چند جام دیگر باقی مانده است
اسماعیل وفا یغمائی
اسماعیل وفا یغمائی
***
چند جام دیگر باقی مانده است
با رفیقی،
چند فنجان قهوه با دوستی
چند جام دیگر باقی مانده است
با رفیقی،
چند فنجان قهوه با دوستی
و چند بوسه از لبان توای محبوب
تاآن گور که گورکنان ناشناس
در مه برای ما مهیا میکنند
من بر گور او به احترام در اندوه میایستم
تو بر گور من
و دیگری بر گور تو
و زمان میگذرد
در باد میگذرم
میگذریم
میگذرند
در مه
در کوچه های غریب غربت
با جبه های کهنه ترمه مان بر دوش
وکیسه ای از استخوان افتخاراتمان بر پشت
با دهانی خستگی ناپذیر برای گفتن و گفتن
وگوشهائی بی آرام برای شنیدن
و دیریست، دیریست ، دیریست
به آنچه هستیم عادت کرده ایم.
***
در دور دست،دورترین دوردست
آنجا که بودیم و نیستیم
زنی ایستاده است در ساعت معاصر
در تند باد و خنجر
با گیسوان پریشان و هزار زخم بر تن
و در باد میگذریم ماسر خوش از خویش
درزمانهای سپری شده
با خود گویه ها و واگویه های بیهده مان
با جبه های کهنه ترمه مان بر دوش
وکیسه ای از استخوان .....
***
چند جام دیگر باقی مانده است
چند فنجان قهوه
چند بوسه.......
چهارم ژانویه 2019 میلادی
تاآن گور که گورکنان ناشناس
در مه برای ما مهیا میکنند
من بر گور او به احترام در اندوه میایستم
تو بر گور من
و دیگری بر گور تو
و زمان میگذرد
در باد میگذرم
میگذریم
میگذرند
در مه
در کوچه های غریب غربت
با جبه های کهنه ترمه مان بر دوش
وکیسه ای از استخوان افتخاراتمان بر پشت
با دهانی خستگی ناپذیر برای گفتن و گفتن
وگوشهائی بی آرام برای شنیدن
و دیریست، دیریست ، دیریست
به آنچه هستیم عادت کرده ایم.
***
در دور دست،دورترین دوردست
آنجا که بودیم و نیستیم
زنی ایستاده است در ساعت معاصر
در تند باد و خنجر
با گیسوان پریشان و هزار زخم بر تن
و در باد میگذریم ماسر خوش از خویش
درزمانهای سپری شده
با خود گویه ها و واگویه های بیهده مان
با جبه های کهنه ترمه مان بر دوش
وکیسه ای از استخوان .....
***
چند جام دیگر باقی مانده است
چند فنجان قهوه
چند بوسه.......
چهارم ژانویه 2019 میلادی
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر