مضحکه غریبی است نازنین
اسماعیل وفا یغمائی
خدا وکتاب و رسول تان یکی است
هم نامند و همسان
قبله تان یکی ست
مقدسین و مقدسانتان یکی است
چون جلاد گلوی مرا میدرد
و یا برتخت شکنجه زنی را
هر دونام خدائی واحد را بر زبان می آوریم
به هنگام کشتن و کشته شدنن
مضحکه غریبی است نازنین
***
سپیده دمان
به هنگام بانگ تکبیر موذنان
و هنوز مهر ازگرمای پیشانی من گرم
که از سلول روانه ام میکنند
از میان جاده ای از اجساد
و بر دار کشیده میشوم
و بر فراز من و جلاد من
خدائی است که خدای هر دوی ماست
خدائی که هم میخندد و هم میگرید
مضحکه غریبی است نازنین
***
چه نبردی چه نبردی
با سلسله جبال اجسادش
چه خدائی چه خدائی
بی نهایتی سالار نور و ظلمت
چه آئینی چه آئینی
آنچنان فرا گیر
که قاتل و مقتولش
و نور و ظلمتش
کلامی واحد بر زبان دارند
سر بر سجدهگاه خدائی واحد
و قبله گاهی که بر سجاده اش
مهر جلادان مؤمن
از خون قربانیان مؤمن سرخ است
مضحکه غریبی است نازنین
***
خدا و کتاب و رسول
و قبله و کعبه چهار خلیفه
وامویان و عباسیان و علویان یکسان بود
و یکسان است و ثابت
در نبرد قدرت و تسلط
در گذرگاه چهارده قرن
تنها اجساد ما فرش راه شد
و هنوز فرش راه میشود
تابرنرمای اجساد ما
پای خداوندان قدرت آزاری نبیند
و لبخند بزک شده پیره کفتاران
بر مسند دروغ و وقاحت پایدار بماند
مضحکه غریبی است نازنین
***
به پیری
عذر تقصیر سالیان جهل و هراس
و تاریکی مومنانه خود را
به پیشگاه جانهای جوانی آوردهام
که خدایشان رنگین کمان است
وقبله گاهشان آزادی است و ایران
جانهای جوانی که زیبائی شان را
از کمینگاه جهل ما به سلامت عبور دادند
و خدائی تازه یافتند
که خدای جلادان نیست
که خدائی مشترک
دینی مشترک
قبله ای مشترک
و مضحکه ای مشترک
میان نور و ظلمت
و قربانی و جلاد نیست
بیستم ژانویه 2023میلادی
۱ نظر:
درود بر جناب یغمایی یارو یاور ایران. مثل همیشه ماندگار و آگاهی دهنده.
ارسال یک نظر