مسعود رجوی در چند روز بعد از سی خرداد اعلام کرد ظرف چند ماه رزیم سرنگون میشود الان سی ودو سال گذشته است چرا حرفش را بررسی نمی کند.بعد از صد هزار کشته اشتباه محاسبه ای که به اخوندها امکان داد هر چه میخواهند بکشند.
خمینی و رجوی هر دو از شاخه منحوس ارتجاع مذهبی روئیدند وموجب نابود شدن حرث و نسل یک ملت شدند.هر دو در حال جنگند ولی جنگ بر سر قدرت است فقط هیچ عنصر دموکراتیکی در اندیشه رجوی وجود ندارد چنانکه در اندیشه خمینی وجود ندارد راه نجات ایران بعد از عبور از این دو فکر عقب مانده شروع میشود. بایرام
به عقیده ی من بهتره که بخش نظرها بسته بشه چون هر چه بیشتر به اختلافات دامن زده شه وقت بیشتری از شما و افراد مجاهدین گرفته خواهد شد. هر فردی چیزی برای نوشتن دارد میتواند بنویسد و منتشر کند. افراد ناشناس زیادی اینجا مینویسند که شناخته شده نیستند و... بالاخره این اختلافات بایستی پایان گیرد چون نتیجه نهایی آن هیچ است وپوچ!
آقای رجوی بر گرد رویدادهایی مانند سی خرداد و فروغ جاویدان حصارهایی ایدئولوژیک کشیده است تا با "ناموسی" کردن موضوع مانع ازنقد آن رویدادها شود. با گذشت زمان اما دیوارهای این حصارها هر روز پوسیده تر می گردد و بیشتر فرو می ریزند. سی خرداد یکی از اشتباهات محاسبه مهلک آقای رجوی بود که با افروختن جنگ با ارنجاع ی خمینی به او این امکان را داد تا با گسترش دامنه سر کوب به همه جریانات انقلابی و مترقی و غیر مذهبی آنروز اقدام به از میان بر داشتن چند نسل از بهترین انقلابی ترین و فداکار ترین فرزندان ایرن زمین نماید. امروز از نامه نگاریهای آقای رجوی با سران رژیم می توان احساس کرد که سی خرداد آنچنان عاشورایی هم که آقای رجوی مدعی اش بود نبوده است و می توان نتیجه گرفت که این امکان بود که از وارد شدن به مبارزه قهر آمیزپرهیز نمود و یا حداقل تا پیش از کسب توانایی و آمادگی لازم آنرا به عقب انداخت. یادآموری می کنم که در سی خرداد ده ها هزار تن از نیروها و هواداران مجاهدین همگی علنی بودند و فرصت برای آداپته شدن با شرایط جنگ مسلحانه را نیافتند و بهمین دلیل ده ها هزار تن در همان ماهها و دو سال اول توسط پاسداران خمینی از بین رفتند. متاسفانه نه خمینی و نه مسعود رجوی هیچکدام برای زندگی انسانها کوچکترین اهمینی قایل نبودند. جنگ بر سر قدرت بود و این دو تن هر دو برای خونریزی در ابعاد هولناک آماده بودند. هر دو گویی مرگ انسانها را تنها بعنوان خوراک تبلیغاتی برای خود می دیدند و بس. دو بی احساس و خالی از عواطف انسانی. اگر خمینی عدم احساس خود نسبت به این سرزیمن و مردمانش را در ورود به ایران بر زبان آورده بود مسعود رجوی اما با خروجش از ایران در فردای سی خرداد و کمی بعد ازدواج دوباره خود در پاریس آنهم در شبهای چند صد اعدام در زندانهای خمینی عدم احساس خود نسبت به ریخته شدن آنهمه خونها نشان داد. آقای رجوی هم مانند خمینی البته موفق شد تا نام خود را در تاریخ معاصر ثبت کند اما آینده نشان خواهد داد که آیا از نسلهای بعد کسی از این دو به نیکی نام خواهد برد یا اینکه سمبل دو چهره بیرحم و خونریز در یادها خواهند ماند.
منخودم در سی خرداد در تظاهرات مشهد حضور داشتم. 20 سالم بود...روز قبل توجیه شدیم بودیم در انجمن کارگران که تضاهرات فردا نقطه عطف انقلاب نوین ایران است..تضاهرات از خیابان احمد آباد شروع شد...در فلکه تقی آباد چماقدارها و پاسدارها سر رسیدند...درگیری شروع شد...مسیولین تضاهرات که در اطراف می چرخیدند تشویق به مقاومت می کردند...یک ماشین سپاه را آتش زدیم...اما آنها وحشیانه می زدند و ما فرار کردیم...چندین نفر دستگیر شدند...بعد از آن آوارگی و دستگیری ها شروع شد...بخصوص بعد از هفت تیر که بهشتی کشته شد در خیابانها دام می نهادند و گروه گروه دستگیر می کردند...به ما گفتند اسلحه تهیه کنید..می گفتیم بلد نیستیم..می گفتند کینه انقلابی کافی است...هیچجا امن نبود...هر که ایران را ترک نکرد شاید 95 درصد دستگیر و خیلی ها اعدام شدند....ما عاشق بودیم...از مرگ نمی ترسیدیم..اما امروز فکر کی کنم که ما جوانهای آنروز ظلم شد...جامعه پذیرای جنگ مسلحانه نبود...جنگ هم بود و ما در هیاهوی جنگ خفه شدیم...سی خرداد اعتراض سیاسی و یا مبارزه سیاسی نبود..طرح مجاهدین برای شروع جنگ مسلحانه بود...اشتباهی که نتیجه اش امروز همین زندان لیبرتی در عراق و مخفی شدن آقای رجوی در ناکجاآباد است...درود بر همه جانباختگان سی خرداد...نوجوانان و جوانان پر احساس و پاک که واقعا دل شیر داشتند...
سلام، یک جمله در نوشته بالا از آقا جهانبخش بسیار ساده اما عمیق و زرف معنی بود: طرح مجاهدین برای شروع جنگ مسلحانه بود...اشتباهی که نتیجه اش امروز همین زندان لیبرتی در عراق و مخفی شدن آقای رجوی در ناکجاآباد است......من هم در آن تظاهرات بودم...راستی یکی نوشته بود که بخش نظرات حذف شود ....اینجا تنها جایی که اکثر دلسوختگان می توانند خاسترهای دلشان را برباد دهند...بخش نظر بیسار جالب و مفید است...حالا بگذریم از بعضی نظرهای که فحش و مسخره است. مانا باشید. جاسم ب
بر دار برفتند و نکردند تمکین/ گفتند که ره مجاهدین نیست جز این// بر خرمن شب شعله فکندند رفتند/ طغیان کند دوباره ایران زمین....این را در زندان وکیل اباد مشهد شنیده و حفظ کرده بودم..نمی دونم از کیست...سی خرداد گرامی...با دلی خون که چرا چنان شد و به اینجا رسید...آقای رجوی از پرده درآیید و جوابگوی گذشته تان باشید، ورنه گر پرده ورافتد نه تو مانی و نه من!
نیروهای مجاهدین در خرداد ٦٠ منتظر فرصتی بودند که چماقداران حزب جمهوری را لت و پار کنند. ٣ سال زیر سرکوب اوباشان حزب جمهوری اسلامی بودند و اگر رهبری مجاهدین هواداران را کنترل نمیکرد، از سال ٥٨ برخوردهای متقابل با اراذل حزب جمهوری اسلامی شروع میشد. نکتهای که مغفول ماند، به دام انداختن مجاهدین در عرصه برخورد مسلحانه با رژیم بود. رهبری مجاهدین با اشتباه محاسبه در توازن قوا در سطح ملی و بینالمللی به این دام افتاد و دهها هزار نفر هزینه این اشتباه مهلک شدند. سرکوب نیروهای ضد امپریالیست از روز اول حکومت خمینی شروع شد و به احتمال زیاد بخشی از معامله خمینی با غرب برای دستیابی به قدرت بود. رهبری مجاهدین به دام طرح مشترک خمینی و حامیان ببن المللیاش افتاد و توده هوادار پرشور و بی تجربه هزینه اشتباه بزرگ رهبری شدند. محدث
شعری از سعید سلطانپور به یاد جهانگیر قلعه میاندوآب کارگر کمونیست که به وسیله سپاه پاسداران ربوده شد و پس از شکنجه با گلولههایی در دهان و چشم در سردخانه پزشکی قانونی یافته شد. و این آخرین شعر سعید است:
گلولهای در دهان گلولهای در چشم در تکههای یخ در سردخانهٔ پزشک قانونی در شعلهٔ منجمد خون میتابد شعلهای در دهان شعلهای در چشم در میتینگ هفدهم بهمن در انبوه هواداران و مردم دی میان پلاکاردها و شعارها در گردش تفنگداران جمهوری و گلههای پاسدار واوباش در قرق چماق و زنجیر و نانچو در صدای شلیکهای ترس و دشنامهای جنون در میان پلاکاردها انقلاب با پیشانی شکسته و خونچکان میخواند با صدای درخشان جهان و رودخانهها و رفیقان جهان جهان کمونیست را میسرایند و میسرایند با دسته گلهایی از خون بر فراز میتینگ تاریخ.
سعید در ۲۷ فروردین ۱۳۶۰ و در شب عروسیاش به وسیلهٔ پاسداران دستگیر میشود و پس از ۶۶ روز شکنجه در سحرگاه اول تیر به جوخهٔ اعدام سپرده و تیر باران شد.
آیا کسی که به جنگ مسلحانه اعتقاد دارد خودش زودتر از دیگران صحنه را خالی مینماید؟؟ آیا چه گوارا و یا کاسترو خودشان زودتر از دیگران فرار را بر قرار ترجیح دادند؟ کسی که به آغاز جنگ مسلحانه فرمان میدهد، کسی که سرنگونی رژیم را ۳ تا ۶ ماه پیش بینی میکند وقتی از میدان مبارزه فرار میکند به این معنی است که به هیچکدام از سخنان خودش اعتقادی نداشته است. رجوی در مجموع انسان بزدل و ترسویی بود که هیچگاه خودش را در موقعیت خطر قرار نداد و فقط با سؤ استفاده کردن از خون دیگران رهبر انقلاب نوین شود!! رجوی نیمه دیگر خمینی بود و مانند لبههای قیچی جوانان این مرز و بوم را پر پر نمودند
بعد از شنیدن گفته گوهای یغمایی و خواندن بعضی از نظرات من هم به این نتیجه رسیدم که وقتی که امام مشروع باشد, بلطبع دولت امام و تمامی ارگانهی آن هم مشروعست و طبیعتا هر چه در مخالفت با آن باشد نامشروع. وقتی که امام مشروع میگوید جمهوری اسلامی, هر چیزی در خلاف با آن نامشروعست. وقتی که امام مشروع با یک مشت منافق و بی دین روبروست, حتماً این منافقان و بی دینان نامشروع هستند. وقتی که امام مشروع رئیس جمهور را بر کنار میکند هر حرکتی در حمایت از رئیس جمهور نامشروعست. نتیجه اینکه سی خرداد نامشروعست. وقتی که تعدادی از دستیگرشدگان حاضر نیستند که حتا نام خود را بگویند چه انتظاری به غیر از اعدام آنان میتوان داشت. حتا بعد از این همه که امام مشروع کوتاه آمدند و فقط چند صد نفر را اعدام کردند باز هم این منافقین و بی دینان درس نگرفته و مبارزه مسلحانه زود رس (پیش رس) را شروع کردند. نتیجه اینکه مبارزه مسلحانه نامشروع بود. بعد از این ماجراها چریک های فدأیی اکثریت هم درس نگرفته و دست همکاری به امام دادند غافل از اینکه این یک توهین به امام مشروعست. چون به عبارتی به امام مشروع میگفتند که او به تنهایی از پس این کارها بر نمیآید که باعث شد امام مشروع سر تعدادی از آنان را هم زیر آب کند. در مشروع بودن امام مشروع و نامشروع بودن دیگران فراوان نکتهها وجود دارد اما به همین چند نکته قانع باشید.
پیشگو در مورد 30 خرداد سخن ها گفته شده است اما باید به صراحت بعد از 34 سال گفت که 30 خرداد که میگویند اجتناب ناپذیر نبود این یک دروغ بزرگ است این همان دام بزرگ خمینی بود که پس از 34 سال مجاهدین خلق حاظر نیستند انرا بپذیرند که 30 خرداد قابل اجتناب بود .کسانی که میگویند 30 خرداد اجتناب ناپذیر بود هنوز که هنوز است درک نکرده اند که سی خرداد را خمینی برنامه ریزی کرده بود تا مجاهدین زودتر دست به سلاح ببرند تا بتواند سرکوب را به جامعه ایران روانه کند توطئه بزرگ که سی چهار سال است مردم ایران بهای سنگینی برای این بلاهت مجاهدین پرداخته اند بزرگترین و مخوف ترین توطئه خمینی به مبارزه مسلحانه کشاندن سازمان مجاهدین خلق بود تا بدین وسیله خفقان را به جامعه ایران بطور کامل وارد کنند همانگونه که کردند انها که هنوز درک نکرده اند این توطئه بزرگ خمینی بود هنوز از سیاست چیزی درک نکرده اند . مجاهدین پیش از سی خرداد از این توطئه اگاه بودند و میدانستند اما فکر کردند که اگر حتی وارد این مرحله شوند شش ماهه کار رزیم را یکسره میکنند در صورتی که بطور واقعی هیچ چیزی و هیچ شرایطی برای مبارزه مسلحانه اماده نبود مجاهدین خلق به دام خمینی افتادند و باعث شدند که هنوز که هنوز است مردم ایران بهای سنگینی بابت ان بپردازند . پس از سی خرداد جامعه ایران توسط دو دیوانه به قهقرا رفت یکی خمینی و دیگری رجوی هر دو اینها به مانند یک سیب کرمو شبیه به هم بودند هر دو روانی هر دو بی احساس هر دو در پی قدرت اما شرایط و واقعیت ها یکی را قالب و دیگری را مغلوب کرد این جنگ همچنان ادامه دارد جنگ و مبارزه مجاهدین خلق با رزیم جمهوری اسللامی نه برای ازادی ایران زمین نه برای اب و خاک ایران بلکه برای رسیدن به حاکمیت است و بس رجوی در گذر زمان چنان دچار دگردیسی ضد انقلابی شد که همه چیزش را به حراج گذاشت و در این روند ضربات کوبنده ای به جنبش مردم ایران زد که در تاریخ ایران بی سابقه است حتی نمی توان کارهای رجوی را با حزب توده مقایسه کرد چرا که ابعاد فاجعه بسا بسا فراتر است این روان پریش خودشیفته چنان بلائی بر سر جنبش مردم ایران اورد که هنوز که هنوز است مردم نتوانسته اند از زیر بار ان بیرون بیایند ضرباتی که این دیوانه روانی به نیروهای درون سازمان زد ضرباتی که این فرد به نیروهای سیاسی ان زمان زده است بدون شک در تاریخ خیانکاران تاریخ کم سابقه است در یک کلام خمینی و رجوی میهن ما را به گو .......ه کشیدن و تمام
من با این موافقم @پس از سی خرداد جامعه ایران توسط دو دیوانه به قهقرا رفت یکی خمینی و دیگری رجوی هر دو اینها به مانند یک سیب کرمو شبیه به هم بودند هر دو روانی هر دو بی احساس هر دو در پی قدرت اما شرایط و واقعیت ها یکی را قالب و دیگری را مغلوب کرد این جنگ همچنان ادامه دارد جنگ و مبارزه مجاهدین خلق با رزیم جمهوری اسللامی نه برای ازادی ایران زمین نه برای اب و خاک ایران بلکه برای رسیدن به حاکمیت است و بس رجوی در گذر زمان چنان دچار دگردیسی ضد انقلابی شد که همه چیزش را به حراج گذاشت و در این روند ضربات کوبنده ای به جنبش مردم ایران زد که در تاریخ ایران بی سابقه است حتی نمی توان کارهای رجوی را با حزب توده مقایسه کرد چرا که ابعاد فاجعه بسا بسا فراتر است این روان پریش خودشیفته چنان بلائی بر سر جنبش مردم ایران اورد که هنوز که هنوز است مردم نتوانسته اند از زیر بار ان بیرون بیایند ضرباتی که این دیوانه روانی به نیروهای درون سازمان زد ضرباتی که این فرد به نیروهای سیاسی ان زمان زده است بدون شک در تاریخ خیانکاران تاریخ کم سابقه است در یک کلام خمینی و رجوی میهن ما را به گو .......ه کشیدن و تمام@
در حالی که اکنون مشخص شده یک توطئه کاملا حساب شده در روی کار آمدن حکومت اسلامی در ایران همزمان با تقویت طالبان که به مدت کوتاهی افغانستان را در منجلاب ارتجاع و جنگ و خونریزی فور برد و مدتی بعد رشد جریان های اسلامی در منطقه که همه در جهت تبدیل کردن خاورمیانه به مرکز بحران برای جند منظور شدند: 1. جلوگیری از رشد و ظهور اقتصادهای قدرتمند و با توجه به ثروت منطقه، امروز می توان حدس زد که بدون این بحرانها و نیروهای ارتجاعی سازماندهی شده چه میزان این منطقه مبتوانست رشد کند و به جای گاو نه من شیر ده به رقیب اقتصادی مهمی برای غرب تبدیل شود. 2. در نقطه مقابل شماره 1 با این کار هم ثروت منطقه و بخصوص ایران به غارت رفت و هم منطقه به بازار هزاران میلیاردی تولیدات تسلیحاتی تبدیل شد. 3. این بازی علاوه بر سرمایه داری در کلیت آن، یک برنده بسیار بزرگتر سیاسی، اقتصادی و بین المللی نیز داشت که اسرائیل بود. این چیز پنهانی و خود رهبران اسرائیل به آن اذعان دارند.
حالا با توجه به موارد فوق، بزرگترین مانع برای چنین گرداب فروبرنده ای نیروهای بالنده و پر انرژی ترقیخواه . نسل برآمده از طغیان ویرانگر اجتماعی ایران بود که به طور عمده در دو سازمان فدایی و مجاهدین جمع شده بودند و نابود کردن این نسل اولین ماموریت حاکمان جدید بود. این از نظر من حتی از طرف همان هایی که جمهوری اسلامی را به ایران تحمیل کردند سازماندهی و برنامه ریزی شده بود. بعدها حتی اسناد همکاری سازمانهای اطلاعاتی غربی در به مسلخ کشاندن نیروهای مترقی هم افشا شد. از نقشه کثیفی که به عنوان کودتا بخشی از آزادمردان ارتشی را به مسلخ برد و نقشی که در کشف ارتباطات نیروی های چپ ایران به سیستم اطلاعاتی ایران دادند، تا ارتباطی که مادرشاهی(فرد مرموزی که هرگز ورود و خروجش به صحنه سیاسی ایران به درستی کالبدشکافی نشد) با سرویس های اطلاعاتی انگلیس در پاکستان داشت و توطئه های دیگر. اخیرا مهدی خزعی که در درون حاکمیت بوده و حتما از بسیاری نکات نیز آگاهی دارد گفته که در حزب جمهوری اسلامی تصویب شد که آنقدر به مجاهدین فشار وارد کنند که دست به سلاح ببرند تا آنها را کاملا سرکوب کنند. اینکه کدام بخش از رهبران سیاسی مجاهدین و فدائیان خود نقش نفوذی و پیش برنده خط را داشته اند و کدامیک در توهم ابلهانه و قدرت طلبانه ارتجاعی، وارد این دام شدند هنوز نمیتوان به درستی قضاوت کرد(فراموش نکنیم که برادر شریف! واگذار کننده ناموس! به رهبری عقیدتی -مهدی ابریشمچی- و برخی از رهبران مجاهدین هم قبلا عضو انجمن حجتبه بوده اند) ولی در این که رهبران هر دو سازمان به غایت خائن بودند و شدند شکی نیست. یادمان باشد که داستان ضربه به موسی خیابانی هنوز ابهامات زیادی دارد و در رابطه نقش مهدی ابریشچی و رجوی در این ضربه به درستی تحقیق نشده و با ساده ذهنی همه از روی آن عبور میکنند. بهترین و پاک ترین نسل ایران زمین در این میان نابود شد و ایران بزرگترین سرمایه تاریخی و اجتماعی خود را از دست داد. به همان میزان که در خیانت، بریدگی و هرزگی رهبران سازمانهای فدائی و مجاهدین باید فریاد کشید، با صدایی بلندتر باید قهرمانی، پاکبازی و شرافت تاریخی نسلی که در سیاهترین دهه میهن جا خالی نکردند و جانانه و دلاورانه، خود را مشعلی برای آینده ساختند را فریاد کرد. اگر این شمع های جاویدوان نبودند امروز تاریخ ایران چیزی جز تسلیم و نکبت و کثافت نداشت که تقدیم آیندگان کند. قدر این نسل را تاریخ در آینده بیشر خواهد شناخت و بر این نسل افتخار خواهد کرد. امروز ما در میان غبار و رنج و شکنج هستیم. وقتی این گرد و غبار فرو بنشیند درخشش این جواهرهای بی بدیل(هر چند که رجوی با هرزگی زیباترین مفاهیم و کلمات انسانی را هم به یغما برد ولی ما نباید آنها را به این رجالگان واگذار کنیم)بیشتر خواهد شد. به عنوان بازمانده ای از آن نسل به نسلمان افتخار میکنم و شرفشان درود میفرستم. ما همه چیز خودمان را دادیم و شاید جزو نسلهایی باشیم که منقرض خواهیم شد و دیگر جامعه بشری چنین نسلی را به خود نبیند. شاید صده های بعد. رجوی خائن و امثال فرخ نگهدارهای بی بته و بازاری، نمایندگان نسل ما نبودند، بلکه خائنین به نسل ما بودند و هستند. نمایندگان نسل ما به جلاد و مرگ و شکنجه لبخند زدند و آنها را تحقیر کردند. یادشان گرامی.
با ورود من هم در سی خرداد تظاهرات تهران بودم . البته چند روز قبل در میتینگ جبهه ملی بودم که خمینی اعلامیه ارتداد را صادر و فخرالدین حجازی روی مینی بوس سخنرانی کرد . برادر من مجاهد بود ، روز قبلش به من گفت فردا تظاهرات است و اینکه آیا میروم یا نه ؟ من مذهبی نبودم و خبر نداشتم که به دلیل حمله به خانه پدر ابریشمچی این تصمیم گرفته شده ولی احساس کردم پس از واقعه جبهه ملی ، خمینی این بار دستور قتل عام میدهد . اینکه آقای رجوی بعد از آن هر شش ماه ادعای سرنگونی میکرد ، خب میگفت . من چشمهای بچه ها شبی که در خانه تیمی اخبار فرار رجوی را اعلام کرد ، را فراموش نمیکنم . در آن خانه تیمی دو ماه بعد چند نفر دستگیر و اعدام شدند، دو نفر هم پنج مهر کشته شدند. قبول دارم و تاریخ ثابت کرده که مبارزه علیه دیکتاتور بی خطر نیست و دو نکته را در مورد مجاهدین اما یاد گرفتم اول اینکه آقای رجوی هر کجا قافیه تنگ شد ، رفت . دوم اینکه فقط دیگران را و مخصوصا هواداران را دلیل اصلی عدم موفقیت خود میداند.یک رهبر سیاسی خیلی بیش ازین حرفها باید احساس مسئولیت کند .
۱۶ نظر:
مسعود رجوی در چند روز بعد از سی خرداد اعلام کرد ظرف چند ماه رزیم سرنگون میشود الان سی ودو سال گذشته است چرا حرفش را بررسی نمی کند.بعد از صد هزار کشته اشتباه محاسبه ای که به اخوندها امکان داد هر چه میخواهند بکشند.
خمینی و رجوی هر دو از شاخه منحوس ارتجاع مذهبی روئیدند وموجب نابود شدن حرث و نسل یک ملت شدند.هر دو در حال جنگند ولی جنگ بر سر قدرت است فقط هیچ عنصر دموکراتیکی در اندیشه رجوی وجود ندارد چنانکه در اندیشه خمینی وجود ندارد راه نجات ایران بعد از عبور از این دو فکر عقب مانده شروع میشود. بایرام
به عقیده ی من بهتره که بخش نظرها بسته بشه چون هر چه بیشتر به اختلافات دامن زده شه وقت بیشتری از شما و افراد مجاهدین گرفته خواهد شد. هر فردی چیزی برای نوشتن دارد میتواند بنویسد و منتشر کند. افراد ناشناس زیادی اینجا مینویسند که شناخته شده نیستند و... بالاخره این اختلافات بایستی پایان گیرد چون نتیجه نهایی آن هیچ است وپوچ!
doroud bar rajavi 10000000 doroud
آقای رجوی بر گرد رویدادهایی مانند سی خرداد و فروغ جاویدان حصارهایی ایدئولوژیک کشیده است تا با "ناموسی" کردن موضوع مانع ازنقد آن رویدادها شود.
با گذشت زمان اما دیوارهای این حصارها هر روز پوسیده تر می گردد و بیشتر فرو می ریزند.
سی خرداد یکی از اشتباهات محاسبه مهلک آقای رجوی بود که با افروختن جنگ با ارنجاع ی خمینی به او این امکان را داد تا با گسترش دامنه سر کوب به همه جریانات انقلابی و مترقی و غیر مذهبی آنروز اقدام به از میان بر داشتن چند نسل از بهترین انقلابی ترین و فداکار ترین فرزندان ایرن زمین نماید.
امروز از نامه نگاریهای آقای رجوی با سران رژیم می توان احساس کرد که سی خرداد آنچنان عاشورایی هم که آقای رجوی مدعی اش بود نبوده است و می توان نتیجه گرفت که این امکان بود که از وارد شدن به مبارزه قهر آمیزپرهیز نمود و یا حداقل تا پیش از کسب توانایی و آمادگی لازم آنرا به عقب انداخت.
یادآموری می کنم که در سی خرداد ده ها هزار تن از نیروها و هواداران مجاهدین همگی علنی بودند و فرصت برای آداپته شدن با شرایط جنگ مسلحانه را نیافتند و بهمین دلیل ده ها هزار تن در همان ماهها و دو سال اول توسط پاسداران خمینی از بین رفتند.
متاسفانه نه خمینی و نه مسعود رجوی هیچکدام برای زندگی انسانها کوچکترین اهمینی قایل نبودند. جنگ بر سر قدرت بود و این دو تن هر دو برای خونریزی در ابعاد هولناک آماده بودند. هر دو گویی مرگ انسانها را تنها بعنوان خوراک تبلیغاتی برای خود می دیدند و بس.
دو بی احساس و خالی از عواطف انسانی.
اگر خمینی عدم احساس خود نسبت به این سرزیمن و مردمانش را در ورود به ایران بر زبان آورده بود مسعود رجوی اما با خروجش از ایران در فردای سی خرداد و کمی بعد ازدواج دوباره خود در پاریس آنهم در شبهای چند صد اعدام در زندانهای خمینی عدم احساس خود نسبت به ریخته شدن آنهمه خونها نشان داد.
آقای رجوی هم مانند خمینی البته موفق شد تا نام خود را در تاریخ معاصر ثبت کند اما آینده نشان خواهد داد که آیا از نسلهای بعد کسی از این دو به نیکی نام خواهد برد یا اینکه سمبل دو چهره بیرحم و خونریز در یادها خواهند ماند.
حسین
منخودم در سی خرداد در تظاهرات مشهد حضور داشتم. 20 سالم بود...روز قبل توجیه شدیم بودیم در انجمن کارگران که تضاهرات فردا نقطه عطف انقلاب نوین ایران است..تضاهرات از خیابان احمد آباد شروع شد...در فلکه تقی آباد چماقدارها و پاسدارها سر رسیدند...درگیری شروع شد...مسیولین تضاهرات که در اطراف می چرخیدند تشویق به مقاومت می کردند...یک ماشین سپاه را آتش زدیم...اما آنها وحشیانه می زدند و ما فرار کردیم...چندین نفر دستگیر شدند...بعد از آن آوارگی و دستگیری ها شروع شد...بخصوص بعد از هفت تیر که بهشتی کشته شد در خیابانها دام می نهادند و گروه گروه دستگیر می کردند...به ما گفتند اسلحه تهیه کنید..می گفتیم بلد نیستیم..می گفتند کینه انقلابی کافی است...هیچجا امن نبود...هر که ایران را ترک نکرد شاید 95 درصد دستگیر و خیلی ها اعدام شدند....ما عاشق بودیم...از مرگ نمی ترسیدیم..اما امروز فکر کی کنم که ما جوانهای آنروز ظلم شد...جامعه پذیرای جنگ مسلحانه نبود...جنگ هم بود و ما در هیاهوی جنگ خفه شدیم...سی خرداد اعتراض سیاسی و یا مبارزه سیاسی نبود..طرح مجاهدین برای شروع جنگ مسلحانه بود...اشتباهی که نتیجه اش امروز همین زندان لیبرتی در عراق و مخفی شدن آقای رجوی در ناکجاآباد است...درود بر همه جانباختگان سی خرداد...نوجوانان و جوانان پر احساس و پاک که واقعا دل شیر داشتند...
سلام، یک جمله در نوشته بالا از آقا جهانبخش بسیار ساده اما عمیق و زرف معنی بود: طرح مجاهدین برای شروع جنگ مسلحانه بود...اشتباهی که نتیجه اش امروز همین زندان لیبرتی در عراق و مخفی شدن آقای رجوی در ناکجاآباد است......من هم در آن تظاهرات بودم...راستی یکی نوشته بود که بخش نظرات حذف شود ....اینجا تنها جایی که اکثر دلسوختگان می توانند خاسترهای دلشان را برباد دهند...بخش نظر بیسار جالب و مفید است...حالا بگذریم از بعضی نظرهای که فحش و مسخره است. مانا باشید. جاسم ب
بر دار برفتند و نکردند تمکین/ گفتند که ره مجاهدین نیست جز این// بر خرمن شب شعله فکندند رفتند/ طغیان کند دوباره ایران زمین....این را در زندان وکیل اباد مشهد شنیده و حفظ کرده بودم..نمی دونم از کیست...سی خرداد گرامی...با دلی خون که چرا چنان شد و به اینجا رسید...آقای رجوی از پرده درآیید و جوابگوی گذشته تان باشید، ورنه گر پرده ورافتد نه تو مانی و نه من!
نیروهای مجاهدین در خرداد ٦٠ منتظر فرصتی بودند که چماقداران حزب جمهوری را لت و پار کنند. ٣ سال زیر سرکوب اوباشان حزب جمهوری اسلامی بودند و اگر رهبری مجاهدین هواداران را کنترل نمیکرد، از سال ٥٨ برخوردهای متقابل با اراذل حزب جمهوری اسلامی شروع میشد. نکتهای که مغفول ماند، به دام انداختن مجاهدین در عرصه برخورد مسلحانه با رژیم بود. رهبری مجاهدین با اشتباه محاسبه در توازن قوا در سطح ملی و بینالمللی به این دام افتاد و دهها هزار نفر هزینه این اشتباه مهلک شدند. سرکوب نیروهای ضد امپریالیست از روز اول حکومت خمینی شروع شد و به احتمال زیاد بخشی از معامله خمینی با غرب برای دستیابی به قدرت بود. رهبری مجاهدین به دام طرح مشترک خمینی و حامیان ببن المللیاش افتاد و توده هوادار پرشور و بی تجربه هزینه اشتباه بزرگ رهبری شدند.
محدث
شعری از سعید سلطانپور
به یاد جهانگیر قلعه میاندوآب کارگر کمونیست که به وسیله سپاه پاسداران ربوده شد و پس از شکنجه با گلولههایی در دهان و چشم در سردخانه پزشکی قانونی یافته شد. و این آخرین شعر سعید است:
گلولهای در دهان
گلولهای در چشم
در تکههای یخ
در سردخانهٔ پزشک قانونی
در شعلهٔ منجمد خون میتابد
شعلهای در دهان
شعلهای در چشم
در میتینگ هفدهم بهمن
در انبوه هواداران و مردم
دی میان پلاکاردها و شعارها
در گردش تفنگداران جمهوری و گلههای پاسدار واوباش
در قرق چماق و زنجیر و نانچو
در صدای شلیکهای ترس و
دشنامهای جنون
در میان پلاکاردها
انقلاب
با پیشانی شکسته و خونچکان
میخواند
با صدای درخشان جهان و
رودخانهها
و رفیقان جهان
جهان کمونیست را
میسرایند و
میسرایند
با دسته گلهایی از خون
بر فراز میتینگ تاریخ.
سعید در ۲۷ فروردین ۱۳۶۰ و در شب عروسیاش به وسیلهٔ پاسداران دستگیر میشود و پس از ۶۶ روز شکنجه در سحرگاه اول تیر به جوخهٔ اعدام سپرده و تیر باران شد.
آیا کسی که به جنگ مسلحانه اعتقاد دارد خودش زودتر از دیگران صحنه را خالی مینماید؟؟ آیا چه گوارا و یا کاسترو خودشان زودتر از دیگران فرار را بر قرار ترجیح دادند؟ کسی که به آغاز جنگ مسلحانه فرمان میدهد، کسی که سرنگونی رژیم را ۳ تا ۶ ماه پیش بینی میکند وقتی از میدان مبارزه فرار میکند به این معنی است که به هیچکدام از سخنان خودش اعتقادی نداشته است. رجوی در مجموع انسان بزدل و ترسویی بود که هیچگاه خودش را در موقعیت خطر قرار نداد و فقط با سؤ استفاده کردن از خون دیگران رهبر انقلاب نوین شود!! رجوی نیمه دیگر خمینی بود و مانند لبههای قیچی جوانان این مرز و بوم را پر پر نمودند
بعد از شنیدن گفته گوهای یغمایی و خواندن بعضی از نظرات من هم به این نتیجه رسیدم که وقتی که امام مشروع باشد, بلطبع دولت امام و تمامی ارگانهی آن هم مشروعست و طبیعتا هر چه در مخالفت با آن باشد نامشروع. وقتی که امام مشروع میگوید جمهوری اسلامی, هر چیزی در خلاف با آن نامشروعست. وقتی که امام مشروع با یک مشت منافق و بی دین روبروست, حتماً این منافقان و بی دینان نامشروع هستند. وقتی که امام مشروع رئیس جمهور را بر کنار میکند هر حرکتی در حمایت از رئیس جمهور نامشروعست. نتیجه اینکه سی خرداد نامشروعست. وقتی که تعدادی از دستیگرشدگان حاضر نیستند که حتا نام خود را بگویند چه انتظاری به غیر از اعدام آنان میتوان داشت. حتا بعد از این همه که امام مشروع کوتاه آمدند و فقط چند صد نفر را اعدام کردند باز هم این منافقین و بی دینان درس نگرفته و مبارزه مسلحانه زود رس (پیش رس) را شروع کردند. نتیجه اینکه مبارزه مسلحانه نامشروع بود. بعد از این ماجراها چریک های فدأیی اکثریت هم درس نگرفته و دست همکاری به امام دادند غافل از اینکه این یک توهین به امام مشروعست. چون به عبارتی به امام مشروع میگفتند که او به تنهایی از پس این کارها بر نمیآید که باعث شد امام مشروع سر تعدادی از آنان را هم زیر آب کند. در مشروع بودن امام مشروع و نامشروع بودن دیگران فراوان نکتهها وجود دارد اما به همین چند نکته قانع باشید.
خلاصه کلام: پیش به سوی امام
به راه امام برگشته
پیشگو
در مورد 30 خرداد سخن ها گفته شده است اما باید به صراحت بعد از 34 سال گفت که 30 خرداد که میگویند اجتناب ناپذیر نبود این یک دروغ بزرگ است این همان دام بزرگ خمینی بود که پس از 34 سال مجاهدین خلق حاظر نیستند انرا بپذیرند که 30 خرداد قابل اجتناب بود .کسانی که میگویند 30 خرداد اجتناب ناپذیر بود هنوز که هنوز است درک نکرده اند که سی خرداد را خمینی برنامه ریزی کرده بود تا مجاهدین زودتر دست به سلاح ببرند تا بتواند سرکوب را به جامعه ایران روانه کند توطئه بزرگ که سی چهار سال است مردم ایران بهای سنگینی برای این بلاهت مجاهدین پرداخته اند بزرگترین و مخوف ترین توطئه خمینی به مبارزه مسلحانه کشاندن سازمان مجاهدین خلق بود تا بدین وسیله خفقان را به جامعه ایران بطور کامل وارد کنند همانگونه که کردند انها که هنوز درک نکرده اند این توطئه بزرگ خمینی بود هنوز از سیاست چیزی درک نکرده اند .
مجاهدین پیش از سی خرداد از این توطئه اگاه بودند و میدانستند اما فکر کردند که اگر حتی وارد این مرحله شوند شش ماهه کار رزیم را یکسره میکنند در صورتی که بطور واقعی هیچ چیزی و هیچ شرایطی برای مبارزه مسلحانه اماده نبود مجاهدین خلق به دام خمینی افتادند و باعث شدند که هنوز که هنوز است مردم ایران بهای سنگینی بابت ان بپردازند .
پس از سی خرداد جامعه ایران توسط دو دیوانه به قهقرا رفت یکی خمینی و دیگری رجوی هر دو اینها به مانند یک سیب کرمو شبیه به هم بودند هر دو روانی هر دو بی احساس هر دو در پی قدرت اما شرایط و واقعیت ها یکی را قالب و دیگری را مغلوب کرد این جنگ همچنان ادامه دارد جنگ و مبارزه مجاهدین خلق با رزیم جمهوری اسللامی نه برای ازادی ایران زمین نه برای اب و خاک ایران بلکه برای رسیدن به حاکمیت است و بس رجوی در گذر زمان چنان دچار دگردیسی ضد انقلابی شد که همه چیزش را به حراج گذاشت و در این روند ضربات کوبنده ای به جنبش مردم ایران زد که در تاریخ ایران بی سابقه است حتی نمی توان کارهای رجوی را با حزب توده مقایسه کرد چرا که ابعاد فاجعه بسا بسا فراتر است این روان پریش خودشیفته چنان بلائی بر سر جنبش مردم ایران اورد که هنوز که هنوز است مردم نتوانسته اند از زیر بار ان بیرون بیایند ضرباتی که این دیوانه روانی به نیروهای درون سازمان زد ضرباتی که این فرد به نیروهای سیاسی ان زمان زده است بدون شک در تاریخ خیانکاران تاریخ کم سابقه است در یک کلام خمینی و رجوی میهن ما را به گو .......ه کشیدن و تمام
من با این موافقم @پس از سی خرداد جامعه ایران توسط دو دیوانه به قهقرا رفت یکی خمینی و دیگری رجوی هر دو اینها به مانند یک سیب کرمو شبیه به هم بودند هر دو روانی هر دو بی احساس هر دو در پی قدرت اما شرایط و واقعیت ها یکی را قالب و دیگری را مغلوب کرد این جنگ همچنان ادامه دارد جنگ و مبارزه مجاهدین خلق با رزیم جمهوری اسللامی نه برای ازادی ایران زمین نه برای اب و خاک ایران بلکه برای رسیدن به حاکمیت است و بس رجوی در گذر زمان چنان دچار دگردیسی ضد انقلابی شد که همه چیزش را به حراج گذاشت و در این روند ضربات کوبنده ای به جنبش مردم ایران زد که در تاریخ ایران بی سابقه است حتی نمی توان کارهای رجوی را با حزب توده مقایسه کرد چرا که ابعاد فاجعه بسا بسا فراتر است این روان پریش خودشیفته چنان بلائی بر سر جنبش مردم ایران اورد که هنوز که هنوز است مردم نتوانسته اند از زیر بار ان بیرون بیایند ضرباتی که این دیوانه روانی به نیروهای درون سازمان زد ضرباتی که این فرد به نیروهای سیاسی ان زمان زده است بدون شک در تاریخ خیانکاران تاریخ کم سابقه است در یک کلام خمینی و رجوی میهن ما را به گو .......ه کشیدن و تمام@
فرشید
در حالی که اکنون مشخص شده یک توطئه کاملا حساب شده در روی کار آمدن حکومت اسلامی در ایران همزمان با تقویت طالبان که به مدت کوتاهی افغانستان را در منجلاب ارتجاع و جنگ و خونریزی فور برد و مدتی بعد رشد جریان های اسلامی در منطقه که همه در جهت تبدیل کردن خاورمیانه به مرکز بحران برای جند منظور شدند:
1. جلوگیری از رشد و ظهور اقتصادهای قدرتمند و با توجه به ثروت منطقه، امروز می توان حدس زد که بدون این بحرانها و نیروهای ارتجاعی سازماندهی شده چه میزان این منطقه مبتوانست رشد کند و به جای گاو نه من شیر ده به رقیب اقتصادی مهمی برای غرب تبدیل شود.
2. در نقطه مقابل شماره 1 با این کار هم ثروت منطقه و بخصوص ایران به غارت رفت و هم منطقه به بازار هزاران میلیاردی تولیدات تسلیحاتی تبدیل شد.
3. این بازی علاوه بر سرمایه داری در کلیت آن، یک برنده بسیار بزرگتر سیاسی، اقتصادی و بین المللی نیز داشت که اسرائیل بود. این چیز پنهانی و خود رهبران اسرائیل به آن اذعان دارند.
حالا با توجه به موارد فوق، بزرگترین مانع برای چنین گرداب فروبرنده ای نیروهای بالنده و پر انرژی ترقیخواه . نسل برآمده از طغیان ویرانگر اجتماعی ایران بود که به طور عمده در دو سازمان فدایی و مجاهدین جمع شده بودند و نابود کردن این نسل اولین ماموریت حاکمان جدید بود. این از نظر من حتی از طرف همان هایی که جمهوری اسلامی را به ایران تحمیل کردند سازماندهی و برنامه ریزی شده بود. بعدها حتی اسناد همکاری سازمانهای اطلاعاتی غربی در به مسلخ کشاندن نیروهای مترقی هم افشا شد. از نقشه کثیفی که به عنوان کودتا بخشی از آزادمردان ارتشی را به مسلخ برد و نقشی که در کشف ارتباطات نیروی های چپ ایران به سیستم اطلاعاتی ایران دادند، تا ارتباطی که مادرشاهی(فرد مرموزی که هرگز ورود و خروجش به صحنه سیاسی ایران به درستی کالبدشکافی نشد) با سرویس های اطلاعاتی انگلیس در پاکستان داشت و توطئه های دیگر.
اخیرا مهدی خزعی که در درون حاکمیت بوده و حتما از بسیاری نکات نیز آگاهی دارد گفته که در حزب جمهوری اسلامی تصویب شد که آنقدر به مجاهدین فشار وارد کنند که دست به سلاح ببرند تا آنها را کاملا سرکوب کنند.
اینکه کدام بخش از رهبران سیاسی مجاهدین و فدائیان خود نقش نفوذی و پیش برنده خط را داشته اند و کدامیک در توهم ابلهانه و قدرت طلبانه ارتجاعی، وارد این دام شدند هنوز نمیتوان به درستی قضاوت کرد(فراموش نکنیم که برادر شریف! واگذار کننده ناموس! به رهبری عقیدتی -مهدی ابریشمچی- و برخی از رهبران مجاهدین هم قبلا عضو انجمن حجتبه بوده اند) ولی در این که رهبران هر دو سازمان به غایت خائن بودند و شدند شکی نیست. یادمان باشد که داستان ضربه به موسی خیابانی هنوز ابهامات زیادی دارد و در رابطه نقش مهدی ابریشچی و رجوی در این ضربه به درستی تحقیق نشده و با ساده ذهنی همه از روی آن عبور میکنند.
بهترین و پاک ترین نسل ایران زمین در این میان نابود شد و ایران بزرگترین سرمایه تاریخی و اجتماعی خود را از دست داد.
به همان میزان که در خیانت، بریدگی و هرزگی رهبران سازمانهای فدائی و مجاهدین باید فریاد کشید، با صدایی بلندتر باید قهرمانی، پاکبازی و شرافت تاریخی نسلی که در سیاهترین دهه میهن جا خالی نکردند و جانانه و دلاورانه، خود را مشعلی برای آینده ساختند را فریاد کرد.
اگر این شمع های جاویدوان نبودند امروز تاریخ ایران چیزی جز تسلیم و نکبت و کثافت نداشت که تقدیم آیندگان کند.
قدر این نسل را تاریخ در آینده بیشر خواهد شناخت و بر این نسل افتخار خواهد کرد.
امروز ما در میان غبار و رنج و شکنج هستیم. وقتی این گرد و غبار فرو بنشیند درخشش این جواهرهای بی بدیل(هر چند که رجوی با هرزگی زیباترین مفاهیم و کلمات انسانی را هم به یغما برد ولی ما نباید آنها را به این رجالگان واگذار کنیم)بیشتر خواهد شد.
به عنوان بازمانده ای از آن نسل به نسلمان افتخار میکنم و شرفشان درود میفرستم. ما همه چیز خودمان را دادیم و شاید جزو نسلهایی باشیم که منقرض خواهیم شد و دیگر جامعه بشری چنین نسلی را به خود نبیند. شاید صده های بعد.
رجوی خائن و امثال فرخ نگهدارهای بی بته و بازاری، نمایندگان نسل ما نبودند، بلکه خائنین به نسل ما بودند و هستند.
نمایندگان نسل ما به جلاد و مرگ و شکنجه لبخند زدند و آنها را تحقیر کردند. یادشان گرامی.
با ورود
من هم در سی خرداد تظاهرات تهران بودم . البته چند روز قبل در میتینگ جبهه ملی بودم که خمینی اعلامیه ارتداد را صادر و فخرالدین حجازی روی مینی بوس سخنرانی کرد . برادر من مجاهد بود ، روز قبلش به من گفت فردا تظاهرات است و اینکه آیا میروم یا نه ؟ من مذهبی نبودم و خبر نداشتم که به دلیل حمله به خانه پدر ابریشمچی این تصمیم گرفته شده ولی احساس کردم پس از واقعه جبهه ملی ، خمینی این بار دستور قتل عام میدهد . اینکه آقای رجوی بعد از آن هر شش ماه ادعای سرنگونی میکرد ، خب میگفت . من چشمهای بچه ها شبی که در خانه تیمی اخبار فرار رجوی را اعلام کرد ، را فراموش نمیکنم . در آن خانه تیمی دو ماه بعد چند نفر دستگیر و اعدام شدند، دو نفر هم پنج مهر کشته شدند. قبول دارم و تاریخ ثابت کرده که مبارزه علیه دیکتاتور بی خطر نیست و دو نکته را در مورد مجاهدین اما یاد گرفتم اول اینکه آقای رجوی هر کجا قافیه تنگ شد ، رفت . دوم اینکه فقط دیگران را و مخصوصا هواداران را دلیل اصلی عدم موفقیت خود میداند.یک رهبر سیاسی خیلی بیش ازین حرفها باید احساس مسئولیت کند .
ارسال یک نظر