اگر امروز، استقرار ابراهیم رئیسی (قاضی مرگ) در پاستور برای نظام جمهوری اسلامی و شخص علی خامنهای به معنای به صدا در آمدن ناقوس سرنگونی و یک گام اساسی نزدیکتر شدن به نابودیست، این صحنه خجالتآور برای نخبگان و تشکلهای سیاسی اپوزیسیون نیز بسی عبرتانگیز و حامل پیامی دردناک و آموزنده است. مخاطب به ویژه آنهایی هستند که در آن سالهای سیاه اوایل «انقلاب» در صحنه داخل حاضر بوده و همانگونه که در شمارههای مختلف این نوشته اشاره شد، هر یک به میزانی و در نهایت بیمسئولیتی، در به قدرت رسیدن خمینی و یارانش، او را همراهی کرده یا به واسطه مواضع خود، در تدارک جنایاتش، بطور مستقیم و غیرمستقیم وی و نظامی را که بنیان گذاشت، تشویق کردند.آن افراد و رهبران و تشکلهای سیاسی اپوزیسیون که در گروه اخیر قرار میگیرند بایستی این واقعیت تاریخی را بپذیرند که نطفه جرثومههای جنایتکاری چون ابراهیم رئیسی، حسینعلی نیری، مرتضی اشراقی، مصطفی پورمحمدی، اسدلله لاجوردی و… در همان شبهای سرد و سیاه اواخر بهمن ۵۷ و بر پشت بام «مدرسه رفاه» بسته شد و سپس در صحن «دادگاههای انقلاب» متولد شدند
۳ نظر:
جناب ساسان درست میفرمایید کاش مهم متمدن بودیم و مثل دولت سوئد و نوری دادگاهی تشکیل میدادیم تا مو را از ماست میکشید و اعدامی های مدرسه علوی که اکثرشان تا هفته قبلش مسلسل بدست مردم را درو میکردند عادلانه محاکمه می شدند. کاش. کاش آقایان تیمسارها هم بدفاع از دیکتاتوری آدم نمیکشتند و ساواک راه نمی انداختند. ولی با ارزو و کاش و ماش گذشته را نتوان تغییر داد. فرق هست بین اعدام خسرو داد و اویسی و نصیری و اعدام سعادتی و سلطان پور و مهسا امینی.
💚 زن
🤍 زندگی
❤️ آزادی
۱۶ فروردین ۲۵۸۲ شاهنشاهی ایرانی ۶ آوریل ۲۰۲۳ مسعود عالمزاده پاريس / ۱
............. فرق هست بین اعدام خسرو داد و اویسی و نصیری و اعدام سعادتی و سلطان پور و مهسا امینی .............
وای، وای، وای، وای ...
بهروز،با این سه خطی که تو نوشتی سردرد گرفتم. ای وای. هربار که مردم یک قدم به پیش میرن، یکی مثل تو باید پیدا بشه که ده قدم به پس بروندشون.
... آنگاه که حلاج را برای مکافات می بردند، کس وی را پرسید، منصور عشق چیست ؟ گفت امروز بینی و فردا بینی و پس فردا. آن روزش بکشتند، روز دگر بسوختند و دیگر روز برباد دادند، یعنی که عشق این است.... پیش از مکافات حلاج را بسته بودند تا مردم وی را سنگ باران کنند. او هیچ نمی گفت. شبلی بیامد وگلی از زمین برداشت و بسوی او انداخت، بر پای وی افتاد. نعره ای کشید. گفتند از آن همه سنگ هیچ نگفتی، این از چه رو ؟ گفت از آنرو که او شبلی بود...
مرد ناحسابی، خجالت نمی کشی ؟ کی قراره ما آدم بشیم. از کی تا حالا قانون بنابر افراد تنظیم میشه ؟ تمام این بدبختی هایی که کشیدیم حق مون بود. ما روزی حکم اعدام خودمون رو خودمون امضا کردیم که نریختیم تو خیابون ازحق خسروداد دفاع کنیم. یقه خمینی رو نچسبیدیم که ... مردک پفیوز، تو به چه حقی بدون محاکمه، ، بی دادگاه، بدون وکیل، بدون حکم قضایی و بدون حق دفاع اینها رو تیربارون کردی ؟ از کی تا حالا تو خودت یکی هم دادستانی، هم هیئت منصفه، هم قاضی ؟ وقتی داشتند بهایی هارو اعدام میکردند ما خفقون گرفتیم. من یکی اش رو برات نمونه میارم :
پدر من در طی بیش از ۲۵ سال برای خودش خیریه ای درست کرده بود و شبکه ای بیش از دویست و پنجاه پزشک، آزمایشگاه و داروخانه با او همکاری داشتند. کسانی که امکانات نداشتند میامدند، هر دکتری سهمیه داشت یکی، دوتا، سه تا درماه. همه چیز تایپ شده بود، میامدند، ما اسم اش رو پرمیکردیم، می رفتند برای پزشک، آزمایشگاه و دارو و بقیه. یکبارلازم بود به یکی از این دکترها (که بسیار متخصص بود و ماهی یک سهمیه داده بود و بهایی بود) مراجعه کنیم. دوروز به آخر ماه مانده بود. بیمار درد شدیدی داشت، فرستادیم اش با ذکر اینکه این از سهمیه ماه بعد است. رفت و برای دارو و بقیه ازش خبری نشد. سه روز بعد خود دکتر با عصبانیت زنگ زد. پدرم پاسخ داد و با پوزش شروع کرد که من از سهمیه ماه بعد فرستادم. او با تحکم حرف پدر مرا قطع کرد که ... از کدوم سهمیه حرف می زنید. کدوم سهمیه ؟ این فرد آنقدر بیمار بود که به فردا نمی کشید. از این به بعد اگر کسی دیدید که حالش خرابه، ماهی ده تا بفرستید. ولی نه وقتی که من ببرم خاکش کنم ...
بعد فهمیدیم که آن روز، این پزشک شریف با دیدن این بیمار، مطبش رو تعطیل میکنه، آمبولانس خبر میکنه، نیمساعت بعد زیر عمل جراحی. پول اتاق جراحی، کادر درمانی و ده روز بستری شدن رو از جیب خودش میده.
این هم میهن شریف من (که با نهایت شرم اسمش یادم نیست) از بهایی هایی بود که اعدام شد. ننگ برما که نریختیم همون هفته های بعد از این نکبت بهمن خدمت این آخوندهای جاکش برسیم. چقدر باید کودن بود که رابطه ی اعدام خسروداد و قتل مهسا را درک نکرد.
به این کاش کاش کاش ها این چندتاروهم میشه اضافه کرد :
... کاش حمید اشرف سر مرز از یک توده ای سابق و مامور کا گ ب، پول، سلاح و مواد منفجره نمی گرفت.
... کاش سعید محسن در دفاعیاتش از انقلابیون چینی (یعنی مائو بزرگترین جنایتکار تاریخ بشر، کسی که سه برابر و نیم هیتلر آدم کشت) دفاع نمیکرد
... مردم شوروی و اروپای شرقی آرزو میکردند کاش یک دهم آزادی و نعمت و رفاه مردم ایران را میداشتند، آرزو میکردند که کاش آن ها هم مثل کارگران ایرانی در سود کارخانه ها سهیم بودند.... کاش روشنفکرهای نجس مخ ما حسرت شوروی رو نمی خوردند.
... در زمانی که ساواک زیردست پاکروان بود کسی حتا یک چک نخورد. کاش نواب صفوی، خمینی و جنبش فوق ارتجاعی ۱۵ خرداد باعث خشن شدن ساواک نمیشد. کاش جنبش چریکی مجاهدین و فدایی ها موجب وحشی تر شدن ساواک نمیشد. کاش بیژن جزنی و یارانش از درون زندان طرح ترور نمیدادند تا ساواک هم به تلافی دست به جنایت زده و آنها را در تپه های اوین به رگبار ببندد.
... کاش چریک های فدایی فرسیو را ترور نمیکردند تا نفوذی های حزب توده (یعنی عوامل کا گ ب) در دادرسی ارتش بالا بیان و افتضاح اعدام گلسرخی (ابله) و دانشیان (پس مانده ی فرقه ی دموکرات) اتفاق بیفته.
۱۶ فروردین ۲۵۸۲ شاهنشاهی ایرانی ۶ آوریل ۲۰۲۳ مسعود عالمزاده پاريس / ۲
... کاش بیمار روانی ای چون شریعتی (که در جوانی چند بار اقدام به خودکشی کرده بود و پدرش همیشه نگران او بوده) این روحیه ی خودزنی خودش را زیرلوای ... شهادت ... به مردم تزریق نمی کرد.
... کاش مردم ما تا این حد ساده اندیش نمی بودند که مرگ شریعتی، تختی، صمد بهرنگی و ... را به ساواک نسبت بدهند.
... کاش دکتر حسیبی که از عوامل اصلی تفرقه بین مصدق و کمپانی های نفتی انگلیسی بود از تختی سوء استفاده نمی کرد تا دربار او را ایزوله کند. تختی آدم ساده ای بود، حسیبی ازش خوب استفاده و بواقع سوء استفاده کرد.
... کاش شیادهای خائنی چون جلال آل احمق با آگاهی تمام چنین دروغهایی را نمی بافتند.
... کاش یک الف بچه تنبل ۱۶ ساله بنام مهدی رضایی بنام جامعه ی هپروتی بی طبخه ی توخیدی آدم نمی کشت تا شاه مجبور بشه اعدامش کنه.
... کاش محمد حنیف نژاد کمی کتاب میخوند. چندتا فیلم نگاه میکرد. کاش بجای درست کردن یک جنبش چریکی، دوچرخه ای برمیداشت و مثل برادران امیدوار دوسه سالی از هند و بنگلادش تا اروپای غربی و اروپای شرقی را رکاب میزد تا دنیا دستش میامد.
... و ای کاش و صد ای کاش ما کمی مسئولیت پذیر بودیم، اشتباهات مان را می پذیرفتیم تا دیگر بار تکرار نشود.
همه اش تقصیر شاه بود ؟ اگر تقصیرها رو ۱۰۰ بگیریم، ۵ تا ۱۰ درصدش گردن شاه بود، ۶۰% ریشه در خرافات، اسلام و مذهب شیعه داشت (که یک روده ی راست تو شکم اش نیست) و بقیه اش به گردن مخالفین شاه بود و دستگاههای جاسوسی مشخصا بلوک شرق آن زمان که می بینیم پس مانده هاشان در اوکرایین چه می کنند. باز این علم رو بلند کرده ن که ... بی بی سی اعلام کرد که عکس امام تو ماهه ... پس تقصیر بی بی سی بود ؟ اون گفت، تو چرا باور کردی ؟ اگه ما ملت هالو و پپه نبودیم، این حرف بی بی سی به شوخی ختم میشد. شاه جلوی کتاب خوندن مردم رو می گرفت ؟ کتاب مادر ماکسیم گورکی ممنوع بود، پس شاه سانسور میکرد. ما مردم انقدر کتب خون بودیم که همه ی ادبیات دنیارو پاره پوره کرده بودیم؛ مونده بود همین یک کتاب ماکسیم گورکی. شاه جلوش رو گرفت، انقلاب شد !
حالا که این همه کتاب روی انترنت آزاده، مردم کتاب میخونن ؟ زمان شاه مگر آخوندا این کلک رو نمیزدن که تو چاپ قرآن، ترجمه ی فارسی رو با خط ریز و ناخوانا می نوشتن که مردم نفهمند چیه. شاه (و در واقع شجاء الدین شفا) نداد قرآن آریامهر چاپ کردن با قطع سه برابر بزرگتر از A4 و با خط فارسی درشت ؟ قرآن هم دم دست مردم نبود ؟ کسی خوند ؟ کتابهای خمینی رو که همه ی مذهبی ها و غیر مذهبی ها داشتند، کسی خوند ؟
یکی از چریکهای فدایی (که در درگیری کشته شد) در مقاله هایی که می نوشت این را به طنز می گفت که ... به این چپ های ما باید گفت لوچ چرا که همه چیز رو چپکی می بینند...
آقا بهروز، لطف کن کلاهت رو قاضی کن. هدف نه نیش زدنه نه خفیف کردن. اما شناخت درست مسایل باعث میشه تا .... این اشتباهات دوباره تکرار نشه ... البته که ... با آرزو و کاش و ماش گذشته را نتوان تغییر داد ... اما جلوی تکرارش در آینده را توان گرفت.
ارسال یک نظر