حنیف حیدرنژاد (قهرمان حیدری1) در سال 1340 در کرمانشاه بدنیا آمد. پدرش استوار ارتش بود. او تا 11 سالگی در پادگان همدان در محیطی بسته و به دور از تحولات در جامعه ی بزرگتر کودکی اش را سپری کرد. در 9 سالگی پدرش را از دست داد. از آن زمان زندگی او به همراه شش برادر و یک خواهرش در فقر می گذشت. دو برادر بزرگترش بخاطر تامین هزینه های زندگی درس را رها کرده و به نیروی هوائی ملحق شدند. دو برادر کوچکترش از سنین 7- 8 سالگی به کارگری ساده در قسمت جوشکاری و درب و پنجره سازی مشغول بودند. او نیز از سن 12 سالگی تابستان ها به شاگرد بنائی یا کارگری ساده مشغول بود. با همه سختی ها او مصمم بود که درس خوانده و تحصیلاتش را ادامه دهد.
سال 1356 و از شانزده سالگی به فعالیت های سیاسی علاقمند شد. از سال 1357 در تظاهرات مردمی برعلیه نظام سلطنتی شرکت داشت و از همان زمان به مطالعه ی مواضع گروه های مختلف سیاسی مذهبی و مارکسیستی علاقمند شده و در تظاهرات و گردهمائی های آنها شرکت می کرد و به تدریج به سازمان مجاهدین خلق ایران گرایش پیدا کرد.
در سال 1358 به سربازی رفته و نه ماه را در جبهه های جنگ در منطقه سوسنگرد گذارند. پس از 30 خرداد 1360 موج دستگیری هواداران گروه های سیاسی در ارتش بالا گرفت و تعدادی نیز در جبهه های جنگ اعدام شدند. به دلیل شناخته شدگی مواضع سیاسی اش و قبل از آنکه دستگیر شود، او موفق به فرار شده و به زندگی مخفی روی آورد. در مدت زندگی مخفی به طور خودجوش به تشکیل یک "هسته مقاومت" روی آورده و با کمک چند نفر دیگر اقدام به نوشتن و پخش شبنامه می نمود. او در طول زندگی نیمه مخفی چند ماه را به عنوان کارگر ساختمانی در تهران کار کرده و شب را در ساختمان های نیمه ساخت با دیگر کارگران می گذراند. به دلیل حساسیت بسیج محله به وی در محله ای که در آنجا کار می کرد، او تهران را ترک و برای چند ماه به دزفول رفته و این بار در یکی از قهوه خانه ها در یکی از گاراژهای این شهر به کار مشغول شده و زندگی نیمه مخفی خود را ادامه داد. پس از دستگیری های پی درپی افرادی از خانواده اش از جمله دخترعمو و خواهر زاده اش به دلیل هواداری از سازمان مجاهدین خلق، دزفول را ترک و این بار به پایگاه هوائی سوم شکاری در همدان رفته و در آنجا بطور مخفی مدتی را نزد یکی از بستگانش گذراند. با دستگیری یکی از برادرانش به دلیل ارتباط با سازمان مجاهدین، وی ناگزیر در دی ماه سال 1361 به صورت مُبدل به کردستان رفته و در روستاهای منطقه سنندج به نیروهای سازمان مجاهدین خلق ایران پیوست و از آن زمان در ارتباط مستقیم تشکیلاتی با این سازمان درآمد.
حنیف حیدرنژاد در آذر ماه سال 1373 پس از سال ها همکاری و عضویت در سازمان مجاهدین خلق ایران به دلیل انتقاد و اختلافات با این سازمان بویژه در مورد "انقلاب ایدئولوژیک"، " رهبری عقیدتی" ، "اطاعت بدون چون و چرا از رهبری" و درپی سالها اعتراض به نبود مناسبات دمکراتیک در این سازمان، از آن سازمان در عراق جدا شد.
حنیف حیدرنژاد از آذر 1373 و پس از ورود به آلمان به مدت سه و نیم سال یک دوره بحران روحی شدید و یک دوره بحران هویت را پشت سرگذراند و تا مرز فکر به خودکشی نیز پیش رفت. تنهائی و عدم ارتباط با دیگران و عدم دسترسی به مشاوره تخصصی به دلیل عدم آشنائی به زبان آلمانی، این دوره را هرچه سخت تر هم می کرد. در این مدت و در حالی که او سخت سرخورده و دل شکسته بود و در حالی که در ناباوری از آنچه که بر او گذشته به سر می برد به دنبال پیدا کردن نقش و مسئولیت خود در رقم خوردن شخصیت و سرنوشتش برآمد و به کنکاش خود و گذشته اش پرداخت و نهایتا "خود"ِ جدیدی را کشف کرد که بر پایه ی همان باورهای انسانگرایانه، اما خامِ دوران نوجوانی اش، استوار است. در این دنیای جدید، او خود را انسانی می داند که آزادی، رفاه و عدالت اجتماعی، حاکمیت قانون، نفی تبعیض و هرنوع برتری طلبی، باور به حقوق بشر، احترام به شأن و منزلت انسان و پذیرفتن هر فرد آنگونه که هست، از مشخصه های اصلی آن می باشد. او خود را یک اومانیست، یک آته ایست و یک شهروند جهانی می داند و از آن زمان تلاش دارد تا با فاصله گرفتن از احزاب سیاسی، آرمان های انسانگرایانه ی خود را در چهارچوب یک فعالیت حقوق بشری، فرا حزبی و فرا مذهبی و به صورتی تخصصی برای "انسان"، هر انسانی با هر ملیت و جنسیت و اعتقادی، دنبال کند. بخش بزرگی از فعالیت های او در رابطه با ایران و ایرانیان می باشد. در این سالها او فعالیت های خود برعلیه رژیم استبداد مذهبی حاکم بر ایران را در قالب فعالیت های حقوق بشری دنبال کرده و با اطلاع رسانی و یاری رسانی تخصصی به قربانیان و فراریان از جهنم رژیم حاکم بر ایران که اینک متقاضی پناهندگی در آلمان هستند، آنها را در شناخت و احیائ ارزش ها و توانمندی های انسانیشان یاری داده و به آنها کمک می کند تا با مشکلات پیش روی خود در کشور جدید آشنا شده تا با اتکاء به توانمندی های خویش بر این مشکلات به تدریج چیره شوند.
از سال 1997 حنیف حیدرنژاد فعالیت خود در امور پناهندگی و مهاجرین را بطور دادوطالبانه از طریق همکاری با سازمان عفو بین الملل و دیاکونی (بخش خدمات اجتماعی کلیسای پروتستان- Diakonisches Werk) در شهر دورتموند آغاز کرد. در همین سال یک دوره یک ساله در یک خانه سالمندان و معلولین در شهر بوخوم را پشت سر گذراند و در سال 2002 پس از گذراندن یک دوره چه
ار ساله در مدرسه مددکاری (Anna-Zillken-Schule) در دورتموند موفق به دریافت مدرک مددکاری شد. در این مدت دوره های کارآموزی دیگری را نیز پشت سر گذراند، از جمله: یک دروه سه ماهه در مرکز پذیرش اولیه پناهندگان در دورتموند، یک دوره سه ماهه در مرکز مشاوره کاریتاس (بخش خدمات اجتماعی کلیسای کاتولیک- Caritas) در دورتموند و یک دوره سه ماهه در خوابگاه نوجوانان پناه جوی بدون سرپرست (unbegleitete minderjährige Flüchtlinge) در شهر دورتموند. وی یک دوره یکساله را نیز در شهر بوخوم در مرکز مشاوره "ایفاک"(IFAK) گذراند. موضوع اصلی در این یک سال، کار با نسل اول و دوم و سوم ترک ها و ترک تباران در شهر بوخوم بود. مجموع این تجارب به او کمک کرده تا وی تصویر جهانشمول تر و همه جانبه تری از "انسان"، مسائل پناه جویان و مهاجرین در آلمان بدست آورده و با ساختارهای موجود در بخش اداری و نهادهای غیردولتی در آلمان نیز بیشتر آشنا شود.
حنیف حیدرنژاد از سال 2002 در ارتباط با انجمن یاری های پزشکی به پناهجویان شهر بوخوم (Medizinische Flüchtlingshilfe Bochum ) قرار گرفت و از سال 2003 در این مرکز مشغول به کار شد و تا آگوست 2013 مسئول بخش مددکاری در این انجمن بود. در سال2007 وی موفق به گذراندن یک دوره تکمیلی با عنوان: مشاور روحی-اجتماعی (psychosoziale Beraer) در مدرسه عالی مددکاری شهر بوخوم (Evangelische Fachhochschule RWL in Bochum) شد.
حنیف حیدرنژاد از آگوست سال 2013 در یک انجمن خدمات اجتماعی با نام "اتحادیه انجمن های درمان اجتماعی- Verbund sozialtherapeutischer Einrichtungen e.V" در شهر دورتموند به امور نوجوانان پناه جوی بی سرپرست که تازه وارد آلمان شده اند مشغول بکار شد. وی از ماه مارس 2015 مجددا کار خود در زمینه امور پناهندگی و مشاوره روحی- اجتماعی را در انجمن یاری های پزشکی به پناه جویان شهر بوخوم ادامه می دهد.
حنیف حیدرنژاد به عنوان مددکار اجتماعی و مشاور امور روحی- اجتماعی بر اساس نظریه "همه جانبه نگری (Ganzheitlicher Ansatz)" کار کرده و با قراردادن "انسان" در محور همه ی امور، بر آن است که باید مسائل و مشکلات انسان را در پیوند با همه عواملی که او را احاطه و درگیر کرده است دید و در نتیجه باید تلاش نمود تا با درک بهم پیوستگی این عوامل و تاثیرگذاری متقابل آنها بر یکدیگر، متناسب با هر فرد، در جستجوی راه حل مناسب برای مشکلات او برآمده و در این راه از سایر تخصص ها نیز کمک گرفت.
حنیف حیدرنژاد از سال 2004 به همراه چند فعال سیاسی- اجتماعی ایرانی "سایت انتگراسیون ایرانیان ساکن آلمان-
Integrationsforum der IranerInnen in Deutschland" را تاسیس نمود و از آنزمان گردانندگی و هماهنگی آنرا به عهده دارد. هدف این سایت اطلاع رسانی تخصصی به ایرانیان ساکن آلمان در زمینه های مختلفی چون پناهندگی، اقامت، انتگراسیون، آموزش و تحصیل، آشنائی با مسائل جامعه آلمان و نقض حقوق بشر در ایران و .. می باشد. تاکنون در این سایت و در زمینه های فوق بیش از 150 مقاله و ترجمه از وی منتشر شده است.
از دیگر فعالیت های داوطلبانه حنیف حیدرنژاد می توان به موارد زیر اشاره نمود:
سال 2013 : همکاری در تاسیس گروه مشاوره به پناه جویان سازمان عفو بین الملل در شهر دورتموند.
سال 2005-2004 : همکاری با گروه مؤسس "انجمن فرهنگی- اجتماعی ایرانیان شهر بوخوم" در تنظیم اساسنامه و برگزاری جلسات مجمع عمومی آن
سال 2004-2002 : همکاری با گروه "والدین کلاس فارسی" در شهر دورتموند برای تاسیس یک کلاس جدید و راه اندازی و برگزاری برنامه های فرهنگی برای کودکان و والدینشان
سال 2001-1999 : همکاری با تلویزیون محلی "رسانه" در تلویزیون "اوفنه کانال- (Offene Kanal)" در شهر دورتموند و اجرای زنده ی برنامه های "مشاوره اجتماعی" و میزگردهای سیاسی-اجتماعی در این تلویزیون.
توضیحات
1- در مورد نام حنیف حیدرنژاد و قهرمان حیدری رجوع کنید به «نگاهی به فروغ جاویدان، 25 سال بعد»، قسمت هفتم: صفحه 50)
...........................
حنیف حیدرنژاد خود را چگونه انسانی می داند؟
خود را "انسانی" تعریف می کنم که به "انسانیت" اعتقاد دارد. یک "اومانیست". اعتقاد به انسانیت، عشق به انسان ها، خدمت به انسان ها و احترام به انسان ها آنگونه که هستند مرام من است. به "خدا" یا مذهب اعتقادی ندارم. مذهب را امری شخصی می دانم. برای خودم به اندازه کافی دلیل دارم که مذهب را نفی و انکار کنم، اما مایل نیستم بطور فعال وارد این وادی شوم. مایل نیستم با کسی بحث کنم و اجازه نمی دهم کسی روی من کار مسیونری یا تبلیغی کند.
به صداقت و پای بندی به قول و قرار و احترام به اعتمادی که نثارم می شود معتقدم. ابزار کردن انسانها و ابزاری دیدن آنها و دروغ و رویا و فریب را رد می کنم.
به عقل و شعور انسان معتقدم و هر نوع "ولایت" انسان بر انسان دیگر را رد می کنم. به آزادی انسان و انتخاب آزاد او در تعیین راه و روش زندگی اش اعتقاد دارم و احترام می گذارم. نمی خواهم برای کسی تعیین تکلیف کرده و "خوب و بد" مشخص کنم. هر انسان بالغی حق دارد هر طور که خودش دوست دارد زندگی کند.
انسانی سیاسی هستم، اما هر نوع همکاری تشکیلاتی با هر گروه و حزب و سازمان و تشکیلات سیاسی را رد می کنم. می خواهم یک فعال مستقل و منفرد باشم.
خود را یک "شهروند جهانی" می دانم. هر نوع تعصبگرائی ملی یا ایدئولوژیک را رد می کنم. تمرکز اصلی کار و فعالیتم را در زمینه حقوق بشر قرار می دهم. تا آنجا که بتوانم سعی می کنم تمرکز کار خودم را بر روی ایران و ایرانیان فراری از جهنم جمهوری اسلامی قرار دهم، اما می خواهم که حتما در ارتباط با دفاع از حقوقِ بشری دیگر مردم دنیا نیز فعال باشم. حقوق بشر را خودی و غیر خودی نمی بینم. در ارتباط با مردم بر کار اطلاع رسانی و روشنگری و آگاهی بخش تمرکز می کنم.
به عدالت و رفاه اجتماعی معتقدم و از مبارزه بر علیه ظلم و ستم و استثمار و هر نوع تبعیض حمایت می کنم.
اهل کینه و نفرت نیستم ولی به حسابرسی و "پاسخگوئی" در برابر وجدان و قانون معتقدم.
از مورد قضاوت قرار دادن انسان ها پرهیز می کنم. پیشداوری و اتهام زنی بی پایه و اساس را قبول ندارم و معتقدم باید با استدلال و منطق و بر پایه حاکمیت قانون عمل کرد.
رژیم جمهوری اسلامی را ضد بشری و جنایت کار می دانم و خواهان سرنگونی آن بوده و امیدوارم تمام آمرین و عاملین جنایت های تمام دورانِ حاکمیتِ این رژیم در دادگاه های عادلانه با استانداردهای بین المللی محاکمه و مجازات شوند. مبارزه مسلحانه به معنی جنگ مسلحانه را درست نمی دانم، اما حق هر انسان می دانم که در برابر ظلم و ستم و خشونت دولتی، به روشی که خودش تشخیص می دهد از خود دفاع کند. اگر رژیم دفاع مسلحانه را بر مردم تحمیل می کند، دفاع متقابل مردم دیگر به خشونت ربطی ندارد. این رژیم است که باید از خشونت دست بردارد. آرزوی من برگزاری یک انتخابات آزاد زیر نظر سازمان ملل و انتقال قدرت به صورت مسالمت آمیز به مردم است. اگر چه این "آرزو" را بسیار نامحتمل می دانم. امیدوارم مردم در فعالیت های صنفی خود و با مبارزه منفی به رژیم نه بگویند و بر مطالبات صنفی خود پا فشرده تا از این طریق روزنه ای برای تغییر و تحولات دمکراتیک در ایران باز شود.
۰ نظر
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر