افریدون ...» درین روز سه تای ازین
كاغذها را بر سه دیوار خانه بیاویزند و دیوار روبروی خانه را رها كنند و
گویند اگر به دیوار چهارم خانه نیز این نوشته را بیاویزند، هر آینه
گزندگان، سرگردان و از برای در رفتن، راه گریز نیابند.
باز همین دانشمند در كتاب دیگرش – التفهیم- به فارسی چنین آورده:
«
نبشتن رقعهها]ی[ كژدم چیست؟ این رسمهای پارسیان نیست و لكن عامیان نو
آورند و به شب این روز بر كاغذها نبیسند و بر در خانه ها بندند تا اندرو
گزند اندر نیاید و پنجم روز است از اسفندارمذماه و پارسیان، او را مردگیران
خوانند، زیراك زنان بر شوهران اقتراحها (در خواه كردن) كردندی و آرزویهای
خواستندی از مردان (2) .
جشن سپندارمذگان هنوز نزد پارسیان هند پایاست.
در سپند روز (پنجم) از سپندارماه به روی پاره كاغذ، سخنانی چند از اوستا و
پهلوی نویسند و به در خانههای خود بیاویزند تا اینكه آن خانهها در هنگام
سال از آسیب گزندگان و جانوران زیان كار بر كنار ماند. این جشن را نیز جشن
برزیگران خوانند و همین افسون را از برای دور داشتن كشتزاران از گزندها به
كار می برند (3) .
در پایان بایدگفت زنانیكه با پاكی و پارسایی و
مهربانی و نرمخویی، بیماران و رنجوران ما را پرستاری می كنند، دختران
برازندهی فرشتهی شكیبایی و بردباری، آرمتی (= سپندارمذ) هستند.
پدر آسمانی مزدا هماره نگهبان آنان است.
پانوشت:
1
- مراد از سرزمين فهله همان پارت، پرثوه يا پهلو است كه شامل خراسان كنوني
بوده و از شمال به خوارزم و مرو، از شرق به هرات ، از جنوب به سيستان و
ساگارتی و از غرب به گرگان محدود ميشده است
2 - آثار الباقيه عن القرون الخاليه ، ليپزيك 1923، ص229
التفهيم ، تهران 1318، ص 259.
3- The Religious Ceremonies and Customs Of the Parsees by Modi
Bombay 1922.P. 462.
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر