غزل
اسماعیل وفا یغمائی
به سر زلف تو در شهر گرفتارانند
که به شبهای سیه یکسره در زندانند
عطش آلوده به پیش رخ تو در آتش
تشنه ی بوسه ز لبهای تو بسیارانند
ز پی وصل تو انسوی زر و مال و منال
عاشقانت به تمنّا تن و جان افشانند
من ولی تشنه ی آن تشنگی ام کاندر آن
شعله ها زمزمه ی عشق ترا میخوانند
من ولی تشنه ی آن تشنگی ام کاندر من
رودهای همه عالم به دلم پویانند
موج زن بر سر هر موج غزلهای جهان
عشق من ! نام ترا بر دل من میرانند
از کجا تا به کجا؟از رخ تو تا دل من
که از آن رخ به دلم شعر و غزل افشانند
دفتر شعر و غزل کی دل من بود اگر
تو نبودی که زروی تو غزل بستانند
دفتر شعر غزلهای وفا بودن توست
غافلان راز غزلهای مرا کی دانند
اسماعیل وفا یغمائی
به سر زلف تو در شهر گرفتارانند
که به شبهای سیه یکسره در زندانند
عطش آلوده به پیش رخ تو در آتش
تشنه ی بوسه ز لبهای تو بسیارانند
ز پی وصل تو انسوی زر و مال و منال
عاشقانت به تمنّا تن و جان افشانند
من ولی تشنه ی آن تشنگی ام کاندر آن
شعله ها زمزمه ی عشق ترا میخوانند
من ولی تشنه ی آن تشنگی ام کاندر من
رودهای همه عالم به دلم پویانند
موج زن بر سر هر موج غزلهای جهان
عشق من ! نام ترا بر دل من میرانند
از کجا تا به کجا؟از رخ تو تا دل من
که از آن رخ به دلم شعر و غزل افشانند
دفتر شعر و غزل کی دل من بود اگر
تو نبودی که زروی تو غزل بستانند
دفتر شعر غزلهای وفا بودن توست
غافلان راز غزلهای مرا کی دانند
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر