دوستان ارجمند. بشنوید و لطفا دشنام ندهید فقط بشنوید و بنگرید که اوج این تحلیل فلاکت بار از کجا سرچشمه میگیرد. سپاسگزارم از این ویرانشده که بر شعر من مهر تائید زد.جدا سپاس و من براستی دانستم در شناخت خود اشتباه نکرده ام در ضمن حتما به محتوای شعر توجه کنید تا بدانید وقتی نمیتوان پاسخ داد در چه لجنزاری باید دست و پا زد و تحلیل کرد در ضمن تاکید میکنم که دقیقا تحلیل این جناب نشان میدهد که تکرار واژه زنقحبگی بسیار درست و بجا به کار گرفنه شده و تنها یک قحبه تمام و کمال سیاسی میتواند چنین آش درهمجوشی را بسازد و بخورد امثال خود دهد . گوارای وجودشان باد شعر را بخوانید و به سخنان حضرتش دقیق توجه کنید
قصیده در مدح و شناخت رسم و راه زنقحبگی
اسماعیل وفا یغمائی
زن عالم نمودند این دو سگ ملا و سگ صوفی
خلاف من که....هم زن این هم زن آن را(یغما جندقی)
در مقابله با رذالت تقطیر شده مکتبی و توحیدی و در چالش با اوباش و اراذل گندیده
سیاسی ، و در جدال بین دو
منگنه ارتجاع غالب و مغلوب ولی کاملا همذات و همریشه ،کلام معمول عاجز است، یا باید سکوت کرد و یا از شعر یاری جست.آری تنها باید از شعر کمک گرفت. هجو و هزل دشنام نیست.کار عبید و ایرج و یغما
دشنام معمول نیست شناخت رذالتهاست و پرواز با بالهای نیرومند شعرست برای دیدن فاضلابها و پرتگاههای نهانی عمق ارواح گندیده برخی کسان که در هیئت فرشته خود را مینماینند ولی دیوان از آنان شرمگین اند ونیز بوئیدن تعفن روح آنها که تا جائی که بخاطر دارم بقول گورکی :
بوی تعفن روح بدترین است .
این قصیده این چنین زاده شد . دشنام بگذارید و بر بالهای کلام بنگرید و دریابید .
برای سرودن این شعر نگاهی به دیوان یغما جندقی انداختم تا از او مددی در مقابله با رذالت بجویم و اینک:
با مددی از روان جد اعلا ابوالحسن یغما جندقی و همسرش سرو جهان خاتون که مدد کار زندگی پر تلاطم یغما بود. یغما در یک مجموعه از هجویاتش زنقحبگان روزگار خود را مورد خطاب قرار داه است و این قصیده
قصیده در مدح و شناخت رسم و راه زنقحبگی
اسماعیل وفا یغمائی
زن عالم نمودند این دو سگ ملا و سگ صوفی
خلاف من که....هم زن این هم زن آن را(یغما جندقی)
در مقابله با رذالت تقطیر شده مکتبی و توحیدی و در چالش با اوباش و اراذل گندیده
سیاسی ، و در جدال بین دو
منگنه ارتجاع غالب و مغلوب ولی کاملا همذات و همریشه ،کلام معمول عاجز است، یا باید سکوت کرد و یا از شعر یاری جست.آری تنها باید از شعر کمک گرفت. هجو و هزل دشنام نیست.کار عبید و ایرج و یغما
دشنام معمول نیست شناخت رذالتهاست و پرواز با بالهای نیرومند شعرست برای دیدن فاضلابها و پرتگاههای نهانی عمق ارواح گندیده برخی کسان که در هیئت فرشته خود را مینماینند ولی دیوان از آنان شرمگین اند ونیز بوئیدن تعفن روح آنها که تا جائی که بخاطر دارم بقول گورکی :
بوی تعفن روح بدترین است .
این قصیده این چنین زاده شد . دشنام بگذارید و بر بالهای کلام بنگرید و دریابید .
برای سرودن این شعر نگاهی به دیوان یغما جندقی انداختم تا از او مددی در مقابله با رذالت بجویم و اینک:
با مددی از روان جد اعلا ابوالحسن یغما جندقی و همسرش سرو جهان خاتون که مدد کار زندگی پر تلاطم یغما بود. یغما در یک مجموعه از هجویاتش زنقحبگان روزگار خود را مورد خطاب قرار داه است و این قصیده
ادامه
کار اوست زیرا هنوز آئین زقحبگی در کارست و روان یغما بیدار ومن
پس از دویست سال بعد از روزگار یغما دانستم
یغما چه میدیده است و چه میکشیده است و با چه فاضلابهائی در جدال بوده است
در ضمن
در این مقطع به این شناخت رسیدم که پیروان نیز با تائید کامل مخلصانه به
مقام مقتدی رسیده اند و بنا براین
باید مقامات عالیه تمام آنها را از تر و ماده مورد تائید قرار داد. روان
یغما شاد باد.
قصیده در مدح و شناخت زنقحبگی
اسماعیل وفا یغمائی
شیر بسیارست امّا نی به این زنقحبگی
من ندیدم نیز دیگر کس، چنین زنقحبگی
راه و رسم وشیوه ی رفتار این شیر شگفت
همچنین آئین و مذهب نیز دین، زنقحبگی
راستی در پیش او منفور چون روح شرف
پیش این زنقحبه، حتی شرمگین، زنقحبگی
از خطا یک نسل را افکند در آتش، گریخت
زد برو صدها درود آتشین زنقحبگی
پیره شیخان و فقیهان را به سر مستی ببست
از حنای خون ما ریش گهین زنقحبگی
از فقیه قحبه جز زن قحبگی ناید به کار
این زآن آموزد و آن هم ز این ،زنقحبگی
هر دو همزادند در اصل و نسب، آموختند
در کنار هم ز یک دین مبین زنقحبگی
آتشی افروخت تا نسلی بسوزد، در گریز-
رفت تا ژرفاو تا بالاترین زنقحبگی
هر خطائی را به لطف ده خطا جبران نمود
دائما در ذهن و اندر آستین زنقحبکی
شد سپوز او به بستر چون نماد انقلاب
راز دریابید! گفتا این چنین زنقحبگی
ماده دیوی را بیارائید از بهر فریب
گفت: نک صورتگر نقاش چین، زنقحبگی
بعد از این زنقحبگی بگذاشت این راز کبیر
صبح تا شب پیش ما در ویترین زنقحبگی
سالها قصاب نی اجساد، بل ارواح شد
تا شود در رهبری مسند نشین
زنقحبگی
اعتماد ما بشد سنگ خلای مسلکش
تا بریند بر خردها با یقین ، زنقحبگی
دین او زنقحبگی آئین او زنقحبگی
هم خداوندش خدای آخرین زنقحبگی
جهل او را مسند تحمیق و با این حیله داد
جمله را تطبیق و با خود همنشین ، زنقحبگی
ای بسا شبها که تا وقت سحر با ماده دیو
جمله را بنهاد زیر ذره بین زنقحبگی
کرد ما را او تهی از هر چه جز خود تاشود
در درون قلب ما منبر نشین زنقحبگی
ما یقین کردیم، آوخ لیک غافل زینکه هست
دائما بر این یقین ما ظنین زنقحبگی
بر جسدهامان قدم زد در کنار ماده دیو
همقدم با هر دوتا ذوب و عجین زنقحبگی
عشق شد مطرود و نفرت شد خدای قلعه اش
تا بسازد زین همه حصنی حصین زنقحبگی
مهر تابان گشت نام ظلمتی مسموم وتلخ
وین سیاهی را بشد یار و معین زنقحبگی
در فریب و در جبونی پهلوانی همچو او
درجهان نادیده
پیش از این چنین! زنقحبگی
در دوسوی تخت او بهتان و تهمت پیش فنگ
کرده، بر آنها زند صد آفرین زنقحبگی
شک ندارم هیچ در ایمان این زنقحبه لیک
مومنست ، او را ،امیرالمومنین زنقحبگی
پیروانش هر یکی از دیگری زنقحبه تر
هر دو سوشان در یسار و در یمین زنقحبگی
جاکشان در پیش تختش جملگی حاضر یراق
سر سپرده پیش آن رو ح الامین، زنقحبگی
چاکرانی برده ناموس و شرافت را زیاد
زین سبب زد مهرشان روی جبین زنقحبگی
بهر نان و سکه ای ناموسشان در زیر پا
داده آنان را بسی20آفرین زنقحبگی
چون سخن گویند در هر واژه شان گوید سخن
با هزاران رنگ و آهنگ و طنین زنقحبگی
یک جهان لش، مفتخور،بزدل، پلید جیره خوار
یافته دیریست رسم بهترین زنقحبگی
مادر عالم سپوزند و کند تائیدشان
اولین زنقحبه کار آخرین زنقحبگی
این کند تائید آن ،در مجلس زنقحبگان
جمله را تائید!!با صد هان و هین زنقحبگی
شیر گوید:گر وفادارید فرمودم مباح
بر شما زایندم الی تا واپسین، زنقحبگی
جسته کنج عافیت در امن و آسایش ولیک
داده یک یک را در این ره، دکترین زنقحبگی
هر یکی زنقحبه تر از دیگری در هر کدام
گشته پنهان یک دوجین نه! صد دوجین زنقحبگی
لیک شیرا!صد هزاران شکر و میلیونها درود
چون ترا بر پلکان برترین زنقحبگی
ظرف چندین روز بیش ازمدت پنجاهسال
دیدمت بر اسب و زیرت زیر زین زقحبگی
گفته ای با صد گلایه ساخته دشمن ز تو
چهره ای شیطانی وبا تو قرین زنقحبگی
من به توگویم:
که شیطان را رها کن گوش دار
چون ز توآموخت شیطان لعین زنقحبگی
آخرین حرف (وفا) این است بعد از مرگ تو
روید از خاک تو از زیر زمین زنقحبگی
روید از خاک تو از زیر زمین زنقحبگی
چهارم ژوئن 2020 میلادی
۳۹ نظر:
درود آقای یغمایی. درست زدی به همانجایی که بایسته بود. این آقای 《شریف》!!!! حالا برای ما مودب شده. یادش نیست در دخمه ی اشرف چه بر سر منتقدان و مخالفان می آورد و از چه لوش و لجن ها و دشنام ها و کثافت کاری ها و دهن دریدگی هایی استفاده می کرد.
مجاهد سابق، مبارز امروز
یعنی واقعا اینها فکر می کنند کسی این حرفها را باور می کند؟ نه، جدا از نظر روانشناختی برای من جالب است که بدانم اینها فکر می کنند کسی این حرفها را باور می کند؟
سایه
۲۵ خرداد ۲۵۷۹ ايرانى ۱۴ ژوئن ۲۰۲۰ مسعودعالمزاده پاريس
رررررراست میگه. تا سیه روی شود هر که در او ..... غش کردم از خنده !
آق مهدی، این (بقول تو) سفله از تو بالاتر بود.اون رده تشکیلاتی به دمی بنده بذار در کوزه آبشو بخور.ارزش و اعتبار دارودسته ات تو دنیا با ده تا از همین "سفله" ها بود.از اون روزی که این ها رفتند دیکه کسی براتون تره خرد نمی کنه.بقول اون نیمه ی ترک خودمن،"سگ میخابه سایه دیوار،فکر میکنه سایه خودشه".این "سفله"ها بی تو و دارودسته ات کسی بودن و هستن.این شماهایین که بی اینها هیچین.
استاد یغمایی !
من اخلاق اینها رو می شناسم. تااینجا نوچه هاشون رو می فرستادن جلو لمپن بازی دربیارن تا اگه یه وقتی پیش این نکبت ها برگشتی، بتونن ماستمالی کنن که "اینها هواداران غیر مسئول" بودن.وقتی این مهدی خودش میاد تو گود برای اینه که دیگه قطع امید کرده ن.از قرار معلوم، دیگه کسی حاضر تیست بیاد کنار این دارودسته ی وامونده ولو به ضرب پول کلان، ولو دوساعت درسال.
مهدی جون.
لیاقت شما مبارزین زرت امپریالیستی که براتون"سرمایه داری همه جایش کثیف است"،همون آلبانی پسا انور خوجه، ممد شیخو و احمد زوغو و تیراناست. خلایق هرچه لایق.
بیت ...
این محنت ای که میکشم از تنگی قفس / کفران نعمتی است که درباغ کرده ام. میم بده !
تازه این روز خوب تونه.ادامه بدین، به بهتر از این هم خواهید رسید.از ما گفتن.
۳۶ سال پیش به همه تون گفتم و نوشتم، دیگران هم گفتند، نظرتون این بود که ماها "ساده"ایم و شماها "پیچیده" ! رسیدین به همون. ما ساده ایم، شما ها پیچیده ؟ من کچلم تو مودار ...
آق مهدی !
اگه اینها سوخته ن، تو چرا کرم ضد سوختگی به خودت میمالی ؟ اینها مامور وزارت اطلاعات رژیم اند، وزارت اطلاعات هم داره نفوذی های خودش رو می سوزونه. قبول. مفت چنگت و دارودسته ات. سال ۶۰ بخاطر اینکه حزب اللهی ها در خونه بابات رو شکستن (و به اسب شاه گفتن یابو) اطلاعیه سیاسی نطامی دادین، رژیم رو هم با چشم و ابرو سر یه هفته سرنگون کردین. علیه همه خائنین و مزدورها هم عشوه گری و افشاگری کردین همه هم فهمیدن. گده ول له ! مگه کاروزندگی نداری ؟ برودنبال کار خودت.
تاثیر این حرفات روی من یکی اینه : درود بر اسماعیل وفا یغمایی، ایرج مصداقی، محمدرضا روحانی،کریم قصیم، بنی صدر و تمام کسانی که از شما جدا شدن.
و نیز درود بر خودم که ۳۶ سال پیش دست شما جونورها رو خوندم. اگر دشنام هم نمیدم برای اینه که استاد یغمایی گفته.
آق مهدی !
اینهایی که گفتی به ... نوک پیکان تکاملم که خودت و اون برادروبقیه سازمانک ات روش نشسته این.
دوستان گرامی به این آقای به اصطلاح شریف توجه کنید که چگونه حرف می زند. حرکاتش ببینید. نحوه ی نگاه کردنش را، نشستنش را و...
سرتاسر تناقض است. خودش هم می داند دروغ می گوید. انگار اُوِر دوز کرده است. می دانید اور دوز چیست؟ وقتی که یک معتاد برای مدتی طولانی و در ابعاد بسیار زیادی مواد مصرف می کند به نقطه ای می رسد که دیگر نمی تواند مصرف کند. بدنش پس می زند. او دیگر نه می تواند مصرف کند و نه می تواند مصرف نکند. اکثر معتادان در این نقطه می میرند و تعداد کمی از آنها ترک می کنند و نجات می یابند. حالا یک بار دیگر این فیلم را ببینید. آقای به اصطلاح شریف خودش می داند دروغ می گوید اما هنوز مجبور است دروغ بگوید. دوستان عزیز ! از منظر روانشناسی انسان نمی تواند برای مدتی طولانی به خودش و دیگران دروغ بگوید. جایی کم می آورد. این آقا اور دوز کرده. دیگر روحش پس می زند. بالا می آورد. خودش در نهانخانه ی وجودش می داند که دارد دروغ می گوید. به مدتی طولانی و در ابعاد بسیار زیادی دروغ گفته است. حالا دست و زبانش می لرزد. تمرکز ندارد. به نقطه ی اُور دوز رسیده. مواد مصرفی اش هم شرف بوده است. انسان با شرف متولد می شود. بعضی ها از آن بر می دارند. یعنی مصرفش می کنند و وقتی که تمام شد اُور دوز می کنند. دیگر دروغ گفتن آسان نیست. درست مثل معتادی که عرض کردم. معتاد هم در نقطه ی اور دوز نمی تواند مصرف کند. تلاش زیادی می کند که یک پُک دیگر بزند، یک دوز دیگر، فقط یکی دیگر.... اما نمی تواند. مصرف بی نهایت سخت می شود. این آقا هم تمام تلاشش را می کند که یک دروغ دیگر بگوید. اما دست و زبانش می لرزد. تمام وجودش متناقض است. دیگر چیزی ندارد که مصرف کند.آن شرفی که با او زاده شد ته کشیده، تمامش مصرف شده.یک بار دیگر با دقت ویدئو را ببینید. سعی کنید در درون چشم هایش نگاه کنید. همه ی آنچه را که گفتم درک می کنید.
مجاهد سابق، مبارز امروز
برادر بی شرف ناشریف مزخرف میگه . پرونده ۴۰ ساله اش با چاپلوسی همراهه . شانس اورده گیر نیافتاده وگرنه الان بغل دست مسعود خدابنده بود . زرت و پورت از فاصله ۴۰۰۰ کیلومتری هنرنیس .
ببین چقدرراحت به شعرا توهین میکنه خیالش راحته شعرای داخل تشکیلات برده هاش هستن . ازاین دهن جز نجاست چیزدیگه ای نمیادبیرون .
نیما
امثال ابریشم چی ها بهتره به جای طرح این مزخرفات بیایند گوه خوردن نامه خلع سلاحشان را برای ذوب شدگانشان توضیح بدهند و شفاف کنتد . استغفرالله ! وای ... وای ...
این لاطایلاتی که از زبان ابریشمچی میادبیرون قبلا از تو دهن خامنه ای بیرون اومده ... مرتیکه دلش برای اسلام و ائمه میسوزه ! عجب
آقای به اصطلاح شریف! وقتی دختر دوازده ساله را به دار می کشیدند خود شما کجا بودید؟ شما که طبق آن تحقیق ایرج مصداقی مشغول عشق بازی و بچه درست کردن بودید و در همان هم به نقشه ی فرار و فلنگ بستن فکر می کردید. حالا دلت برای آن دختر دوازده ساله سوخته است؟
مجاهد دیروز، مبارز امروز
یادتان می آید که رجوی می گفت مخالفان سازمان را باید رژیم مال کرد که نتوانند حرف بزنند؟ خیلی جالب است. در آن سوی طیف ارتجاع هم همین روش را در پیش گرفته اند: خامنه ای مخالفان خودش را رجوی مال می کند!
خامنه ای می داند که فقط یک نفر سفله تر از خودش بر روی کره ی زمین وجود دارد. بنابراین مخالفانش را به او نسبت می دهد. "رژیم مال کردن" و "رجوی مال کردن" روش مشترک ارتجاع غالب و مغلوب است.
مجاهد سابق، مبارز امروز
ساده نباشید !
این ناشریف غیرمستقیم فتوای قتل یغمایی را صادرکرد بدون اینکه مسئولیتی متوجه اش بشود ... ازترس پلیس و قانون غرب وگرنه همه آزادیخواهان ایرانی ناکس بازی و میزان چاپلوس منشی و بی غیرتی و زرت و پورت رایگان و پنهانکاریهای زبونانه ( نرمش قهرمانانه !) این همزاد عقیدتی مراجع و ایات عظام و خامنه ای رو خیلی خوب خوب خوب میشناسن . براما کلاس میزاره بابت استفاده از فلان کلمه عذرخواهی میکنه ! یکی نیس بهش بگه اخه عوضی برده های تو ۱۰ صفحه فحش خارمادر برای خواهر جداشده شون مینویسن و تو سایت شما چاپ میشه یه عذرخواهی نمیکنی ! رجوع کنید به مقاله محمد اقبال که رسما به خواهران مبارزش میگه جنده ! واقعا این ناشریف فک میکنه با دست کورها طرفه ؟! مرتیکه الدنگ . من اگه به ابریشمچی میگم الدنگ افتخارم میکنم و عذرخواهی هم از خوانندگان نمیکنم چون الدنگ مناسب ترین واژه برای این پفیوزه . نسل جوان و عاصی درایران هیچ تفاوتی میان خامنه ای و رجوی قائل نیست ( البته اونهایی که میشناسن) اگرچه اکثریت نمیشناسن . اقای ناشریف ! اگه وجود داری فراخوان راهپیمایی بده تا بفهمیم چقدر راست میگی ؟ گرچه پیش پیش میدونم قیام دزد هستی و وجود فراخوان دادن نداری چون ۳۷ ساله که زدی گاراژ اما مانند رهبر عقیدتی ازتو الدنگ ترت دست از پزوقمپوز برنداشتی . مرتیکه مانند علمای اسلام یه پاش لب گوره زر زر زیاد تراز دهنش میکنه .
پفیوز قیافش شبیه بابای پفیوز بشاراسد جلاد شده .
احسن بر مبارز امروز . منطقت دقیقه .
در سیمای خفقان سعی کردند قسمتی تز شعر را به رژیم نشان بدن که لگن یغمایی به تمیرالمومنین هم توهین کرده،،،امرالمومنین زن قحبگی،،، ردیف و قافیه،،، در واقع تلاش میکنن که یغمتیی را طعمه ترور به دست رژیم کنن به عنوان مثلن صب النبی و مرتد. شادمندی
این ابریشمچی اگر جربزه و جرات داشت که درسال ۶۰ هواداران را در دهان کریکودیل رها نمیکرد و با همسرش پا به فرار نمیگذاشت . این شعارهایی که میده دوزار ارزش نداره چون پارس کردن از فاصله ۴۰۰۰ کیلومتری و قلب اروپا هنرنیس که . جوانان درداخل هزاربار ازایشون جلوترند اما یکهزارم ایشون ادعا ندارند ! ایشون فکر میکنه داره برای یک مشت احمق تشکیلاتی دست پرورده فردیت له شده صحبت میکنه ! همه شنوندگان غیرتشکیلاتی متوجه تناقضات ایشون هستند جز برده های چاپلوس و گربه های دست اموز رهبرعقیدتی ... اینها ته خط یه چیزی شبیه بسیجی های خامنه ای هستن منتهی در خارج ازقدرت ولاغیر . ۳۵ ساله دارن با شعروشعارو بلوف و مزدوری سیر و سفر میکنند .
مرگ برارتجاع غالب
ننگ بر ارتجاع مغلوب
ارژنگ
آق شریف ادم شاعرک باشه چیزی نیس ولی جاکشک باشه بده یه کم حیا کن مردیکه ننگ تو سبیل تو بیشرف و ریش اون خامنه ای لعنت به هر دوتاتون که از یه تخم حروم ریختین سر ملت بیچاره لعنت
اشرفی سابق
جناب یغمائی شما خیلی دیر متاسفانه فهمیدی این سازمان مدتهاست از بالا تاپائینش جز دروغ چیزی ندارد واقعا بعضی وقتها ادم تعجب میکند چطور شما سالها همینطور نیمه کاره مینوشتی و توجه نداشتی که چه خبر هست
جناب ام.گیلان. نوشته آقای یغمایی به نام هفت حصار رو بخون. متوجه میشی این تاخیر به چه خاطر بوده.
مجاهد دیروز، مبارز امروز
دیوث یه مشتو چهل ساله دنبال خودش کشونده ازشون خون و جون و نفس گرفته تازه میگه استغفراله . سگ رید تو اون مغزت که دست کمی از مغز خامنه ای نداره . دیوث فقط مونده بود برای توهین به اسلام گریه وزاری کنه ! ماهیئت اسلام ارتجاعی اینجوری میزنه بیرون ... چهارتا دیگه شعر یغمایی بگه ، خمینی درون رهبران مجاهدین بهتر میزنه بیرون . ارژنگ
استغفرالله آقای ابریشمچی جز کس و شعر چیزی نگفتی.رفسنجانی از دکترش سوال کرد چی بخورم دکترش گفت همه چی بخور جز گو اضافی.
به نطر و تحلیل من اتفاقا رهبران مجاهدین ماموروزارت اطلاعاتن وگرنه برای سرکوب جداشدگانی که با ارتجاع غالب و مغلوب مرز دارن ، پاسکاری نمیکردند .
کمیته ضد تروریسم شورای ملی مقاومت ( مریم و مسعود) میخواهند ادای ایرج مصداقی را در رابطه با بازداشت قاصی جنایتکار منصوری درآورند اما نمیدانند مرغی که انجیرمیخوره نوکش کجه ! میخوان با تبلیعات پوشالی ازیکسو به ذوب شدگان ولایت خوراک بدهند وازسوی دیگر از مصداقی جلو بزننند انهم با یک عملیات پیچیده چند وجهی !!!
این شریف نا شریف را کت شلوار پوش و کراوات زده جلو فرستادند تا با دوز کمتر لمپنی سوار بر مرکب شر و ور بتازد بر منتقدان
شریف نعره کش که همه جوره حق رهبری را بجا اورد از عروس به حجله رهبری فرستادن تا ضرب وشتم و زهره چشم گرفتن از مجاهدین اواره در جوار خاک میهن
این مردک همان بی شرفی رهبرش را دارد با دوز کمتر سال 60 مسئول حفاظت سازمان بود و بخطار بی مبالاتیش خانه اشرف که موسی هم مدتی در ان مهمان بود ضربه خورد و خود این انسان شریف به همراه مهر تابان اینده بدون کنکاش اوضاع فرار را ترجیح داده و بسان رهبریشان و تنها چند ماه بعد از عزیمتش به فرنگ معرکه را در اوج ترک کردند و در سی سال اینده نیز شریف خوب ماجرا را گرفت و هرجا اوضاع پس معرکه بود سر وکله اش در جوار رود سن و در معیت مهرتابان پیدا شده و اعضا نگون بخت را به پایداری تهدید! میکرد
و امروز شریف برادر عزیزمان مهدی ابریشمچی همان که سالخورده را داد و یکی جوان و زیبایش را گرفت!از سازمان سکولار مجاهدین تحمل یک شعر یک متن نوشته را نداره و بر سرزنان و جیغ کشان همانند اخوندهای دوزاری روضه ها یه منبر امده و علاوه بر نوحه دشنام و اخرت یزید را به رخ اسماعیل وفا میکشد که هرکه با ال علی-این خاندان کذاب و شزحه شرحه- در افتاد -بسان خودشان که یکیشان از برای خدا بصورت شرافتمندانه نمرده-ور افتاد
معین خرداد 99
شریف بیچاره شریفی که روز به حجله بردن همسرش دست می کوفت شریف زن طلاق داده انی که پیرش را داده بود و جوان و زیبایش را گرفته بود!برادر مجاهد مهدی ابریشمچی که صدای نکره حرکات میمون وار و قلدری بازی هایش در کمپ بیچارگان دیدنی بود،شریف صدا خفه کن مطیع رهبری!
برسرکوبان و استغفرالله گویان و بدون تسبیحی بر دست قدم رنجه فرموده وبسان اخوندهای رژیم روضه میخواند و از طرف تشکل سکولار مجاهدین اسماعیل وفا را به داشتن اخرت یزیدی و سوسک شدن توسط خدای محمد با چاشنی لمپنی همیشگی اش تهدید می کند
بیچاره شریف که در اخر عمر رل اخوند بی عبا عمامه را هم بازی کرد
ب.دال
سخنی متفاوت با مسعود رجوی 1
سلام آقای رجوی. نمی دانم که زنده ای یا نه اما یقین دارم که می بینی و این سطرها را می خوانی. چرا که آدمی تا زنده است نگاه می کند و می تواند انتخاب کند که به چه چیزی نگاه کند و وقتی که می میرد تا ابد با چشم های باز به همان چیزهایی که نگاه می کرد خیره می ماند. در واقع از منظر زیبایی شناسانه، همین خودش پاداش و عذاب است. باید تا ابد به چیزهایی که نگاه می کردی خیره بمانی.
اشتباه تو در این بود که فکر می کردی هر چیزی که بزرگ و گُنده است، خوب است.پس شروع به گنده کردن خودت کردی و حالا آنقدر گنده شده ای که هر کسی به هر طرفی اگر سنگی بیندازد به جایی از تو اصابت می کند و فغانت را به هوا می برد. اگر رشد و بزرگ شدن در جای درست و در زمان درست و به میزان درست نباشد، آنگاه آن رشد چیزی جز سرطان نخواهد بود. تو آنقدر گُنده شدی که تحمل وزن خودت برای خودت بسیار دردناک شده است. آیا عذاب الهی که می گویند همین است؟
مجاهد دیروز، مبارز امروز
سخنی متفاوت با مسعود رجوی 2
تو فردی بسیار با هوش بودی. بسیار بسیار با هوش. اما نه آنقدر با هوش که بدانی که تنها هوش کفایت نمی کند. از هوشت استفاده کردی تا خودت را به قله های دست نیافتنی برسانی. اما در رفیع ترین قله، جایی که دیگر هیچکس همسایه و هم چراغ و هم ردیفت نبود و همه در پلکانی به دقت چیده شده در زیر پاهایت قرار داشتند، در آن قله ی شکوه و تنهایی و یگانگی، به ناگهان دریافتی که این تو نبودی که از هوشت استفاده کردی. بلکه این هوش تو بود که از تو استفاده کرد. چرا که آدمی مساوی با هوشش نیست. هوش تنها بخشی از وجود تو بود که بخش های دیگر وجودت همچون عشق، تواضع، اعتماد، ایمان و شهود را بلعید. سوز سرما و تنهایی و ترس تا اعماق استخوانت رسوخ کرد. سرت را در جستجوی همدمی، همدلی، همچراغی به اطراف چرخاندی. اما...
مجاهد دیروز، مبارز امروز
سخنی متفاوت با مسعود رجوی 3
جهان پوچ و بیهوده نیست. عشق هست. درستی و راستی هست. امید هست. هیچ چیز در این جهان با ارزش تر از اشکی نیست که در ارتفاع صداقت از چشم های کسی فرو غلطیده باشد و هیچ کس بدبخت تر و دردمند تر و مفلوک تر از کسی نیست که این کلمات برایش بی معنا و تهی شده باشند. زندگی عرصه ی بزن و در رو نیست. به کجا در می روی؟ آیا ماهی می تواند از اقیانوس فرار کند؟ آیا ماهی می تواند بر سر اقیانوس کلاه بگذارد؟ آیا هنوز کمی احساس حماقت می کنی؟ اگر هنوز می توانی کمی احساس حماقت کنی، پس هنوز کمی زنده ای.
مجاهد دیروز، مبارز امروز
سخنی متفاوت با مسعود رجوی 4
در جای خدا نشستن ظرفیتی برای درد کشیدن به اندازه ی او می خواهد. چنین ظرفیتی را داری؟ بهمن بازرگانی که زمانی مسئول شما در سازمان بوده تعریف می کند که در زندان شعبده بازی های ملیح و رنگارنگ بلد بوده ای. از جمله اینکه یک شب به یکی از بچه های اطاق می گویی دراز بکشد و چشم هایش را ببندد تا هیپنوتیزمش کنی و برای شوخی و خنده با چیزی صورتش را سیاه می کنی. اکنون به صورت خودت در آینه نگاه کن. آیا کسی می تواند به جز خودش کسی را سیاه کند؟ آیا تو همان چیزی را درو می کنی که می کاری؟ تو تبیین جهان درس می دادی. آیا اگر غیر از این بود اصولا کار تکامل جهان به اینجا می رسید؟
مجاهد دیروز، مبارز امروز
سخنی متفاوت با مسعود رجوی 5
تا کی و کجا می توانی به خودت دروغ بگویی. ظرفیت تو برای دروغ گویی بی نظیر است. درست مانند هوشت. فوق العاده است. مریم می گفت وقتی که کم می آورد و دیگر نمی توانست ادامه دهد این تو بودی که او را شارژ می کردی. می بینی که شریف هم کم آورده است. به آخر خط لجن رسیده است. اُور دوز کرده است. تو ظرفیتت بسیار بالاتر است. اما تو همیشه یک طرف صفحه را می خواندی. یک روی سکه را می دیدی. تو نمی دانستی معتادی که ظرفیت مصرفش بالا تر است و دیر تر به نقطه ی اُور دوز می رسد، مرگی بسیار کثیف تر و فجیع تر و دردناک تر را تجربه می کند. تو برای تمام عمر از روحت وام گرفتی و آن را پس ندادی. آیا از خماری ابدی و بی پایان چیزی شنیده ای؟
مجاهد دیروز، مبارز امروز
سخنی متفاوت با مسعود رجوی 7
نسل ما مقصر بود چون قدرت را ارزش می دانست. آنکس که قوی تر بود در ژرفنای وجود ما محترم تر بود. نسل ما مقصر بود چون شنیدن صدای مخالف و بردباری و تحمل را تمرین نکرد. چون به انسان به صرف انسان بودنش احترام نگذاشت. در تنهایی تو ما هم مقصریم. می دانم اگر پای تو به سنگی خورده و به زمین افتاده ای، جلو رفتگان و پیشاهنگان هم مقصرند که سنگ را ندیده و بر نداشته اند. این انصاف نبود که این دریای تنهایی و بیچارگی به تنهایی نصیب تو شود. ما همه در این وضع مقصر بودیم. اما آنقدر از ما فاصله گرفتی که دیگر هیچ کس نتوانست به تو هیچ کمکی بکند. تو به بسیارانی بدهکاری و شاکیان فراوانی از نسل ما داری و با زندگی انسان های بی شماری بازی کرده ای. اما بزرگترین بدهی را به خودت داری و بزرگترین آسیب را به خودت زدی و بد ترین بازی را با خودت کردی. با این حال انصاف نبود که تمامی این جام عذاب فقط از آنِ تو باشد. آنقدر فاصله گرفتی که هیچ کس نتوانست جرعه ای از این جام را از تو بستاند.
مجاهد دیروز، مبارز امروز
سخنی متفاوت با مسعود رجوی 8
تو بهتر از من می دانی که امنیت یک احساس درونی است، نه یک وضعیت بیرونی. می توانی تمام دنیا را تبدیل به قلعه ای تسخیر ناپذیر کنی و خودت هم در امن ترین جای آن سکنی گزینی. اما اگر درونت نا امن باشد باز هم امنیت نداری چون فکر می کنی نگهبان قلعه در صدد کشتن توست. می توانی حتی تمام دنیا را در توهمی پوچ از پای در بیاوری و خودت تک و تنها سر بر بالین بگذاری اما باز هم امنیت نداری. چون در آن نقطه به طور کامل دیوانه شده ای و بنابراین تصور می کنی که یکی از دست هایت می خواهد وقتی که تو در خواب هستی خفه ات کند اما نمی دانی کدامشان است تا آن را قطع کنی. اما در عوض اگر کسی درونی امن داشته باشد در هر حالی احساس امنیت می کند.آقای رجوی! تو درونی نا امن داشتی. فرقی نمی کرد که با زندگی ات چکار کنی. اگر رئیس یک شرکت می شدی همین بازی ها را با کارمندان و کارگران آن شرکت می کردی. ایکاش مدیر یک گاوداری می شدی و یا کشاورزی می کردی. اما تو در جایی قرار گرفتی که موقعییت و جایگاهت به تو این اجازه را می داد در ابعادی وسیع تخریب کنی.
مجاهد دیروز، مبارز امروز
سخنی متفاوت با مسعود رجوی 9
من سعی می کنم تو را بفهمم. اول باید تو را بفهمم. این بیشتر از اینکه به نفع کسی باشد، به نفع توست. بگذار یک انسان بسیار بد اما واقعی باشی تا یک انسان بسیار خوب اما غیر واقعی. سعی می کنم تو را بفهمم اما من خیلی کوچک و کم هوشم. کاش چند لحظه می توانستی جای من باشی تا تو هم مزه ی شیرین کوچکی و کم هوشی را تجربه کنی. اما خودت را از آن محروم کردی. معنی تواضع این است که آدمی خودش را آنقدر کوچک کند که غیر قابل لمس باشد. غرور متورمی که تو داشتی عوارض جانبی بسیار مخربی برایت به جا گذاشت. میل به بزرگ شدن غیر قابل برگشت است. این اواخر کوچکترین حرفی به جز مدح و ستایش وجودت را به درد می آورد و غمگینت می کرد. حتی ذهن دیگران را هم می کاویدی تا ببینی چه چیزی درباره ی تو اندیشیده اند. این تمام انرژی تو را می گرفت. تو حالا علاوه بر خودت باید تناقضات دیگرات را هم حمل می کردی. مگر چقدر آدم توان دارد؟ چرا باید این حد از درد و ترس و تنهایی را به خودت تحمیل می کردی؟ در آن قله ی خودساخته، در آن عظمت شکوهمند کاغذی، در آن ارتفاع بی نظیر اما پایین و پست، چه چیزی وجود داشت که همه کس و همه چیز را برایش قربانی کردی؟ آیا ارزشش را داشت؟
مجاهد دیروز، مبارز امروز
رجوی در جنگ قدرت با خمینی ناچار بود او را از عرش به فرش بکشاند. در این مسیر شروع کرد به دروغگویی و شارلاتانی برای رسیدن به هدفش و ذره ذره با خمینی به فرش رسید و زمانیکه خواست پرواز کند و خودش را در جای خمینی به عرش برساند دیگر نتوانست چون ارزشهایی که لازمه پرواز است در آن نبود و نیست.و حالا سنگینی بار توهمات،خوبینی ها،خیانتها، قدرت پرستیها، دارد خفه اش میکند.
سخنی متفاوت با مسعود رجوی 10
نه تنها شرم، بلکه ترس هم یک احساس انسانی است. کسی که ترس های متورم و بیمارگونه دارد مجبور است که مدام ادعا کند که نمی ترسد. اما کسی که ترس های معقول و طبیعی دارد خودش به آنها اذعان می کند. می گوید: من می ترسم. از شکنجه، مرگ، درد و... می ترسم. از اینکه وسوسه شوم و کاری بر خلاف اصولم انحام دهم می ترسم. چنین انسانی یک انسان سالم است. حتی کسی که از خدا بترسد هم در زندگی اش ثمره ی این ترس معقول و نرمال را می بیند. منتظری انسان خداترسی بود و دیدیم که همین ترس در زندگی به دادش رسید. ترس های تو اما، آقای رجوی! آنقدر زیاد و غیر طبیعی است که مجبوری مدام آنها را انکار کنی و خودت را شجاع نشان دهی. فرماندهی که با خرد و روشن دلی از نیروی دشمن برآورد درستی می کند و به نیروهایش دستور عقب نشینی می دهد بسیار شجاع تر از فرماندهی است که با بی مبالاتی به دل دشمن می زند و خود و دیگران را به کشتن می دهد. بماند که فرماندهی که دستور حمله می دهد و خودش در می رود اصولا در این مبحث نمی گنجد. او کارش از بزدلی و ترس گذشته است. خودت نامی برایش انتخاب کن. متاسفم که موهبت یک ترس معقول و به اندازه را از خودت سلب کردی. تو آنقدر بدبخت بودی که حتی نمی توانستی بترسی.
مجاهد دیروز، مبارز امروز
سخنی متفاوت با مسعود رجوی 11
پنجاه سال پیش در کف سلول های سرد اوین، هیچ چیز نداشتی. هیچ چیز نداشتی اما بسیار ثروتمند بودی. حالا اما همه چیز داری. صد ها وکیل، صدها سیاستمدار روز به مزد، صدها حامی فرصت طلب، صدها ملیون دلار پول و... اما بسیار فقیر هستی! این شرافت حیات است. این شکوه زندگی است. کسی نمی تواند سر زندگی را کلاه بگذارد. زندگی همانقدر خودش را به تو می بخشد که در درونت برای دریافت آن فضا داشته باشی. پنجاه سال پیش، در کف سرد سلول می خوابیدی و قلبت شاد و سبک بود. با لبخندی بر لب به خواب می رفتی. حالا اما در دل قصرها و پناهگاههای ضد اتم، خواب به چشمت نمی زند. بسیار عبوس و ترشرو و سنگین تلخ، شب را به صبح می رسانی. این صداقت زندگی است. این اصالت زندگی است.
مجاهد دیروز، مبارز امروز
سخنی متفاوت با مسعود رجوی 12
اخیرا اطلاعیه داده اید که: کسانی را که به مزدوری متهم کرده ایم در دادگاه از ما شکایت کنند!!
آقای رجوی! چرا مردم را بی عقل و شعور تصور می کنید؟ آن کسی که اتهام می زند باید با مدرک و سند اتهامش را ثابت کند و نه آن کسی که مورد اتهام قرار گرفته است.اگر اینطور باشد که می گویید پس هر کسی می تواند به دیگران تهمت بزند و بعد هم بگوید: بروید ثابت کنید که بی گناهید!!
در بیانیه ی ده ماده ای خانم رجوی از اصل برائت سخن گفته شده است.فکر کنم شما معنای حرف های خودتان را نمی فهمید. اصل برائت یعنی همه بی گناهند مگر اینکه عکسش ثابت شود. اما برای تو همه گناهکارند مگر اینکه عکسش ثابت شود. راستی صدای محمد را هم در آوردی. او از نسل دیگر است. بیهوده است که تلاش کنی خفه اش کنی. سعی کن کمی از او بیاموزی.
مجاهد دیروز، مبارز امروز
اطلاعیه :
توسط جوانان صحنه نبرد نام جماعت ولایتمدار رجوی به شرکت سهامی استان بوسان توجیب ریز ولایت تغییر داده شد .
مدیران عامل دونفر مریم و مسعود با تمام اختیارات مالی
اعضای هیئت مدیره ۲۰ نفر بدون اختیار و دست به سینه منتظر
۲۰۰۰ نفر خدم و حشم به عنوان سیاهی لشگر .
شرح وظایف
رصد مدام و توجیب ریزی قیام مردم ایران
کمرنگ کردن مبارزه زنان در ایران
حذف مبارزه دختران خیابان انقلاب از نشریات
بی توجهی به زنان مبارز در زندان
گنده کردن مدام مریم و مسعود
ادرس دفتر مرکزی : پاریس با شعبات بسیار
بعدا طی اطلاعیه جداگانه به نحوه درامد مالی "شرکت سهامی " فوق اشاره خواد شد
مسعود توجیب ریز برازنده ترین لقب برای رجوی است . ۴۵ ساله که کارش کلا توجیب ریزیه . تو این کار حسابی خبره است .
خاکزاد
اقا چقدر این برادرناشریف شبیه بابای پفیوز بشاراسد شده ؟ اخلاقشم توهمون مایه هاس . ادعای توخالی ... سرکوب مخالف ... عروتیز خوابیده .
خاکزاد
جناب شیر همیشه بیدار ما برنامه هاتونو خیلی دوست داریم این شریفشو بیشتر کنید فقط😂😂
ارسال یک نظر