بدون شک حنیف و سعیدمحسن و بدیع زادگان اگر زنده میبودند قطعا راه بهرام و شهرام را میرفتند و اسلام را نفی میکردند . تردید ندارم . سایر اعضای مرکزیت اولیه که بدلائلی دستگیرنشده و در خارج زنده مانده بودند مانند تراب حقشناس از نزدیکترین افراد به حنیف و از قدیمی ترین دوستان حنیف ( حتی قبل از تاسیس ) در دهه ۵۰ ایده الوژی که خودشان تئوریزه کرده بودند را عین برق و باد انداختن تو سطل زباله تاریخ و رسما گفتند گرفتار برداشتهای گزینشی از قران بودیم و این ایده الوژی ارتجاعی و اخوندی است . خارج از ننه من غریبم بازی و شعروشعارهای پوشالی بروید مطالعه کنید تا خودتان بفهمید چه خبر بوده . من میدونم دارم چی میگم . رضا
اقای یغمایی ! همه تاریخ مبارزات مسلحانه مجاهدین یعنی دهه ۵۰ دوران رهبری بهرام و شهرام است و شما عین برق از روش پریدی ! میدونی چرا ؟ چون تاریخچه سازی هایی که باند رجوی به دروغ در جوانی توی کله شما کرده رسوب گذاری شده و خودتو هم بکشی نمیتونی از روی دهه ۵۰ نپری ! داستانو درحد کشتن شریف و صمدیه ختم کردی ! دقیقا همون مزخرفاتی که باند رجوی توجیب ریز کردند تو مغز شما و بقیه . خودتم گرفتار جادبه تاریخچه سازی رجوی هستی و ملکه ذهنت شده . بهلول
انچیزی که از تاریخچه سازمان مربوط به دهه ۵۰ از سوی اپورتونیستهای راست مذهبی ( باندرجوی) ساخته شده و تو کله افراد نااگاه و بی اطلاع رفته هنوزم پس از گذشت سالیان در حال سخت جانی است . کلا دهه ۵۰ هیچگونه ربطی به رهبران فعلی مجاهدین ندارد . ( ۹۸% رهبران فعلی مجاهدین هیچگونه ربطی به فعالیت مسلحانه سازمان دردهه ۵۰ ندارد از جمله خوداقای رجوی که اتفاقا از مخالفین دهه ۵۰ سازمان بوده است . این خیلی بد هست که ادم یک تاریخچه سازی جعلی و تحریف شده توی مغزش رسوبگذاری کرده باشه و مرتب ان را مانند طوطی تکرارکنه .... اصلا جوانمردانه و منصفانه نیست . بهلول
اقای یغمایی شما در اولین مصاحبه (شماره ۱) با همنشین درباره سازمان فرمودید که بعداز ضربه ۵۰ عملا مجاهدین وجودنداشتن و در زندانها بودند و بعداز ۵۷ دوباره ظاهرشدند ! پس بفرمایید بیش از ۷۰ کشته توسط بخش م.ل و عملیات نظامی و ترور ۷ مستشار امریکایی و ترور سرتبپ زندی و غیره و غیره را عمه من انجام داده ؟؟؟ این عملیات همه در دهه ۵۰ دردوران رهبری بهرام و شهرام صورت گرفته است که شماها عادت ندارید روی ان لحظه ای توقف کنید و لذا نفی میکنید چون رحوی اینگونه به شماها اموزش داده که هرجا ردپای بهرام و شهرام هست کلا تاریخش باید حذف شود ! همه مجاهدین فرصت طلب میوه چین بعداز ۵۷ همینطوری باراومدن . مجاهدین بعداز ۵۷ که با مصادره سابقه نظامی قبلی ها امدند میوه چینانه خودرا مطرح کردند از نام بهرام و شهرام عین جن از بسم اله وحشت دارن اما سوابق انهارا ریختن توجیب خودشون . دلم برایتان واقعا میسوزد . ایکاش مغژهای شما از زنگارهای فرصت طلبانه رجوی پاک بود . بهلول
عادت کرده اید تا ولتون میکنن میگین با شهادت رضا رضایی سازمان افتاد دست مارکسیستها !
اقاجان این حرفها ساخته و پرداخته ذهن فرصت طلب و کنایه زن رجوی است که درمغزهای شما زنگاربسته .
اولا در همان ایام شهادت رضا بهرام ارام فرملنده نظامی سازمان و خودشم عضو مرکزیت بود دوما اصلا ماجرا اینطوری نبوده که عزیز جان .
شهرام تازه از زندان با ۲۱ قبضه سلاح کمری فرارکرده بود و خودش برای خودش بیش از سایرین مطرح بود خصوصا که به لحاظ تئوریک بسیارقوی بود و طبیعی بود که در رهبری قراربگیره . اصولا سازمان سیاسی - نظلمی بود و طبیعی بود فردی مانند شهرام و بهرام در راس قراربگیرن . بعداز ۵۷ این بوزینه ها هی دم از ایده الوژی اسلام انقلابی زدند وگرنه در قدیم" عمل " هدف اصلی سازنلن بود که طبعا عمل مسلحانه در راس ان .
دادرودسته رجوی درغیاب رهبران قبلی فرصت طلبانه پریدن روی سازمان چون در سال ۵۶ سازمان تعطیل شد و درسال ۵۷ خلاء وجودداشت و این خلاء باعث روی کارامدن مشتی فرصت طلب شد . من تقلیل گرایی نمیکنم واقعیتو گفتم .
عادت کرده اید تا ولتون میکنن میگین با شهادت رضا رضایی سازمان افتاد دست مارکسیستها !
اقاجان این حرفها ساخته و پرداخته ذهن فرصت طلب و کنایه زن رجوی است که درمغزهای شما زنگاربسته .
اولا در همان ایام شهادت رضا ، بهرام ارام فرمانده نظامی سازمان و خودشم عضو مرکزیت بود دوما اصلا ماجرا اینطوری نبوده که عزیز جان .
شهرام تازه از زندان با ۲۱ قبضه سلاح کمری فرارکرده بود و خودش برای خودش بیش از سایرین مطرح بود خصوصا که به لحاظ تئوریک بسیارقوی بود و طبیعی بود که در رهبری قراربگیره . اصولا سازمان سیاسی - نظامی بود و طبیعی بود فردی مانند شهرام و بهرام در راس قراربگیرن . بعداز ۵۷ این بوزینه ها هی دم از ایده الوژی اسلام انقلابی زدند وگرنه در قدیم" عمل " هدف اصلی سازمان بود که طبعا عمل مسلحانه در راس ان .
دادرودسته رجوی درغیاب رهبران قبلی فرصت طلبانه پریدن روی سازمان چون در سال ۵۶ سازمان تعطیل شد و درسال ۵۷ خلاء وجودداشت و این خلاء باعث روی کارامدن مشتی فرصت طلب شد . من تقلیل گرایی نمیکنم واقعیتو گفتم . ضمنا اونهایی که با رضا حشرونشرداشتن همگی متفق القول گفته اند که وی تمایلات شدید مارکسیستی داشت و حتی درچند نورد اصلا با بخش ایده الوژی حتی قبل از ۵۰ برخورد شدید لفظی داشته است . کجای کارید بابا ! هرچی باند فرصت طلب و قدرت طلب رجوی کرده او مغزتون عین بلبل تا اخرعمر نازنین تکرارمیکنید ! درست عین طوطی بدون تفکر اما با تقلید و تکرارو تقلید .
برای قدیمی ترها خیلی متاسفم . جالبه که همینجوری هم میخوان وقایع تاریخی را ثبت کنند .
تا در زمینه حقایق تحول دهه ۵۰ به نتیجه نرسیدید هیچی را درباره تاریخچه سازمان ثبت نکنید چون در ابر و مه غلیظ باند فرصت طلب رجوی غوطه ورهست .
تعجب میکنم که در سایتهای مجاهدین نره خرهایی را میاورند که رسما دروغ میگویتد واز دروغ خود دچار شعف ایده الوژیک میشوند و جالبه ۹۹ درصدشونم فقط سابقه زندان دارن و در هیچ عملیاتی در گذشته شرکت نداشتند و اصلا دران سطح نبودند و امروز شده اند مدعی ! به روباه گفتند شاهدت کیه ؟ دم خودرا نشان داد !
حالا با توجه به خطبه های نهج البلاعه میگیم بحث دیدگاه زن را بیخیال میشیم و به جملات "خوبش " توجه میکنیم . اولا نهج البلاغه ۴۰۰ سال بعد از علی توسط سید رضی تحریرشده و هزاراما و اگرداره و فرض میکنیم اما و اگر نداره ولی ایا میتونه راهنمای عمل ما برای رسیدن به عدالت و ازادی قراربگیره ؟ درجایی که ما به لحاظ فلسفی زکریای رازی داریم و به لحاظ حماسی و استقلال امثال بابک خرمدین ها و یعقوب لیث ها داریم نهج البلاغه چه نقشی میتونه داشته باشه با این همه اشکالاتش .
مسئله اینجاست که ما چون مذهبی بودیم و اخوندی بار اومده بودیم ( تو این مملکت متولی و مروج مذهب اخوندبود و نمیشه انکارکرد) و از طرفی هم به اسطوره های تاریخی خود براثر بیسوادی و کم آگاهی شاهنشاهی نگاه میکردیم و ازطرفی هم طرفداران عدالت و آزادی درجهان از نظریات مارکس پیروی میکردند ( حالا یا حزبی یا سازمانی یا چریکی یا فلان و بهمان ) ما اومدیم اون ایده الها را در نهج البلاغه بزور پیدا کردیم و برای ساپورتشم گزینشی از قران ایه کشیدیم بیرون ! ریشه ای نگاه نکردیم چون اگاهی نداشتیم و با برداشت فرمالیستی از برخی ایات که مورد پسندمان بود بصورت ارهده گرایانه ذهنی به رادیکالیسم رسیدیم و سعی کردیم خودرا شبیه نطریات جنبش های چریکی جهان بکنیم و چون حزب توده و شوروی هم مارا هول میدادند و کتاب برامون ترجمه میکردن خودبخود افتادیم تو مباحث وصله پینه ایده الوژیک و ملغمه ای که باید حفظ کزد وگرنه اگربخواهی به رابطه اش فکرکنی سرگیجه میگیری ... الیته فحش های سیاسی هم یادگرفتیم که چپ و راست به مخالفین میگفتیم اپورتونیست ! تو میدون مردم عادی بهم فحش خارمادرمیدادن تو محیط روشنفکری چریکها بهم فحشرسیاسی میدادن !
سال ۴۴ نتیجه این شد که قران بشه راهنمای عمل و مارکسیسم بشه علم مبارزه ! و مهمترین کنابهای محاهدین بنیانگذار هم بشه شناخ و تکامل و اقتصادبزبان ساده که کلا همش درمحتوی مارکسیستی بود . قران تو این مجموعه زیادی بود و دهه ۵۰ توسط زبده ترین بچه های سازمان که بار عملیات نظامی را بدوش میکشیدند نفی شد و ایه هم ازارم حذف شد و خلاصه صدای اپورتونیست راست مذهبی بلندشد ! مارکسبستها کشته شدند ویا به خارج رفتند و بعداز۵۷ سازمان بدون رهبران قبلی مثل هلو افتاد دست فرصت طلبان مذهبی و ان شد که شد . دهها هزار کشته و نتیجه ۳۷ سال درخارج و نزدیک ۲۰ سال حل شدن در پارلمانتاریسم بورزوایی ! بدون سلاح و فقط با خودکار که ازتوش شعروشعار و چاپلوسی و حسادت میادبیرون بطوریکه انقدر سقوط کرده که حتی به قهرمانان داخل نظیر نسرین ستوده ها و نرگس مخمدی ها و صدها زن قهرمان دیگر حاصردرمیدان و زندان بخل میورزند و انان را کمرنگ میکنند ولاغیر .
کجایی حنیف
کجایی بهرام
بوزینگان بردرخت سازمان جست و خیز میکنند و چاپلوسی و پس ازمدتی هم میشوند مزدور رژیم . دیروزود داره اما سوخت و سوزنداره . تا الان که اینطوربوده .
۸ نظر:
بدون شک حنیف و سعیدمحسن و بدیع زادگان اگر زنده میبودند قطعا راه بهرام و شهرام را میرفتند و اسلام را نفی میکردند . تردید ندارم .
سایر اعضای مرکزیت اولیه که بدلائلی دستگیرنشده و در خارج زنده مانده بودند مانند تراب حقشناس از نزدیکترین افراد به حنیف و از قدیمی ترین دوستان حنیف ( حتی قبل از تاسیس ) در دهه ۵۰ ایده الوژی که خودشان تئوریزه کرده بودند را عین برق و باد انداختن تو سطل زباله تاریخ و رسما گفتند گرفتار برداشتهای گزینشی از قران بودیم و این ایده الوژی ارتجاعی و اخوندی است . خارج از ننه من غریبم بازی و شعروشعارهای پوشالی بروید مطالعه کنید تا خودتان بفهمید چه خبر بوده .
من میدونم دارم چی میگم .
رضا
اگر حنیف نزاد زنده بود مطمئنم امروز بهیچوجه اسلامی نیود.
اقای یغمایی !
همه تاریخ مبارزات مسلحانه مجاهدین یعنی دهه ۵۰ دوران رهبری بهرام و شهرام است و شما عین برق از روش پریدی !
میدونی چرا ؟
چون تاریخچه سازی هایی که باند رجوی به دروغ در جوانی توی کله شما کرده رسوب گذاری شده و خودتو هم بکشی نمیتونی از روی دهه ۵۰ نپری ! داستانو درحد کشتن شریف و صمدیه ختم کردی ! دقیقا همون مزخرفاتی که باند رجوی توجیب ریز کردند تو مغز شما و بقیه . خودتم گرفتار جادبه تاریخچه سازی رجوی هستی و ملکه ذهنت شده .
بهلول
انچیزی که از تاریخچه سازمان مربوط به دهه ۵۰ از سوی اپورتونیستهای راست مذهبی ( باندرجوی) ساخته شده و تو کله افراد نااگاه و بی اطلاع رفته هنوزم پس از گذشت سالیان در حال سخت جانی است . کلا دهه ۵۰ هیچگونه ربطی به رهبران فعلی مجاهدین ندارد . ( ۹۸% رهبران فعلی مجاهدین هیچگونه ربطی به فعالیت مسلحانه سازمان دردهه ۵۰ ندارد از جمله خوداقای رجوی که اتفاقا از مخالفین دهه ۵۰ سازمان بوده است . این خیلی بد هست که ادم یک تاریخچه سازی جعلی و تحریف شده توی مغزش رسوبگذاری کرده باشه و مرتب ان را مانند طوطی تکرارکنه .... اصلا جوانمردانه و منصفانه نیست .
بهلول
اقای یغمایی
شما در اولین مصاحبه (شماره ۱) با همنشین درباره سازمان فرمودید که بعداز ضربه ۵۰ عملا مجاهدین وجودنداشتن و در زندانها بودند و بعداز ۵۷ دوباره ظاهرشدند !
پس بفرمایید بیش از ۷۰ کشته توسط بخش م.ل و عملیات نظامی و ترور ۷ مستشار امریکایی و ترور سرتبپ زندی و غیره و غیره را عمه من انجام داده ؟؟؟ این عملیات همه در دهه ۵۰ دردوران رهبری بهرام و شهرام صورت گرفته است که شماها عادت ندارید روی ان لحظه ای توقف کنید و لذا نفی میکنید چون رحوی اینگونه به شماها اموزش داده که هرجا ردپای بهرام و شهرام هست کلا تاریخش باید حذف شود ! همه مجاهدین فرصت طلب میوه چین بعداز ۵۷ همینطوری باراومدن . مجاهدین بعداز ۵۷ که با مصادره سابقه نظامی قبلی ها امدند میوه چینانه خودرا مطرح کردند از نام بهرام و شهرام عین جن از بسم اله وحشت دارن اما سوابق انهارا ریختن توجیب خودشون . دلم برایتان واقعا میسوزد . ایکاش مغژهای شما از زنگارهای فرصت طلبانه رجوی پاک بود .
بهلول
عادت کرده اید تا ولتون میکنن میگین با شهادت رضا رضایی سازمان افتاد دست مارکسیستها !
اقاجان این حرفها ساخته و پرداخته ذهن فرصت طلب و کنایه زن رجوی است که درمغزهای شما زنگاربسته .
اولا در همان ایام شهادت رضا بهرام ارام فرملنده نظامی سازمان و خودشم عضو مرکزیت بود دوما اصلا ماجرا اینطوری نبوده که عزیز جان .
شهرام تازه از زندان با ۲۱ قبضه سلاح کمری فرارکرده بود و خودش برای خودش بیش از سایرین مطرح بود خصوصا که به لحاظ تئوریک بسیارقوی بود و طبیعی بود که در رهبری قراربگیره . اصولا سازمان سیاسی - نظلمی بود و طبیعی بود فردی مانند شهرام و بهرام در راس قراربگیرن . بعداز ۵۷ این بوزینه ها هی دم از ایده الوژی اسلام انقلابی زدند وگرنه در قدیم" عمل " هدف اصلی سازنلن بود که طبعا عمل مسلحانه در راس ان .
دادرودسته رجوی درغیاب رهبران قبلی فرصت طلبانه پریدن روی سازمان چون در سال ۵۶ سازمان تعطیل شد و درسال ۵۷ خلاء وجودداشت و این خلاء باعث روی کارامدن مشتی فرصت طلب شد . من تقلیل گرایی نمیکنم واقعیتو گفتم .
عادت کرده اید تا ولتون میکنن میگین با شهادت رضا رضایی سازمان افتاد دست مارکسیستها !
اقاجان این حرفها ساخته و پرداخته ذهن فرصت طلب و کنایه زن رجوی است که درمغزهای شما زنگاربسته .
اولا در همان ایام شهادت رضا ، بهرام ارام فرمانده نظامی سازمان و خودشم عضو مرکزیت بود دوما اصلا ماجرا اینطوری نبوده که عزیز جان .
شهرام تازه از زندان با ۲۱ قبضه سلاح کمری فرارکرده بود و خودش برای خودش بیش از سایرین مطرح بود خصوصا که به لحاظ تئوریک بسیارقوی بود و طبیعی بود که در رهبری قراربگیره . اصولا سازمان سیاسی - نظامی بود و طبیعی بود فردی مانند شهرام و بهرام در راس قراربگیرن . بعداز ۵۷ این بوزینه ها هی دم از ایده الوژی اسلام انقلابی زدند وگرنه در قدیم" عمل " هدف اصلی سازمان بود که طبعا عمل مسلحانه در راس ان .
دادرودسته رجوی درغیاب رهبران قبلی فرصت طلبانه پریدن روی سازمان چون در سال ۵۶ سازمان تعطیل شد و درسال ۵۷ خلاء وجودداشت و این خلاء باعث روی کارامدن مشتی فرصت طلب شد . من تقلیل گرایی نمیکنم واقعیتو گفتم . ضمنا اونهایی که با رضا حشرونشرداشتن همگی متفق القول گفته اند که وی تمایلات شدید مارکسیستی داشت و حتی درچند نورد اصلا با بخش ایده الوژی حتی قبل از ۵۰ برخورد شدید لفظی داشته است . کجای کارید بابا ! هرچی باند فرصت طلب و قدرت طلب رجوی کرده او مغزتون عین بلبل تا اخرعمر نازنین تکرارمیکنید ! درست عین طوطی بدون تفکر اما با تقلید و تکرارو تقلید .
برای قدیمی ترها خیلی متاسفم . جالبه که همینجوری هم میخوان وقایع تاریخی را ثبت کنند .
تا در زمینه حقایق تحول دهه ۵۰ به نتیجه نرسیدید هیچی را درباره تاریخچه سازمان ثبت نکنید چون در ابر و مه غلیظ باند فرصت طلب رجوی غوطه ورهست .
تعجب میکنم که در سایتهای مجاهدین نره خرهایی را میاورند که رسما دروغ میگویتد واز دروغ خود دچار شعف ایده الوژیک میشوند و جالبه ۹۹ درصدشونم فقط سابقه زندان دارن و در هیچ عملیاتی در گذشته شرکت نداشتند و اصلا دران سطح نبودند و امروز شده اند مدعی ! به روباه گفتند شاهدت کیه ؟ دم خودرا نشان داد !
حالا با توجه به خطبه های نهج البلاعه میگیم بحث دیدگاه زن را بیخیال میشیم و به جملات "خوبش " توجه میکنیم . اولا نهج البلاغه ۴۰۰ سال بعد از علی توسط سید رضی تحریرشده و هزاراما و اگرداره و فرض میکنیم اما و اگر نداره ولی ایا میتونه راهنمای عمل ما برای رسیدن به عدالت و ازادی قراربگیره ؟ درجایی که ما به لحاظ فلسفی زکریای رازی داریم و به لحاظ حماسی و استقلال امثال بابک خرمدین ها و یعقوب لیث ها داریم نهج البلاغه چه نقشی میتونه داشته باشه با این همه اشکالاتش .
مسئله اینجاست که ما چون مذهبی بودیم و اخوندی بار اومده بودیم ( تو این مملکت متولی و مروج مذهب اخوندبود و نمیشه انکارکرد) و از طرفی هم به اسطوره های تاریخی خود براثر بیسوادی و کم آگاهی شاهنشاهی نگاه میکردیم و ازطرفی هم طرفداران عدالت و آزادی درجهان از نظریات مارکس پیروی میکردند ( حالا یا حزبی یا سازمانی یا چریکی یا فلان و بهمان ) ما اومدیم اون ایده الها را در نهج البلاغه بزور پیدا کردیم و برای ساپورتشم گزینشی از قران ایه کشیدیم بیرون ! ریشه ای نگاه نکردیم چون اگاهی نداشتیم و با برداشت فرمالیستی از برخی ایات که مورد پسندمان بود بصورت ارهده گرایانه ذهنی به رادیکالیسم رسیدیم و سعی کردیم خودرا شبیه نطریات جنبش های چریکی جهان بکنیم و چون حزب توده و شوروی هم مارا هول میدادند و کتاب برامون ترجمه میکردن خودبخود افتادیم تو مباحث وصله پینه ایده الوژیک و ملغمه ای که باید حفظ کزد وگرنه اگربخواهی به رابطه اش فکرکنی سرگیجه میگیری ... الیته فحش های سیاسی هم یادگرفتیم که چپ و راست به مخالفین میگفتیم اپورتونیست ! تو میدون مردم عادی بهم فحش خارمادرمیدادن تو محیط روشنفکری چریکها بهم فحشرسیاسی میدادن !
سال ۴۴ نتیجه این شد که قران بشه راهنمای عمل و مارکسیسم بشه علم مبارزه ! و مهمترین کنابهای محاهدین بنیانگذار هم بشه شناخ و تکامل و اقتصادبزبان ساده که کلا همش درمحتوی مارکسیستی بود . قران تو این مجموعه زیادی بود و دهه ۵۰ توسط زبده ترین بچه های سازمان که بار عملیات نظامی را بدوش میکشیدند نفی شد و ایه هم ازارم حذف شد و خلاصه صدای اپورتونیست راست مذهبی بلندشد ! مارکسبستها کشته شدند ویا به خارج رفتند و بعداز۵۷ سازمان بدون رهبران قبلی مثل هلو افتاد دست فرصت طلبان مذهبی و ان شد که شد . دهها هزار کشته و نتیجه ۳۷ سال درخارج و نزدیک ۲۰ سال حل شدن در پارلمانتاریسم بورزوایی ! بدون سلاح و فقط با خودکار که ازتوش شعروشعار و چاپلوسی و حسادت میادبیرون بطوریکه انقدر سقوط کرده که حتی به قهرمانان داخل نظیر نسرین ستوده ها و نرگس مخمدی ها و صدها زن قهرمان دیگر حاصردرمیدان و زندان بخل میورزند و انان را کمرنگ میکنند ولاغیر .
کجایی حنیف
کجایی بهرام
بوزینگان بردرخت سازمان جست و خیز میکنند و چاپلوسی و پس ازمدتی هم میشوند مزدور رژیم . دیروزود داره اما سوخت و سوزنداره . تا الان که اینطوربوده .
رضا
ارسال یک نظر