ميهن من چو سراسر همه ى روز شب است//نيمروز ار كه خورد روزه كسى، كى عجب است//نيست چيزى به سرا تا كه خورم، روزه ميا!*اكه ترا گربخورم ، نزد خدا مستحب است!//اروزه داريم نه از نان كه ز «آزادى» و «عشق» ــ//دور مانديم و زاين، گرسِنه جان در تعب است//پاره شد رشته ى تسبيح شريعت اى شيخ!//اكه سر رشته به دستان فقيهى جلب است//ادامه غزل رمضان
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر