مردم! درون عسرت خود غلت میزنند
یعنی که در اسارت خودغلت میزنند
مردم !منم،توئی،او،خیل دیگران
در حلقه های ظلمت خود غلت میزنند
بر عرش آخدا و تمام فرشتگان
شادان درون رحمت خود غلت میزنند
انبوه انبیاء همه شنگول و شادمان
مردم !منم،توئی،او،خیل دیگران
در حلقه های ظلمت خود غلت میزنند
بر عرش آخدا و تمام فرشتگان
شادان درون رحمت خود غلت میزنند
انبوه انبیاء همه شنگول و شادمان
در حیطه ی رسالت خود غلت میزنند
اندر کنار حضرت آنان امامها
جاوید در امامت خود غلت میزنند
چندین هزار سید و قدیس بعد مرگ
درگور، در قداست خود غلت میزنند
صد ها هزار کشته ی جنگی نگاه کن
اندر کنار حضرت آنان امامها
جاوید در امامت خود غلت میزنند
چندین هزار سید و قدیس بعد مرگ
درگور، در قداست خود غلت میزنند
صد ها هزار کشته ی جنگی نگاه کن
درخاک در شهادت خود غلت
میزنند
انبوه زائران به زیارت
روانه اند
تا مقصدجهالت خود غلت
میزنند
دستان خویش برده الی عرش
هفتمین
سرمست استجابت خود غلت
میزنند
مجموع عارفان و دراویش و صوفیان
درپوچ و هیچ حیرت خود غلت
میزنند
غمگین و شاکرانه رضا داده
بر قضا
بر متکای عزلت خود غلت
میزنند
شاخ سبیل را به سرانگشت می
کشند
دلشاد از کرامت خود غلت
میزنند
دارندگان فکر، نو اندیشگان
دین
بر راستای فکرت خود غلت
میزنند
برخی کلاه خویش دو دستی
گرفته اند
در حیطه سلامت خود غلت
میزنند
برخی هنوز گوشه چشمی به
دین و شیخ
در دکه ی تجارت خود غلت
میزنند
برخی که خسته اند و نشسته
به انتظار
آرام در کسالت خود غلت
میزنند
هفتاد در صدند ز مردم اسیر
فقر
سی روی کوه ثروت خود غلت
میزنند
یک گوشه، زاغه، گور خوابی،
اما به گوشه ای
در کاخهای شوکت خود غلت
میزنند
بر روی« کلیه» های فروشی و
«چشم»ها
در خوابهای راحت خود غلت
میزنند
خیل سخنوران به سخنهای مفت
خویش
بر گرمی حماقت خود غلت
میزنند
انبوه شاعران که یکی زآن
همه منم!!
مغرور از فصاحت خود غلت
میزنند
آخوندها به روی کتاب اصول
و فقه
در برکه ی نجاست خود غلت
میزنند
در برکه ی نجاست گفتم ولی
بدان
بر روی عمق فطرت خود غلت
میزنند
همراه این به سلسله کهساری
از طلا
یعنی به روی غارت خود غلت
میزنند
زنهای صیغه، از بغل این به
زیر آن
بر روی فرش عفت خود غلت
میزنند
«آقام رضا» ببین!که غریبانه
بی پناه
بر عرض و بر شرافت خود غلت
میزنند
«معصومه » جان نگاه چسان دورمرقدت
بهر فروش عصمت خود غلت
میزنند
مردان صیغه خواه ز ایرانی
و عرب
بر لحظه های لذت خود غلت
میزنند
هفتاد سالگان به برخویش
دختری
دهساله، مست شهوت خود غلت
میزنند
دهسالگان به بستر هفتاد
سالگان
بر قیمت بکارت خود غلت
میزنند
ایران ماست این و به شادی
شیوخ پست
برگستر خلافت خود غلت
میزنند
در نور دین و رحمت اسلام
هرچه هست
مسرور از سعادت خود غلت
میزنند
خشیکده رود و برکه و جوبار
و،ابرها
بر پهنه ی سخاوت خود غلت
میزنند
آن رهبران گمشده در راههای
ترس
بر لاشه ی شهامت خود غلت
میزنند
آنسوترک کنار شهامت نگاه
کن
غلتنده بر فضاحت خود غلت
میزنند
خاموش شو« وفا » که
برآیندگان شبی
تا صبح برقیامت خود غلت
میزنند
هجده شهریور 1397
ده سپتامبر 2018
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر