کاندر آن شام ابد گم گشته و صبح الستی
فارغ از بود و نبودی، نی فراز و نی فرودی
کاندرین بی منتها یکسان بود بالا و پستی
بود هستی هوشیاری،هوشیاری مایه ی غم
مستی مرگ است و اینک مستیئی از بعد مستی
بیکران تا بیکرانها،کهکشان تا کهکشانها
هان !جهانها تا جهانها،بال بگشا چونکه رستی
ادامه
۱ نظر:
اقای یغمائی گرامی. درود بر شما و این قلم روان و ذوق واقعا شاعران حتی مرگ را نیز به زیبائی می آرایند بسیار شعر عمیقی است دوستدار شما
ارسال یک نظر