اسماعیل وفا یغمائی.یادی از مردی ساده و ارجمند. مردی که به من شعر و محبت این مردم و آب و خاک را آموخت یک دوست . دوستی که همیشه در کنار من قدم میزند.همایون یغمائی
بیست ودومین سالگرد سفر مردی که نخستین آموزگار من بود
با همه نوع آدمی رفیق بود. من با او ودوستانش برادران آزاده ،که مغازه دار و بهائی بودند در سراوان در هفت سالگی فهمیدم بهائی ها آدمهای خوبی هستند. در سراوان رفیق مولوی شهداد و مولوی عبدالعزیز دو عالم سنی بود و گاهی میرفت تا با آنها خلفای سنی را بشناسد. بلوچها را بسیار دوست داشت.در خاش با دوستش آقای بهمنی من زرتشتی ها و در یزد با دو رفیقش برادران حاجی مطیا دانستم کلیمی ها هم مثل همه هستند و در روستا با عمو شیخ دنیائی داشت. شوخ بود. بسیار شوخ در عین حال تند و تیز و عصبی مردی سرشار زندگی و تکاپو. با درختها مثل انسان برخورد میکرد و هر وقت درختی که کاشته بود بار آور میشد نزدیکان را به تماشا میبرد........ادامه
عجیب شکل و شمایل خود شماست . هم در جوانی و هم در مسیر میانسالی ... ولی صرف نظر از هرچیز ، وجود چنین جای سبزوخرم در دل کویر خودش معجزه بوده و شانه به شانه پیغمبر ! میساییده . یاد ایام کودکی و جوانی بخیر . خاکزاد
۷ نظر:
روحش شاد و در آرامش باشد
یادش با شادی همراه او در شما زنده است اقای یغمائی عزیز
ب. ترکمان
درود بر روح بزرگوارش
روانش شاد و جای خالی او با وجود شما خالی نیست
بهزاد
عجیب شکل و شمایل خود شماست . هم در جوانی و هم در مسیر میانسالی ... ولی صرف نظر از هرچیز ، وجود چنین جای سبزوخرم در دل کویر خودش معجزه بوده و شانه به شانه پیغمبر ! میساییده .
یاد ایام کودکی و جوانی بخیر .
خاکزاد
واقعا یک بهشت است در این کویر سوزان ادم حیرت میکند از این همه زیبائی روح آن مرح.م حتما در این دهکده هست من شک ندارم چون معتقدم روح نمیمیرد
روح آن بزرگوار شاد و یادش همواره گرامی باد استاد بزرگوار
رهگذر
ارسال یک نظر