سالها زین پیش تر روزی
پشت پرچین که درخت سیب را و دشت را و کوه را
از خانه- باغ ما جدا می کرد
ایستادم و به خود گفتم:
-فارغ از بانگ عتاب آلود تلخ مادرم- باید
رفت تا آن سیب سرد سرخ شیرین
که میان برگهای زرد چون خورشید می سوزد
***
مادرم- یادش قرین بوی نان و برگ ریحان باد-
مادرم می گفت
ادامه پشت پرچین. اسماعیل وفا یغمائی
پشت پرچین که درخت سیب را و دشت را و کوه را
از خانه- باغ ما جدا می کرد
ایستادم و به خود گفتم:
-فارغ از بانگ عتاب آلود تلخ مادرم- باید
رفت تا آن سیب سرد سرخ شیرین
که میان برگهای زرد چون خورشید می سوزد
***
مادرم- یادش قرین بوی نان و برگ ریحان باد-
مادرم می گفت
ادامه پشت پرچین. اسماعیل وفا یغمائی
۳ نظر:
روحش شاد و یادش گرامی.
یاد زنده یاد مادرتان گرامی باد .
از اینکه شاهد قتل پسرش بوده و ازاین بابت رنج ها بسیار برده اطلاع دارم .
بزودی نسیم عدالت و آزادی به مشام همه مادرانی که در قید حیات هستند خواهدرسید ...
نه عفو نه فراموشی .... فقط محاکمه قاتلان در دادگاه واقعی .
یادشون بخیر و جاشون خالی. روحشون همیشه شاد. انشاالله بزودی صاحب نوه دختر بشوید و اسم درگوشی اش خاطره ای باشد از مادر.
ارسال یک نظر