مردگان را دوست میدارم
مردگان برای من زندهاند
در کنار من راه میروند
با من سخن میگویند
لبخند میزنند
وقتی میگریم اشکهای مرا پاک میکنند
وقتی نومیدم به من امید میدهند
و به گاه غم به سراغ من میآیند
تا مرا شاد کنند
***
پدرم همیشه در کنار من است
با سبیلهای تابیده اش
دست در دست خدایش
که معجزهاش درختی خرمای زمینی بود
نه کتابی آسمانی
و صبح ها شاهنامه میخواند
در برابر نور بامداد و وزش نسیم گرمه
مادرم کنار قوری چای با لبخندش
و چرخ خیاطی سینگرش
و مهربانی خاموشش که هیچوقت نشناختیم
برادرم با قامت بلند نیرومند نجیب اش
با رد طناب دار بر گردنش
دوستان تیرباران شدهام با سینه هائی مغرور
پدران پدرانم
و مادران مادرانم
آنانکه قرنها پیش از من زیسته اند
و رویاهایشان
وصداهایشان در خون من روانست
و واقعیتشان روانه در رؤیاهای ناشناس
برای شعرهای شورشی، بعد از دویست سال
نیا ی من یغما به خانهام میآید
در کنار مادر بزرگم سرو جهان خاتون
گاهی با عبید زاکانی وایرج میرزا
قلیانی میکشند و بمن میگویند چه بسرایم
برای ملتم و میهنم و قهرمانش
سرودهائی از آفتاب و باران و صاعقه
و برای خائنان و دروغگویان
شعرهائی که فاضلابها را بر سر و ریششان روانه کند
برای شعرهای عاشقانه
حافظ و رهی وعماد خراسانی و حمید ایزد پناه
برای قطعه و قصیده
استاد طغرا یغمائی و حبیب یغمائی
شب که میخوابم
بنائی به سراغم میآید
که میگوید سه قرن قبل این خانه را ساخته است
تا شاعری آواره در آن زندگی کند و بسراید
به ترانه ای که از خیابان میآید گوش میکنم
رفتگان ساختهاند
در کتابخانه کوچکم
فردوسی در شاهنامه اش بیدار است
و خیام در رباعیاتش
اگر قرنها پیش خیاطان
طرح لباس مرا پدید نیاورده بودند
من اکنون عریان بودم
غذائی را میخورم
که زنی گمنام ده قرن قبل آن را ساخته است
مردگان بسیاری زنده در زندگی امروزند
در زندگی امروز که زنده است
در رقص و آواز و بناها
در شعرها و رقص ها و آهنگها
در غذاها و شراب وشیرینی ها
در راهها و خیابانها
در کشتزارها و جنگلها
با جنگلبانان و کشتبانان و راهبانان
مردگان را دوست میدارم
مردگانی که پس از مرگ زندهاند
مردگان را دوست میدارم
آه بیش از برخی از زندگان
که پیش از مرگ مردهاند
و نمیدانند که مردهاند
بیست و پنجم نوامبر2023میلادی
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر