جامعهشناسی جنگ با نگاهی موشکافانه، جنگ و عوامل ﺗﺄثیرگذار بر آن را بررسی میکند. این بررسی خود را در سطح علتها و عوامل ﺗﺄثیرگذار بر آغاز جنگ، پدیدﮤ جنگ و پیامدهای آن نمایان میکند. سقوط ساسانیان در جنگ ذوقار، در شکستهای بعدی آنها نقش مهمی داشت؛ بنابراین، بررسی جامعهشناختی این شکست و شکستهای بعدی ایران از اعراب که به سقوط ساسانیان منجر شد، اهمیت چشمگیری مییابد. استراتژیی که اعراب در این جنگ و در فرصت اندک برای شکست سپاه قدرتمند ایران به کار بردند، منطبق بر وضع حساس ارتشهای ضعیفی بود که در جنگهای نامتقارن در مقابل ارتشهای قدرتمند قرار میگیرند. تاکتیکهایی که اعراب به کار بردند، در راستای استراتژی عملیات روانی بود و ضرﺑﮥ هولناکی بر سپاه ایران وارد کرد و ایرانیان را به عقبنشینی مجبور کرد. در این پژوهش، نشان داده میشود که چگونه ایرانیان باوجود داشتن امپراتوری وسیع و منابع و ارتش حرفهای، در جنگی نابرابر در برابر نیرویی فاقد تجهیزات شکست خورد. این پژوهش با رویکردی جامعهشناسی، بهدنبال بررسی جنگهای ایران و اعراب است و از نظر هدف، جز پژوهشهای نظریست و بهلحاظ ماهیت و روش کار، در ردیف پژوهشهای تاریخی قرار میگیرد و به روش توصیفیتحلیلی به نگارش در آمده است.
مقدمه
نظریهپردازان بسیاری دربارﮤ جنگ بحث کردهاند. سنتزو (SunTzu)، کلوزویتس (clausewitz)، ژومینی (Jomini) و دیگران استراتژیستهایی بودند که جنگها و علتها و عوامل مؤثر در پیروزی و شکستها را بررسی کردند. بحث و نظریههای این استراتژیستها با تحولات علم جامعهشناسی همراه شده است و شاخهای جدید باعنوان جامعهشناسی جنگ در این علم بنیان نهاده است. در جامعهشناسی جنگ، جنگها از نظر علتهای آغاز و پدیده و پیامدهای جنگ تجزیهوتحلیل میشوند. در مقاﻟﮥ پیش رو، با علم به علتهای شروع و پیامدهای جنگ ذوقار برای دولت ایران و اعراب بادیهنشین، خودِ پدیدﮤ جنگ از وجوه مختلف تجزیهوتحلیل شده است. در این پژوهش کوشش شده است نظریههای استراتژیستهای معتبری همچون سنتزو و کلازویتس دربارﮤ عوامل ﺗﺄثیرگذار در جنگها با آنچه در نبرد ذوقار بر ایرانیان و اعراب گذشت، مطابقت داده شود و ﻧﻘﻂﮥ ثقل سپاه ایران در این جنگ بررسی شود.
استراتژیستهای جنگ در هنگام بررسی جنگها عوامل مختلفی را در پیروزی و شکستها دخیل میدانند که ازآنجمله باید به نقش فرماندهی، روحیه، استراتژی و تاکتیک، زمین، تعداد و افراد، تجهیزات، تکنولوژی و... اشاره کرد (سنتزو، 1364: 31؛ بوفر، 1366: 33). در این پژوهش با تمرکز بر سه عامل فرماندهی و استراتژی و تاکتیک، میکوشیم ﻧﺘﻴﺠﮥ جنگ ذوقار را تجزیهوتحلیل کنیم و از زاوﻳﮥ دیگری، به مسائل مربوط به این جنگ بنگریم. نبرد ذوقار از جنگهای ﺗﺄثیرگذار ایران و اعراب بود که به باور برخی مورخان، سرآغاز سقوط ساسانیان در برابر اعراب بود. مورخان دورﮤ اسلامی در آثار خود به وقایع مربوط به این جنگ اشاره کردهاند؛ ولی کاملترین گزارشها در کتاب تاریخ طبری آمده است. اهمیت این نبرد در تاریخ ایران پژوهشگران بسیاری را واداشته است تا در باب این نبرد و علتهای شکست ایران کنکاش کنند که ازآنجمله باید به کتاب تاریخ اجتماعی ایران اثر مرتضی راوندی اشاره کرد؛ همچنین کولسینکف در کتاب ایران در آستاﻧﮥ سقوط ساسانیان، وقایع این جنگ و علتهای ضعف دولت ساسانیان را مطرح کرده است؛ ولی در پژوهش پیش رو، علتهای شکست نظامی ساسانیان از منظر نظریههای جامعهشناسی جنگ بررسی شده است. پژوهشگرانی همچون اف. ام. ریچاردسون (Richardson) در کتاب روحیه جنگی (عوامل روانی در جنگ)، مسائل روانی حاکم بر سربازان را در هنگاﻣﮥ کارزار در دوران معاصر بررسی کرده است. از نظر آشنایی با مسائل روحی و روانی سربازان، این کتاب اثر خوبیست که در آن پژوهشگر با مثالهایی از جنگهای اروپای دوران معاصر، عوامل ﺗﺄثیرگذار در روﺣﻴﮥ افراد ارتش را شرح داده است. در پژوهش حاضر، از دادههای پژوهش ریچاردسون برای دورﮤ تاریخی ساسانیان و جنگ ذوقار استفاده شده است. همچنین از اطلاعات سایر آ ثار مربوط به جنگ، ازجمله کتاب علی باقری کبورق به نام کلیات و مبانی استراتژی جنگ و نیز اثر سیدحسین سلیمی باعنوان روانشناسی نظامی، در این پژوهش استفاده شده است. کاوه فرخ، پژوهشگر معاصر در مسائل نظامی دورﮤ باستان و بهویژه دورﮤ ساسانیان، در اثر خود باعنوان سایههای صحرا، به نبرد ذوقار اشاره کوتاهی کرده است؛ ولی تاکتیکها و استراتژی بهکارگرفتهشده در این جنگ را مطرح نکرده است. پژوهشگر مذکور بهعلت دسترسی وسیع به منابع رومی، بیشترِ تمرکز خود را بر وقایع مربوط به جنگهای ساسانیان و دولت روم شرقی گذاشته است و از بیان جزئیات مربوط به جنگهای ساسانیان و اعراب چشم پوشیده است.
هدف از انجام پژوهش حاضر بررسی جامعهشناختی علتهای شکست ایران در جنگ ذوقار است؛ همچنین بهدنبال یافتن علتهای علمی و موجه در زﻣﻴﻨﮥ ساختار نظامی و جنگی ایرانیان در مقابله با نیروی نوپای اعراب است که قادر است از عوامل اصلی در ضعف قوای نظامی ایران پرده بردارد. اهمیت این پژوهش در استفاده از ابزار جدیدی باعنوان جامعهشناسی جنگ است که با تمرکز بر تاکتیکها و استراتژیهای جنگی، علتهای شکست و پیروزی را در ﺻﺤﻨﮥ نبرد به تحلیل میکشاند.
این پژوهش بر یک سوال اصلی و دو سوال فرعی استوار است:
سؤال اصلی اینکه براساس نظریههای جامعهشناسی جنگ، در جنگ ذوقار چه عواملی باعث شکست ساسانیان از اعراب شد؟
اما سؤالهای فرعی عبارتاند از:
1. در جنگ ذوقار، عامل فرماندهی چه نقشی در شکست ایرانیان داشت؟ 2. در این جنگ اعراب چه استراتژی را به کار گرفتند؟ 3. براساس استراتژی اتخاذشده، چه تاکتیکهایی برای شکست ایرانیان به کار گرفته شد؟
در پاسخ به سؤال اصلی پژوهش، فرضیه زیر ارائه شده است:
براساس نظریههای جامعهشناسی جنگ، عواملی همچون ضعف فرماندهان ساسانی، استراتژی جنگ روانی اعراب علیه ساسانیان و تاکتیکهای متناسب با آن به شکست ساسانیان از اعراب منجر شد.
و در پاسخ به سؤالهای فرعی، فرضیههای زیر مطرح شده است:
1. در جنگ ذوقار، ضعف فرماندهی باعث انتخاب ترکیب نامناسب سپاهیان، انتخاب نابجای مکان و نبود وفاداری در سپاه ایران شد.
2. استراتژی عملیات روانی اعراب، مقاومت ساسانیان را شکست و آنها را به فرار وادار کرد.
3. ضعف عوامل لجستیک در سپاه ساسانی، جداشدن متحدان عرب ساسانی و قویبودن روﺣﻴﮥ اعراب از تاکتیکهایی بود که اعراب در این جنگ به کار گرفتند.
این پژوهش در حوزﮤ جامعهشناسی جنگ، پدیدﮤ جنگ ذوقار را تجزیهوتحلیل کرده است و از این نظر، پژوهشی بکر است که در مطاﻟﻌﮥ تاریخ ساسانیان دریچهای جدید میگشاید. روش گردآوری مطالب این پژوهش بهصورت کتابخانهای بوده است و بهلحاظ شیوﮤ کار، بهصورت تحلیلیتوصیفی به نگارش درآمده است. در این پژوهش، تلاش شده است با بررسی عوامل مؤثر در پیروزی و شکست در جنگها تنها با بررسی دو شاخص فرماندهی و استراتژی و تاکتیک، در هر دو سپاه ایران و اعراب، علتهای شکست ایرانیان تحلیل شود. شکستی که درواقع اولین شکست از اعراب بود و در دورﮤ حکومت خسروپرویز رخ داد.
فرماندهی فرماندهی
از عوامل مؤثر در جنگ است که استراتژیستهای جنگ بر نقش تعیینکنندﮤ آن ﺗﺄکید فراوانی میکنند. به اعتقاد سنتزو، فرمانده یکی از پنج اصل مهم در هر جنگ است (سنتزو، 1364: 31). در هر جنگ، عملکرد و رفتار فرمانده چه در زﻣﻴﻨﮥ استراتژی نبرد و چه در مقابل سربازان، به پیشبرد اهداف ارتش کمک میکند؛ همچنین اطلاع از وضعیت نیروهای خودی و دشمن از دیگر مسائلی است که هر فرمانده میبایست مدنظر قرار دهد و در صورت وجود اطلاعات کافی در این زمینه، قادر است به جنگ مبادرت ورزد (باقری کبورق، 1369: 234).
برای مشخصکردن نقش فرماندهی در سپاه ایران، میبایست به این نکته توجه کرد که خسروپرویز در جایگاه پادشاه ایران، اولین فرماندهی بود که به جنگ مبادرت کرد و در راستای نیل به این هدف، ترکیب سپاه ایران و زمان وقوع جنگ و فرماندهان ایرانی و عرب سپاه ساسانی را انتخاب کرد. درنهایت در حین نبرد، مسئولیت نیروهای ایران به ایاسبنقبیصه طائی سپرده شد. در این راستا، مسئولیت مربوط به ترکیب سپاه ایران و انتخاب مکان اولیه جنگ را در ﺣﻴﻂﮥ وظایف فرمانده کل، یعنی خسروپرویز، میدانیم و مسئولیت مربوط به انتخاب محل وقوع نبرد، مسائل لجستیکی و اضطراب حاکم بر سپاه ایران و فرار و خیانت سربازان را متوجه فرمانده دوم، یعنی ایاسبنقبیصه طائی، میدانیم.
زمان وقوع جنگ ذوقار
از مسائل مهم در شناخت و بررسی جنگ ذوقار، ﻣﺴﺌﻠﮥ زمان وقوع آن است. دانستن زمان وقوع این جنگ، ترکیب و تعداد سپاهی را که خسروپرویز به این منطقه فرستاد، تاحدودی توجیه میکند. مورخان و پژوهشگران دربارﮤ تاریخ آغاز جنگ ذوقار همعقیده نیستند. مسعودی تاریخ این جنگ را پیش از هجرت پیامبر(ص) و در موسم حج مشخص کرده است (مسعودی، 1365: 220). ابناثیر تاریخ آن را زمانی دانسته است که پیامبر(ص) تازه به پیامبری مبعوث شده بودند (ابناثیر، 1371: 5/201). برخی آن را چهل سال پس از تولد پیامبر(ص) و در سال غزوه بدر ذکر کردهاند (قلقشندی، 1987: 1/448؛ عبدالمنعم الحمیری، 1980: 1/262). کولسینکف (Kolesinkov) معتقد است که چون ارتباط مستقیمی بین این جنگ و قتل نعمان وجود داشته است، این نبرد اندکی پس از قتل آخرین پادشاه لخمی اتفاق افتاده است؛ اما دیرتر از سال 604و605م نبوده است (کولسینکف، 1389: 145). برخی پژوهشگران ﻣﺘﺄخر نیز تاریخ سقوط دولت آللخم را پس از قتل نعمانبنمنذر سوم، آخرین شاه حیره و سال 602م ذکر کردهاند (دریایی، 1383: 50؛ وینتر، 1386: 158؛ فرخ، 1390: 463) و بهپیروی آن، تاریخ 604م و 610م را زمان رویارویی اتحادﻳﮥ اعراب و دولت ساسانی دانستهاند (وینتر، 1386: 158؛ فرخ، 1390: 463)؛ بهطور کلی، سالهای 604تا611م بازه زمانی است که پژوهشگران معتقدند این جنگ در آن اتفاق افتاده است (سایکس، 1380: 1/665).
توجه خسروپرویز به غرب و حوادث پس از قتل موریس، وی را از اعتنای کامل به این جنگ بازمیداشت. اغلبِ پژوهشگران جدید، تاریخ ﺣﻤﻠﮥ خسرو به روم را پس از آگاهشدن او از قتل موریس و فرزندانش عنوان کردهاند. قتلی که در سال 602م رخ داد (Jalalipour, 2014: 3.؛ وینتر، 1386: 34). طبق آنچه تئوفانس (Theophanes)، رویدادنویس بیزانسی، در کتاب خود آورده است ایرانیان در بازه زمانی یادشده، در غرب و شمالغرب مرزهای خود، در جنگ تمامعیاری با روم درگیر بودند (theophanes, 1982: 2-9). ﻧﻜﺘﮥ درخور توجه اینکه در این دورﮤ زمانی، ارتش اصلی ایران و شخص خسروپرویز، در مقام فرمانده جنگ، در مرزهای غربی سرگرم جنگ با دولت بیزانس بود و بهاحتمال این عامل، علاوهبر کوچک و حقیردانستن این عده اعراب بادیهنشین (فرخ، 1390: 463)، باعث شد که به اعراب توجه چندانی نکنند و شخص خسروپرویز در این جنگ حضور نیابد.
انتخاب ترکیب و تعداد سپاه ایران
از وظایف مهم فرمانده، انتخاب درست افراد حاضر در سپاه است. بررسی ترکیب سپاه ایران در نبرد ذوقار نشان میدهد که سپاه ساسانی ترکیب مناسبی برای این جنگ نداشته است. خسروپرویز در مقام فرمانده کل، سپاهی مختلط از اعرابی که پاسدار مرزهای ساسانی و نگهبان مقر حیره بودند و نیز واحدهایی از سوارهنظام ایران، علیه کوچنشینان گسیل کرد. در رﺃس گروههای عرب سپاه ایران رؤسای پادگانهای عرب همچون بارقی از ﻗﺒﻴﻠﮥ ازد، شیبانی از خاندان ذوالجدین، قیسبنمسعود و نعمانبنزرعه تغلبی قرار داشتند (ابنخلدون، 1375: 1/263) و فرماندهی کل را به ایاسبنقبیصه محول کرده بودند (ابنمسکویه، 1376: 1/213؛ کولسینکف، 1389: 139)؛ چراکه ایاس بهجای نعمان، عامل خسرو در حیره و اطراف آن بود (طبری، 1375: 2/758)؛ همچنین خالدبنزید بهرانی در رﺃس طوایف بهرا و ایاد، ایرانیان را در این نبرد همراهی میکرد (حبارالمولیبک، بیتا: 27؛ سالم، 1383: 213). فرماندهی سپاهیان ایرانینژاد بهعهدﮤ دو نفر بود: یکی هامرز از شوشتر که دژی در قطقطانه داشت و دیگری خرابزین (جلابدین) که دژ او در باریک بود (طبری، 1375: 2/759؛ ابنمسکویه، 1369: 1/213). قطقطانه پادگانی بود که بهﮔﻔﺘﮥ ابنخردادبه، در یک منزلی غرب حیره و بر سر راه حیره به شام واقع بود (ابنخردادبه، 1889: 84).
اطلاع از ترکیب قبایل عرب شرکتکننده در دو طرف جنگ، یعنی هم سپاه ایران و هم اعراب، کمک شایانی به درک بهتر وقایع جنگ ذوقار خواهد کرد. قبایل بکربنوائل، بنیشیبان و عجل که همه زیرمجموﻋﮥ ﻗﺒﻴﻠﮥ بکر بودند (دینوری، 1371: 142)، در صف مقابل ایران قرار داشتند. ﻗﺒﻴﻠﮥ عجل که رئیس آن حنظله بهمراتب بیش از رئیس ﻗﺒﻴﻠﮥ بکر روﺣﻴﮥ مقاومت و شجاعت از خود نشان میداد، بهشدت از بنیشیبان حمایت میکرد (جعیط، 1372: 17). ابنخلدون رؤسای ﻗﺒﻴﻠﮥ بنیشیبان را چنین معرفی میکند: یکی از رؤسا هانی بن مسعود بن عامر بن الخطیب بن عمر و المز دلف بن ابی ربیعة بن ذهل بن شیبان و دیگری قیسبنمسعود بن قیس بنخالد ذیالجدین بود. وی اضافه میکند که نعمان بن منذر سوم در حین فرار از دست خسروپرویز، میدانست که هانی او را یاری خواهد کرد؛ اما قیس چنین نخواهد کرد؛ چراکه خسروپرویز به قیس اقطاع داده بود (ابنخلدون، 1363: 1/314). ابنسعد و ابنحبیب همعقیدهاند که قیسبنمسعود از ﻗﺒﻴﻠﮥ شیبان بوده است؛ بهعلاوه، ابنحبیب در جایی اشاره کرده است که کسری (خسروپرویز) ابله و هشت روستا را در حکم تیول، به قیسبنمسعود داده بود (ابنسعد، 1374: 6/248؛ ابنحبیب، بیتا: 253). در جنگ ذوقار، از دو رئیس ﻗﺒﻴﻠﮥ شیبان یکی در سپاه اعراب و دیگری در سپاه ایران سمت فرماندهی داشت. علاوهبراین، ﻗﺒﻴﻠﮥ ایاد که در جایگاه مزدور در سپاه ایران میجنگید، در عمل به اعراب بکربنوائل گرایش داشت. بهاعتقاد ژوزف ویسهوفر (Josef Wiesehöfer)، در سنت ایرانی، سرزمینهای انیران هیچگاه در سرزمین ایران ادغام نشدند و از نظر ایدئولوژیکی نیز، همواره در داخل امپراتوری ساکنان درجه دوم شناخته میشدند (ویسهوفر، 1389: 109).
همانطورکه گفته شد، گمان نمیرود که شمار سپاه ایران چشمگیر بوده باشد؛ زیرا در همین زمان جنگ جدیدی بین ایران و بیزانس آغاز شده بود و نیروی عمدﮤ ارتش ساسانی به غرب رفته بود (theophanes, 1982: 2-9). شمار سپاه ایران در کتاب ایامالعرب سههزار عرب و دوهزار ایرانی گزارش شده است (حبارالمولیبک، بیتا: 27). در مقابل این پنجهزار سپاهی عرب و ایرانینژاد، افواج بزرگ اتحادﻳﮥ قبایلی قرار داشتند که نام عمومی ربیعه (بکر) داشتند (کولسینکف، 1389: 139). برخی مورخان از حضور دستهای از فیلان در سپاه ایران صحبت کردهاند (طبری، 1375: 2/759؛ ابنمسکویه، 1376: 1/213)؛ اما چون در کتابهای تاریخی گزارشی از ﺗﺄثیر حضور فیلان در این جنگ یافت نمیشود، پذیرفتن آن کمی دشوار مینماید.
آنچه ذکر شد، از سپاهی ناهمگون از دو نژاد ایرانی و عرب خبر میدهد که بهاحتمال، بیشترِ ﻛﻔﮥ آن در سمت عرب سنگینی میکرد و در سوی دیگر، سپاهی یکدست از اعراب قرار داشت که برخی از اقربای آنها، بهزورِ سکههای ایرانی، در سپاه مقابل شمشیر میزدند. فزونی تعداد اعراب سپاه ایران در مقایسه با ایرانینژادها، اشتباه فرمانده جنگ، یعنی خسروپرویز، بود. خسروپرویز میبایست این احتمال را در نظر میگرفت که بهعلت خویشاوندی و همنژادبودن اعراب سپاهش با سپاه مقابل، امکان گرایش به حریف وجود دارد.
پیش از شروع جنگ، اتفاقهایی رخ داد که در روزهای بعد، پیروزی را برای اعراب مسجل کرد. خسروپرویز نعمانبنزرعه را سوی اعراب فرستاد تا به آنها سه پیشنهاد دهد: یا تسلیم شاه شوند که هرچه خواهد کند یا از این دیار بروند یا برای جنگ آماده باشند. اعراب بعد از مشورت، حنظلهبنثعلبهبنسیار عجلی را به سِمت فرماندهی خویش انتخاب کردند (طبری، 1375: 2/759). حنظله فرماندهی هوشیار بود. وی میدانست که اگر تسلیم شوند، سرنوشت مردان مرگ است و فرجام زنان اسارت. همچنین میدانست که قوم آب ضروری خویش را از این منطقه ﺗﺄمین میکند و درصورتیکه به رفتن از این منطقه تصمیم بگیرند، دیگر اجازه ندارند که برای آبدهی به چهارپایان خود بازگردند؛ پس افراد را به جنگ ترغیب کرد (طبری، 1375: 2/759).
ناهمگونی نژادی اولین خیانت را پیش از شروع جنگ رقم زد. وقتی جنگ مسجل شد قیس بن مسعود شیبانی، از فرماندهان عرب سپاه ایران، مخفیانه به نزد هانیبنمسعود رفت و به وی پیشنهاد کرد تا سلاحهای نعمان را که خود بهاﻧﮥ آغاز جنگ بود (ابیالفرجالاصفهانی، بیتا: 2/120؛ عبدالمنعمالحمیری، 1980، 1/207)، بین اعراب تقسیم کنند تا قوم نیرو گیرد. منطق او این بود که اگر در این جنگ کشته شدند، سلاحها نیز با آنها از دست خواهد رفت و اگر به پیروزی رسیدند، وسایل جنگی به وی باز خواهد گشت. هانی به پیشنهاد قیس عمل کرد و زره و سلاح را به مردان دلیر قوم داد (طبری، 1375: 2/759؛ ابنمسکویه، 1369: 1/213؛ سالم، 1383: 114). عدد و رقم این تجهیزات را مورخان متفاوت گزارش کردهاند. یعقوبی چهارهزار زره گزارش کرده است (یعقوبی، 1371: 1/282) و طبری در کمترین حالت، رقم این تجهیزات را چهارصد زره و در بیشترین حالت هشتصد زره دانسته است (طبری، 1375: 2/758). بادیهنشینان بیدرنگ تصمیم به جنگ نگرفتند. بهمحض نزدیکشدن سپاه ایران، اضطراب بر هانیبنمسعود چیره شد و او به افراد قوم خود، از بنیشیبان و بکربنوائل، هشدار داد که با این تجهیزات از پس ایرانیان برنمیآیند و ترغیبشان کرد که عقبنشینی کنند. برخی از بادیهنشینان اردوگاه را ترک کردند؛ اما حنظلهبنثعلب موفق شد که بیشتر آنها را نگه دارد (ابناثیر، 1371: 5/201؛ کولسینکف، 1389: 139).
بهاعتقاد سنتزو، هر فرماندهای باید افراد لشکر خود را در وضعیتی بنبست بیفکند، بهطوریکه از برابر مرگ نیز فرار نکنند؛ چون اگر افراد آماده مردن باشند، به هر کاری قادرند. در این حالت، افسران و افراد حد اعلای توانایی خود را به کار میگیرند. در ناامیدی، افراد از هیچ مانعی نمیترسند. وقتی راهی برای عقبنشینی نباشد، افراد تزلزلناپذیرند. هنگامیکه افراد بهطور عمیق به سرزمین دشمن نفوذ میکنند، هر یک به دیگری وابسته میشود. درجاییکه راهحل دیگری وجود نداشته باشد، با دشمن به مبارزﮤ تنبهتن میپردازند (سنتزو، 1364: 142).
اقدام حنظله در پارهکردن بند هودج زنان، گامی در این راستا بود. عمل وی موجب شد افرادی که قصد فرار داشتند، قادر نباشند که اعضای خانواده خود را به همراه ببرند و بهاینترتیب، با این اقدام هوشمندانه، حنظله سرسختانه در مقابل فرار اعراب ایستاد. بهعقیدﮤ سنتزو، فرمانده باید نخستین کسی باشد که سهم خود را در انجام وظایف پرزحمت و کارهای مشقتبار لشکر ادا کند (سنتزو، 1364، 132). حنظله در مقام فرمانده، اولین کاری که کرد بند هودج ماریه دختر خود را برید (طبری، 1375: 2/762) تا به اعراب نشان دهد که قصد ندارد میدان را خالی کند و دیگران نیز نباید این فکر را به ذهن خطور دهند. فیلد مارشال مونتگمری معتقد است که سربازان زمانی در بهترین حالت خود قرار خواهند گرفت که از آنها خواسته شود با وضع دشوار مقابله کنند. وی عقیده دارد افراد اگر بدانند که فرماندهشان برای بهبود وضع هر کاری از دستش برمیآید، انجام میدهد، با بیشترین ناراحتیها و محرومیتها خواهند ساخت (ریچاردسون، 1365: 57).
انتخاب مکان و زمان جنگ
از دیگر وظایف فرمانده، انتخاب مکان و زمان مناسب برای شروع جنگ است. خسروپرویز به پیشنهاد نعمان بن زرعه تغلبی، زمان و مکان جنگ را انتخاب کرد. زمانیکه خسروپرویز بر ﻗﺒﻴﻠﮥ بکربنوائل به رهبری هانیبنمسعود خشمگین شد و به سرکوبی آنها تصمیم گرفت، نعمانبنزرعه از ﻗﺒﻴﻠﮥ تغلب که مدت طولانی با بکریان دشمنی داشت، در آنجا حاضر بود و به خسرو پیشنهاد کرد که در تابستان و در مکان ذوقار که ﻫﻤﮥ افراد ﻗﺒﻴﻠﮥ بکر جمعاند، با حمله به این صحرانشینان کار آنها را یکسره کند. طبق مشورت او، ﻣﻨﻄﻘﮥ ذوقار برای پیکار آینده معین شد؛ چون قبایل اطراف تابستانها دامهای خود را برای آبدهی به آنجا میبردند (طبری، 1375: 2/758؛ کولسینکف، 1389: 138).
ذوقار آبی متعلق به بکربنوائل بود که در نزدیکی کوفه و بین کوفه و شهر واسط قرار داشت (ابنعبدالحق بغدادی، 1412: 3/1055). پس از باران بهاری، در ذوقار امواجی بزرگ بلند میشد و حتی در ماههای گرم نیز، در آنجا آب فراوان بود (کولسینکف، 1389: 138). پس از پراکندگی قبایل بکربنوائل در زمستان، در فصل تابستان همه برای آبدهی به چهارپایان خود در این مکان جمع میشدند (ابناثیر، 1371: 5/200). از اطلاعات جغرافیایی که مورخان از این منطقه دادهاند، نتیجه گرفته میشود که دریاچههای فصلی مشخصی در این محدوده ایجاد میشده است؛ اما گستردگی آن تمام ﻣﻨﻄﻘﮥ ذوقار را شامل نمیشده است.
سپاه ایران بدون برنامهریزی قبلی به این منطقه وارد شد. چراکه باوجود انتخاب موضع جنگ از سال پیش، فرمانده سپاه ایران این امکان را داشت که با برنامهریزی صحیح، محل دقیق جنگ را جایی انتخاب کند که لشکر ساسانی با دسترسی آسانتر به آب، بیشترین استفاده را ببرند؛ اما در عمل چنین نشد. چنانکه شاید اگر در همان فصل زمستان حمله صورت میگرفت، پراکندگی افراد ﻗﺒﻴﻠﮥ بکر امتیاز خوبی به شمار میآمد.
ﻣﺴﺌﻠﮥ مهم دیگر، انتخاب موضع جنگ بود. باتوجه به گرمی هوای تابستان و دسترسینداشتن به آب در سراسر ﻣﻨﻄﻘﮥ ذوقار، فرماندهان میبایست بهسرعت جایگاه مناسبی برای سپاه خود در نظر میگرفتند. از دیگر اشتباههای فرمانده سپاه ایران، نداشتن سرعت عمل در انتخاب مکان مناسب در این دشت بود. جنگ در ﻣﻨﻄﻘﮥ چمذوقار اتفاق افتاد که یک شب تا ذوقار فاصله داشت (ابنمسکویه، 1369: 1/212). گویا در این منطقه از آب خبری نبود که ایرانیان از آن استفاده کنند؛ اما اعراب برای مدت پانزده روز (طبری، 1375: 2/760؛ ابنمسکویه، 1376: 1/214؛ ابناثیر، 1371: 5/201؛ علی، 1422: 5/295) آب ذخیره کرده بودند و این امر باعث شد که در مقایسه با سپاه ایران، آنها موقعیت بسیار بهتری داشته باشند؛ بهطوریکه در روز دوم نبرد در دشت ذوقار (سالم، 1383: 114)، ایرانیان از فرط تشنگی مجبور شدند به مکانی به نام جبابات فرار کنند و درنهایت، به سَمت مکانی رفتند که آب مسیل در آن جمع بود (طبری، 1375: 2/760؛ ابنمسکویه، 1369: 1/214). باوجود کارکشتگی سپاه ایران که در نگاه اول ترس را به دل اعراب انداخته بود، انتخابنکردن مکان مناسب ازسوی ایرانیان تمرکز فکری آنها را برهم زد و باعث تحلیل قوای رزمی آنها شد. شناسایی موقعیت جنگ برعهدﮤ فرمانده یا فرماندهان جنگ است و این از اشتباههای بزرگ است که فرمانده موقعیتی را انتخاب کند که در آینده منجر به اطمیناننکردن و وحشت گروه شود. عوامل فیزیولوژیکی مانند گرسنگی، تشنگی شدید، وضع جوی و خستگی باعث میشود که که وحشت در سپاه حکمفرما شود (سلیمی، 1368: 83). انتخابنکردن مکان مناسب در ﻣﻨﻄﻘﮥ ذوقار در ابتدای امر از ضعف مدیریت خسروپرویز و مشورتگرفتن وی از ﻗﺒﻴﻠﮥ بنیتغلب ناشی میشد و در مرﺣﻠﮥ بعد، متوجه ایاسبنقبیصه بود؛ چراکه باوجود انتخاب محل جنگ در ماهها پیشازآن و آشنایی اجمالی با منطقه که محل تجمع آبهای پراکنده بود (ابناثیر، 1371: 5/200)، باز هم روش مناسبی برای بهرهگیری بیشتر از جغرافیای محل اندیشیده نشد و این امتیاز بهراحتی به دشمن واگذار شد.
استراتژی و تاکتیک
وجه تمایز فرمانده مجرب در مقایسه با سایر فرماندهان، در انتخاب استراتژی و تاکتیکهای مناسب با موقعیت جنگ است. برای داشتن درک بهتری از معنا و مفهوم استراتژی و تاکتیک، در ابتدا تعریف مختصری از آنها ارائه میکنیم. استراتژی بهمعنای هنر بهکاربردن زور و جنگ است که البته در این معنا، به تعریف کلی هنر جنگ نزدیک میشود. در مقابل، تاکتیک هنر کاربرد سلاحها در جنگ است؛ بهطوریکه کاربرد آنها حداکثر بهرهوری را به بار آورد (ازغندی، 1374: 9). درواقع، استراتژی اهداف و اصول اصلی نبردی را شکل میدهد که در چارچوب تاکتیکهای هماهنگ با آن، ممکن است به آن نائل شد.
اطلاعات ما متکیبر منابع عربی نوشتهشده در قرنها پس از شکست ساسانیان است؛ ولی برپاﻳﮥ اطلاعات تاحدودی بیشتری که این منابع از اقدامات اعراب، در مقایسه با ایرانیان، در این جنگها در اختیار گذاشتهاند، ممکن است به نتایج مشخصتری رسید. باتوجه به گزارشهای تاریخنگاران، چنین برداشت میشود که در جنگ موضوع بحث، استراتژی اعراب بر عملیات روانی استوار بود. تاکتیکهای بهکارگرفتهشده در راستای این استراتژی را فرمانده یا فرماندهان انتخاب میکردند. در مقابل، ایرانیان بدون استراتژی مشخص، تنها با تکیهبر نیروهای مزدور وارد کارزار شدند. نیروهای مزدوری که ضعیفترین سطح وفاداری را به فرمانده داشتند.
بهطور معمول، در جنگهایی که بهلحاظ منابع و امکانات یک طرف جنگ در مضیقه است، استفاده از روشهای زیرکاﻧﮥ سنتزو برای مواﺟﮥ غیرمستقیم با رقیب، در مقایسه با رویارویی مستقیم، نتایج بهتری در پی دارد. چنین شیوهای را جنگ روانی میگویند (دهقانی، 1395: 72). چنانکه گفته شد، در جنگهای نابرابر که یکی از دو طرف جنگ افراد و تجهیزات کمتری دارد، استفاده از عملیات روانی بهترین استراتژی است. جنگ روانی با بهکارگیری تمام ابزارهای اخلاقی و فیزیکی سه هدف را دنبال میکند: 1. تخریب اراده و توانایی دشمن برای مبارزه؛ 2. محرومکردن او از پشتیبانی متحدانش؛ 3. تقویت ارادﮤ نیروهای خودی و متحدان برای پیروزی (دهقانی، 1395: 72).
1.تخریب اراده و توانایی ایرانیان برای مبارزه
ﻣﺴﺌﻠﮥ لجستیکی (آب): در جنگ، دستهها و نیروهای نظامی بهطور مستمر در مواجه با موقعیتهای ترس از مرگ یا صدمات بدنی هستند. برای فرمانده ضروری و واجب است که بهطور مداوم وضع روانی و فیزیولوژیکی دستهها، درﺟﮥ موفقیتهای جنگی و موقعیت فیزیکی ﻣﻨﻄﻘﮥ جنگی را ارزیابی کند و برایناساس، قدرت اطمینان افراد خود را تخمین بزند (سلیمی، 1368: 82). همانطورکه بیان شد، تشنگی یکی از عوامل فیزیولوژیکی بود که روح و روان سپاهیان ایران را تحتﺗﺄثیر خود قرار داد و آنها را ضربهپذیر کرد.
2. محرومکردن ساسانیان از پشتیبانی متحدان خود
تاکتیک بعدی که تاحد بسیاری با شانس همراه است، مؤید این عقیدﮤ کلوزویتس (clausewitz) است که در جنگ، شانس و احتمالات به تکاپوی آزاداﻧﮥ روح خلاق کمک میکند (دهقانی، 1395: 25). نگاه سنتزو به ارتش بهمثاﺑﮥ ابزاری است که درنهایت تیر خلاص را میزند. پس دشمن باید پیشازآن بهشدت آسیبپذیر شده باشد. پیش از اقدام به عملیات نظامی، باید کوشید تا متحدان دشمن از وی جدا شوند و در صفوف نیروهای وفادار به وی شکاف ایجاد شود؛ سپس میبایست به انجام فعالیتهای مخفی و خرابکارانه اقدام کرد (سنتزو، 1364: 12).
بهنقل از بلعمی، قیسبنمسعود (بلعمی، 1373: 2/822) و بهنقل از سایر تاریخنگاران، ﻗﺒﻴﻠﮥ ایاد (طبری، 1375: 2/760) فرد یا افرادی را نزد ﻗﺒﻴﻠﮥ بکربنوائل فرستادند و تصمیم خود را مبنیبر پشتکردن به قوای ساسانی و همراهی با اعراب، به اطلاع آنها رساندند. حنظلهبنثعلبه آگاهانه برای جداکردن متحدان ایران قدمی برنداشت؛ اما انتخاب آگاهاﻧﮥ ﻟﺣﻆﮥ جدایی فوج ایاد از سپاه ایران (ابنمسکویه، 1369: 1/214) توسط وی، بهاحتمال اثر بهسزایی در روﺣﻴﮥ سپاهیان ایران گذاشت. روﺣﻴﮥ سرباز پراهمیتترین عامل در جنگ است. ﺟﻤﻠﮥ معروف ناپلئون مبنیبراینکه نسبت قوای روحی به قوای جسمانی سه بر یک است، برای سالها در همه جا ورد زبان سربازان بوده است. اگر بخواهیم تفسیر بهتری از واژﮤ قوای روحی ناپلئون ارائه کنیم، باید آن را قوای احساسی نام گذاریم و منظور حقیقی ناپلئون را بهنحو بهتری در این جمله بیابیم که گفته است: در پایان، روحیه همواره بر شمشیر پیروز خواهد شد (ریچاردسون، 1365: 1).
بلعمی علت این کار را قرابت میان اعراب سپاه ایران با اعراب در صف مقابل دانسته است (بلعمی، 1373: 2/822). سرنوشت این نبرد برای اعراب بسیار تعیینکننده بود؛ زیرا اگر اعراب شکست میخوردند، قادر نبودند روی پای خود بایستند (سالم، 1383: 215). ذکر خبر جدایی ایادیان از سپاه ساسانی، پس از خبر تشنگی و سردرگمی سپاه ایران (طبری، 1375: 2/760؛ ابنمسکویه، 1369: 1/214)، درخور توجه است. بهاحتمال، نبود آب و گرمای تابستان و نداشتن فرماندهی قدرتمند، علاوهبر نزدیکی و قرابت نژادی و قبیلگی، روﺣﻴﮥ افراد سپاه را دچار تزلزل کرد و اعرابی را که در سپاه ایران در نقش مزدور میجنگیدند، بهفکر ترک ﺻﺤﻨﮥ جنگ انداخت. اقدام دﺳﺘﮥ ایادیان فرصت مناسبی را در اختیار فرمانده اعراب گذاشت. وی با انتخاب زمان مناسبِ جدایی آنها از سپاه ایران، دومین ضرﺑﮥ اساسی را به روح و روان ایرانیان وارد کرد. یکی از اسرای اعراب در این روز، خیانت ایادیان را چنین توصیف کرده است: وقتی دو گروه روبهرو شد و بکر راه فرار گرفت. گفتیم قصد آب دارند و چون سیلابگاه را طی کردند و بهسوی دیگر رسیدند و از آبگاه گذشتند، گفتیم این فرار است و این در گرمای نیمروز بود و روزی بسیار گرم بود (طبری، 1375: 2/762). از این خبر چند مطلب استنباط میشود: کمبود آب، تابستان بسیار گرم و فرار در نیمروز. بهطور مسلم، فرار در چنین وضعی بنیان فکری سایر مزدوران و سربازان سپاه ایران را سست میکرد. سنتزو نقش فرمانده را در فرار و نافرمانی افراد سپاه کلیدی دانسته است و گفته است که این تقصیر فرمانده است که لشکریان دست به فرار میزنند یا نافرمانی میکنند یا در بیچارگی و نافرمانی به سر میبرند و آشفتهخاطر میشوند یا بهطور بینظم عقبنشینی میکنند. هیچیک از این فاجعهها را نباید به علتهای طبیعی نسبت داد (سنتزو، 1364: 127). اینگونه استنباط میشود که تشنگی و موقعیت فیزیکی سختی که به سپاه ایران تحمیل شد، درﻧﺘﻴﺠﮥ ضعف فرماندهی و نداشتن برنامهریزی دقیق جنگی توسط فرماندهان جنگ بود.
3. تقویت نیروهای عرب و متحدان برای پیروزی
همانطور که ذکر شد، در عملیات روانی اقدام نهایی تقویت ارادﮤ نیروهای خودی و متحدان برای پیروزی است (دهقانی، 1395: 72). اعراب برای نیل به این هدف اقدامات متفاوتی انجام دادند. اعمال حنظله در مقام فرمانده جنگ، ازجمله چادرزدن در دشت ذوقار و قسمخوردن به اینکه تا زمانیکه خیمه نگریزد وی نیز نخواهد گریخت (طبری، 1375: 2/760)، بهنوعی باعث تشویق اعراب برای ماندن و مقاومتکردن شد. رجزخوانیهای زنان عرب گام دیگری بود برای انگیزهدادن به مردان قبیله، با هدف مقاومتکردن در مقابل سپاه ایران (حبارالمولیبک، بیتا: 31؛ ابنمسکویه، 1369: 1/216). مسلم است که با اقدامات مخفیاﻧﮥ اعراب سپاه ایران، همچون قیسبنمسعود و قبیله ایاد، گامهای بزرگتری برای رسیدن به انسجام روحی و روانی برای ارعاب برداشته شد که درنهایت، به پیروزی اعراب منجر شد. همانطورکه اشاره شد، اشعار زنان عرب در هنگاﻣﮥ کارزار، مردان قبیله را به مقاومت و پایداری تحریک میکرد.گویی در ذوقار، اعراب چه مرد و چه زن و چه در سپاه ساسانیان و چه در سپاه مقابل متحد شدند تا با ایرانیان بجنگند. زنان عرب برای تشجیع مردان قبیله به مقاومت، در بحبوﺣﮥ جنگ اشعار مختلفی سرودند و با خواندن این اشعار بر آتش جنگ افروختند؛ ازجمله شعر زیر: .
إن تهزموا نعانقو نفرش النمارقأو تهزموا نفارقفراق غیر وامق (طبری، 1375: 2/760؛ المرزبانی، 1976: 1/23).
4. حمله به قلب سپاه ایران
بنابه عقیدﮤ نظریهپردازان جنگ، در هر جنگی میبایست بهدنبال ضعفها و تواناییهای ارتش دشمن گشت و پس از یافتن، با ضربهزدن مداوم به آن، تعادل دشمن را برهم زد و او را از پای درآورد. از دید کلازویتس، ارتش دشمن پایتخت او و اگر متحد قدرتمندی دارد، ارتش آن متحد مرکز ثقل اوست (هاوارد، 1377: 75)؛ اما از دید سنتزو، فریب و کنترل ذهن دشمن مرکز ثقل است و هدف حمله باید باشد و برای ارتشی که بهلحاظ منابع و امکانات در مضیقه است، استفاده از روشهای زیرکاﻧﮥ سنتزو در مواﺟﻬﮥ غیرمستقیم با رقیب، در مقایسه با رویارویی مستقیم، نتایج بهتری در پی دارد. نیروهایی که بهلحاظ قدرت در اقلیت هستند، بهتر است برای دستیابی به اهداف سیاسی و تحمیل خواستههای خود به رقیب، از جنگ روانی و تبلیغات استفاده کنند (دهقانی، 1395: 72).
کمینکردن تاکتیک دیگری بود که اعراب در جریان جنگ ذوقار به کار گرفتند. کلوزویتس معتقد است که غافلگیری یکی از راههایی است که با کمک آن پیروزی ممکن میشود. غافلگیری از راه پنهانکاری و سرعت عمل به بهترین شکل ممکن به دست میآید (دهقانی، 1395: 22). اقدام دستهای از بنیشیبان، به رهبری یزیدبنحمار، در راستای این تاکتیک و بهمنظور حمله به قلب سپاه ایران، عملی متهورانه بود که تنها از ارتشهایی سر میزند که بهلحاظ افراد و امکانات ضعیف هستند؛ اما روحیهای عالی دارند. در این جنگ، قلب سپاه ایران مرکز فرماندهی و درواقع ﻧﻘﻄﮥ ثقل سپاه به شمار میرفت. یزیدبنحمار و دستهای از بنیشیبان با کمینکردن، به حملهای غافلگیرانه از پشت قلب سپاه ایران اقدام کردند (حبارالمولیبک، بیتا: 33؛ ابنمسکویه، 1369: 1/ 215). درحالیکه جناح راست ایران فرمانده خود، یعنی هامرز شوشتری را در نبرد تنبهتن در مقابل بردبنحارثه از دست داده بود (ابنمسکویه، 1376: 2/216؛ ابناثیر، 1371: 5/202؛ ابنبلخی، 1374: 255)، جناح چپ ﻗﺒﻴﻠﮥ بکر به فرماندهی حنظله به آن حملهور شد. همزمان نیز جناج راست ﻗﺒﻴﻠﮥ بکر به فرماندهی یزیدبنمسهر به جناح چپ سپاه ایران به فرماندهی گلابزین حمله کرد (طبری، 1375: 2/762). فرار ایادیان ضرﺑﮥ نهایی را به ارتش ایران وارد کرد (علی، 1422: 5/295). طبق گزارش تاریخنگاران، با فرار آنها پارسیان راه فرار در پیش گرفتند و اعراب بدون چشمداشت به غنائم، آنها را تا ادم دنبال کردند و به قتل رساندند (یاقوت حموی، 1380: 1/156).
نتیجه
از عوامل مؤثر در پیروزی هر ارتشی، داشتن فرماندهی کارآمد است. در جنگ ذوقار دلمشغولی پادشاه ایران به سلسله جنگهایی در غرب ازیکسو و داشتن نگاهی حقیرانه به دستهای کوچک از اعراب بادیهنشین ازسویدیگر، به ارسال سپاهی منجر شد که جز بدﻧﮥ اصلی ارتش ایران محسوب نمیشد. علاوهبرآن، خسروپرویز ترکیب مناسبی برای این نبرد انتخاب نکرده بود. مزدوران عرب حاضر در سپاه ایران بهعلت قرابت نژادی با سپاه مقابل، وفاداری کمرنگی داشتند؛ بهگونهایکه در مراحل مختلف جنگ، با خیانت آنها، انسجام سپاه ایران از هم فرومیپاشید. در مقابلِ فرماندهی ضعیف سپاه ایران که استراتژی مناسبی در برابر اعراب اتخاذ نکرده بود باید از فرماندهی قوی حنظله بر سپاه عرب یاد کرد که در مراحل مختلف، با اتخاذ تاکتیکهای مناسب و بهموقع، درصدد شکست روحی ایرانیان بود. قرارگرفتن در موضعی که باعث شد اعراب بر منابع آب تسلط پیدا کنند، تشنگی سپاه ساسانیان در گرمای تابستان را به همراه داشت.
تنها ارتشهای قدرتمند به قلب سپاه که مقر فرماندهی و بهطور معمول مرکز ثقل سپاه است، حمله میکنند. ارتشی ضعیف، مثل اعراب حاضر در ذوقار، تنها درصورتی قادر است به این عمل اقدام کند که سایر فاکتورهای لازم را مثل روﺣﻴﮥ قوی داشته باشد. تشویق مردان توسط زنان عرب، علاوهبر در بنبست قرارگرفتن فرمانده سپاه عرب، یعنی حنظله، که چارهای جز ماندن و جنگیدن نداشت، به افزایش توان روحی اعراب کمک کرد. شکست ایران در ذوقار ﻧﺘﻴﺠﮥ استراتژی بود که اعراب در جنگی نابرابر، با تخریب روﺣﻴﮥ سپاه ایران بهطور هماهنگ پیاده کردند.
https://jhr.ui.ac.ir/article_21698.html
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر