جانان منی
اسماعیل وفا یغمائی
ای تنت برده دل از جانم، و جانان منی
در تو آزادم و دیریست که زندان منی
دیرگاهیست که من،گم شدهام در توولی
کس نداند که توئی، آنکه تو پنهان منی
معبد و مسجد و محراب دلم بتکده ای ست
که بت من که توئی گرمی ایمان منی
لاکتابم من و با بوسه ترا میخوانم
که توانجیل و اوستائی و قرآن منی
وحی از چشم تو میبارد وگوید دو لبت
لب بنه بر من اگر گوش به فرمان منی
بشنو از نغمه ی هر بوسه تو تفسیر مرا
گر تودر جستجوی معنی عریان منی
صبح من ! مشرق من ! نورسحرگاهی من
توئی و شمع و شب و نیز شبستان منی
عاقبت مشکل شیطان و خدا پایان یافت
که توشیطان قشنگ من و یزدان منی
دیر پیدا شدی ای ماه به بام دل من
لیک شادا که تو مهتاب دل افشان منی
بر سرجان و دل از زلف شبالوده ی تو
صبح سرزد که تو آن صبح شکوفان منی
با وفا باش غزالا که اگر دور شوی
شاهد مرگ غزل ! سوگ قلمدان منی
بیست و نهم سپتامبر 2023میلادی
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر