دریچه زرد. اسماعیل وفا یغمائی

دریچه زرد. اسماعیل وفا یغمائی

افتاب خواهد دمید

افتاب خواهد دمید

مردم. ایران و طبیعت ایران در خطرند

. فراموش نکنیم کورش نماد آغاز تاریخ واقعی ایران در مقابل تاریخ جعلی آخوند و مذهب ساخته است. کورش نماد هویت واقعی ایرانی در دور دست تاریخ است. گرامی اش داریم.بیاد داشته باشیم و هرگز فراموش نکنیم :در شرایط بسیار خطیر کنونی در گام نخست و در حکومت ملایان و مذهب مجموع جامعه انسانی ایران،تمامیت ارضی ایران،و طبیعت ایران در سراسر ایران در تهاجم و نکبت حکومت آخوندها در خطر است. اختلافات را به کناری بگذاریم، نیروهایمان را در نخستین گام در راستای نجات این سه مجموعه هم جهت کنیم و به خطر اصلی بیندیشیم .

این است جهان ما در این لحظه

این است جهان ما در این لحظه
روی تابلو کلیک کنید

کرونا وزمین ما

کرونا وزمین ما
روی تصویر کلیک منید

در گذرگاه تاریخ ایران. اسماعیل وفا یغمائی

در گذرگاه تاریخ ایران. اسماعیل وفا یغمائی
تاریخ دوران باستانی ایران

۱۴۰۰ فروردین ۲۹, یکشنبه

شهادت اعضای مرکزیت مجاهدین ، چند نکته و یک سئوال اسماعیل وفا یغمائی

شهادت اعضای مرکزیت در ضربه ای که بیش از نود و پنج درصد اعضارا به زندان افکند و در حقیقت سازمان مجاهدین را در آغاز راه از بین برد از نظر فردی، عاطفی  و مذهبی معمول میتواند افتخار آمیز باشد ولی در عالم واقعیت از نظر سیاسی یک  تراژدی یا بهتر فاجعه وشکست کامل و ویرانگر بود، که این فاجعه و شکست در پرتو شهادتها  و بمدد فرهنگ مذهبی پوشانده شد و هنوز هم پوشانده میشود.

 دوران دیگری رسیده است لطفا دست اندر کاران و آگاهان یکبار از درون دنیای شهادت خارج شده و به تحلیل و تفسیر این شکست و علل آن بپردازند  و واقعیت را ببینند و به دیگران نشان دهند و از نوشتن متون خسته کننده و اکثرا اغراق آمیز و بی ارزش درون تشکیلاتی دست بردارند. ......ادامه مطلب
 

۱۴ نظر:

ناشناس گفت...

آن شهیدان شایستەی درود و احترام هستند اما در کادر و چهارچوب و زمان و موقعیت خویش . فرهنگ شهادت طلبی همان فناتیزم است که بچەی مشروع و خلف گتمان انقلاب است . گفتمان انقلاب تمام شد . همچنان که بر سر مزار آن گل می گذاریم ، بر سر مزار شهادت طلبی هم باید گل گذاشت و از آن دوری گزید . آقای یغمایی . مرگ در راه عدالت و آزادی هم فرقی با همین فرهنگ شهادت طلبی ندارد . اصولا کسی که از مرگ حرف می زند ، نمی تواند زندگی را بسازد . دجالان در دو سر طیف از فضیلت شهادت داد سخن می دهند . کتابها می نویسند و تقدیسش می کنند . اما خود ، کاری بجز قاب گرفتن عکس آن رفتگان نمی کنند و همیشه در جایی که قرار است این شربت شهادت نصیب آنها هم شود ، غایب هستند . چه جوانانی به خاطر خمینی و فرهنگ شهادت طلبی بر روی مین رفتند و تکه تکه شدند! فکر می کنید این فرهنگ فقط در یک طرف جریان داشته است؟ اینها با هم مسابقه گذاشته اند برای زودتر مردن و زود تر به بهشت رفتن . سوال اساسی که باید پرسیده شود این است : چه فرقی هست بین آن بسیجی که به فرمان "امامش" با لبخندی بر لب و جانی آرام ، پا بر روی مین می گذاشت و آن مجاهدی که با دلیری به خاک ایران نفوذ می کرد و بدون لحظه ای تردید ، سیانورش را می خورد؟ این فرهنگ و گفتمان است که باید مورد بررسی قرار گیرد . فرقی هم نمی کند که اسمش چیست . مرگ در راه عدالت و یا شهادت . آن کس که از مرگ دم می زند ، آن کس که مرگ را تئوریزه می کند ، آن کس که مرگ را تبلیغ می کند ، دشمن زندگی است . بر سر مزار شهادت طلبی هم باید گلی گذاشت و یاد آنان را گرامی داشت . با این آگاهی که کسی که از مرگ نمی ترسد ، الزاما برای زندگی مفید نیست .

سهراب

ناشناس گفت...

چسباندن سبیل استالین به چهره کوروش ازیکطرف و محمد و علی از سوی دیگر، کار هردمبیلی غلطی بود که هنوز که هنوز ست داریم چوب آثار غلط آنرا می خوریم. آنها که بنیانگذاران اسمشان را گذاشته اید، بنیان نگذاشتند، موریانه به جان بنیان ها انداختند. مارکسیسم با تفکر ایرانی سازگاری ندارد، مال آدمهای سرزمین و روح دیگری ست. با مذهب ایرانی ها هم سازگار نیست. بدجوری تبپانده شد داخل فکر و اندیشه یک نسل و این ادامه پیدا کرد.

مزدا

ناشناس گفت...

جناب یغمایی عزیز سلام
من جسارتا از شما دو سوال دارم
یکم می دانم که شما هم داستان رابطه ناصر صادق با آن توده ای ساواکی که دلیل اصلی لو رفتن و ضربه خوردن سازمان بود را می دانید و منظورتان از علل شکست سازمان مطمئنا چیز دیگری است. کاش در اینباره توضیح می دادید تا دریچه خوانان بهتر با دلایل شکست سازمان از دید شما آشنا شوند.
دوم اگر شما با بکار بردن صفت شهید درباره مجاهدران اعدام شده مخالفید چرا خود در پاراگراف آخر همین نوشته همین صفت را در باره آنها بکار برده اید؟

موفق باشید
م ت


esmail گفت...

دوست عزیز م. ت
علت ضربه البته لودادن سازمان مجاهدین توسط آن فرد بود ولی به هر دلیل دیگر سازمان ضربه میخورد باید نخست این را فهمید که بخش اعظم سازمان دیگر وجود ندارد و نباید دبجای درک مشکل در بوق تبلیغات یک فشائی ایجاد کرد که واقعی نیست. در ضمن کلمه شهید برای من هیچ بار خاصی ندارد یک کلمه است و بس و اگر بکار برده ام دلیل خاصی وجود ندارد میشود گفت جانباختگان یا تیر باران شدگان . کلمه شهید همراه با زوال بنیادهای مذهبی اش در وادی خرد و شعور صبنظر من ارزشی ندارد

ناشناس گفت...

آقای یغمایی،

چند نکته در مورد نوشته مفید شما:

۱- تنها چیزی که بدون تردید میشود ادعا کرد، این است که این جوانان شجاعت و نیت پاک داشتند. ولی‌ متأسّفانه این ادعا را در ظرف زمانی‌ خودش در مورد فیدل کاسترو، رابرت موگابه، مارشال تیتو و دیگران هم می‌توان کرد.

۲- نشانه‌ای از روشنفکر بودن این جوان شجاع در دست نیست. اکثر مدعیان روشنفکر بودن این جوانان، شجاعت، از خود گذشتگی و مظلومیت آنها را نشانه اثبات نظر خود می‌دانند. من هنوز یک دلیل جامع بر اساس ظرف زمانی‌ خودش ندیدم.

۳- اگر بر حسب آمار پیش رویم، اکثریت این جوانان جان باخته در صورت زنده ماندن همراه با سیستم فعلی‌ مجاهدین می‌بودند. آمار این است که در میان بازماندگان اولیه مجاهدین (ابریشمچی، داوری، حیاتی و غیره) انگشت شماران پرویز یعقوبی و ابراهیم آال اسحاق شدند. تازه اینها هم معترضان ساکت بودند. مشکل در ایدئولوژی و سطح پایین اجتماعی ایران بود و نه‌ اشخاص. مشکلی‌ که هنوز هم عیان است.

در ضمن حذف کردن کلمه شهید و شهادت از فرهنگ لغات یک قدم بسیار مثبت خواهد بود. امیدوارم این حرکت شروع بشه

از آنجایی‌ که متوجه امضایی دیگر به نام رضا شدم (رضا که در مورد کد شناسی‌ نوشته بود)، امضای خود را قدری تغییر میدم.

رضا م

ناشناس گفت...

روحشان شاد در پناه رحمت خدا
سیف الله

ناشناس گفت...

اسمال اقاسلام!!!
باورکن یک یا حسین دیگه بگی خود خودرژیم هستی!!
اخه مومن!!بند تمانت اب رفته عقلتم همراش رفته؟؟تاحالا به افراد گیر میدادی حالا بند کردی به کلمات!معلومه کسی که از میدان مبارزه فلنگ میبنده وفرار رابرقرار ترجیح میده دیگه شهادت درراه ازادی مردمش براش بی معنی میشه!!
سوال کردی که اگه مجاهدین اولیه بودن حالا کدام سمت بودن؟جواب ساده است اگر همچون تو وشرکایت بند اب داده بودن ازگمراهان بودن واگر برعهد وپیمانشان برای ازادی مردمشان پایبند بودن حتما در کنارسرداربزرگ مسعود{به قول خانم مرضیه} قرارداشتن.
خلاصه اسمال اقا دنده عوض کن که بااین یکی هم به جایی نمیرسی الا زیر عبای ملا!!

شیربرنج

آذر گفت...

لعنت به حزب توده که همواره به ایران خیانت کرد، خیانت به مصدق ، لو دادن مجاهدین زمان شاه، لودادن مجاهدین و هوادارانشان در این رژیم، لو دادن کودتای نوژه سال ۱۳۶۱که صادق قطب زاده هم در آن شرکت داشت ،راستی چرا اینها اینقدر خائنند؟ الان هم در سایتشان حزب اللهی تر از رژیمند.

ناشناس گفت...

ﺁﻗﺎﻱ ﺭﺿﺎ م

ﺑﺴﻴﺎﺭ ﺟﺎﻟﺐ و ﻗﺎﺑﻞ ﺗﺎﻣﻞ ﻧﻮﺷﺘﻴﺪ.
ﻣﻮﺭﺩ ﺳﻮﻡ ﻛﻤﻲ ﺟﺎﻱ اﻣﺎ و اﮔﺮ ﺩاﺭﺩ. اﮔﺮ اﻳﻦ ﭘﻴﺸﺎﻫﻨﮕﺎﻥ ﺗﻔﻜﺮ ﻣﺠﺎﻫﺪﻳﻦ ﻣﺎﻧﺪﻩ ﺑﻮﺩﻧﺪ ﻗﻂﻌﺎ ﭼﻨﺪ ﻭاﻗﻌﻪ ﻧﻴﺰ ﭘﻴﺶ ﻧﻤﻲ ﺁﻣﺪ اﺯ ﺟﻤﻠﻪ :
ﺭﺳﻴﺪﻥ ﺗﻘﻲ ﺷﻬﺮاﻡ ﺑﻪ ﻣﺮﻛﺰﻳﺖ ﺳﺎﺯﻣﺎﻥ.
ﺣﺎﻛﻢ ﺷﺪﻥ ﻣﺴﻌﻮﺩ ﺭﺟﻮﻱ ﺩﺭ ﺳﺎﺯﻣﺎﻥ.
اﻳﺠﺎﺩ ﺷﻜﺎﻑ ﺑﻴﻦ ﻧﻴﺮﻭﻱ ﻣﺬﻫﺒﻲ اﺯ ﺟﻤﻠﻪ ﺧﻮﺩ اﻋﻀﺎ ﺩﺭ ﺯﻧﺪاﻥ.
ﺗﺮﺱ ﻧﻴﺮﻭﻱ ﻣﺤﺎﻓﻆﻪ ﻛﺎﺭ ﻣﺬﻫﺒﻲ و ﺗﻮﺑﻪ ﻛﺮﺩﻥ ﺁﻧﻬﺎ ﺩﺭ ﺯﻧﺪاﻥ ﺷﺎﻩ ﺑﺮاﻱ ﺑﻴﺮﻭﻥ ﺁﻣﺪﻥ و ﺟﻠﻮﮔﻴﺮﻱ اﺯ ﺑﻪ اﺻﻂﻼﺡ ﻛﻤﻮﻧﻴﺴﺖ ﺷﺪﻥ ﺑﭽﻪ ﻫﺎﻳﺸﺎﻥ.
و ﻭﻗﺎﻳﻊ ﺑﻌﺪﻱ ﻛﻪ ﺷﻜﺎﻑ ﺑﻴﻦ اﻳﻦ ﻧﻴﺮﻭﻫﺎ اﻧﺪاﺧﺖ.
ﻓﺮاﻣﻮﺵ ﻧﻜﻨﻴﻢ ( اﺷﺎﺭﻩ ﺑﻪ ﻧﻜﺘﻪ ﺭﻭﺷﻨﻔﻜﺮ ﺑﻮﺩﻥ ) ﻛﻪ ﻣﺠﺎﻫﺪﻳﻦ ﻫﻴﭽﮕﺎﻩ ﺩﺭ ﻣﻮﺭﺩ ﺣﻖ ﺷﺮﻛﺖ ﺯﻧﺎﻥ ﺩﺭ اﻧﺘﺨﺎﺑﺎﺕ ﻛﻪ ﺧﻤﻴﻨﻲ ﺑﻪ ﺁﻥ اﻋﺘﺮاﺽ ﻛﺮﺩ و ﭘﺎﻧﺰﺩﻩ ﺧﺮﺩاﺩ ﺭا ﻋﻠﻢ ﻧﻤﻮﺩ ﻧﻆﺮﻱ ﺭﻭﺷﻨﻔﻜﺮاﻧﻪ ﻧﺪاﺩﻧﺪ. ﻳﺎ ﻣﺎﻧﻨﺪ ﺷﻜﺮاﻟﻠﻪ ﭘﺎﻛﻨﮋاﺩ ﺣﺘﻲ ﺩﺭ ﺩﻓﺎﻋﻴﻪ ﺧﻮﺩ اﺯ ﺧﻤﻴﻨﻲ ﺩﻓﺎﻉ ﻣﻴﻜﻨﺪ.
ﻣﻦ ﺑﺎ ﺷﻤﺎ ﻛﺎﻣﻼ ﻣﻮاﻓﻘﻢ ﻛﻪ ﺩﺭ ﻇﺮﻑ ﺯﻣﺎﻥ ﺧﻮﺩ ﺑﻂﻮﺭ ﻓﺮﺩﻱ اﻧﺴﺎﻧﻬﺎﻱ ﺧﻮﺑﻲ ﺑﻮﺩﻧﺪ ﻛﻪ اﻳﺮاﻥ ﺑﻬﺘﺮﻱ ﺭا ﻣﻴﺨﻮاﺳﺘﻨﺪ اﻣﺎ ﺷﻮﺭﺑﺨﺘﺎﻧﻪ ﺁﻧﮕﻮﻧﻪ ﻛﻪ ﺑﺎﻳﺪ ﻣﻔﻴﺪ ﻭاﻗﻊ ﻧﺸﺪﻧﺪ.
اﻣﺎ ﺩﺭ ﻣﻮﺭﺩ ﻛﻠﻤﻪ ﺷﻬﺎﺩﺕ ﻛﻪ ﻛﺎﻣﻼ ﻣﺬﻫﺒﻲ اﺳﺖ ﻫﻢ ﺷﺨﺼﺎ اﺯ ﺁﻥ اﺳﺘﻔﺎﺩﻩ ﻧﻤﻴﻜﻨﻢ ﺑﻪ ﺩﻭ ﺩﻟﻴﻞ :
ﻳﻜﻢ اﻳﻨﻜﻪ اﮔﺮ ﻣﻔﻬﻮﻡ ﺁﻥ ﺷﻬﺎﺩﺕ ﺩاﺩﻥ ﺑﺎﺷﺪ, ﻫﻤﺎﻧﻂﻮﺭ ﻛﻪ اﺯ ﺩﻳﺪ ﺁﻣﺎﺭﻱ اﺳﺘﻔﺎﺩﻩ ﻣﻴﺸﻮﺩ, ﻓﻘﻄ ﺩﻟﻴﻞ ﺣﻖ ﺑﻮﺩﻥ ﻳﻚ ﺩﻳﺪﮔﺎﻩ اﺳﺖ ﻛﻪ ﺣﺘﻤﺎ ﻧﺒﺎﻳﺪ ﺻﺤﻴﺢ ﺑﺎﺷﺪ.
ﺩﻭﻡ اﻳﻨﻜﻪ اﮔﺮ ﺩﻟﻴﻞ ﺻﺪاﻗﺖ و ﭘﺎﻳﺒﻨﺪﻱ ﺑﻪ ﻳﻚ ﺩﻳﺪﮔﺎﻩ اﺳﺖ, ﺿﺮﻭﺭﺗﻲ ﻧﺪاﺭﺩ ﻛﻪ ﺩﻳﮕﺮاﻥ ﺑﺎ اﺳﺘﻔﺎﺩﻩ اﺯ ﺁﻥ ﻛﻠﻤﻪ ﺻﺤﺘﻲ ﺑﺮ ﭘﺎﻳﺪاﺭﻱ ﺷﺨﺼﻲ ﺑﻨﻬﻨﺪ ﻛﻪ ﭘﺎﻳﺪاﺭ ﺑﻮﺩﻩ, ﺩﺭ ﻭاﻗﻊ ﺑﺎ ﺣﺮﻛﺖ ﻣﺎﻛﺴﻴﻢ ﺧﻮﺩ, ﺧﻮﺩﺵ ﺑﺮ ﺁﻥ ﺻﺤﻪ ﮔﺬاﺷﺘﻪ اﺳﺖ.

ﺑﺎ ﺳﭙﺎﺱ ﺑﻬﺰاﺩ

ناشناس گفت...

جناب بهزاد
ماندن یا نماندن مجاهدین اولیه تغییر زیادی در روند آنچه که بر سر سازمان آمد نمی داد.
از همان ابتدا زیر ساخت های ایدئولوژی سازمان لق بود. مجاهدین م ل با تفکر و تحلیل منطقی گام به گام راه انبیا راه بشر به این نتیجه رسیدند که مارکسیسم همان راه انبیا است.
بهمن بازرگانی خیلی زودتر از تقی شهرام و در زندان به مارکسیسم رسید. بازگانی ایدئولوژی اسلامی را قبول نداشت اما به خواست مسعود رجوی پیشنماز نماز جماعت مجاهدین بود.
اگر وصیت نامه حنیف نژاد را بخوانید می بینید که حنیف خودش در یک میلیمتری مارکسیسم است. مجاهدین اولیه اگر می ماندند سازمان بلاخره شقه می شد. مارکسیستهایش به یک سو و اسلامی هایش بنا چار به سوی ایدئولوژی ولایت فقیه و یا به عبارت دیگر رهبر عقیدتی می رفتند.
مردابی که امروز رهبر عقیدتی مجاهدین خود را در آن غرق کرده است در محتوا همان اسلام ولایت فقیه است . برای مقایسه به جایگاه زن در نگاه کنید به روسری اجباری زنان - دست ندان زن با مرد - جدا سازی زن و مرد در وسایل حمل و نقل - زنان درحریم رهبر عقیدتی - ممنوع بودن رقص برای زنان مگر برای رهبر عقیدتی و....

مجتبی

ناشناس گفت...

ﺑﺎ ﺳﭙﺎﺱ اﺯ ﺁﻗﺎﻱ ﻣﺠﺘﺒﻲ

ﻣﺘﺎﺳﻔﺎﻧﻪ ﺑﺎ ﻓﻀﺎﻱ ﻣﻮﺟﻮﺩ ﺑﻪ ﺳﺨﺘﻲ ﻣﻴﺘﻮاﻥ ﺑﺮﺭﺳﻲ ﺗﺎﺭﻳﺨﻲ ﻛﺮﺩ. ﺩﻭ ﺳﻮﻱ اﻳﻦ ﻭاﻗﻌﻪ ﺗﺎﺭﻳﺨﻲ ﻣﻌﺎﺻﺮ ( ﻫﻮاﺩاﺭاﻥ و اﻋﻀﺎﻱ ﻓﻌﻠﻲ و ﺳﺎﺑﻖ, ﭼﻪ ﺩﺭ ﺑﺪﻧﻪ ﺭﮊﻳﻢ ﻣﺎﻧﻨﺪ ﺭﻓﺴﻨﺠﺎﻧﻲ و ﺩﻳﮕﺮاﻥ و ﭼﻪ ﻫﻮاﺩاﺭاﻥ و اﻋﻀﺎﻱ ﻓﻌﻠﻲ ) ﻫﺮ ﻛﺪاﻡ ﻭﻗﺎﻳﻊ ﺭا اﺯ ﺩﻳﺪ ﺧﻮﺩ ﺗﻌﺮﻳﻒ ﻣﻴﻜﻨﻨﺪ. اﺯ ﻧﻮﺷﺘﻪ ﺁﻗﺎﻱ ﺷﻴﺮ ﺑﺮﻧﺞ ﻫﻢ ﻣﻴﺘﻮاﻥ ﻓﻬﻤﻴﺪ ﻛﻪ ﻣﺎﻧﻨﺪ ﺁﻧﺴﻮ ﻫﺮﮔﻮﻧﻪ ﺑﺮﺭﺳﻲ ﻃﺮﻑ ﮔﻴﺮﻱ اﺯ ﺩﺷﻤﻦ ﻣﺤﺴﻮﺏ ﻣﻴﺸﻮﺩ, ﻫﻤﺎﻧﻂﻮﺭ ﻛﻪ ﺑﺰﺭﮔﺪاﺷﺖ اﻳﻦ ﭘﻴﺸﺎﻫﻨﮕﺎﻥ ﺩﺭ اﻳﺮاﻥ ﻣﻤﻨﻮﻉ اﺳﺖ, اﻳﻦ ﺳﻮ ﻫﻢ ﻫﺮﮔﻮﻧﻪ ﺑﺎﺯﺧﻮاﻧﻲ ﺗﺎﺭﻳﺦ ﻛﻪ ﺑﻪ ﻣﺬاﻕ ﺧﻮﺵ ﻧﻴﺎﻳﺪ, ﺑﻼﻓﺎﺻﻠﻪ ﺳﺮﻛﻮﺏ ﻣﻴﺸﻮﺩ.
اﻳﻦ ﻭﺳﻄ ﺗﻨﻬﺎ ﻣﻴﻤﺎﻧﺪ ﻧﺴﻞ ﺟﺪﻳﺪﻱ ﻛﻪ ﻧﻪ ﺟﺮاﺕ ﺳﻮاﻝ ﺩاﺭﺩ و ﻧﻪ ﻓﺮﺻﺖ ﺗﺤﻘﻴﻖ.
ﺑﺎ ﻳﻜﻲ اﺯ ﻫﻤﻴﻦ ﻫﻮاﺩاﺭاﻥ ﺳﺎﺑﻖ ﻛﻪ ﺁﻥ ﺳﺎﻟﻬﺎ ﺩﺭ ﺯﻧﺪاﻥ ﺑﻮﺩ و ﺑﻘﻮﻝ ﺧﻮﺩﺵ ﺑﺎ ﺳﺨﺘﻲ ﺗﻤﺎﻡ و ﺷﺨﺼﺎ ﺩﺭ ﺟﺴﺘﺠﻮﻱ ﺭاﻩ ﺻﺤﻴﺢ ﺑﺮاﻱ ﺧﻮﺩﺵ ﺗﻼﺵ ﻣﻴﻜﺮﺩ ﺻﺤﺒﺖ ﻣﻴﻜﺮﺩﻡ, ﺑﻴﺸﺘﺮﻳﻦ ﭼﻴﺰﻱ ﻛﻪ ﻣﺎﻧﻊ اﻧﺘﺨﺎﺏ ﺭاﻩ ﺧﻮﺩﺵ ﻣﻴﺪاﻧﺴﺖ ﺭا ﻫﻤﻴﻦ ﻓﺸﺎﺭ ﺟﻨﺎﺣﻲ ﺑﻮﺩ. ﻣﻴﮕﻔﺖ ﻫﺮ ﺩﻭ ﻃﺮﻑ, ﻣﺠﺎﻫﺪﻳﻦ و ﺟﻨﺎﺡ ﻣﺬﻫﺒﻲ ﺗﻨﺪﺭﻭ ﺩﺭ ﺁﻥ ﻓﻀﺎﻳﻲ ﻛﻪ ﺑﻴﻦ اﻋﺪاﻡ و ﺷﺮاﻓﺖ و ﻋﻘﻼﻧﻴﺖ و .... ﻣﺎﻧﺪﻩ ﺑﻮﺩﻳﻢ, ﺑﻪ ﺟﺎﻱ ﻛﻤﻚ ﻓﻜﺮﻱ, ﭘﺎﺳﺦ ﺑﻪ ﻣﺠﻬﻮﻻﺕ و ﺳﻮاﻻﺕ ﺷﺪﻩ ﺑﻮﺩﻳﻢ ﻣﺎﻧﻨﺪ ﻃﺮﻓﺪاﺭاﻥ ﺩﻭ ﺗﻴﻢ ﻓﻮﺗﺒﺎﻝ ﻛﻪ ﻓﻘﻄ ﺑﺎﻳﺪ ﺭﻧﮓ ﻟﺒﺎﺱ ﺭا اﻧﺘﺨﺎﺏ ﻣﻴﻜﺮﺩﻳﻢ.
ﻣﺘﺎﺳﻔﺎﻧﻪ ﺩﻭﺳﺘﺎﻥ ﭘﺲ اﺯ ﺳﺎﻟﻬﺎ اﻗﺎﻣﺖ ﺩﺭ ﻓﻀﺎﻱ ﺩﻣﻜﺮاﺳﻲ ﻫﻨﻮﺯ ﮔﻮﻳﺎ ﻧﻔﻬﻤﻴﺪﻧﺪ ﻛﻪ ﺑﺮﺭﺳﻲ ﺗﺎﺭﻳﺦ ﺑﻴﺸﺘﺮ اﺯ اﻳﻨﻜﻪ ﻳﻚ ﺣﺮﻓﻪ ﺗﺨﺼﺼﻲ ﺑﺎﺷﺪ, ﻋﻼﻗﻪ ﻓﺮﺩﻱ ﻫﻢ ﻫﺴﺖ و ﻫﻴﭽﮕﻮﻧﻪ ﻃﺮﻓﺪاﺭﻱ اﺯ ﻣﻮﺿﻊ ﺧﺎﺻﻲ ﺭا ﺩﺭ ﺑﺮ ﻧﺪاﺭﺩ.
ﺩﻳﮕﺮ ﮔﺬﺷﺘﻪ ﺭا ﻧﻤﻴﺘﻮان ﺗﻐﻴﻴﺮ ﺩاﺩ اﻣﺎ اﻳﻦ ﺣﻖ ﻧﺴﻞ ﺟﺪﻳﺪ اﺳﺖ ﻛﻪ ﺑﺪاﻧﺪ ﭼﺮا ﭼﻨﻴﻦ ﺑﻼﻳﻲ ﺑﺮ ﺳﺮﺵ ﺁﻣﺪﻩ , ﻗﻂﻌﺎ اﺷﺘﺒﺎﻫﺎﺗﻲ ﺷﺪﻩ اﺳﺖ, ﺟﺪاﻱ اﺯ ﺳﻴﺎﺳﺖ و ﺑﺮﻧﺎﻣﻪ ﻫﺎﻱ ﻗﺪﺭﺗﻬﺎﻱ ﺑﺰﺭﮒ, ﺑﺎﻳﺪ اﻣﻜﺎﻧﻲ ﺑﺎﺷﺪ ﻛﻪ ﺑﺪاﻧﻴﻢ و ﺑﺪاﻧﻨﺪ ﭼﻪ اﺷﺘﺒﺎﻫﺎﺗﻲ اﺯ ﺳﻮﻱ ﭘﻴﺸﺎﻫﻨﮕﺎﻥ ﺻﻮﺭﺕ ﮔﺮﻓﺘﻪ اﺳﺖ. ﻣﮕﺮ اﻳﻨﻜﻪ ﻧﻔﺲ ﻣﺒﺎﺭﺯﻩ ﻋﻠﻴﻪ ﺩﻳﻜﺘﺎﺗﻮﺭﻫﺎ ﻣﺒﺎﺭﺯﻳﻦ ﺭا اﺯ ﻫﺮ ﮔﻮﻧﻪ ﺧﻂﺎ ﻣﺒﺮا ﺳﺎﺯﺩ ﻛﻪ ﭘﺲ ﺁﻳﺎ ﺻﺤﻴﺢ اﺳﺖ ﺑﮕﻮﻳﻴﻢ ﻛﻪ ﺩﺭ ﺭاﻩ ﻣﺒﺎﺭﺯﻩ ﺑﺎ اﻣﭙﺮﻳﺎﻟﻴﺴﻢ ﻳﺎ اﺩﻋﺎﻱ ﺁﻥ ﻫﺮ ﮔﻮﻧﻪ اﺷﺘﺒﺎﻫﻲ ﻗﺎﺑﻞ ﭘﺬﻳﺮﺵ اﺳﺖ?

ﺑﺎ ﺳﭙﺎﺱ اﺯ ﻫﻤﻪ.
ﺑﻬﺰاﺩ

ناشناس گفت...

به عنوان یک مجروح انقلاب و زندانی سیاسی هفت ساله به نظرم با اگاهی امروزم بهترین نام برای انها همان خرابکار است بله البته که این جوانان شجاعت و نیت پاک داشتند. ولی‌ متأسّفانه کاری خاله خرسانه انجام دادند و جنبشی را بنیان گزاردند که از اغاز تا دهه شصت مرتبا دانش سیاسی و مبارزاتی انروز جهان را به محفل های ارتجاعی اسلامی و اخوندها منتقل نمود باعث احیا جنبش اسلامی از نوع قهرامیز ان شدند. امیدوارم که من در اشتباه باشم ولی امروز انها دیگر برای من قابل احترام نیستند.

ناشناس گفت...

آقای یغمایی این کامنت های شیربرنج را که از کلمه به کلمه اش بوی نحس انقلاب ایدئولوژیک به مشام می رسد ، در قسمت کامنت های ویدئوهایی که راجع به انقلاب ایدئولوژیک دارید بگذارید . خودش شاهد و مدرکی معتبر است برای آنچه که گفتید
سهراب

ناشناس گفت...

آنتی خائن

امثال گوه هایی مثل مجاهدین و چپی های سرسپرده و ضد میهنی را بیشتر قاطی کنیم فضا وهوا آلوده تر میشود. اصلن چه اهمیت و نتیجه ای جز نکبت و رژیم اسلامی برای ایران و توده ها داشته اند این مفسدان همجنس خمینی و پیشه وری. ننگ ابدی و لعنت روزگار کمترین دفینه آنهاست. مزدوران صدام و موساد و عربستان و امریکا