اسماعیل وفا
اجاق
اگر چه بعد از این سی سال//در زندان پی غربت و در غربت پی زندان//دل من دیده ی من ازغم یاران در خون خفته در توفان//همه ابر است و توفانست وبارانست//ولی در هر شبی در هر خم راهی//اجاق من به سودای امید صبح سوزانست//و پیرامون من،یا اوجهای دور یا نزدیک//هزاران اختر بیدار، فروزانست
هجده نوامبر دو هزار و هشت
اگر چه بعد از این سی سال//در زندان پی غربت و در غربت پی زندان//دل من دیده ی من ازغم یاران در خون خفته در توفان//همه ابر است و توفانست وبارانست//ولی در هر شبی در هر خم راهی//اجاق من به سودای امید صبح سوزانست//و پیرامون من،یا اوجهای دور یا نزدیک//هزاران اختر بیدار، فروزانست
هجده نوامبر دو هزار و هشت
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر