اسماعیل وفا یغمائی
گوش دارید
این سرود فرزندان بیکرانه مهساست
در سرتا سر این سرزمین
این سرود ماست
این سرود مشترک ملت ماست
با هزار رنگ و هزار آهنگ
***
توفان زنگ پایان را نواخته
ریش درازهای پفیوز
و موذنان ازفراز مناره ها گریخته اند
به سوی خدای الدنگی که خدای شماست
و ننگا و شرما که خدای ایرانزمین باشد
و خدای ملت ما
***
گوش دارید
عمامه برسرها ی پفیوز
تکیه داده بر صفوف آدمکشانتان
از خط اختیار گذشته ام
دیریست ما را گذرانده اید
ما مجبوریم که بجنگیم
ما مجبوریم که بجنگیم
و بمیریم و برخیزیم
حتی اگر هزار بار بر دارمان کشید
ما مجبوریم که بجنگیم
تا ترا فرو کشیم فقیه
تا مسلک و مرام پلید ترا با تو
به فاضلاب اندازیم
تا زندگی خود را پاکیزه کنیم
تا زندگی خود را برآوریم
***
گوش دارید الدنگهای سنده بر سر
این سرود فرزندان مهساست
زنده و پرتوان
همصدای هزاران سرود از دهان کشتگان
آنان که شما کشتیدشان
بر دار کشاندید
به گلوله بستید
وبر تخت شکنجه کشتیدشان
این سرود فرزندان مهساست
دختران و پسران مهسا
که درست پس از کشتن او
درست یک لحظه پس از انکه برخاک افتاد
زادنشان آغاز شد
صف در صف
و شانه به شانه
***
گوش دارید
سنده برسران پفیوز
با عمامه های خونین تان
و منظر بیکرانه زادنها را بنگرید
و مامی دیگر را
رودابه ای دیگر را
در سرتاسر ایران
بنگرید
فرزندان بلوچ وسیستانی و کرد و لر مهسا را
فرزندان ترک و آذری و ترکمان و قشقائی مهسا را
فرزندان گیل و دیلم و خراسانی و تهرانی مهسا را
فرزندان....
***
بنگریدشان
پفیوزهای سنده بر سر ریش دراز
بنگریدشان
زاده شده اند
زاده میشوند
زاده خواهند شد
پانزده ساله، بیست ساله و سی ساله
پنجاهساله وشصت ساله و هفتاد ساله
در سراسر این میهن
با بیکرانه رنگها و آهنگها و زبانها
اما همگام
تا شما سنده برسران را فرو کشند
و با خدایتان به دوزخ افکنند
و دوزختان را به فاضلابی که آئین شماست.
***
گوش دارید
ریش درازان عمامه بر سر
در حلقه محافظانتان
این سرود فرزندان مهساست
هزار شاعر در سایه دامان او گام برمیدارند
با سرودهای اذری و کردی و فارسی و بلوچی
با سرودهای ترکمانی و یزدی و اصفهانی و...
با فردوسی و خیام و حافظ و نیما وسیمین خوئی
با واژه هائی از رعد و آذرخش
که در هر واژه آن بهشت اینده میوزد
و دوزخ برای شما سنده بر سران ریش دراز
***
این سرود فرزندان مهساست
بشنوید
با گوشهای گند گرفته تان
گوش دارید سرود زاده شدن ما را
سرود زاده شدن یک ملت را
با سرودی بر لب
و آذرخشی در دست
که شما را خاکستر خواهد کرد
وما مجبوریم که بجنگیم
***
و ما مجبوریم که بجنگیم
برای امروز و فردا
برای آفتاب و آب این سرزمین
برای کوهها و درختان و گیاهان
برای پلنگها و کبوترها
وگرگ تنهائی که بر فراز کوه می نالد
ودر این میهن زاده شده است
برای همه چیزهائی که شما پفیوزها
به تاریکی و ظلمت کشاندید.
***
گوش دارید ریشداریان پست فطرت سنده برسر
ما دیریست که مرده ایم و باز آمده ایم
ما مجبوریم که بجنگیم
برای گرسنگان وبیکاران ودرماندگانی
که نان و آبشان را ربودید
برای صدها هزار تن که روانه گورستانها کردید
برای تمام کسانی که بردار کشیدید
و بر تخت شکنجه کشتید
برای آنانی که در خلوت خونین کشتارگاههای الهی
از هم دریدید و تجاوز کردید.
ما مجبوریم که بجنگیم
ما مجبوریم که پیروز شویم
ما مجبوریم که با جاروهای آهنین
شما نجاسات را جارو کنیم
ما مجبوریم
که دیریست ازخط اختیارگذشته ایم
بشنوید!
***
بشنوید
این سرود فرزندان مهساست
که زاده میشوند
که انبوه میشوند
که سرتاسر ایران را پوشانده اند
و میپوشانند
و به پیش می آیند
بشنوید
غرش رعد و ناقوسهای تاریخ را بشنوید
این سرود فرزندان مهساست
بشنوید
12 دسامبر 2022
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر