به هركجا كه روم كوي كوي يار من است
جهان تلالوئي از ساية نگار من است
ز دوزخم چه هراس و به جنتم چه اميد
كه هر دو دركنف يار گلعذار من است
به يار خاكي خود آنكه ياد نرگس اوهميشه خار دل و چشم اشكبار من است
شبي زعشق سرودم :كه ات چنين رخ داد
كه آتش رخت اي ماهرخ شرار من است
ادامه غزل.اسماعیل وفا یغمائی
۲ نظر:
به به خیلی خیلی زیباست این غزل.
سپاس و زنده باشید جناب یغمایی
م عرب خزایلی
به به و چه چه خیلی کیف بردیم!! چقدر خوب شد شما شاعر شدین!! راستی از قتل های درون سازمانی چه خبر؟ میشه یه شعر هم برای اون بگین !
ارسال یک نظر