در نیمه شب آخرین روزپایان سال
اسماعیل وفا یغمایی
با هزار رنگ و هزار آهنگ
و با هزار نام و هزار پیام
در تفرقه ای پر شکوه متحدیم
در رژه ای پر شکوه
از تاریکی به سوی تاریکی
در تفرقه ای پر شکوه متحدیم
مگر رذلی
پلیدی ذات خویش را بر گوری بشاشد
تا دمی گرد هم آییم
و باز پراکنده شویم
غافل از سیلاب شاش فقیهان و شیخان
و جوبارهای خون و اشک
برآب و آفتاب و خاک و آتش ویران
***
دیگر در لغتنامه ها
به دنبال معنای خود نگردیم
واژگانی هستیم در هیئتی شبه انسانی
بی هیچ معنایی
جز آنچه خود به خویش آویخته ایم
جز آنچه که خود به یاوه می پنداریم
در لغتنامه ها به دنبال معنای خود نگردیم
معنای خود را نخواهیم یافت
سالهاست رنگ باخته است
و محو شده است
در آینه ای که خویشتنیم
خود را بنگریم
در خلوت خویش
پس از سالیان تفرقه ی یخزده ی غربت
اگر چه دیگر دیرست
***
و متحد خواهیم شد
نه در زندگی
بل پس از مرگ
زیرا سرود سرد صامت ساکت مرگ
یکسانست
در تمام گورستانها
و تمام مردگان متحد و همصدایند
در سرود سرد ساکت صامت
و بی واژه وبی معنای بیصدای سکوت
***
در نیمه شب آخرین روز یخزده سال
به این همه میاندیشم
با این همه
هنوز به آتشی میاندیشم
که بر خواهد آمد
از سرزمینی که معنای خود را
پرچم خود را
و تاریخ خود را گم نکرده است
ساعت سه بعد از نیمه شب سی و یکم دسامبر ۲۰۲۴ میلادی
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر