کاروان های سحر
اسماعیل وفا یغمائی
کاروونای سحر از راه دراز دارن میان
از قلعه های دیر و دور، نیگا کن! باز دارن میان
یواش یواش داره افق آبی وعنابی میشه
مخمل شب رنگ می بازه، سپید و مهتابی میشه
دلنگ، دلنگ
دلینگ، دلینگ
جرنگ، جرنگ
جرینگ، جرینگ
بار کاروونا چیه؟ حریرای آبی صبح
پارچه های رنگی سبز و زرد و عنابی صبح
سکه های سرخ فلق که کم کمک طلا میشن
می بارن و زیاد میشن، لباس قله ها میشن
دلنگ، دلنگ
دلینگ، دلینگ
جرنگ، جرنگ
جرینگ، جرینگ
پرنده ها یواش یواش، تو باد صبح پر می کشن
ابرا توی آبی آسمونا لنگر میکشن
آبشارای سحر دارن تو دشت وصحرا می ریزن
نیگا کن! انگاری دارن ت دلای ما می ریزن
دلنگ، دلنگ
دلینگ، دلینگ
جرنگ، جرنگ
جرینگ، جرینگ
نیگا کن کاروون رسید، مهساخانوم ساربونه!
داره تو دشتای سحر، سرحال و شادون می خونه!
تو هم سحر شو شبو از جون و دل خود بتکون
لباتو وا کن مث من ترانهٌ صبحو بخون
دلنگ، دلنگ
دلینگ، دلینگ
جرنگ، جرنگ
جرینگ، جرینگ
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر