یادی از ایرج میرزا، و«جهاد اکبر» علیه ایرج ی دیگر و برخی نکات
اسماعیل وفا یغمائی
ایرج مصداقی فرد شناخته شده ای است. دوست و دشمن از او گفته و نوشته اند و باز هم خواهند گفت و خواهند نوشت.
او یک چهره سیاسی شناخته شده و یک فعال حقوق بشر علیه حکومت ملایان است.
دهسال در بند و زنجیر ولی فقیه اکبر،خمینی و خامنه ای بوده است.از بخت بد نبمه جانی به در
برده و متهم است که چرا زنده است..دهسال در کنار شورا و مجاهدین فعال بوده است
و دهسال است توسط ولی فقیه اصغرتحت عنوان «جلاد تشنه بخون» تحت تعقیب قلمی و زبانی پیروان ولی فقیه اصغر است.
مجموع مقالاتی که علیه وی نوشته اند و کتابها، اگر پرینت شود تقریبا هموزن دو ولی فقیه است وماجرا وقتی به اوج میرسد که مصداقی و دوستانش با هوشیاری یکی از جلادان و شکنجه گران را به کمینگاه کشانده و تحویل عدالت میدهندوماههاست جدال فرا رئالیستی و اولترا سورئالیستی عجیب و غریبی در گرفته است که شتر دو کوهانه نیز دچار سر گیجه میشود.
دو ولی فقیه بطور خودمانی نامهاشان را اکبری و اصغری بگذاریم... اکبری و اصغری هردو بر آشفته اند، خودمانی بگویم:
اکبریدر خاک ایران دلخورست که چرا جلادش دستگیر شده است.
اصغری در خارجه خشمگین که چرا کسی را که تواب تشنه بخون لقب داده است رفته و باعث دستگیری یک جلاد واقعی شده است . این باعث دلخوری اصغری است و نیزباعث آبرو ریزی، چون هر دراز گوشی ، بجز دراز گوشان مکتبی از هفت شهری که در آن عشق و عاطفه و مروت سر بریده شده،میتواند فکر کند که چطور یک تواب تشنه به خون میتواند یک جلاد خونخواراز جنس خودش تحویل عدالت دهدو ثابت کند که چاقو میتواند دسته خودش را ببرد.
اصغری تشنه خون تواب تشنه به خون است ولی من باور دارم اصغری سالهاست در عین حال نانخور مصداقی است.
مصداقی یک گنج بی بدیل است.
با مصداقی سر همه گرم میشود. دشمن مصداقی است پس فکر نکنید چرا وعده ششماهه شد چهل ساله و مرگ و میر دارد همه را درو میکند.
با مصداقی نه به ایدئولوژی فردیت بیندیشید نه جنسیت.هردو اخ است.
با مصداقی به بچه ها و زنها و شوهرهای سابق نیندیشیدو خطراصلی مصداقی است.
با مصداقی نپرسید مردم در خیابانند رهبر کجاست. خطر مصداقی است.
با مصداقی به دموکراسی و ازادی و از این مزخرفات فکر نکنید. به آنچه من میگویم فکر کنید.خطر مصداقی است.
با مصداقی به پیر شدن و پوسیدن فکر نکنید. خطر مصداقی است.
با مصداقی فکر نکنید چرا باید به بچه هامان بگوئیم خائن. خطر مصداقی است
با مصداقی خطاهای رهبر ابد مدت را نبینید . خطر مصداقی است.
با مصداقی به این فکر نکنید که چرا بنیادهای اندیشه اصغری و اکبری دو فقیه یکی است. خطر مصداقی است.............
می توانید تا مدتها خودتان به این سطور اضافه کنید.
تواب تشنه به خون یک گنج است فراتر از گنجهای سلیمان نبی! که اگرمصداقی بمیرد تعداد زیادی شاعر و نویسنده و پهلوان و قهرمان و دیپلمات ومهندس و دکتر وکبیر و صغیر بیکار میشوند. تعدادی از نان خوردن می افتند.تعدادی فکرهای دیگر میکنند.تعدادی مساله دار میشوندو تا یک مصداقی دیگر زاده شود.
صبر بسیار بباید پدر پیر فلک را
تا دگر مادر گیتی چو تو تواب بزاید
خلاء مصداقی هولناک است پس:
مرگ بر مصداقی و زنده باد مصداقی تا بتوانیم ادامه دهیم.
تواب . بریده. مزدور. واداده خائن گنج ماست زیرا با آنها میتوانیم ضعفها را بپوشانیم
مرگ بر مصداقی و شیره مال شدن مسائل ادامه یابد.
من فکر میکنم همراه با مرگ بر مصداقی هم رهبر اصغر از پروردگارش که قاعدتا شخص شخیص خودش است درخواست میکند مصداقی صد و بیست سال زنده بماند تا او بتواند بر خرهای مراد سوار باشد .
اما برای حل مشکلی به این هولناکی و زور تپان کردن آن به مغزها چه باید کرد؟ لشکر قدیمی کار ساز نیست.
باید یک تئوری شگفت را پیاده کرد که:
فقیه- اکبری با مصداقی توطئه کرده اند تا جلاد فقیه - اکبری در سوئد دستگیر شود ومصداقی تطهیر شود وبتواند به خونخواری ادامه دهد.
واقعا باید گفت بسیار منطقی و انقلابی و توحیدی است و براستی بی نظیرست..
درست مثل این شعر قدیمی
کلنگ از آسمان افتاد و نشکست
درشکه بوق زد افتابه غش کرد
یکی میمرد زدرد بینوائی
یکی میگفت خیار چنبر میخواهی
برای اینکه این تئوری جا بیفتد باید جای منطق را با سیاهی لشکر پر کرد. سالهاست لشکر شگفتی علیه مصداقی خالصانه مینویسد که بعد از سالها حتی شکل لبخند و لباس و کراوات و نوع سبیلشان هم شبیه هم شده است.
ادم وقتی مقالاتشان را میخواند می بیند همه شبیه هم است و سرانجام شکل و قیافه شان نیز یکسان و توحیدی شده است. این است معنای وحدت وجود سیاسی عقیدتی. همه با هم! همه شبیه هم!همه علیه مصداقی!
دهسال است این لشکر مومن دارد تلاش میکند. متاسفانه تعدادی از دلسوختگان و سرداران این ارتش به رحمت ایزدی رفتند و جایشان را کسی پر نکرده است. در جنگ جدید برای اینکه مصداقی کنار نوری بنشیند و محاکمه شود و هردو فقیه شاد شوند باید نیروهای جدیدی بمیدان ایند. اگر شاعر و طنز نویس هم باشد بهتر تر!
پس تلاشها شروع میشود. و چهره ای تازه که آبروئی دارد و حیثیتی!
ظاهرا تخم و ترکه عبید زاکانی وایرج میرزا ویغما جندقی و امثالهم است اما اینها که امدنی نیستند پس باید تغیرشان داد. نقاط ضعفشان را شناخت و در آنان به دنبال خلق جدید و به دنبال طلحک دلقک دربار سلطان محمود غزنوی گشت و یا دلقکهائی دیگر مثلابوبکر ربانی، ابوالازهری مسعود. تا نتوانند بیندیشند که آخر در اروپا با هوشیاری پلیس امنیتی چطور یک تواب تشنه به خون سالهاست راست راست میگردد و در حالیکه امثال مهرداد عارفانی ها را به بند میکشند میگذارند او تا میتواند با خون رفع تنگی بکند! پس برویم سراغ دلقکها.
دلقکها در دربار بزرگان بسیار بوده اند و سرگذشتشان ثبت شده است منجمله
در دربار ساسانیانگویی بازیگرانی برای
سرگرم کردن پادشاه و بزرگان به سر میبردند که نقش دلقکهای درباری قرنهای بعد را
ایفا میکردند. ثعالبی در یتیمةالدهر مینویسد: «در زمان آلبویه (سدهی چهارم)
مردی به نام ابیورد میتوانست سخن گفتن و حرکات دیگران را مانند خود آنان تقلید
کند و حرکات او مردم را از خنده بیتاب میکرد.»
در حکایت ابیالقاسم (سدهی چهارم) آمده:
مردی جلوی بازار مالفروشان میایستاد و چنان صدای خر میکرد که تمام خرانی که صدای او را میشنیدند به صدا در میآمدند.»
میبینیم کسانی که میتوانند صدای الاغ را بهتر از الاغ در اورند و یک صف فریاد بر آورند سخت گرامی اند. نه مزدورند نه اطلاعاتی و نه عضو سپاه قدس نه اخویشان به آنها میگوید روسپی و نه زنشان به انها میگوید مزدور
پس
خر باش و گزیده باش چون در
تا جیب مبارکت شود پر
بقول زنده یاد توفیق و سرود زیبای حزب خران
اي خر گرامي – اي خر عزيز
پاشو و بپا كن – شور و عرو تيز
اي خران برنا – اي خران پير
الحذر ز شر – آدم شرير
نر خرها ماچه خرها
جملگي رو كنيد سوي حزب خر
عر عر عر عر عرو عرو عر
در مرام خرها – پاكي و صفا است
خر كجا به فكر – حيله و ريا است
خر نمي گذارد –زيرپا شرف
گر كه جو نباشد – مي خورد علف
خر بزرگ است خر سترگ است
خر بود برتر از آدم و بشر
عر عر عر عر- عرو عرو عر
اي خران بگيريد – دست قوم و خويش
سوي سر طويله – جملگي به پيش
سربلند و پيروز- گشته حزب ما
گشته يونجه باران – سرطويله ها
اي خره جان دم بجنبان
خيز و جفتك زنان در هوا بپر
عر عر عر عر- عرو عرو عر
از سرود حزب خران برویم سراغ دلقک ها
ابوالفضل بیهقی در کتاب تاریخ بیهقی آورده است که در یک مجلس بزم، امیر مسعود غزنوی مطربان و مسخرگان را سیهزار درم داد.
میبینیم که دلقکان را از زمان سلطان مسعود
غزنوی تا این زمان خوش مینوازند.
در تابلو نقاشی اثر سلطان محمد نقاش (سدهی دهم) مجلس عیشی نشان داده
شده که سه بازیگر با پوششی مانند حیوانات با بزک یا صورتک بوزینه حضور دارند.
بَطَک در دربار امیر سدید، دلاله قزی، کچل مصطفی، سگ لوند، کل عنایت
در بارگاه شاه عباس صفوی، جعفرک در دورهی سلجوقی، کربلایی در زمان شاه عباس کبیر،
لوطی صالح مربوط به دوران کریم خانزند و شیخ حسین معروف به شیخ شیپور، شیخ کرنا،
شغال الملک یا شغال الدوله، اسماعیل بزاز، حاج کاظم ملک و حاج کربلایی شوشتری همگی
در کاخ ناصرالدین شاه و حاج میرزا زکی خان (معروف به چِلغوز) در کاخ احمد شاه
قاجار از دلقکهای درباری سلاطین ایرانی هستند که نامشان در تاریخ ثبت است. در
زمان آلبویه مردی به نام ابیورد میتوانست سخن گفتن و حرکات دیگران را مانند خود
آنان تقلید کند و مردم را از خنده بیتاب کند. لوطی صالح بعد از مرگ کریمخان زند،
گرفتار غضب آغامحمدخان شد. شیخ شیپور ملقب به امین العلما تا زمان احمدشاه زنده
ماند. او را به این دلیل شیخ شیپور مینامیدند که در هنگام رقصهای معروف
شکمیاش صدای شیپور در میآورد. زینالعابدین مراغهای دربارهی او نوشته است:
بنده اکثراً با مشهدی حسن به سر چهارسو میرفتیم. روزی شخص معمم عجیبالشکل
با هیکل غریب و هیولای مهیب دیدم. کمرباز و شکم گشاده، با ناف بزرگی که مانند گردو
بیرون آمده زیرجامهی سفید پاچه گشاد پوشیده و از زیر شکم بسته و بند زیرجامه را
تا زانو آویخته. دستش را از زیر پیراهن به شکم برده خاش خاش میخراشید و خود به
خود از دماغ خویش سورنا میزد.
من متحیرانه پرسیدم: «بگو ببینم، این دیو
صورت زشت سیرت کیست؟»
مشهدی حسن گفت: «بابا آهسته باش که شخص اول ایران است. بیا برویم قهوهخانه
برای تو نقل کنم.»
کم کمک رفتیم قهوهخانه... گفتم: «چه کاره است؟»
گفت: «هزلهگوی عجیب و مسخره و مقلد غریبی
است. به صدراعظم و وزرا حرف زشت و فحش میگوید. همه قاهقاه میخندند. بالاتر آن
که به حرف بد گفتن به آنها پول میگیرد... و اسم مبارکش شیخ شیپور است... مانند
خر عرعر میکند، به قسمی که اگر کسی آواز عرعر او را بشنود و رویش را نبیند، گمان
میکند که خر واقعی است...»
شیخ شیپور با قامت بلند، گردنی ستبر و شکم گنده مورد توجه علیاصغرخان
امینسلطان اتابک بود. او به هیچ وجه ملاحظهکاری و عفت کلام نداشت. چنانچه روزی ناصرالدین شاه به مجلسی وارد شد و شیپور هم در آن مجلس
مشغول شیرینکاری و شیرینزبانی بود. به محض این که چشمش به شاه افتاد، گفت حضرت
گاو تشریف آوردند، تعظیم کنید. ناصرالدین شاه دستور داد فوری او را به ریسمان
بیاویزند و خفهاش کنند. امینالسلطان که در مجلس حضور داشت وساطت کرده استدعا
نمود او را مورد عفو قرار دهد و شیپور از مرگ حتمی رهایی یافت.
از کارهای دیگر شیخ شیپور این که روزی شیپور در حضور ناصرالدین شاه بازی در میآورد و لودگی مینمود، ناصرالدین شاه که خیلی گویا خوشش آمده بود، دستور داد به عنوان خلعت پالان الاغی آورده روی او بگذارند، پالان را روی او گذاشتند. شیپور مدتی بمانند خران صدای عرعر از خود در میآورد و بعد با کمال خونسردی شروع کرد به پاک کردن پالان و در ضمن تمیز نمودن آن و در همین وقت به طوری که همه بشنوند گفت: «تن پوش مبارک است، آن را به من مرحمت فرمودند .
متاسفانه در ایران ما تاریخ گاه وارونه راه میسپرد. از سلطنت پس پسکی به امامت و خلافت میرسیم. ولی فقیهی میاید و نبردی شروع میشود که رهبر مخالف او را به فقیهی دیگر تبدیل میکند و با کمال تعجب می بینیم پیروان فرع ولایت فقیه به اصل ولایت فقیه لعنت میفرستند غافل از وضعیت خود، اینجاست که با کمال حیرت شاهد تبدیل شدن معجزه اسای عبید زاکانی به طلحک و شیخ شیپور میشویم و شاهد جهاد اکبر او علیه مصداقی در صحنه شگفتی که باید همه تیغها علیه مصداقی به هر وسیله تیز شود.
اینجاست که تجربه سال 57 و در فشانی های جمع کثیری از منور الفکران نامدار به نفع خمینی اهل درد را بر این میدارد که احترام به عبید مسخ شده به کناری گذاشته شود ودر دفاع از انسانی که سراسر زندگیش رنج و درد و دفاع از شرف زندانیان سیاسی است بخاطر اینکه خود نپوسیم و به میدان ائیم و در مقابل جهاد اکبر جهاد گران تازه وارد بایستیم.
ولی فقیه اکبر خمینی بعد از گرفتن قدرت تیغ بر آهیخت و ولی فقیه اصغر قبل از حاکمیت تیغ علیه کسی بر آهیخته که سی سال اخیر زندگیش یکسره در خدمت دفاع از آزادی بوده است.دفاع از مصداقی، دفاع از شخص مصداقی نیست. دفاع از یک ارزش است که مصداقی برای آن میجنگد و رویارو شده با کسانی که با ارزشها میجنگند به نظر من نبرد با همان حکومت پلیدی است که اینک در ایران ملت ایران رویاروی آن ایستاده اند و بدون شک در زیر پای اراده ملت ایران خرد خواهد شد و این بار نباید گذاشت بت عیاری که به بهانه آزادی و عدالت سالهاست ازادی و عدالت را زیر پا نهاده رستاخیز مجدد ملایت فقیه را مجال دهد
در سر زمین ما
متاسفانه به قول مولانا
هر لحظه به شکلی بت عیار بر آمد
هر دم به لباس دگر آن یار بر آمد
از جهاد اکبر نام بردم. بسیاری از این نوشته ها علیه مصداقی براستی جهاد اکبر است اما به تعبیر ایرج میرزا که من شاهد بودم در سال 58 در موسسه ابتکار شاملو از او بنام ایرج کبیر نام میبرد. شعر جهاد اکبر ایرج کبیر را برای دفاع از ایرج ی دیگر بخوانیم و معنای جهاد اکبر مدعیان را چه اهل دود و دم ویا قهرمان بادی بیلدینگ یا داری بازو بند پهلوانی باشند بفهمیم تا فاجعه تکرار نشود تا پس از رفتن ما ملتی از منجلابی به منجلابی دیگر نیفتد تا کلمات آزادی و دموکراسی و عدالت به لجن کشیده نشود. من شاعر اگر در پای این کلمات به خون غلتم با شادی چشمهایم را بر هم خواهم نهاد که معنای زیستن انسانی را جز این نمیدانم. بجز این در دیگر توانائی ها حیوانات از ما فراترند . آنچه به انسان معنا میدهد وبودن پر رنج او را به شکوه می آراید همین است و بس.
آنچه انسان را بمثابه خدا بر میافرازد و از بتهای پوشالی بی نیاز میکند و هراسهای مبتذل را میکشد و خدایان دروغین و رسولانشان را به زیر پای او خرد میکند همین است و بس.
آنچه بما ظرفیت میدهد تا پس از درک نهاد تراژیک هستی استوار بمانیم و بجنگیم و به زیبائی و عشق حرمت نهیم و برای اعتلای آنها بکوشیم همین است و بس.
آنچه بما کمک میکند نه از زیستن و نه از مردن نهراسیم همین است و بس.
آنچه بما امکان میدهد تا هم خنده و اشکمان دروغین نباشد همین است و بس.
شعر جهاد اکبر ایرج میرزا را بخوانیم.
شب در بساط احرار از التفات سردار
کنیاک بود بسیار تریاک بود بی مر
هر کس به نشوه یی تاخت با نشوه کار خود ساخت
من هم زدم به وافور از حد خود فزون تر
تریاک مُفت دیدم هی بستم و کشیدم
غافل که صبح آن شب آید مرا چه بر سر
گشت از وفور وافور یُبس مزاج موفور
چونانکه صبح ماندم در مستراح مضطر
تریاکیان الدنگ سازند سنده را سنگ
چون قافیه شود تنگ وسعت فُتد به مَدبر
یک ربع مات بودم زان پس به جد فزودم
تا جای تو نمودم خالی من ای برادر
تا سیل خون نیامد سنده برون نیامد
چیزی ز کون نیامد جز پشکل محجر
الحق که ریدن ما تریاکیان بدبخت
باشد جهاد با نفس یعنی جهاد اکبر
-----------------------------------------
بی مر. بی اندازه
نشوه.د سرخوش شدن و نشأه یافتن به وسیلة استعمال
مواد مخدر
مدبر هموزن با شوهر: ماتحت
محجر هموزن با مسخر. سنگ شده
اول اوت 2021میلادی
۱ نظر:
با درود به همه انهایی که بی ریا و نه برای قدرت و شهرت و یا یکی از این دو ویروس خطرناک ، بلکه فقط برای برپایی انصاف و جامعه ای آرام و آزاد برپا می خیزند و به نبرد در هر زمینه ای اقدام می کنند
این ۴ جمله آهنگین را به همه انهایی که(از جمله آقای ایرج مصداقی) این جلاد بیرحم را به دام انداخته و عجالتا به دست عدالت سپرده اند بیان می کنم(که امیدوارم مورد یک معامله سیاسی- تجاری قرار نگیرد) .
این جلاد احتمالا در زندان اوین حداقل سیلیش را بر چهره من زندانی سال ۶۰ هم نواخته است ، اما از آنجایی که همه اش در اوین(شعبه ۷) با چشمبند بودم بر علیه او شهادت ندادم ، چرا که واقعا مطمئن نبودم و نیستم که او بوده که مرا از شکنجه هایش از جمله در سر زدن و سیلی زدنهایس هایش و دیگرشکنجه های روحی دادن بی نصیب نگذاشته است.
بحث دفاع از فرد مشخصی نیست، اگر چه کار آقای مصداقی انصافا هر انسانی را که واقعا مخالف هرنوع شکنجه است وادار می کند که حداقل به وی و همه دست اندرکار این حرکت به زبان عامیانه بگوید :
" خدا قوت " .
بر ایرج و بر کار بزرگش احسنت
هرچند که دشمنان همه ناخرسند
این اول کار است ، ولی اغازیست
تا روز حساب همگی، چند به چند
ارسال یک نظر