دریچه زرد. اسماعیل وفا یغمائی

دریچه زرد. اسماعیل وفا یغمائی

افتاب خواهد دمید

افتاب خواهد دمید

مردم. ایران و طبیعت ایران در خطرند

. فراموش نکنیم کورش نماد آغاز تاریخ واقعی ایران در مقابل تاریخ جعلی آخوند و مذهب ساخته است. کورش نماد هویت واقعی ایرانی در دور دست تاریخ است. گرامی اش داریم.بیاد داشته باشیم و هرگز فراموش نکنیم :در شرایط بسیار خطیر کنونی در گام نخست و در حکومت ملایان و مذهب مجموع جامعه انسانی ایران،تمامیت ارضی ایران،و طبیعت ایران در سراسر ایران در تهاجم و نکبت حکومت آخوندها در خطر است. اختلافات را به کناری بگذاریم، نیروهایمان را در نخستین گام در راستای نجات این سه مجموعه هم جهت کنیم و به خطر اصلی بیندیشیم .

این است جهان ما در این لحظه

این است جهان ما در این لحظه
روی تابلو کلیک کنید

کرونا وزمین ما

کرونا وزمین ما
روی تصویر کلیک منید

در گذرگاه تاریخ ایران. اسماعیل وفا یغمائی

در گذرگاه تاریخ ایران. اسماعیل وفا یغمائی
تاریخ دوران باستانی ایران

۱۴۰۱ فروردین ۲, سه‌شنبه

نوروزی دیگر نوروزدو هزار و پانصد هشتاد و یک خجسته باد اسماعیل وفا یغمائی

 

 
نوروزی دیگر
نوروزدو هزار و پانصد هشتاد و یک خجسته باد
اسماعیل وفا یغمائی
بامداد شد بانگ زد خروس
از سرای شه برزدند کوس
چرخ شست نک روی آبنوس
موبدا تو هم خیز و روی شو
خوان اشم وهو،گو یتا اهو
گو یتا اهو،خوان اشم وهو...
شب عید است وپایان یکسال دیگر. با قرن چهاردهم تحمیل شده سمبل چهارده قرن خرافه و خفت و تحمیل و سمبل بر آوردن مشتی عمامه بر سر و خرافه پرداز اجنبی و ائین پلیدشان که خون ملتی و ملتها را در شیشه کرده است، و با سال دو هزار پانصد
و هشتاد که مال خودمانست و سمبل صادر شدن شناسنامه تاریحی ایران توسط کورش بزرگ است  اهوراحافظی میکنیم وچون میدانیم مهمانی است که نمیتواند برگردد! الکی تعارف می کنیم و میگوئیم

- مفتخرمان کردید. بازهم تشریف بیاورید! منزل خودتان است.

جانا زرفتن تو دانی چه ماند بر دل

- از کاروان چه ماند جز آتشی به منزل.

با وجود حکومت آخوندها و نکبت چهل و سه ساله باید گفت

از کاروان چه ماند جز پشکلی به منزل

البته اگر کسی از مهمان دلخور باشد می تواند در دل، جای آتشی را با پشکلی عوض کند که از کاروان هم آتش بجا می ماند و هم پشکل شتران..

و به سال دو هزار و پانصد و هشتاد و یک خورشیدی ایرانی شاهنشاهی سلام عرض میکنیم. و اضافه میکنیم

خوش آمدید. صفا آوردید.بفرمائید. باز هم منزل خودتان است.

خوش آمدی که خوش آمد مرا ز آمدنت.

پنجاه و چهار سال قبل در زورخانه خواجه خزر یزد به شوخی وقتی کسی در اولین روز سال نو وارد زورخانه میشد

میگفتیم:

خوش آمدی که خوش آمد مرا ز آمدنت

هزار میل و کباده فدای هر قدمت

یاد یاران جوانمرد آن دوران که بیشترشان کاسب و کارگر ومعلم بودند سبز باد.

 موقع تبریک گفتن نمیدانستیم که معلوم نیست کی صاحبخانه است و کی مهمان؟! ما یا او؟آیا زمان بی پایان و یا من و شمای فنا پذیر!؟

چه ما بخواهیم و نخواهیم زمان میگذرد زمان بسیط بی پایان که نه سر دارد و نه ته، چیزی است مثل خدا، یا زروان که همان زمان بی پایان است و مکتب زروانیسم بر آن متکی است. ما انسانها، البته همه نه!! علیرغم هارت و پورتمان! وکبر و غرور خنده دار مان و بی نهایت طلبی هایمان خیلی کوچکیم و گذرا ، من که به این ایمان آورده ام و احساس میکنم هیچ هیچم . ما آدمهای کوچک فسقلی ! در پهنه زروان بی پایان ،برای اینکه سر گیجه نگیریم و رشته کار از دستمان در نرود و دیوانه نشویم، آمده ایم و در این چند روزه هستی زمان را نامگذاری اش کرده ایم که امروز مثلا یکشنبه است و فردا دوشنبه و امسال سال 1400 بود و سال بعدی 1401 است  . سالها قبل رفیق شاعری در بحثی جالب یقه یکی را گرفته بود که:

از کجا که امروز واقعا یکشنبه باشد و دوشنبه نباشد . اصلا کی می تواند ثابت کند که روز اول هستی چند شنبه بوده؟ و واقعا همه در جوابش در ماندند ولی در هر حال و با تمام این مباحث بقول برادر دانشمندمان روانشاد بزرگ انگلس( نقل بمعنا) در کتاب شریفه و مستطاب «دیالکتیک طبیعت» یکسال را از دست دادیم تا بتوانیم یکسال زندگی کنیم که برای هر لحظه زندگی باید یک لحظه مرد و طول زندگی هر انسان به اندازه طول مرگ او در زمان است تا وقت وقتش برسد و ببینیم چه خواهد شد و مردگان از قید زمان راحتند و همه در عرض هم و به همین علت خیام بزرگ که ریاضیدان و زمانشناس بوده می فرماید

فردا چو از این دیر کهن در گذریم

با هفتهزار سالگان در گذریم

یعنی به نظر من خیام می خواهد بگوید تا نفس آخر را کشیدیم هم عرض میشویم با کسی که هفتهزار سال قبل فوت کرده و من با اتکا به همین شعر خیام آرزو دارم منجمله پدر و مادری را که بیست سال درد دوری مرا تحمل کردند پس ازآنکه بقول دکتر ساعدی اندکی فوت فرمودم و جراحات ناشی ازاردنگی ها و پس کله ای ها و ضرب وشتم نکیر و منکر و عوارض نیمسوز که از الطاف الهی و بشارت پیامبر بر حق اوست بر طرف شد، هم عرض خود بیابم و عذر تقصیر بخواهم وبا توجه به حوادث ایام عمر خود آن شعر معروف را در حالیکه با انگشت اشاره بخودم اشاره میکنم برای هردو بخوانم که:

به علی گفت مادرش روزی....

بگذرم و بروم سر اصل مطلب.

سال نو را خدمت تمام دوستان تبریک میگویم.من سالهاست اسلام را به کناری گذاشته ام چون با دین و مذهب و اعتقاد نباید شوخی کرد ولی مسلمین را مثل سایر انسانها چون انسانند و نه بخاطر مسلمانی دوست دارم البته حساب مسلمینی که میخواهند حکومت مذهبی راه بیاندازند جداست! با مسلمین مقلد حافظ بجای مقلب القلوب، ساقی را صدا میزنم که:

ساقیا آمدن عید مبارک بادت

و : ساقیا لب را شراب آلوده کن-

بوسه ای ده و زغمم اسوده کن ..

تا بعد ببینیم اوضاع به چه سمتی پیش میرود!

در سال نو، با اهورا پرستان سرود آتش میخوانم و با کفار و مرتدین و اته ها و کمونیستهای بی دین و با دین! و ناسیونالیستهای غیر شوونیستی که بیش از حقوق خود به حقوق ملیتهای ایرانی از جمله ملیت کور و کچل فارس اعتقاد دارند زمزمه نوروزی سرخ ارتداد سر میکنم و می گویم عید همه مبارکباد.

باید به همه تبریک گفت.به همه ی آحاد گوناگون فکری و ملیتی و مرامی الا آخوندهای حرام لقمه حکومتی که نوروز را سالهاست پای بند دیروز، آنهم دیروز آخوندی کرده اند. نوروز را باید به همه تبریک گفت به دلایل متقن ونه از سر سازشکاری و خوشخیالی.

معلم بزرگواری داشتیم که معتقد بود مرحوم عرفی شیرازی سازشکار بوده زیرا سروده است:

چنان با نیک و بد سر کن که بعد از مردنت عرفی

مسلمانت به زمزم شوید و هندو بسوزاند

در دنیائی که در هندوستان بر سر یک مسجد، که سابقا معبد هندوها بوده و بعد مسلمانها مسجدش کرده اند و در دور تسلسل حملات هندوها و مسلمانان تا حالا دو سه هزار هندو و مسلمان مادر مرده گرسنه کون برهنه بخاطر یک مشت خشت و خاک کشته شده اند نمیشود چندان با نیک و بد دو طرف سر کرد.

این حرف او راست بود و راست است اما در رابطه با نوروز ماجرا دیگر است. در مملکتی مثل ایران با این طول و عرض و تاریخ و با این رنگارنگی ملیتها و مذاهب و سنتها ماجرا دیگر است.

در مملکتی که در تکه اول تاریخ خود اهورا پرست بوده است و فارغ از ظلم و ستم سلاطین، یکی از دو امپراطوری بزرگ جهان و پرورنده دو پیامبر، زرتشت و مانی و یک مصلح، مزدک، و بسا چهره های دیگر،و همین نوروز هم بازمانده این دوران است صبح نوروز باید به سلام آتش و اهورا رفت! و سرود اشم وهو   اثر  استاد پور داوودساخته غلامحسین مین باشیان موسیقیدان و از نخستین رهبران ارکستر سمفونیک تهران، که نخستین بار یک قطعه موسیقی بر روی سرود مزدیسنا نوشت که نت موسیقی آن برای خواننده سولو و پیانو در کتاب خرده اوستای پور داوود مندرج است.  را خواند

 

بامداد شد، بانگ زد خروس   /    از سرای شه، بر زدند کوس
چرخ شست نَک، روی آبنوس   /     موبدا  تو هم،  خیز و روی شو
خوان «اَشِمْ وُهو»، گو «یَتا اَهو»
گو «یَتا اَهو»، خوان «اَشِمْ وُهو»
خیز موبدا آتشی فروز    /    پرده‌ی سیه، ز این زبانه سوز
کیش باستان، زنده‌دان هنوز   /     ز ایزدی فروغ،  بَرمتاب رو
خوان «اَشِمْ وُهو»، گو «یَتا اَهو»
گو «یَتا اَهو»، خوان «اَشِمْ وُهو»
از سر آمده، دور روزگار   /     دین فرهی، مانده یادگار
نامه‌ی کُهن، ز آن خود شمار   /     گفته‌ی نیا، اندر آن بجو
خوان «اَشِمْ وُهو»، گو «یَتا اَهو»
گو «یَتا اَهو»، خوان «اَشِمْ وُهو»
تا ‌جهان ‌زِ مهر، ‌شاد‌ و‌ خرم ‌است   /     تا نگار را، زلف درهم است
تا زِ ژاله بر، لاله شبنم است   /     راه کج مرو، سوی چه مپو
خوان «اَشِمْ وُهو»، گو «یَتا اَهو»
گو «یَتا اَهو»، خوان «اَشِمْ وُهو»
راست بایدت بود و مرد کار    /    پهلوان منش، روز کارزار
در ستیزه با دیو نابکار   /     چون نیای خود، پاک و نیک‌خو
خوان «اَشِمْ وُهو»، گو «یَتا اَهو»
گو «یَتا اَهو»، خوان «اَشِمْ وُهو»
خواهی ار خوشی، رنجه‌دار تن   /     کوش و سرنگون، ساز اهرمن
تا ز بندِ وی، وا رهد وطن   /     وانگهی پی نام و آبرو
خوان «اَشِمْ وُهو»، گو «یَتا اَهو»
گو «یَتا اَهو»، خوان «اَشِمْ وُهو»
ار بدل تو را، مهر اندر است   /     ار زِ تازیان، در بر اخگر است
ار زِ بوم خود، شور در سر است   /     نوش ساغری زاین کهن سبو
خوان «اَشِمْ وُهو»، گو «یَتا اَهو»
گو «یَتا اَهو»، خوان «اَشِمْ وُهو»
رومتاب  از این، گنج  شایگان   /     سر مپیچ از این، پند باستان
راستی شنو، راستی بخوان   /     راستی بجو، راستی بگو
خوان «اَشِمْ وُهو»، گو «یَتا اَهو»
گو «یَتا اَهو»، خوان «اَشِمْ وُهو

 

ودر مملکتی که علیه کثافت کاری ملایان قدیم و جدید و و باریش و بی ریش مرتجع حقه باز، وافتضاحات و جنایت اسلام سیاسی حکومتی، چه سنی و چه شیعه اش، از سوی دیگر اسلام مربوط به مردم مظلوم و معتقد، چه شیعه و چه سنی اش تبدیل به فرهنگ و هوای زندگی معنوی توده ها شده و علیرغم اینکه بابک خرمدین قهرمان مبارزه بیست و پنجساله مسلحانه سرنگونی طلبانه استقلال جویانه با مامون و معتصم بود ولی مزار امام رضای مظلوم و مسموم، که ولیعهد و داماد مامون بود و او را خلیفه الله می نامید بنا بر اعلام یونسکو همین امروز هم بزرگترین و شلوغترین مرکز زیارتی جهان است و سازمان مجاهدین ضد آخوندش اسم دومین عملیات بزرگ خود علیه آخوندها را نه عملیات بابک خرمدین که عملیات آفتاب خراسان می گذارد، و در جنبش سبزش مخالفان فریاد میزنند « یا حسین / میر حسین» و چماقداران نعره میکشند« یا علی/سید علی» و اسم شاه سابقش محمد رضا ، و اسم پدرش رضا و اسم شاه در تبعید کنونی اش هم رضاست یعنی هر سه همنام آفتاب خراسانند! در این مملکت! باید توجه کنیم که بجز اینکه گذشته از بزرگان ، در رابطه با ما کوچکها ، همان اول تولد اسلام عزیز از بالا در گوشمان اذان می گوید و از پائین همه ما را سنت میکنند و بقول یزدیها بر سر نفسمان  یا بقولی سنبل میرزای پسران  عمامه میپیچند ومندیل میبندد تا یادمان بماند کار دست کیست!!  و اسلام عزیز بقول عبید زاکانی آئین محترمی است که چون وارد شوی سنبل میرزایت را می برند و چون حارج شوی شیخ فرمان میدهد سرت را ببرندو این دین با همه چیز بصورت فرهنگی و سنتی و تابوئی آمیخته است و به همین دلیل متقن باید:

صبح عید با شیعه و سنی و مذهبی این ملت عید مبارکی کرد   و صورتشان را بوسید و اسعدالله ایامکم گفت و  اما یادمان باشد که:

از انجا که در روی دیگر سکه، یک اسلامی وجود دارد که سرش در دست ارتجاع تاریخی مذهبی و تنه و دمبش میان مردم است و این مذهب، در کار ریش تا جیش واز ذکر یعنی دعا، تا ذکر بر وزن خطر، یعنی آلت تناسلی ما دخالت میکند و از قبل از تولد تا بعد از مرگ ما را با هزاران دخالت از صبح تا شب زیر نظر دارد و بقول عبید زاکانی بزرگ(نقل به مضمون) هر دو روز یکبار دست در شلوار زن و مرد مومن ومومنه میکند تا ببیند موی زهار یعنی فلانجای اشخاص از یک دانه جو بلندتر شده یا نه، تا دستور نوره کشی را صادر کند وتا نماز درست باشد! باید حتما صبح عید به در خانه حافظ و سعدی و خیام و فروغ و شاملو و نیما ودر غربت فعلی به در خانه هادی خرسندی و مزار اسماعیل خوئی و خانه نعمت آزرم ومینا اسدی وشهر نوش پارسی پور   و ... رفت و با آنها پیمانه ای صبوحی زد و ماچهای صدا دار غیر شرعی نمود تا روی آن مذهب مزاحم زیاد نشود که اگر به او رو بدهیم هم ملت را می برد جبهه به کشتن میدهد . هم دختر نه ساله مان را صیغه میکند هم دستمان را میبرد و هم بقول روانشاد بازرگان زنمان را بر ما حرام میکند وکلید اتاق خواب ما را در جیب لباده مبارک گذاشته و کرررکرررکر و هررر و هرر و هر به ریش زن و مرد ما میخندد ، شاد از اینکه ماتحت مقدس ملوکانه مبارک را بر کرسی رسول اکرم نهاده است.

در این مملکت باید صبح عید با ترکها ترکی بخوانیم با کردها کردی و با لرها لری برقصیم با بلوچها و گیلک و مازندری و عرب و ترکمن همصدا شویم و دهل و غژک و سرنا و کمانچه بزنیم و به بارگاه مقدسین و مقدسات مسیحی و کلیمی و زرتشتی و بابی و بهائی و شیخی و صوفی و درویش و اسماعیلی و شیطان پرست ایران برویم و صورت همه را ببوسیم و بگوئیم مخلص شمائیم و عیدتان مبارک. این مملکت ماست. قرنهاست این چنین بوده . با همین تنوع و رنگارنگی و بدی و خوبی و سایه روشنها ی رنگین و عطر آلود و الان با همین سایه روشنها و رنگارنگی هایش اسیر یک مشت ملای حکومتی و یاران ملاست و هم در جنگ با ملاست. صبح نوروز همه کنار هم بایستیم. همه زمزمه های یکدیگر را بخوانیم. همه شربت و شراب و نقل و نبات یکدیگر را بخوریم و همه به هم نیرو بدهیم و بعد به جلو نگاه کنیم. سال دو هزار و پانصد و هشتاد و یک ایرانی و سال هزار و چهارصد و یک اسلامی   و جلادان بوم بر حضور دارند باید اگر هنوز اهل مبارزه و میهن و مردمیم و به خیل آنهائی که صرفا در شخص شخیص خودشان خلاصه نشده اند نپیوسته ایم و بیرون از خودمان ادامه داریم، باید با آنهاو بخاطر ازادی ایران عزیز مبارزه کنیم . پس ای خواننده عزیز بوسه ی کاتب این سطور را بده! و ماچ را بستان! و این شراب بنده! که از سبوی مولانا حافظ کش رفته ام و تو نیز شربت خود را که از مشک سقای محله بیادگار داری مرحمت فرمای و بیا تا در آغاز سال با هم همصدا شویم که  الاا یا ایها الساقی و الخ.

نوروزتان فرخنده باد.

بیست و نه اسفند دو هزار وپانزده ده میلادی

باز نویس بیست و نه اسفند هزار و چهارصد تحمیلی

و این چند رباعی هم نثار شما.

برخیز دلا که خاله نوروز رسید

چون لاله حجاب و برقع خویش درید

در هر گذری روسری خویش به دست

از پای فقیه شورت و شلوار کشید

(1)

«از باد صبا دامن گل چاك شده»

ملا گويد حساب دين پاك شده

تا دامن گل را بنمايند رفو

آژير كميته چي بر افلاك شده

(2)

نوروز شد و باعث بد نامي گل

گرد د عدم حجاب اسلامي گل

گل بر سر خود اگر كه چادر فكند

آسيد علي شود همي حامي گل

(3)

عيد آمد و نوروز شد و فصل بهار

زد بوسه به لبهاي گل سرخ هزار

مانند فقيه بي پدر بوته خار

از شدت خشم ميكند داد و هوار

(4)

در صحن سراي شيخ، خواهر سنبل!

مي گفت : تامل اي برادر بلبل!

لب را مگشا مخوان حديثي از عشق

كز خانه برون نرفته اين شيخك خل

(5)

در گشت بسيج بلبلي را ديدم

وين قصه ى بولعجب از او بشنيد م

ميگفت كه شلاق زدندم چون شب

بي صيغه كنار غنچه اي خوابيدم

(6)

نوروز شد و خدا كمي انسان شد

در باد بهار شاخ گل جنبان شد

اي همسفران وقت طرب دريابيد

كاين فرصت مختصر نه جاويدان شد

(7)

عيد است و تمام بوسه و ماچ كنند

غم را به اميد، مات و« مز آچ ‏» كنند!! *

زيرا رسد از راه، بهارى، كاين خلق

چون خربزه شيخ شهر را قاچ كنند

(

هر نقش كز اميد به دل، شد پنهان

در طول هزارفصل تاريك خزان

جز آتش اميد به پيروزى خلق

كاندر دل من هنوز باشد سوزان

(9)

با هستي ات اي ملت ايران محشور

« سر سبزي» و « سور» و« سرفرازي» و «سرور»

« سالاري » و« سر بلندي» و « سروري » ات

سه سين دگر زهفت را سازد جور!

(10)

« سفليس‌» و« سياه زخم» و «سل» با « سرطان»

« سوزاك» و «سياه سرفه»، « سيدا»ي دمان

بر سفره ي هفت سين ملايان باد

از روز ازل تا به ابد جاويدان

(11)

اي خلق بزرگ عيد تو فرخنده

بخت تو چو ماه نيمه شب تابنده

در پهنه‌ي رزم با فقيهان پليد

سرسخت بمان و سركش و يكد نده

* مز آچ وارونه اصطلاح آچمز در شطرنج

 

۱ نظر:

مسعودعالمزاده پاريس گفت...

۲ فروردین۲۵۸۱ ايرانى ۲۲ مارس ۲۰۲۲ مسعود عالمزاده پاريس

با تبریک سال نو به همه هم میهنان و استاد یغمایی.
این جریان واجبی کشیدن به مغز عجب سوژه بکری بود. محشری یه.

بدبختی رو نیگا : امسال رمضون افتاده به ۱۴ فروردین. هنوز نحسی سیزده در نشده، می افتی تو نکبت رمضون. گند بزنن به این دین نکبت نجاست.