برقص و زلف پریشان خود بده بر باد
که تا کرشمه ئ تو باز سازدم آباد
غدیر خم ز ره آمد،غدیر زآن فقیه
بیار خم تو مرا تا از آن شود آزاد
فقط نه خانه ی من بل دل و دو دیده ی من
ز مکتبی که از آن جمله کور مادر زاد
به آتشی که برافروخت حضرت زرتشت
به روزگار کهن در پیاله ی اجداد
برقص چونکه به هر پیچ و تاب پیکر تو
هزار منبر و عمامه میرود بر باد
چه شور بخت خدائی که پیش مکتب او
سرود و موسیقی و رقص خصم مادر زاد
چه شور بخت خدائی که دین اجنبی اش
حرام کرد به لب واژه ی مبارکباد
تمام سال محرم!! کجاست آن همه جشن
کجاست جشن سده، تیر، شهرور، مرداد
کجاست جشن خزان و ابان و آذرگان
کجاست جشن سفند وسرور در خرداد
چه شور بخت خدائی که خصم شادی و شور
ولیک سوگ و عزا را تمام قد معتاد
چه شوربخت خدائی که بر خرافه و جهل
بنا ی مکتب خود را نمود از بنیاد
اگر ز پرده درآئی دلا تو خواهی دید
بر آن غدیر ترا آخوریست دیر نهاد
که شیخ شهر مهیا نمود تا خود را
الی الابد بنماید به مومنان داماد!
برآ ز جهل و به کنجی گذار مصحف را
صحیفه ای به کف آور ز حافظ دلشاد
بخوان که مکتب و آئین شیخ تا به ابد
فدای پیرهن چاک ماهرویان باد
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر