دریچه زرد. اسماعیل وفا یغمائی

دریچه زرد. اسماعیل وفا یغمائی

افتاب خواهد دمید

افتاب خواهد دمید

مردم. ایران و طبیعت ایران در خطرند

. فراموش نکنیم کورش نماد آغاز تاریخ واقعی ایران در مقابل تاریخ جعلی آخوند و مذهب ساخته است. کورش نماد هویت واقعی ایرانی در دور دست تاریخ است. گرامی اش داریم.بیاد داشته باشیم و هرگز فراموش نکنیم :در شرایط بسیار خطیر کنونی در گام نخست و در حکومت ملایان و مذهب مجموع جامعه انسانی ایران،تمامیت ارضی ایران،و طبیعت ایران در سراسر ایران در تهاجم و نکبت حکومت آخوندها در خطر است. اختلافات را به کناری بگذاریم، نیروهایمان را در نخستین گام در راستای نجات این سه مجموعه هم جهت کنیم و به خطر اصلی بیندیشیم .

این است جهان ما در این لحظه

این است جهان ما در این لحظه
روی تابلو کلیک کنید

کرونا وزمین ما

کرونا وزمین ما
روی تصویر کلیک منید

در گذرگاه تاریخ ایران. اسماعیل وفا یغمائی

در گذرگاه تاریخ ایران. اسماعیل وفا یغمائی
تاریخ دوران باستانی ایران

۱۴۰۰ آذر ۸, دوشنبه

خطابه پر اندوه قارقاریه و واق واقیه اسماعیل وفا یغمائی


خطابه پر اندوه قارقاریه و واق واقیه

اسماعیل وفا یغمائی

مرا مترسانید پفیوزها

نه هراسیده ام

نه اندوهگین شده ام

که چند ده کیلو گوشت و پوست و استخوان را

از دست بدهم

و خاموش شوم یا خاموشم کنید

 من شهامت در خواندن و سرودن را

 از کلاغ و سگ و بلبل یاد گرفته ام

نه در جلسات شعر خوانی!

خواهر من کلاغ باید بر درخت قار قار کند

و برادر من بلبل باید در بهار چهچهه بزند

من نیز شاعری را از آنها اموخته ام

 و نیزاز بادهای وزان کویر

ازسکوت ماه

و از غرش رعد

و سگی که در مقابل دشمن پارس میکند

برای حفاظت از گوسفندان

و نه از آکادمی های وزن و قافیه

و گرفتن دکترای شاعری از شاعرانی

که شعر را نمی فهمند

شاعران سکوت و خلوت مطلق

شاعران ترس ورعایت مصالح!

و نمی دانند

یا نمی خواهند بدانند

شعر یعنی چوبدست تعالی زندگی

در راههای صلح و عشق

و سلاح بی خاموشی

در سنگلاخهای خونزده ای

که خون آدمی و طبیعت

در همه جا شتک زده است

 به هنگامی که خون ملت جویبارست

و فریادشان بی پایان

بنابراین نمیترسم

و نمیتوانم از قارقار خود

و از پارس مداوم خود

در حاشیه این همه دارو ادبار

 و جهل و خرافه و خفت

 واین همه جسد و جنایت دست بردارم

ودر مقابل این همه بی ناموسی سکوت کنم

حتی اگر تمام لاشخورهایتان را بسیج کنید

زیرا بدون جنگیدن علیه شما

بودن برای من جز گندستانی بیش نیست

گندستانی که شما تکه های بزرگ نجاست

بر مردابهایش روانید

و زیستن جز وهنی عظیم

 آنقدرکه حتی گاه

 تاب شنیدن صداهای تکراری انسانی را ندارم

انسانهائی که در خود خلاصه شده اند،

وبا قار قار خود

و پارس خود اعلام میکنم

وقتی شما پفیوزها آمدید

و شاه مستبد که نور به قبرش ببارد

 به همت منجمله من و ما 

و همت نود و نه درصد سازمانهای مبارز

ازچپ و راست

 وآنچه در میانه چپ و راست

 آویزان و در حال نوسان بود

و اکثریت روشنفکران و شاعران

 و نوی سندگان صاحب نام سقوط کرد

به لطف حق واراده الهی و همت ما

که نمی دانستیم

که شاه که میرود که می آید

و همه پر قبای امام را بوسیدیم

ناگاه دیدیم پس از آنکه ریدیدیم

که در کنار دوازده امام و چارده معصوم

هزاران گنبد مساجد و امامزاده ها

چنان از شادی قنبلهای تاریخی خود را

با سرودهای انقلابی ما

به شادی مانند مرحومه سامیه جمال  تکان تکان دادند

که از کار افتاده ترین مناره ها

حتی پیرترین آنها

از قرن اول هجری تا حالا

در خاور میانه و بسیاری بلاد دیگر

 به حالت نعوظ کامل  یعنی شقدرد

و بقول پزشکان نعوظ دیر شکن در آمدند

که موذنان را  با کله پر باد خود

تا عرش هفتم فرا بردند

تا بگویند خدای شما بزرگ است

بزرگ برای نابودی و تجاوز و کشتار

بزرگ برای خفت و خرافه و ننگ

بزرگ برای سربریدن سه نسل

بزرگ برای جهل پراکندن و به فحشا کشاندن

بزرگ برای تکثیر شما  عمامه بر سران الدنگ

و بی عمامه های الدنگتر از شما

شما دشمنان آب و خاک و مردم و پرچم ایران

دشمنان این فرش زنده تاریخی سه هزار ساله

که خون اساطیر در مویرگهایش جاریست

که نخ به نخ آن را کرد و لر و ترکمان و بلوچ بافته اند

سیستانی و خوزستانی و عرب و ترک و آذری بافته اند

طالشی و گیل و مازندری و ارمنی  و قشقائی بافته اند

و اگر خلیفه دوم دستور داد پرچم کاویان را به آتش بکشند

شما بیشرفها در حال به آتش کشیدن این فرش زنده هستید

این پرچمی که زیر پای تمام مردم ایران نفس میکشد

تا نابود شود

تا خدایتان دراهتزاز در آورد

بازهم بیشتر و بیشتر و بیشتر

بیرقهای القاعده و داعش و طالبان و دهها بیرق دیگر

که بر آنها نام عمه من و شما نقش نشده است

نام خدا و رسول شما نقش شده است

و شمشیری که از سال دهم هجری

از کشتار بنی قریظه و بنی نظیر و خیبر

و صد جنگ حونین در طول دهسال

در دوران پرشکوه مدینه

با آیه های سرخفام مدنی

و تا فتح ایران و سایر کشورها

دارد سر میبرد و خون میریزد

و نه تنها شما پفیوزها نمی دانید

بل بسیاری غیر پفیوزهای بیسواد و خوشخیال

 نمیدانندیا نمی خواهند بدانند

و حتی یکبار از خود نپرسیده اند

و نپرسیده ایم

در طول چهارده قرن

خدای رسولتان که بود

فرشته گرامی چه شکلی بود

چه کسی او را دیده است

چه کسی او را شنیده است

و چه تحفه ای برای ما خاکیان آورده است

که پس از چهارده سده پر شکوه

ریشمان به دول دلدل مولا

و سبیلمان به دمب عصاء و جعدا

دو شتر گرانمایه رسول بزرگوار و صل است

و فلسفه تاریخمان به چاه سامرا وصل است

و قرنهاست با کمال غرور و خرٌیت توحیدی

از اندیشیدن عاجز مانده ایم

و هنوز بر آنیم

دیوار لجن گرفته قرنهای سپری شده را

در مغزهای هراسان و کودن خود

که از اندیشیدن می هراسند

با رنگهای نو بیارائیم

و در کنار تهدیدهای سنده بر سران حاکم

ازکرشمه های شمالگوریهای تاریخ در رفته

از زیستن بیزار شویم

وزیر لب زمزمه کنیم

مردم ما این چنین اند

و اراده الهی نیز

که اینان را بر سریر قدرت نشانده است

***

 

مرا مترسانید پفیوزها

نه هراسیده ام

نه اندوهگین شده ام

که چند ده کیلو گوشت و پوست و استخوان را

از دست بدهم

و از تراشیدن ریش و سبیل

ومسواک صبحگاهی

و قیافه های حال به هم زن شما

که در خود خلاصه شده اید

محروم شوم و خاموش شوم یا خاموشم کنید

 من دلیل  خواندن و سرودن را

 از کلاغ و سگ و بلبل یاد گرفته ام

که سروده هایشان را

 بر سروده های شما ترجیح میدهم

نه برای جلسات شعر خوانی!

خواهر من کلاغ باید بر درخت قار قار کند

و برادر من بلبل باید در بهار چهچهه بزند

تا زندگی زنده بماند

من نیز شاعری را از آنها اموخته ام

 و نیزاز بادهای وزان کویر

ازسکوت ماه

و از غرش رعد

و سگی که در مقابل دشمن پارس میکند

برای حفاظت از گوسفندان

و شاعری که تا آخرین نفس

در کنار آنها میسراید

برای دفاع از ملت و میهن خویش

وبرای دفاع از زندگی.............

28نوامبر 2021

اسماعیل وفا یغمائی

 

۱ نظر:

مسعودعالمزاده (ارسلان) پاريس گفت...

۱۰ آذر ۲۵۸۰ ايرانى ۱ دسامبر ۲۰۲۱ مسعودعالمزاده (ارسلان) پاريس

بسیار بسیار زیبا و چون همیشه با ایماژهای قوی و لطیف.
شاعری کار من نیست، اما اینرا از مادرم به یادگار دارم که بسیار شعر از بر بود و تو کیسه ذهنش داشت و جابجا می گفت.
بباور من شعر درست وحسابی اونی است که اگه به زبانهای دیگه هم ترجمه بشه باز هم تلنگری به روحیه و وجدان دیگران بزنه. اینو نگاه کن از آهنگی بنام : (Les yeux de révolver) از (Marc Lavoine)

Elle a les yeux de révolver, elle a le regarde qui tue, elle a tiré la première, je suis touché, c'est foutu

چشم هاش مثه هفت تیره، نگاهش می کشه. اول این اون بود که شلیک کرد، به ام خورد و کارم تموم شد !

یا این ترانه شاهکار چیم چمنی در فیلم شاهکار والت دیسنی مری پاپینز. فیلمی که ۶۰ سال پیش ساخته شد و هنوز کسی به گردش نرسیده.چنان شاهکاری که در سال ۲۰۱۳ حدود پنجاه سال پس از ساخت این فیلم، فیلمی ساخته شد بنام (saving Mr banks) با بازیگری تام هانکس که در ردگیری روانکاوی افراد دخیل در ساخت این فیلم بی نظیربود و ارتباط پرسوناژ های داستان مری پاپینز با روانکاوی زن نویسنده این داستان : Pamela L. Travers
این نیز جالب بود که در طی ساخت فیلم مری پاپینز، این زن نویسنده که از دید روانی و فردی قفل شده بود توانست از گذشته اش رها بشه.

چیم چمنی :

https://www.youtube.com/watch?v=dGGhfA4mP6w : با صدای دیک وان دایک
https://www.youtube.com/watch?v=NQ2axyzn9H0 : با صدای لویی ارمسترانگ

Now as the ladder of life
Has been strung
You may think a sweep's
On the bottommost rung

Though I spends me time
In the ashes and smoke
In this 'ole wide world
There's no happier bloke

... حالا که نردبان زندگی {رده بندی طبقاتی} درست شده و جا افتاده، فکر میکنی که لوله پاک کن تو پایین ترین پله نردبانه
با اینکه از این ور شهر تا اونورش، من تمام عمرم رو تو خاکسترو دود گذروندم، از من خوشبخت تر پیدا نمی کنی ...

پیر دولانوئه (Pierre Delanoë) از بزرگترین تراه سراهای در فرانسه بود که بیش از شش هزار ترانه به فرهنگ فرانسه اهدا کرد. جمله خیلی جالبی داره ... تو هر ترانه ای یک خط هست که کشنده است (La phrase qui tue) یعنی محور تمام ترانه است.
جالب بودن شعرهای استاد یغمایی برای من که آماتور و دوستدار شعرم و نه سراینده یا منتقد، اینه که از این جمله ها (که "می کشه")چند تایی رو در هر چند خط یکبار داره : خواهر من کلاغ / برادر من بلبل / نوی سندگان / شما بیشرفها در حال به آتش کشیدن این فرش زنده هستید / و همه پر قبای امام را بوسیدیم / ناگاه دیدیم پس از آنکه ریدیدیم / وآنچه در میانه چپ و راست آویزان و در حال نوسان بود /
و ... گدری به جمله ستارخان ... من سگ پاسبان مردم ام
و کلاغ که بر خلاف نگاه رایج پرنده ای است بسیار تمیز که آلودگی هوا را برنمی تابد (و نیز گل سنگ)
این جمله بدردتان میخوره : اگه خواستی جای درست و حسابی زندگی کنی، چمدانت رو بردار و برو تا برسی به درختی که گل سنگ روشه و کلاغی کنارش.

با سپاس از استاد یغمایی برای این شعر زیبا که یک جایش را نفهمیدم. چرا پر اندوه ؟ دست اینها باز شد. دردسرهاوخیانتهای دوران مشروطه صد سال بعدش رو شد. نقاب از چهره خمینی بعد از به قدرت رسیدن کمی افتاد و چهره واقعی اش را مردم سی سال بعد دیدند. مچ اینها پیش از به قدرت رسیدن باز شد. کدام اندوه ؟ ما نسل ... آنچه نباید کرد ... بودیم. همچنان که در دو خط برای به خاک افتادن ارسلان رضایی برای یارانش نوشتم :

=== نسل ما نسل ... آنچه نباید کرد ... بود. ما در انتهای راه زندگانی خود هستیم. این چوب امدادی چهاردرصد متر را از ما بگیرید و یاد مارا نیز با خود به خط پایان ببرید ===