جناب قورباقه در حال دریافت جیره و مواجب |
آن که رفتنش شعرگونه بود و آن که زوالش تماشایی است
افرادی که فرصت زیادی دارند بخوانند و کیفور شوند. فکر کردم صحبت برجسته
ترین روشنفکر ایران !جناب منوچهر هزار خانی را در باره دادگاه اسدی کمتر از دویست نفر شنیده اندنظر دکتر منوچهر هزارخانی در مورد حکم دادگاه اسدالله اسدی دیپلمات ..
حال نوشته این قورباغه را احتمالا بیست نفر هم نخواهند خواند اما بنا بر اصل آزادی بیان که از زمره محتویات بیانیه ده ماده ای!! است لازم دانستم منتشر شود تا قدر و ارج پیروان آن شیر همیشه بیدار بیشتر شناخته شود
در بارهاین مقاله تحسین امیز چیزی ندارم بگویم. فقط خدمت ایشان عرض میکنم. نخست اینکه واقعا دست عمه ات درد نکند.
و دوم تمام اوصاف و القابی را که برای من بکار برده است برای رهبر عقیدتی نگهدار و اینجا خرج نکن که لازمت میشود و اگر دلت خواست از طرف بنده به رهبر و عیال مکرمه اش تقدیم کن.
در باره کمال رفعت صفائی در سال هفتاد من هنوز اسیر فریب و حقه بازی رهبر و جهل خود بودم. کمال هوشیارتر از من بود و بوی تعفن مرداب قورباغه ها را زودتر شنیده بود.سال هفتاد و دو وقتی ازاین مرداب بطور رها شدم وشش دنگ آن را به امثال شما واگذار کردم شخصا از کمال که شاعری بزرگ و شریف بود عذر خواهی کردم. بیش از این حرفی نیست در پایان سلام مخصوص مرا به عمه ات برسان و خدا بیامرزی نثار عمه رهبرت بنما که چنین شیر خفته ای را اخویش تحویل تاریخ داد. بقیه را به آینده وا میگذارم خواهید دید. امیدوارم عمه سرکار و عمه رهبر با هم آشناپی \یدا کنند و هر دو از داشتن چنین دسته گلهاپی به به و چه چه بفرمایند.
با عرض احترامات فائقه
اسماعیل وفا یغمائی
۵ نظر:
۲۳ اسفند ۲۵۷۹ ايرانى ۱۳ مارس ۲۰۲۱ مسعودعالمزاده (ارسلان) پاريس
من در سطحی نیستم که خودم را ــ از دید اشل سیاسی ــ با هزارخانی مقایسه کنم، بماند که امروز او از هیچ کمتر شده، اما ... آرزویم این است که پیش از آنکه تا این حد سقوط کنم به مدد کرونایی، سرطانی یا آجری که از طبقه هشتم میاد پایین به درک واصل بشوم.
برای من اون سازمان همه چیز بود.چه سخت بود جداشدن.برای تنها بار زندگی ام از فروتنی کناره میگیرم و به خودم آفرین میگویم که با شهامت این بند ناف را بریدم و ... زاده شدم. این را به یادگار از آن دوران با خودم دارم "..... خوشا در وقت پرواز بمیرم ....".
بی هیچ اغراق، خودم را بسیار بالاتر از آن زمانی می بینم که توی اون دارودسته بودم. دقیقا ... اون ... دارودسته. اونها، تو اون زمان دور ...
چه احساس تهوع آوری است گندیدگی درحالت جنینی در یک رحم صاب مرده ! و زیستن در فضایی کافکایی.
هیچگاه حتا تک ثانیه حسرتش را نخوردم.
آن شبهای سرد و نمور تنهایی طی سالهای سال و سالهای سال و سالهای سال ...
هزاران بار بهتر بود تا در اوج بوده باشی و تبدیل ات کنند به یک "ریـــقـــمـــاس" !
آقای یغمایی بخاطر مردم بس کنید. دست ما که به مجاهدین نمی رسد و اگر میرسید هم توجه ای نمی کردند. تا کی تا کجا؟ چند بار میخواهید این "افشاگری ها" را ادامه دهید؟ خجالت هم خوب چیزی است. حکومت دارد غارت میکند میکشد و میسوزاند هواپیما سرنگون میکند و هر روز هزار جنایت آنوقت شما پاچه همدیگر را گرفته اید و ول نمیکنید. والله ما مردم از این هردمبیل بازی ها خسته شدیم. ار آنطرف دزد دجال و از اینطرف چهار تا بچه ننه که بهشان برخورده طرف گفته بالای چشمتان ابروست. آنها که دیوانه شدند به اندازه تمام مقالاتی که در مورد بهشتی و خمینی و لاجوردی نوشته اند در مورد شما نوشته اند. شما هم بدتر از آنها هر روز تکرار همان استفراغهای روز قبل با ذکری متفاوت. شماها که اینفدر شعور و انسانست نداریید که از مراد و مرید خود بگذریید و در فکر مردم باشید غلظ کردید پرچم مبارزه برای آزادی برداشتید. کشک خود و خودخواهیهای خود را بسابید. کاش ساواک همه تان را از دم تیغ میگذراند تا به اینجا نمی کشید. ول کنید. اگر مرد میدانید و دلتان برای مردم میسوزد طرخی نو در اندازیید وگرنه خفه. شما هم یک فرقه راه بیاندازیید و لعن رجوی را بگویید. خاک عالم بر سر ما و این فرهنگ عقب افتاده. در خارجه یک زوج طلاق میگیرند و مثل آدم از هم جدا میشوند. در بین ما ایرانیان طلاق تازه اول جنگ و جدال فردی و طایفه ایست. مرد میگویید زنک فاحشه بود و زن هم که طرف مرد نبود. و طوفان استفراغ. نترسید نمی میریید. بگذاریید طرف هر چه میخواهد بگوید. به تخم چپ اسب عباس. بس کنید.
جالبترین نکته در گفته های هزارخانی اینست که میگوید : الان که در شورا خیلی هستیم. !!!!!!
هنوز متوجه نشده که در شورا از نیروهای غیر مجاهد دیگر کسی جز خودش نمانده است . نه سازمان مطرح و شناسنامه داری و افراد مستقل صاحب اندیشه ای . یادم هست دوران گسترش شورا چند نفر از جمله خود من گوشزد کردیم که گسترش شورا در درون سازمان با به عبارتی سازمان شدن شورا دافعه بوجود می آورد . چطور کسانی که خود اعتبار خودشان را از ایدئولوژی رجوی میگیرند ، در مباحثات درونی میتوانند اول ابراز عقیده کنند و چه رسد به مخالفت با نظرات رهبر ایدئولوژیک خود . بعد به نتیجه رسیدم که رجوی دقیقا با تبدیل شورا به سازمان از وجود افراد غیر مجاهد فقط برای مشهور کردن شورا سو استفاده کرده و پس از انجام کار مقدمات حذف آنها را آماده کرد . اکنون سخن گفتم از شورا بیهوده است ، چون متکلم وحده در جلسات سخن میگوید ، نظر دیگری وجود ندارد ، کما اینکه در سخنرانی ها فقط مریم رجوی و مسعود رجوی شرکت دارند و در هیچ مراسم رسمی به دیگران که غیر مجاهد هستند اجازه صحبت داده نمیشود .
موضوع بعدی اینست که هزارخانی با این سن و سال و سابقه دفاع چشم بسته از رجوی کجا باید برود ؟ چرا دیگر سازمان ، حزب و فرد مستقلی عضو شورا نشده است ؟ بگذریم از اینکه سازمان در بازتولید ایدئولوژی خود در بین جوانان نیز موفق نبوده است . براستی میتوان سازمانی را که متوسط سنی اعضا و هوادار آن چهل سال است ، سازمانی آینده دار نامید و دارای یک فرهنگ اجتماعی گسترده ؟
ساتراپ
جناب بهروز درود. ایا سکوت علامت رضاست؟ در مقابل آنچه اینان میگویند. باید در مقابل کثیفترین اتهاماتی که یک نیروی باططلاح عدالتخواه!!!میزند سکوت کرد؟ نظر سرکار چیست. موفق باشید
شورای بسیار زیاد مقاومت خیر مرداب قورباغه های جهادی که به ازای هر موجود دوپای غیر سازمانی ده ها خواهر y و برادر x از سازمان جهادگر در ان وجود دارد در واقع همان نشست های درونی با لحنی نزدیکتر به تمدن و مقدار زیادی دوربین و رتوش
مقاومت موج سوار تشنه به خون که چهارچشمی مرگ را رصد می کند وقتی پیمانه خون سنجش به حد کافی از خون جوانان عاصی داخل کشور پر شد مادام رئیس جمهور ابدی با کت دامن های رنگی و با لبخند اشرافی به لب مراسمی بگیرد و درود بفرستد به قاصد مرگ و نیستی
عروسک نمایش خوبی نبودی جناب هزارخانی
بامداد.پ
ارسال یک نظر