دریچه زرد. اسماعیل وفا یغمائی

دریچه زرد. اسماعیل وفا یغمائی

افتاب خواهد دمید

افتاب خواهد دمید

مردم. ایران و طبیعت ایران در خطرند

. فراموش نکنیم کورش نماد آغاز تاریخ واقعی ایران در مقابل تاریخ جعلی آخوند و مذهب ساخته است. کورش نماد هویت واقعی ایرانی در دور دست تاریخ است. گرامی اش داریم.بیاد داشته باشیم و هرگز فراموش نکنیم :در شرایط بسیار خطیر کنونی در گام نخست و در حکومت ملایان و مذهب مجموع جامعه انسانی ایران،تمامیت ارضی ایران،و طبیعت ایران در سراسر ایران در تهاجم و نکبت حکومت آخوندها در خطر است. اختلافات را به کناری بگذاریم، نیروهایمان را در نخستین گام در راستای نجات این سه مجموعه هم جهت کنیم و به خطر اصلی بیندیشیم .

این است جهان ما در این لحظه

این است جهان ما در این لحظه
روی تابلو کلیک کنید

کرونا وزمین ما

کرونا وزمین ما
روی تصویر کلیک منید

در گذرگاه تاریخ ایران. اسماعیل وفا یغمائی

در گذرگاه تاریخ ایران. اسماعیل وفا یغمائی
تاریخ دوران باستانی ایران

۱۳۹۹ اسفند ۲۶, سه‌شنبه

از شعر زنانه زنان امروز ایران.چهار غزل ازمهتاب یغما

مثل آغوش تو را قرض گرفتن در شب
مثل چشمان تو را قاب گرفتن در روز
مثل دستان تو را سخت فشردن در غم
مثل بیماری اعصاب گرفتن در روز
شب که مشروب به رگ های تنم می ریزد
بغض می گیرمت از خنده و جایت خالی ست
بعد با ترس به آغوش خودم می پیچم
می‌روم از تو به آینده و جایت خالی ست
دوست دارم که تو را تلخ بنوشم گاهی
داغِ افتاده به چای سحرم باشی تو
دوست دارم بپرم از دل این پنجره تا
وقتِ گنجشک شدن بال و پرم باشی تو
دوست دارم بدوی توی رگم خونت را
که تو نزدیکترم از رگ گردن... باشی
دوست دارم بخزم بر تن مردانگی ات
که سراسر دهن... از بوسه ی این زن باشی
در اتاقی که مرا فتح نکردی هرگز
بغلت می کنم و نیست «تو» در آغوشم
می نشینم سر میزی که «تو» آن سویش نیست
به «تو» زل می زنم و
چای «تو» را می نوشم...
 
غزل دوم
دو جام قبل و... دو تا بعد کار می چسبد
دو جام ِ بعد ، در آغوش یار می چسبد

همین که مست شوم ، حس کنم که خوشبختم
در اوج تلخی این روزگار می چسبد

بچنگ جسم مرا عاشقانه ... چون شیری
که ناگهان به گلوی شکار می چسبد

چقدر مست در آغوش بودنت خوب است
چقدر بوسه ی بی اختیار می چسبد

مرا رها کن و ...بگذار منتظر باشم...
برای بوسه کمی انتظار می چسبد

غزل سوم
کنار خاطرات خود، بچین میز قمارم را
دوباره شرط می بندم، به پایت روزگارم را

کمی مشروب حالت را، چنان خوش می کند گاهی
که برهم میزنی موی سیاه و سوگوارم را

به من نزدیک شو ... نزدیک، مثل روزهای سرد
بگیرم توی چنگت ، کور کن راه فرارم را...

اگر صیاد من باشم، اگر صیدم تو باشی، آه ...
چه بی رحمانه خواهم خورد، لبهای شکارم را

بیا بنشین کنارم تا، خودت آغاز من باشی
بیا با بوسه ای تحویل کن فصل بهارم را

کنار خاطرات تو، خودم را ساده می بازم
دوباره شرط می بندم ... بچین میز قمارم را ...

غزل چهارم
در پاسخ هر بوسه... با حالی که من دارم
قطعن برایت بوسه ای دندان شکن دارم

گر چه همیشه تشنه ی دل بردنم... دلبر
وقتی تویی انگیزه ی دلباختن دارم

این روزها جسم ام چنان مشتاق سیگار است
حس می کنم روح تو را هم در بدن دارم

گاهی تظاهر می کنم عشق تو تن پوش است
گاهی تظاهر کن که بر تن پیرهن دارم

من مشکل ام با بوسه هایت حل نخواهد شد
چندی ست در سر فکر جنگی تن به تن دارم
دیدن کمت

 

هیچ نظری موجود نیست: