دریچه زرد. اسماعیل وفا یغمائی

دریچه زرد. اسماعیل وفا یغمائی

افتاب خواهد دمید

افتاب خواهد دمید

مردم. ایران و طبیعت ایران در خطرند

. فراموش نکنیم کورش نماد آغاز تاریخ واقعی ایران در مقابل تاریخ جعلی آخوند و مذهب ساخته است. کورش نماد هویت واقعی ایرانی در دور دست تاریخ است. گرامی اش داریم.بیاد داشته باشیم و هرگز فراموش نکنیم :در شرایط بسیار خطیر کنونی در گام نخست و در حکومت ملایان و مذهب مجموع جامعه انسانی ایران،تمامیت ارضی ایران،و طبیعت ایران در سراسر ایران در تهاجم و نکبت حکومت آخوندها در خطر است. اختلافات را به کناری بگذاریم، نیروهایمان را در نخستین گام در راستای نجات این سه مجموعه هم جهت کنیم و به خطر اصلی بیندیشیم .

این است جهان ما در این لحظه

این است جهان ما در این لحظه
روی تابلو کلیک کنید

کرونا وزمین ما

کرونا وزمین ما
روی تصویر کلیک منید

در گذرگاه تاریخ ایران. اسماعیل وفا یغمائی

در گذرگاه تاریخ ایران. اسماعیل وفا یغمائی
تاریخ دوران باستانی ایران

۱۴۰۲ مرداد ۲۳, دوشنبه

زخم دوزخ.دیوان یزید ابن معاویه به فارسی ترجمه و منتشر شد.گرد آوری و تدوین. اسماعیل وفا یغمائی

دَعِ الْمَساجِدَ لِلعُبّادِ سْکُنُها
وَ اْجِلْس عَلی دَکَّهِ الْخَمّارِ وَ اسْقینا
اِنَّ الَّذی شَرِبا فی سُکْرِهِ طَرِبا
وَ لِلْمُصَلّینَ لا دنیا ولادینا
ما قالَ رَبُّکَ وَیْلُ لِلَّذی شَرِبا
لکِنَّهُ قالَ وَیْلُ لِلْمُصَلّینا
ترجمه ی فارسی:
مساجد را برای عبادت کنندگان بگذار
و در میخانه بنشین و شراب بنوش
آنکه شراب می نوشد در مستی خوشی می یابد
و آنکه نماز می گزارد نه دنیا دارد و نه آخرت
خدا در قران نفرمود وای بر می خواران،
لیکن فرمود وای بر نمازگزاران
زخم دوزخ.دیوان یزید ابن معاویه به فارسی ترجمه و منتشر شد. زخم دوزخ» ترجمه، نقد و بررسی دیوان شعر یزید بن معاویه به قلم حیدر شجاعی و دکتر حیدر سهرابی است. این اثر دو بخش دارد. بخش اول بررسی اشعار ترجیحی یزید و بخش دوم اشعاری که منسوب به یزید
است.در مقدمه اثر این‌گونه می‌خوانید.
یزید مکنی به ابوخالد،  دومین خلیفه از سلسله خلفای اموی فرزند معاویةبن ابی‌سفیان است. مادرش   دختر بجدل‌بن انیف‌بن دلجةبن نغاثةبن عدی‌بن زهیربن حارثه کلبیه بود  و خانواده‌ مادری‌اش‌ از اعراب‌ مسیحی‌ بودند . بزید   از جوانی‌ همواره‌ گرم‌ عشرت‌ و مجلس‌ شراب‌ بود. آماده بودن وسایل زندگانی آرام، شکار، زن، شراب  از او موجودی خوشباش   و به حکم زندگی چادرنشینی، اسب‌سواری و شمشیرزنی را نیز بخوبی می‌دانست.
یزید نماینده‌ واقعی‌ شیوه‌ زندگی‌ معمول‌ جوانان‌ در پیش‌ از اسلام‌ را تداعی‌ می‌کو توجهی به مبانی اسلامی نداشت و آنر امزاحم میدانست. یزید اولین‌ خلیفه‌ای‌ در اسلام‌ بود که‌ در ملأعام‌ شراب‌ می‌خورد و اکثر اوقات‌ خود را به‌ خوش‌گذرانی‌ با ساز و چنگ‌ می‌گذراند. پس‌ از مرگ‌ معاویه‌ خلیفه و امپراطور قدرتمند روزگار، یزید به‌ عنوان خلیفه وامیر المومنین مورد خوشامدگویی‌ و تهنیت‌ همه ولایات و‌ قبایل‌ قرار گرفت‌ . پس از ماجرای عاشورا  ، در شعری که حاکی از خرسندی و پیروزی بود، صریحاً وحی و پیامبری را انکار کرد و اسلام را حاصل بازیگری‌های سیاسی بنی‌هاشم در برابر بنی‌امیه‌، خواند. همچنین در این اشعار آنچه می‌بینیم تجدید خاطره خون‌های عصر قبل از اسلام است  که خون را باید با خون شست و خون امویان که در جنگ بدر به دست محمد   از تیره هاشم ریخته شد، اکنون به خون شسته شد  



لَیتَ اَشْیاخی بِبَدْرٍ شَهِدُوا
فَاَهَلَُّوا وَاسْتَهَلُّوا فَرَحاً
قَدْ قَتَلْنَا الْقَرْمَ مِنْ ساداتِهِمْ
لَعِبَتْ هاشِمُ بِالْمُلْک فَلا
لَسْتُ مِنْ خُنْدُفٍ اِنْ لَمْ اَنْتَقِمْ
جَزَعَ الْخَزْرَجُ مِنْ وَقْعِ اْلاَسَلْ
ثُمَّ قالوُا یا یزیدُ وَ لاتَشَلْ
وَ عَدَّلْناهُ بِبَدْرٍ فَاعْتَدَلْ
خَبَرٌ جاءَ وَ لا وَحْی تَزَلْ
مِنْ بَنی اَحْمَدَ ما کانَ فَعَلْ

ای‌ کاش پیران قبیله من که‌ در جنگ‌ بدر کشته‌ شدند،
 می‌دیدند که‌ چگونه قبیله‌ خزرج‌ در برابر نیزه‌ها به زاری افتاده‌اند.
از شادمانی هلهله‌ می‌کردند و می‌گفتند ای‌ یزید دستت درد نکند.
به تلافی جنگ بدر، بزرگان آنان را کشتیم‌
 و حساب‌مان‌ با آنان تسویه‌ شد.
خاندان هاشم با سلطنت‌ بازی‌ کردند و گرنه،
نه خبری از آسمان آمد و نه وحی‌ای‌ نازل‌ شد.
من از دودمان خندف‌ نباشم اگر کینه‌ای را که از محمد در دل‌ دارم‌،
 از فرزندان‌ او نگیرم.

ماجراها و احبار ضد و نقیض در باره زندگی یزید بسیارست که باید بر آن گذشت امافارغ از آنچه که یزید در دوران حکومتش در رابطه با حسین ابن علی و نیز حمله به مدینه و مکه انجام داد، انچه که ملایان حاکم بر منابر روضه خوانده اند نه با واقعیت حکومت امویان و نه با یزید مطابقت ندارد. تاریخ بدون آنکه از ثبت خشونتها درگذرد سیمای دیگری از حکومت ومویان وشخصیت یزید ارائه میدهد که حکایت دیگریست . یزید هم حاکم بود و هم شاعر  و برای شناخت شخصیت شعری او باید نخست شعر را در ادبیات عرب شناخت
شاعران عرب در زمان جاهلیت، در نظر مردم اهمیت فراوانی داشتند. گاه می‌شد یک قصیده از یک شاعر معروف سبب جنگ‌های چندین ساله و خونریزی‌های فراوانی شود و گاه، یک بیت آبروی یک قبیله را می‌برد.صلاح الدین المنجد در مقدمۀ کتاب «شعر یزید بن معاویه» می‌گوید: «یزید نخستین خلیفۀ اموی بود که شعر می‌سرود. از کودکی به شعر علاقه داشت. او از نوجوانی به سرودن شعر پرداخت و با عبد الرحمن بن حسّان بن ثابت نیز مشاعره می‌کرد. و همچنین اشعار پیشینیان و معاصران خود را از بر داشت. و از نام هیچ شاعری که به گوشش می‌رسید نمی‌گذشت مگر آن که سروده‌هایش را بشنود»...دکتر جبرائیل جبّور مقاله‌ای با عنوان «یزید، پادشاهی شاعر» نوشت و بسیاری از اشعار او رانقل نمود. این مقاله در مجلۀ «الابحاث البیروتیه» در سال ۱۹۶۵ منتشر گردید. صلاح الدین المنجد همۀ ابیات موجود را استخراج نمود و آنها را در دو فصل آورد: اشعاری که در منابع قدیمی گرد آمده‌اند، و اشعاری که به یزید منسوب هستند؛ و سپس آنها را تحت عنوان «شعر یزید بن معاویه بن ابی سفیان» در سال ۱۹۸۲ در بیروت به چاب رساند.قابل توجه است که اشعار متعددی وجود دارد که به یزید نسبت داده می‌شوند. به عنوان مثال، گفته میشود که اولین مصراع نخستین بیت دیوان حافظ یعنی: «الا یا ایها السّاقی أدِر کأساً و ناولها» از آن یزید است
 دوران امویان دوران رشد ادبیات و شعر عرب
دوران اموی با به قدرت رسیدن معاویه درسال ۴۱ هجری آغاز و با شکست مروان بن محمد از عباسیان در سال ۱۳۲ هجری به پایان رسید. درطول این ۹۱ سال چهارده خلیفه به قدرت رسیدند که در رابطه با رشد ادبیات و هنر، کسانی چون معاویه، یزید، عبدالملک مروان، هشام بن عبدالملک و ولید بن یزید از سرآمدان محسوب می شوند. عبدالملک بن مروان زبان عربی را به عنوان زبان رسمی اداری سرتاسر امپراطوری اسلامی تعیین کرد و هشام دستور داد محققان عرب آثار دانشمندان خارجی را به عربی ترجمه کنند که نخستین این آثار مکاتبات بین ارسطو و اسکندر بود که توسط سلم ابوالعلا از یونانی به عربی ترجمه شد.
معاویه خود فردی بود کتابخوان، متن شناس و شاعر. گفته می شود که اشعار او در دیوانی که به وی منسوب است گردآوری شده است. او برای انتقال از خلافت به سلطنت از مورخ نامدار عرب عبید بن شریه الجرهمی مدد جست. به این ترتیب که او را از جنوب شبه جزیره ی عربستان به دمشق آورد و از او خواست که سنگ نوشته های زندگی پادشاهان یمن را برایش فراخواند و افسانه های انجیل را برای اوبازگو کند. از دیگرکسانی که معاویه وی را، از یکی از مستعمرات سابق ایرانی واقع در جنوب شبه جزیره ی عربستان، به دربار خویش فراخواند وهب بن منبه بود. او، که یک یهودی تازه مسلمان بود، نقش مهمی در تدوین حقوق و الهیات اسلامی ایفا نمود. 
جالب تر از معاویه از جنبه شعر و ادب، همسر او میسون یا میسونه، زنی صحرانشین، دختر بحدل رئیس طایفه ی مسیحی کلب بود. معاویه او را به عنوان ملکه محبوب خویش سخت گرامی می داشت. این زن در شعر و شاعری چیره دست بود. معاویه آنچنان تحت تأثیر شخصیت و شعر این زن قرار داشت که پس از آنکه او شعر ذیل را در رابطه با اشتیاقش برای بازگشت به صحرا شنید به او اجازه داد به زادگاهش بازگردد:
لبیت تخفق الارواح فیه
احب الی من قصرمنیف
ولبس عباءه وتقرّ عینی
أحب الیّ من لبس الشفوف
وأکل کسیره من کسر بیتی
أحب إلیّ من أکل الرغیف
وأصوات الریاح بکل فج
أحب إلى من نقر الدفوف
وکلب ینبح الطراق دونی
أحب إلی من قط ألیف
وبکر یتبع الأظعان صعب 
أحب الی من بعل زفوف
خشونه عیشتی فی البدو أشهى
إلی نفسی من العیش الطریف
فما أبغی سوى وطنی بدیلا
وما أبهاه من وطن شریف
ترجمه فارسی
کلبه ی محقری که روحم آنجاست را
بیش از قصری زیبا دوست می دارم
لباس مندرسی که دیدگانم را می نوازد را
بیش از جامه ی پرزرق وبرق دوست می دارم
خرده نانی را که در خانه ی کوچکم می خورم
بیش از قرص نان کاخ دوست می دارم
نفیر بادی که همه جا می ورزد را
بیش از نوای دف دوست می دارم
سگی که در بین راه پارس می کند را
بیش  ازگربه ی ملوس خانگی دوست می دارم
سختی زندگی ام در صحرا
گواراتر است از زندگی خوش در کاخ
جز وطنم میهن دیگری را نمی جویم
زادگاهم برایم افتخارآفرین است
یکی از نویسندگان غربی متخصص در ادبیات عرب به نام اچ. دبلیو فریلند سروده های میسونه را به شعر انگلیسی ترجمه کرده که در نوع خود جالب و خواندنی است:
تمام زیبایی های فریب آمیز جامه های پرزرق و برقی
که مجالس اشرافی را شکوه و جلال می بخشد را
به تو ارزانی می دارم.
در عوض به من روشنی قلب جوانم را باز پس ده.
جلیقه ای که از پشم شتر بافته شده است
و چادری که نسیمی آزاد بر آن می دمد
برای فرزند صحرا گرامی تر از کاخ پادشاهی است
ای وحشی صحرای من با من دمی بساز
من ترا بیش از قاطری که به سرعت می تازد دوست دارم
 گام های سنجیده و استوارت
همچنان که راه های ناهموار را
تک و تنها طی می کنی
برای من بس گرامی و دلچسب است.
این بانوی ادیب صحرانشین یزید را به دنیا آورد و او را با خود به میان طایفه اش برد و در آموزش ادبی و هنری وی از جان و دل مایه گذاشت. معاویه آنچنان میسون را دوست می داشت که یزید، تنها پسر وی را، ولیعهد خویش کرد. (۸)
یزید خود شاعری چیره دست بود که اشعارش در رابطه با شراب، عشق و زن شهره خاص و عام است. حافظ شیراز شعر ذیل را از یزید استقبال کرده است:
ایا یا ایها الساقی ادرکاسنا ونا ولها
که عشق آسان نمود اول ولی افتاد مشکلها
اصل شعر چنین است:
انا المسموم ما عندی بتریاق ولاراق
ادرکاسنا ونا ولها الا یا ایها الساقی
ترجمه فارسی:
من مسموم ام و مرا پاد زهری نیست
ای ساقی شراب را در جام بریز و مرا مداوا کن
می گویند یزید آشکارا شراب می نوشید و با افتخار به اطرافیان خود می گفت:
فَاِنْ حَرُمَتْ یَوْماً عَلی  دینِ اَحْمَد
فَخُذْها  عَلی  دینِ  الْمَسیحِ  بْنِ  مَرْیَم
(“اگرشراب به دین احمد حرام است من آن را به مذهب مسیح پسرمریم می نوشم”).
زمانی که پدرش معاویه او را به خاطر بدمستی نکوهش کرد، یزید در نامه ای به پدر چنین نوشت:
پس مرا آن توان نیست که از شراره خشم خویش رهایی یابم
و تو به خشم می آیی زیرا که من با دختر رز پیوند بسته ام
و بدین سان شراب انگیزه بخش زندگی من است
و بی شک تو هیچ دلیل دیگری نمی یابی که
چرا من شراب می نوشم
پس بدان که چه شیرین است آنگاه که
شراب از دست ساقی می ستانم
و چه شیرین ترآنگاه که خشم ترا می بینم
می نوشم نخست تا خود سرخوش شوم
و سپس ترا به خشم آورم. 

یزید طرفدار سرسخت لذایذ دنیوی است و همگان را به نوشیدن شراب، شنیدن نوای موسیقی و ترک جزم ها فرا می خواند:
مَعْشَرَ النَّدمان قوموا وَ اسْمَعوا صَوْتَ الْاَغانی
 وَ اشْرَبوا کَأْسَ مُدامِ وَ اتْرُکوا ذِکْرَ الْمَعانی:
شَغَلَتْنی نَغْمَهُ الْعیدانِ عَنْ صَوْتِ الْاَذانِ
وَ تَعَوَّضْتُ عَنِ الْحورعَجوزاً فِی الدِّنانِ
ترجمه ی فارسی:
ای گروه پشیمان شدگان برخیزید
و به نغمه ی موسیقی گوش فرا دهید
شراب را پیوسته بنوشید
 و یادآوری از معنویات را ترک گویید
نغمه عود مرا به جای صدای اذان به خود مشغول داشت
من این پیرزن درون خم (شراب کهنه) را به جای حور بهشتی برمی گزینم
در شعری دیگر او همگان را از رفتن به مسجد برحذر می دارد به نشستن در میخانه دعوت می کند.
دَعِ الْمَساجِدَ لِلعُبّادِ سْکُنُها
وَ اْجِلْس عَلی دَکَّهِ الْخَمّارِ وَ اسْقینا
انَّ الَّذی شَرِبا فی سُکْرِهِ طَرِبا وَ لِلْمُصَلّینَ لا دنیا ولادینا
ما قالَ رَبُّکَ وَیْلُ لِلَّذی شَرِبا لکِنَّهُ قالَ وَیْلُ لِلْمُصَلّینا
ترجمه ی فارسی:
مساجد را برای عبادت کنندگان بگذار
 و در میخانه بنشین و شراب بنوش
آنکه شراب می نوشد در مستی خوشی می یابد 
و آنکه نماز می گزارد نه دنیا دارد و نه آخرت
خدا در قران نفرمود وای بر می خواران، 
لیکن فرمود وای بر نمازگزاران 
این هم بخشی از یک قصیده ی طولانی از یزید:
أراک طروباً والهاً کالمتیم
 تطوف بأکناف السجاف المخیم
أصابک سهم أم بلیت بنظره
وما هذه إلا سجیّه مغرُّم 
ترجمه ی فارسی:
ترا شادمان و گرفتارعشق می بینم
گرداگرد و درون خیمه را می گردی
به تو تیری خورد و یا گرفتار نگاهی شدی
و این نیست جز یک تیرکاری

یزید بن معاویه شاعری زبر دست
در جهان اسلام اولين كسي كه در شعر خودش مفاهيم معنوي و مذهبي و اخلاقي را به مسخره گرفت و بي پرده دم از لذت و عيش و شراب و شاهد و ايتها زد يزيد بن معاويه بن ابو سفيان است، و آنچه كه اروپاييان آن را ((اپيكوريسم )) مي نامند مسلمين بايد ((يزيدي گري )) بنامند ، چون اول كسي كه اين باب را در جهان اسلام باز كرد يزيد بود. البته يزيد شاعري زبر دست بوده، شاعر بليغي بوده،  و معروف است كه قاضي ابن خلّكان معروف كه از علماي بزرگ اسلام و مورخ بزرگي است و كتابش جزو اسناد تاريخي دنياي اسلام است و خودش هم مرد اديبي هم هست، شيفته ي فوق العاده ي شعر يزيدبوده،به خود يزيد ارادتي نداشته ولي به شعر يزيد فوق العاده ارادتمند بوده،و در اشعار يزيد همين مضامين تحقيرِ هر چه معنا و اخلاق و معاني دين و مذهب است در قبال لذات و بهره گيري از طبيعت، در كمال صراحت آمده است،مثل اين اشعارش كه مي گويد:
مَعْشَرَ النَّدمان قوموا *** وَ اسْمَعوا صَوْتَ الْاَغاني
وَ اشْرَبوا كَأْسَ مُدامِ *** وَ اتْرُكوا ذِكْرَ الْمَعاني
مخصوصاً وقتي كه به اين امور دعوت ميكند ، توأم مي كند با نفي معاني:
شَغَلَتْني نَغْمَهُ الْعيدانِ *** عَنْ صَوْتِ الْاَذانِ
وَ تَعَوَّضْتُ عَنِ الْحور *** عَجوزاً فِي الدِّنانِ
اشخاصي كه به مفاد عربي آگاه هستند مي دانند چه دارد مي گويد
مي گو يد كه :
 دوستان، نديمان، بپا خيزيد،
صداي موسيقي را، اغنيه ها را گوش كنيد
جام مي دمادم بنوشيد
و ذكر معاني و آن حر فهاي اخلاقي را رها كنيد
، من شخصاً كسي هستم
كه آواز عود ها مرا از شنيدن آواز اذان باز داشته است
و بجاي حور العين كه در بهشت وعده مي دهند،
اين پير زني را كه در داخل خُم هست انتخاب كرده ام  .
كلمه ي((عجوز)) در زبان عربي كنايه از خمر كهنه آورده مي شود. يا مثلاً مي گويد:
شُمَيْسَهُ كَرْمٍ بُرْجُها قَعْرُ دِنِّها *** وَ مَشْرِقُهَا السّاقي وَ مَغْرِبُها فَمي۱
اِذا نَزَلَتْ مِن دِنِّها في زُجاجَه۲ *** حَكََتْ نَفَراً بَيْنَ الْحَطيمِ وَ زَمْزَم۳
فَاِنْ حَرُمَتْ يَوْماً عَلي دينِ اَحْمَد *** فَخُذْها عَلي دينِ الْمَسيحِ بْنِ مَرْيَم۴
يا راجع به مساجد مي گويد:
دَعِ الْمَساجِدَ لِلعُبّادِ تَسْكُنُها *** وَ اْجِلْس عَلي دَكَّهِ الْخَمّارِ وَ اسْقينا
اِنَّ الَّذي شَرِبا في سُكْرِهِ طَرِبا *** وَ لِلْمُصَلّينَ لا دنيا ولادينا
ما قالَ رَبُّكَ وَيْلُ لِلَّذي شَرِ با *** لكِنَّهُ قالَ وَيْلُ لِلْمُصَلّينا
***
همين مضاميني كه   در كلمات عرفا، طعنه زدن به عبادت و مسجد و اينجور حرفها زياد پيدا مي شود در مقابل عيش ونوشي كه خودشان مي گويند و در كلمات آنها هست..
در اثر اين كارهايي كه يزيد مي كرد، چون نامزد خلافت بود، معاويه كه در سياست مرد پخته اي بود خيلي ناراحت بود، مي ديد اينها زمينه ي خلافت او را به كلي خراب مي كند، خصوصاً اين بي دردي و اين بي علاقگي اش. براي اينكه او را علاقه مند به سياست و امور نظامي بكند، با يكي از جنگهايي كه با روميها داشتند، مخصوصاض فرماندهي سپاه را به او داد. سپاه رفتند و او هم دلش نمي خواست برود، با لأخره خودش چند منزل بعد از سپاه حركت مي كرد، تا رسيد به يكي از دير ها۵ . بعد از مدتي كه لشكر در جايي اطراق كرده بود، به او خبر دادند كه يك بيماري خيلي سختي افتاده ميان سپاهيان و اينها را مثل برگ خزان به زمين مي ريزد. او در دير زني بنام امّ كلثوم پيدا كرده بود و با او مشغول عيش و نوش بود، اصلاً خيالش از اين حرفها نبود؛يك وقتي كه سرش گرم شد اين شعر ها را در بي دردي نسبت به مردم گفت:
ما اَنْ اّبالي بِما لا قَتْ جّموعهم *** بِا لْقَذْقَذونَهِ۶ مِنْ حُمّي و مِنْ موم
اِذَا اتَّكَأَتْ عَلَي الْاَنْماطِ مُرْتَفِقا *** بِدِيْرِ مُرّان عِنْدي اُمُّ كُلْثوم *عرفان حافظ . استاد 
۱) شراب را می گوید.(این مسخره کردنش امور دینی و مذهبی را و به باد سخریه گرفتن اینها همیشه در اشعارش هست). 
آنجا که شراب از ظرف خودش قلقل کنان .
زمزمه کنان می ریزد در شیشه.
گویی حجاج هستند که میان حطیم و زمزم دارند حرکت می کنند.
 
ادیان یکی است فرقی نمی کند.
اگر به دین احمد حرام است به دین مسیح بنوش
__________________
.

۳ نظر:

مسعودعالمزاده/پاريس گفت...

۱۶ خرداد ۲۵۷۸ ايرانى/۶ ژوئن دوهزارونوزده/مسعودعالمزاده/پاريس

۱/مادراميرامومنين يزيدعليه السلام،ميسون بنت بحدل شاهزاده(دختررييس قبايل مسيحى بنوکلب)وازنخستين شاعران زن عرب بودکه اشعارش همين امروزهم ازنمونه هاى برجسته شعرعرب بحساب مياد.توان ادبى يزيدازآسمان نيامد،يزيد دردامان زنى بافرهنگ پرورده شدونه کنيزى توسرى خور.آخونداميگن مادريزيدفاحشه بوده!هزاران مردبه پاى چنين زنى مى افتادن،روسپى گرى کارزنان بيچاره و درمانده ست.
استدلال بنيادين سيدالشهدا براى برترى بريزيداينه که يزيدزنازاده بوده باباش هم زنازاده بوده.من نميدونم چى بگم دربرابراين استدلال برپايه ى "گناه ديگرى"که توچارچوب همين ارتجاع اسلامى هم ردّه.تازه ايشون ميخاد بشه اميرامومنين،چارچوب دين خودشو مى شکنه،ادعاش هم ميشه.
دردآخوندا بيش ازآنچه"عاشورا"باشه،اينه که يزيدسرکش وعاصى،ضدارتجاع وبافرهنگ بود،بامادرى شاهزاده ومسيحى !
۲/توهمين دوران بوده که"حسين ابن على" نامى،در تبرستان،دست به خون مردم ماآغشت.دردوران يزيدسرکوب و قتل عام ايرانيان به همان ميزان بود که درزمان مولاى متقيان.تااونجاکه به ما مربوط ميشه،يزيدوعلى وحسين "على السکينه" ست !
۳/داداش بزرگه ى حسين(حسن) که اهل بيزنس بود،ماليات استان انبارايــران رو دربرابرکنارکشيدن ازداعيه ى خلافت تاخت زدورفت دنبال صفا!حسين آقاطمع کاربود.بادو درسدکارش راه نمى افتاد،همه شوميخاست!ضمنن خيال ورش داشته بودکه چون "ذرّيه رسول الله" تشريف داره،تيربه ش کارگرنميشه ووقتش که رسيد"امدادغيبى"ميادبه کمکش.قراربوده اسم رمز"ياناصرامت"روجاربزنن وکودتاچى هابريزن بيرون.طرح کودتا ى کوفه لورفت.دارودسته ى يزيد موضع گرفتن وجارزدن"ياناصرامت"وماست خورهمه شونويکجاچسبيدن.اين بى عرضگى تاکتيکى ونبوداستراتژى و ذهنيت هذيانى شد---راه حسين رهنمودى براى انسانها---(ى هالو)
۴/ويکى پديارونگاه کنين.جزو----موارداتهام---- نوشته "يزيد يهودى زاده بوده چون روزعاشوراکه ميشه"يوم کيپور" روجشن ميگرفته!"
يزيديهودى زاده نبود.گيرم که بودويوم کيپورروجشن ميگرفت.خب که چى ؟
به فرض بوده مثه مندلسن وانشتين وجيمزجويس وکارل مارکس واسپينوزاوچندهزارنويسنده وشاعروبرنده جايزه نوبل(شارپاک وکوهن تانوجى و...).آخرين کسى ازاين امت اسلام که نوبل فيزيک وادبيات گرفت کى بود؟انشتين هم باپارتى بازى موسادتئورى نسبيت روداد بيرون؟بجاى سينه زنى بشين بخون بشوانشتين.مخ انشتين بيشترازمخ من وتو نورون نداشت.اون بکارش انداخت تو نه.
۵/پدرحسين(مولاى متقيان)هنگامى که دوستانش به ش انتقادداشتن ودرحالت نشسته وبى سلاح بودن،بانهايت شرف وجوانمردى ازپشت به شان حمله کردوهشت(تادوازده هزار)نفرشون روقتل عام کرد.به پيروجوانشون رحم نکرد.نيم کش هاشونو تمام کش کرد.داددنبال فرارى هابرن ويکى يکى شونوتکه تکه کنن.کشتارآدمهاى بى سلاح روهم گذاشت جزوافتخاراتش(چشم فتنه رادرآوردم).سپاهيان يزيدتنهاباکسانى که سلاح بدست بودن مردومردانه جنگيدن.بااونايى که پيش ترفلنگ روبسته بودن ياروزعاشوراحب جيم روخوردن کارى نداشتن.کوچکترين توهينى به بازماندگان نکردن.به زنان شون تجاوزنکردن.زينب دردرباريزيدجلوى همه هرچه ازدهنش دراومدگفت(خلافت---حق ما بود---)،يزيدجنتلمن هم شنيدودم برنياورد.يزيد،امپراتور،ناسزانگفت.نگفت زنک بى معنى چرت نگو،گفت "...دخترعمو...".دست آخرهم زين العابدين(که خودش رو به بيمارى زده بودوهشتادسال هم عمرکرد)وبقيه روباسلام وصلوات راهى کردتانه توحصروحبس بلکه هرجاخاستن برن زندگى کنن.تاپايان عمرشون هم کسى کوچکترين دردسرى براشون درست نکرد،نه خائن،نه منافق،نه مامور وزارت اطلاعات!به اندازه ى کافى هم پـــــــول،پـــــــول،پـــــــول،پـــــــول به شون داد.اوناهم نگفتن نه واين پـــــــول،پـــــــول،پـــــــول،پـــــــول هاى يزيد روگرفتن.على(ياربيوه زنان) به بيوه زن هاى خوارج رسيدگى کرد؟برخورداين"هــــماى رحــــمــــت"بادوستان خودش انسانى تربوديابرخوديزيدبادشمنانش؟همين امروزهم اين دوتاروپرونده ى قضايى کنين،"شه ملک ذوالفتا" به عنوان جنايتکارجنگى ابد ميگيره،يزيدعفوميشه.

​مسعودعالمزاده/​پاريس گفت...

۲۹ بهمن ۲۵۷۸ ايرانى ۱۹ فوریه۲۰۲۰ مسعودعالمزاده پاريس

گاه برای درک درست و جلوگیری از شانتاژ (که از تخصصهای آخونده) باید ریز وارد جزئیات شد. من که با سربلندی لامصبم، هیچ الزامی به رعایت شئون اسلامی ندارم، ولی میتونم مچ کسی که ادعای مسلمون بودن داره رو درچارچوب دین خودش بگیرم. از این هم بالاتر، بنا به گفته ی "حسنات الابرار، سیئات المقربین" (کارهای نیک خوبان برای مقربان عمل زشت محسوب می شود)، از آنهایی که شاخص و معیارشناخته شدن،انتظار بالاتری میره. خطایشان به زحمت بخشیدنی ست. این ممکنه با نظر خود من نخونه، اما این "قاعده کار" در چارچوب اسلام و قرآنه.
میگن در روز قیامت (به گفته ی باورمندان و نه من) الله انسانها رو نه بنام و کنیه ی پدری، بل بنام مادر فرامیخونه تا اگر دست برقضا زنازاده بودن، در پیش معشر جن و انس شرمنده نباشن و تنها پاسخگوی کردار خودشون باشن.
ونیز، گفته میشه که الله "ستّارالعیوب" (پوشنده ی خطاهاست) و مومنین اگر هم برحسب تصادف دونستن که کسی "زنازاده" ست، باید الله رو سرمشق قراربدن و اینروافشا نکنن.حالا این حسین ابن علی، چپ و راست جلوی همه هزاربار یزید رو "زانی ابن زانیه" (زنا زاده بچه ی یک زن بدکاره" نام برده.
اصل دیگه اینه : "که گناه دگران بر تو نخواهند نوشت".

آخه یه خورده عقل هم بدنیست.معاویه وارث امپراتوری ای ست که ازیک سو از مرزچین تا پرتغال و اسپانیا گسترده شده، از سوی دیگر تا میانه ی آفریقا. دست کم برای حفظ اتوریته هم که شده نمی تونست بذاره کسی بیاد بیخ گوشش زنشو قر بزنه. کی جرئت میکرد؟
حالا شما فرض کن روز قیامت شده، شما هم به مقام الله ارتقا پیدا کردی. یزیدوحسین هم جلوروی شماست. حسین میگه این یزید پدر نامرد ولدالزنا حق خلافت منو خورده. توکه الله ای، منو بنام مادرم صدا کردی، تو که عالم غیبی آبروی منو نبردی. این حسین رو دست تو زده، آبروی منو بخاطرگناه مادرم برده. این چیزی رو به من خرده میگیره که تو نه. از کجا حسین میدونه که تو که الله هستی، گناه مادر منو نبخشیدی. این که تازه بر من عیب نیست، اگر بود باید حسین به تو تاسی میکرد و ستارالعیوب میشد.
اگه یک فرد عادی بود، میشد ازش گذشت، اما "حسنات الابرار، سیئات المقربین". این میخاد پیشوای مومنین هم باشه. این لیاقتش رو داره ؟ حسین چارچوب اسلام رو شکسته. پاتوکفش الله کرده. مرتده، برعلیه "میرالمومنین" که من باشم هم قیام کرده. من چارتاپیاله می زدم همین و بس. این مرتده.
حسین، بیا استدلال کن که خلافت حق تو بوده. این "حق" رو تو از کجا آوردی ؟ مگر نه اینکه اسلام آمد این قوانین موروثی رو برانداخت تا بهتر بچاپه ؟ تو این "حق" ور از تو تنبان عمه ت آوردی ؟
حسین ! فکر میکنی جمهوری اسلامیه که توهرغلطی خاستی بکنی ؟ فکر میکنی کی هستی، خامنه ای (روضه خون دوزاری) ؟

بباور شما الله میگه چی ؟
پارتی بازی میکنه یا گوش حسین رو میکشه که "بچه بشین سر جات !"

​مسعودعالمزاده/​پاريس گفت...

۲۹ بهمن ۲۵۷۸ ايرانى ۱۹ فوریه۲۰۲۰ مسعودعالمزاده پاريس

تصحیح :
... / ...
حالا فرض کن روز قیامت شده، شما هم به مقام الله ارتقا پیدا کردی.یزیدوحسین هم جلوروی شماست.
حسین میگه : این یزید پدر نامرد ولدالزنا حق خلافت منو خورده.
یزید میگه : ای الله، این حسین میگه من ولدالزنام، از کجا میدونه ؟ اون وقتی که خشت منو مینداختن، اونجا بود ؟ گیرم که بود، به من چه ؟
توکه الله ای، منو بنام مادرم صدا کردی، تو که عالم غیبی آبروی منو نبردی. این حسین رو دست تو زده، آبروی منو بخاطرگناه مادرم برده. این چیزی رو به من خرده میگیره که تو نه. از کجا حسین میدونه که تو گناه مادر منو نبخشیدی. این که تازه بر من عیب نیست، اگر بود باید حسین به تو تاسی میکرد و ستارالعیوب میشد.
اگه یک فرد عادی بود، میشد ازش گذشت، اما "حسنات الابرار، سیئات المقربین". این میخاد پیشوای مومنین هم باشه. لیاقتش رو داره ؟ حسین چارچوب اسلام رو شکسته. پاتوکفش الله کرده. مرتده، برعلیه "امیرالمومنین" که من باشم هم قیام کرده. من چارتاپیاله می زدم همین و بس. این مرتده.

... / ...