دریچه زرد. اسماعیل وفا یغمائی

دریچه زرد. اسماعیل وفا یغمائی

افتاب خواهد دمید

افتاب خواهد دمید

مردم. ایران و طبیعت ایران در خطرند

. فراموش نکنیم کورش نماد آغاز تاریخ واقعی ایران در مقابل تاریخ جعلی آخوند و مذهب ساخته است. کورش نماد هویت واقعی ایرانی در دور دست تاریخ است. گرامی اش داریم.بیاد داشته باشیم و هرگز فراموش نکنیم :در شرایط بسیار خطیر کنونی در گام نخست و در حکومت ملایان و مذهب مجموع جامعه انسانی ایران،تمامیت ارضی ایران،و طبیعت ایران در سراسر ایران در تهاجم و نکبت حکومت آخوندها در خطر است. اختلافات را به کناری بگذاریم، نیروهایمان را در نخستین گام در راستای نجات این سه مجموعه هم جهت کنیم و به خطر اصلی بیندیشیم .

این است جهان ما در این لحظه

این است جهان ما در این لحظه
روی تابلو کلیک کنید

کرونا وزمین ما

کرونا وزمین ما
روی تصویر کلیک منید

در گذرگاه تاریخ ایران. اسماعیل وفا یغمائی

در گذرگاه تاریخ ایران. اسماعیل وفا یغمائی
تاریخ دوران باستانی ایران

۱۴۰۱ شهریور ۳, پنجشنبه

گرایش به عصر پهلوی، چرا؟ پنج بخش... حمید آصفی

 


گرایش به عصر پهلوی، چرا؟ (بخش اول) حمید آصفی

پروتکل ارتباطی و گفتمانی با نسل جدید چیست؟

اکثر گروه‌های سیاسی، مبارزه با استبداد را در اولویت کار خود قرار داده‌اند. براین اساس فکر می‌کنند که مخالفت مردم نیز با این رژيم مطلقه فقاهتی از زاویه مخالفت با استبداد برمی‌خیزد برای همين مردم خواهان عبور از این نظام می‌باشند

لذا همواره در بیانیه‌ها و مقالات خود این وجوه مبارزه يعني مبارزه با استبداد را برای مردم پر رنگ می‌کنند و از معایب نظام مطلقه داد سخن می‌گویند و همواره از این می‌نالند که چرا مردم  نسبت به این  جریانات بی‌تفاوت هستند؟

اگر  بخواهیم به این پرسش به ‌صورت اجمالی پاسخ دهیم باید بگوییم که در شروع

عصر پهلوی وقتی نوسازی اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی صورت گرفت دو  گروه با آن نوسازي به  مخالفت  بر خواست

یکی از آن‌ گروها  اعلام مي كرد که ساخت قدرت مطلقه متضاد با روح مشروطیت است.دیگر با محتوای تحولات فرهنگی اجتماعی مخالفت ميكرد چراکه آن را با معيارها و ارزش های فرهنگ خود هماهنگ نمیديد.

گروهای هم كه در جریان انقلاب فعال بودند از انقلاب دو هدف يا دو برداشت متفاوت داشته اند. یکی از آن‌ جريانات رفع موانع مشارکت و رقابت سیاسی را در انقلاب دنبال می‌کرد یعنی مخالف با ساخت قدرت مطلقه بودند و دیگری هدف خود را مخالفت با محتوای اصلاحات فرهنگی و اجتماعی می‌دانست که بعد از انقلاب هدف دوم اولویت پیدا کرد (بشیریه)

ولی پرواضح است که خواست‌های این نسل با خواست‌های نسل گذشت متفاوت است و شاید با کمی تسامحِ بتوانیم بگویم خواست‌های این نسل تا حدودی به خواست‌های رادیکال جوانان آمریکا در جنبش ۱۹۶۸ قرابت دارد که سیاست با سکس و موسیقی همراه با رقص. … (راک‌اند رول)… تصویر چهره خوش‌سیمایی چه گورا هم سمبول انقلابی شهید است و هم سمبول سکس… پیوند خورده است.

انگار در خیال نسل جدید ایران روح لاله‌زار در حال گشت گذار است و در قرن بیست یکم دو بار در کالبد نسل جدید حلول کرده است یعنی نسلی که موسیقی، رقص،آزادی رابطه اجتماعی … را خواهان است خواست‌های که نسل گذشت به بهانه غرب‌زدگی یا غیر اسلامی همگی آن‌ها را ترد کرده بودند.

براین اساس است که این نسل جديد خواهان عبور از نظام مطلقه فقاهتی می‌باشند چراکه این نظام را مانع برآورده شدن آن خواست‌ها می‌دانند نه استبداد را چراکه اگر همین حکومت این آزادی‌ها را در حوزه اجتماعی و فرهنگی و سبک متفاوت زندگی را برای آن‌ها برآورده کند آن‌ها با این نظام مشکلی چندانی نخواهند داشت یعنی نوع نظام (پادشاهی، جمهوری) برای آن‌ها مهم نیست

این‌چنین است که نسل جدید عصر پهلوی را به عنوان ارمان خود در نظر گرفت است چراکه فکر ميكنند در نظام گذشته این خواست‌ها تا حدود زیادی برآورده شده پس شعار بازگشت به عصر پهلوی را سر می‌دهند، منظور از بازگشت، بازگشت به آزادی‌های اجتماعی می‌باشد.

لذا نسل جدید گروهای مخالف سنتی و گفتمانی که آن‌ها ارائه می‌کنند را چندان جدی نمی‌گیرند چراکه آن‌ها دوست ندارند برای این اهداف جان خودشان را از دست بدهند بلکه می‌خواهند برای رفاه و آزادی‌ها شخصی ازجمله در لباس در روابط پسر و دختر در نحوی حجاب درباز کردن کلوپ‌ها دیسکوها و… ؛ و این برای نسل انقلابی گذشت كه  می خواست به جامعه بدون طبقه توحيدی يا جامعه بی طبقه كمونيستی برسد چندان خوشایند نیست.

جریانات ملی دموکراتیک برای پیوند با این نسل چه پروتکل ارتباطی-گفتمانی میتوانند پیدا کنند؟

گرایش به عصر پهلوی، چرا؟ (بخش دوم)، حمید آصفی

 


پروتکل ارتباطی و گفتمانی با نسل جدید چیست؟

برای بررسی چند نکته را باید در نظر گرفت یکی تصویری که از دوران پهلوی ارائه می‌شود، یعنی حتی آن کسانی که سعی می‌کنند آرمانشان را بر دوران پهلوی منطبق کنند یک تصویر درستی از دوران پهلوی ندارند، ولی به دلیل اینکه یک سری از آزادی های اجتماعی و حقوق اولیه که در دوران پهلوی وجود داشت و الان از بین رفته است باعث شده است که اقشار از جوانان به یک دورانی گرایش پیدا کنند که حداقل آن ارزشها، آرمان¬ها و خواسته‌ها وجود داشت و امکان از خود کردن آنها هم بود، منتها ما باید این را هم در نظر داشته باشیم که شاید یک جایی آن ناخودآگاه و فاهمه جمعی سلطنت طلب (سلطنت طلب به مفهوم کلی آن) که مدیریت و اداره کشور را فقط در قامت فرد می‌تواند بفهمد، حالا این فرد می‌تواند کوروش باشد، می‌تواند آقا محمدخان قاجار باشد، می‌تواند فتحعلی شاه باشد، این‌ها هر کدام یک نماد هستند، یعنی کسی که با اقتدار مملکت را به اوج می‌رساند و با اقتدار مملکت را اداره می کند، و کسی که مثل شاه سلطان حسین همه چیز را به باد میدهد.

ولی رسیدن به یک نظام غیرفردگرا و مستبد احتیاج به این دارد که جامعه خیلی فرهنگی و عمیق شده باشد و آن کهن الگوهای خود را توانسته باشد بازبینی کند و یک جاهایی حتی آنها را متلاشی کرده باشد و از درون آنها یک چیزهای دیگری ساخته باشد.این اتفاق در توده مردم به دلایل مختلف رخ نمی‌دهد یکی از دلایل آن هم این است که ما چقدر کوشش کردیم که خودمان را بفهمیم، یعنی ما یک شاخصهایی داریم که این شاخص ها بسیار جدی هستند، سرانه مطالعه ما چقدر است؟ ما چقدر تألیف کتاب خوب داریم؟ ما چرا اینقدر ترجمه می‌خوانیم؟ چون ما آن اعتماد به نفس که لازم است که انسان به خودش نگاه کند را از دست دادیم، ما خودمان را از چشم انداز بیگانه می‌بینیم. ما این را در تاریخ انقلاب هم می‌بینیم، الان روایتهایی که از تاریخ می‌شود را ببینید این روایت ها هیچ کدام مبتنی بر واقع نیست، انگار ما ضرورتی نمی‌بینیم که حتی برگردیم و خودمان را نگاه کنیم، همه اینها دست به دست هم می‌دهد تا ما در وضعیت جمهوری اسلامی قرار گرفتیم.

یک سری چیزها را نمی پسندیم وقتی می‌خواهیم از این عبور کنیم نمی‌توانیم به یک نمونه ای برسیم که آن نمونه آفت های جمهوری اسلامی و آفت های دوران پهلوی را نداشته باشد و آن خیری که احتمالاً در دوره پهلوی دیده می‌شود و احتمالاً آن نکات مثبتی که اگر در جمهوری اسلامی بوده باشد دیده می‌شود همه را در خودش داشته باشد، یعنی انگار ما اینجا هم دچار یک نوع کوته بینی می‌شویم! منظورم آن نسلی است که دنبال سلطنت می‌گردد. این را هم باید در نظر بگیریم که آن کسی که دنبال سلطنت می‌گردد لزوماً پسر شاه نیست یعنی اینها یک دورانی از پیش از انقلاب مد نظرشان است که آن دوران برای آنها یک دوران طلایی است یا مثلاً یک سری رفتارها برایشان رفتارهای مقبولی است که قبل از انقلاب اتفاق افتاده است، اما اینکه آیا اینها مصمم باشند که در بازساخت یک حکومت آرمانی هم دنبال سلطنت بروند و همان را در قامت پسر شاه بازتولید کنند این هم قابل کنکاش است.

ضمن اینکه مسئله اساسی آنجا است که از یک طرف جمهوری اسلامی که سعی کرده است یک تصویر خیلی تاریک و سیاهی یکدست و غیرواقع گرایانه از دوران سلطنت ارائه دهد و از طرف دیگر هم ما تلاشی نکردیم که بتوانیم یک تصویر واقعی از آن دوران به دست دهیم. یعنی این نسل جوان به غیر از این همه هیاهویی که وجود دارد، واقعاً چند کتاب خوب داریم که بتواند یک تصویر واقعی از دوره پادشاهی به آنها دهد؟ حتی در مورد بعد از انقلاب، یعنی دوره بعد از انقلاب را هم نگاه کنید هرکسی روی خودش لحاف می‌کشد، ملیّون خطای خودشان را قبول نمی‌کنند، چپ ها خطای خودشان را قبول نمی‌کنند، ما باید همه اینها را در نظر داشته باشیم و به این بازگشت گرایی بر حسب نا آگاهی مشروعیت ندهیم.

این هم مهم است که در عین حالی که با خواسته‌ها و حتی آرمان های جوانان همدل باشیم، یعنی اینکه شما آزادی اجتماعی داشته باشید، بعد از بالای چهار دهه به جایی رسیدیم که باید دعوا کنیم که به زنها اجازه دهند به ورزشگاه بروند یا اجازه ندهند بروند، در یک سیستمی که حکومت شاه سلطان حسین از آن قاعده بیشتری داشت! شما از یک طرف در همین سیستم استبدادی خودت مجوز می‌دهید که مردم بروند وارد ورزشگاه شوند برای آن بلیط هم می‌فروشید و بعد با اسپری فلفل به صورت مردم می زنید و بعد هم هیچ کس پاسخگو نیست پس این کار را چه کسی انجام داده است؟

ادامه دارد

گرایش به عصر پهلوی، چرا؟ (بخش سوم)، حمید آصفی

 


پروتکل ارتباطی و گفتمانی با نسل جدید چیست؟

باید دو بحث را تفکیک کرد یکی اینکه همین اپوزیسیونی که تبار و قدمت تاریخی دارند، آیا اینها به این آزادی هایی که نسل جوان امروز بدنبال آن هستند، قائل هستند یا خیر؟ چون قسمتی از این اپوزیسیون چپ ملی و چپ مارکسیست استالینی، اینها واقعاً قائل نیستند! یعنی چپ مارکسیسم استالینی، چریک فدایی ها و این چپ های مذهبی مثل مجاهدین خلق …اینها اگر قدرت را بگیرند ما دور روز دیگر باید برویم و دنبال جمهوری اسلامی بگردیم!، یعنی یک بحث این است که یک قسمتی از خود اینها به این آزادیها ارزش های انسانی باور ندارند.

یک بحث دیگر که خیلی مهم تر است این است اصلاً ما بپذیریم که یک جریان ملی آزادی‌خواه و حقوق بشری این آزادی‌های اجتماعی را به عنوان آن آزادی‌های بدیهی که پذیرفته است و تلاش میکند که جامعه و نظام سیاسی به یک جایی برسد که به این آزادی‌ها دستبرد زده نشود و به رسمیت شناخته شود، منتها مسئله اساسی این است که ما چگونه میتوانیم به این آزادی ها برسیم؟

الان هیچ فرقی هم نمیکند خیلی از سیاسیون هم اینگونه بودند، شاید این اصطلاح خیلی عامیانه باشد ولی چیز بهتری پیدا نمیکیم. این نسل جوان مرتب دارد به در و دیوار میزند و راه عبور خود را پیدا نمیکند، حالا ممکن است این نسل در شرایطی قرار گیرد که دوباره در باتلاق فرو رود! اگر به اول انقلاب نگاه کنیم، حداقل یکی از چیزهایی که خیلی برجسته است عدالت به مفهوم کلی آن است؛ یعنی از بین رفتن اشرافیت، توزیع برابر، بهره مندی برابر از همه امکانات، ملی کردن ها، ملی کردن بهداشت،…نسل جوان میخواهد به یک عدالتی برسند، ولی آیا با این سرگشتکی و اغتشاش مفاهیم، و دلزدگی، که به دنبال عدالت است میتواند با این روش به آن برسد؟ آیا نسل جوانی که میخواهد به آزادی های اجتماعی و آزادی‌های فردی و آزادی هایی که شاید در ذات خودش سیاسی هم نباشد، برسد؟

یعنی همه این آزادیها را جمهوری اسلامی بدهد و اصلاً به سیاست هم کاری نداشته باشند، آیا با این آزادی ها اجتماعی میتواند به آمال یک زیست انسان مدرن برسد؟ آیا اگر حکومت ایران و هرنوع حاکمیت متصلب دیگر و حتی سکولار احیاء شود، تمام خواسته های او را برآورده خواهد کرد؟ و اگر برآورده کند، مثلاً مشروب فروشی ها و روابط دختر وپسر آزاد، آزادی حوزه خصوصی به رسمیت شناخته شود(چه توسط جمهوری اسلامی سکولارشده! یا هر حکومت سکولار دیگری)، آیا خواسته انسان مدرن همین جا متوقف میشود؟ و این نسل با این‌ ساختارهای سکولار شده تا کجا آرمان مشترک خواهند داشت؟ اتفاقاً این آرمان مشترک تا انتها نخواهد رفت چون یک جایی بحث، بحث هویت اجتماعی است بحث آزادی های فراتر از این جنس از آزادیهای است که البته بسیارمهم است، ولی چیزی که مهمتر است بحث خودگاهی و هویت انسانی وسیاست اجتماعی وبرنامه های توسعه بخش، هم است. جمهوری اسلامی در یک شرایط غیر متعارف حتی اگر مجبور شود که این آزادی‌های اجتماعی را بپذیرد، بیش از این دیگر جلو نخواهد رفت.

اما اپوزیسیون جمهوری اسلامی از طیفی که خواهان برگشت به دوره پهلوی هستند، میتوانند خواسته هایشان را شفاف اعلام کنند؟ و فراتر از آزادی سبک های زندگی بروند؟ ولی آنهایی که به جمهوریت اعتقاد دارند و به دموکراسی معتقد هستند، توانسته اند آن وضعیتی که مطلوب خودشان است را خیلی خوب شفاف کنند؟ این محور، محور خیلی مهمی است. پس مشکل و مسئله این است که ممکن است نسل جوان در آرزو با نیروهایی که خود را همسو میدانند موافق باشند ولی در روش رسیدن به این آرزوها است که به مشکل برمیخورد: به این دلیل که همین نسل جدید هم فقط برای مدت کوتاهی سرخوش از آزادهای اجتماعی و انتخاب سبک زندگی، سرخوش خواهد شد، ولی بسرعت در می یابد که این خان آخر نیست و به مباحث ژرف دیگری مجبور است ورود کند؟ آزادی‌های اجتماعی که کسب شد، از فساد و بی عدالتی و اجحاف هم ناراحت خواهد شد.اینجا دیگر فرقی نمیکند که در ذیل جمهوری اسلامی باشند یا به دوره پهلوی بازگشت شود، آیا همه اینها را به دست میآورند؟ و البته لازم به ذکر است که همین الان جنبش جوانان ایران در کنار خواست های اجتماعی با تبعیض، فقر،بیکاری، شکاف طبقاتی، اختناق سیاسی، در سطوحی دیگر، درگیر است.

اقشاری قابل توجهی از نسل جوان که دوست دارند نظام پهلوی یا حتی در همین حاکمیت خواسته های خود را بتواند بدست بیاورد، ولی فساد، بی‌عدالتی، اجحاف و از بین رفتن منابع ملی و اختناق سیاسی باشد، در همان سطح آزادی‌های اجتماعی متوقف میشود؟ یقینآ جواب منفی است زیرا انسان وقتی رها از قید و بندهای اجتماعی انتخاب سبک زندگی آزاد شود، امر سیاست دموکراتیک و اصل نظام حکمرانی متصلب را با انرژی بیشتری به زیر ضرب قرار میدهد، پس ماجراهای بزرگتر پیش روی آنها قرار خواهد گرفت.

 

 گرایش به عصر پهلوی، چرا؟ (بخش چهارم)، حمید آصفی

 


پروتکل ارتباطی و گفتمانی با نسل جدید چیست؟

 

این حکومت اگر بیفتد، مثلا در یک شرایطی مانند حمله خارجی یا یک انقلاب نیمه وسیع به نفع سلطنت صورت گیرد و پسر محمدرضا شاه پهلوی به ایران برگردد،و ایشان میتواند اکثریتی نسبی از توده عوام را بسیج کند، اما یحتمل بازی سیاست را به راحتی نخواهد برد! اما چرا؟ اینجا یک بحث هم هست و آن اینکه ما فقط توده عوام نداریم، یک عده روشنفکر فرصت طلب داریم که به دلیل اینکه به قدرت برسند، اطراف او جمع می‌شوند تا بتوانند توده را بسیج بیشتری کنند و با بسیج توده ها بتوانند یک فشاری وارد کنند و توازن قوا را به نفع سلطنت خواهند برد. اگر قرار باشد یک جنبش سیاسی با تجمیع پاره جنبش ها و سایر جنبش های اجتماعی آلترناتیو واقعی شوند، در اینصورت شانس یک جمهوری خواهی واقعی دست بالا را خواهند داشت. در این شرایط نخبگان سیاسی در یک وضعیتی دور هم جمع خواهند شد و یک قانون اساسی بنویسند، آن قانون اساسی که بیرون خواهد آمد سلطنت طلبانه نخواهد بود.

اما بحث این است که آیا پیش از نوشتن قانون اساسی انتخاباتی برگزار می‌شود یا نمی‌شود؟ اگر انتخابات برگزار شود در آن شرایط فرضی که حکومت افتاده است و وقتی حکومت بیفتد شرایط ایجاب میکند اول یک تعدادی از الیت و نخبگان را جمع شوند تا یک شورایی مثل شورای انقلاب تشکیل دهند تا کشور را سر پا نگه دارند و بعد از سرپا نگه داشتن، در مورد قانون اساسی آینده تصمیم بگیرند، حالا در آن شورای الیتی که تشکیل می‌شود، آن شورای الیت می‌تواند یک پیش‌نویسی از قانون اساسی تألیف کند همان اتفاقی که در سال ۵۷ افتاد؛ یعنی یک پیش‌نویسی توسط آدمهایی که انتخابی هم نبودند نوشته شد، قانون اساسی خوبی هم بود و ولایت فقیه هم در آن نبود، اما بعد چه اتفاقی افتاد؟ کسانی که با مجلس مؤسسان مخالف بودند و می‌گفتند یک مجلسی درست کنیم که قانون اساسی را بنویسد، مجلسی که می‌خواستند تشکیل دهند آقای خمینی از جناح حزب‌اللهی حمایت کردند و حزب الهی ها وارد مجلس شدند و از دل آن ولایت‌فقیه را درآوردند.

خطر شکلگیری یک قانون اساسی تمامیت خواه در فضای سیاسی ایران میتواند جدی باشد، چون جامعه، در جریان یک براندازی تند توده وار است و یکسری افرادی هم هستند که فرصت طلب و دنبال قدرت هستند و میگویند موج این طرفی است پس به این طرف برویم، زیرا تمامیت خواهی دارد پیروز می‌شوند مگر ما چقدر عمر داریم!، طرف ۵۰ سال سن دارد با خود میگوید من نهایتاً ۲۰ سال دیگر زنده باشم پس اینها را دنبال کنیم که وزیر یا وکیل شویم چون فردا پس فردا می‌میریم. در مجموع چه نسل جوان و چه مردمی که هنوز دوران نوستالژیک محمد رضاشاه را دارند،اگر موج قوی رسانه ای هم از آن حمایت کند جریانات دیگر را جا می‌گذارند.

اما ترسیدن به آن شرایط الزاماتی لازم است زیرا سلطنت فعلاً در بین نخبگان سیاسی و طبقه تحصیلکرده آنقدر جایگاه ندارند، چون ایدئولوژی آن را هم ندارند یعنی مثلاً نمی‌توانند سلطنت و نظام سلطنت را درست ایدئولوژیزه کنند و یا باید برگردند و بگویند جامعه ایران یک جامعه نفهمی است و به کسی احتیاج دارد که آن را هدایت کند! خوشبینانه ترین و مؤدبانه‌ترین حالتش این است که بگویند یک نفر باید باشد که این دوران گذار را طی کند یعنی دوران گذاری که بعد از این ویرانی یک سازندگی ایجاد شود، بعد از سازندگی اعلیحضرت دموکراسی را به طور قطره‌چکانی و مقطعی ایجاد کند، یا اصلاً بگویند ما به دموکراسی احتیاج نداریم چون الان خیلیها میگویند پادشاه که بود همه چیز سرجای خود قرار داشت و همه چیز درست می‌چرخید. اصلاً خود دموکراسی و آن تجربه مشروطه هم است، تجربه مشروطه به رضاشاه میرسد، تجربه مصدق به محمدرضاشاه میرسد، درست است که تحریف تاریخی است ولی این تحریف تاریخی یک دستاوردی و یک چفت و بستی هم در خود دارد یعنی فقط این جریانات نیستند که تاریخ را به نفع خودشان تحریف میکنند آنها هم این کار را انجام میدهند.
این‌ها موفق نمی‌شوند به راحتی از پادشاهی ایدئولوژی سازی کنند.

دین حکومتی، ناسیونالیسم حکومتی

همانگونه تلفیق دین با حکومت سبب دین گریزی شدیدی در جامعه شد، ملی گرایی بزرگترین ضربه را در دوران محمد رضا شاه خورد، چرا؟ چون ناسیونالیسم ایدئولوژی حکومت شد، ممکن بود از دل ملی گرایی نوعی از سلطنت به وجود بیاید، نوعی از سلطنت که مشروط و به مثابه یک نماد باشد، یا جمهوریت در بیاید، ولی در ایران آن اتفاق رخ نداد و ناسیونالیسم دولتی شد و ضربه خورد، چون ما اصلاً سلطنت کهن نداریم، اگر قرار باشد سلطنت پهلوی ها نمادین باشد مگر اینها چند سال قدمت دارند؟ بابابزرگ شاهزاده رضا پهلوی یک انسان عادی بود که در حوادث طوفانی بعد از انقلاب مشروطه جنم درونی اش شکوفا و بعداً شاه شد یعنی نمیشود اعاد کرد که دودمان پهلوی یک سلسله نژادی شاهی بوده که نماد سلطنت در ایران شدند.

ادامه دارد

گرایش به عصر پهلوی، چرا؟ (بخش پنجم و پایانی)، حمید آصفی

 


پروتکل ارتباطی و گفتمانی با نسل جدید چیست؟

ناسیونالیسم دولتی، پوک کردن ناسیونالیسم!

ناسیونالیسم وقتی وارد حکومت میشود ضعیف می‌گردد. ملی گرایی در دوره شاه دستکم از دوران مصدق به بعد، و حتی پیش از مصدق یعنی زمانی که ایران در اشغال متفقین است، ما عملاً ایرانی نداریم، شمال را روسها تا دماوند در دست گرفتند، از جنوب هم تا کرج را انگلیس اشغال کردند؛ یعنی ایران آنجایی که تحت سیطره پادشاه بود فقط محدود به تهران و اطراف خودش بود، تمام مملکت دست قوای بیگانه است به همین دلیل است که وقتی پادشاه میخواهد تاجگذاری کند مردم آن‌قدر خوشحال می‌شوند که ماشین او را سر دست می‌گیرند و بلند می‌کنند. اینجا پادشاه نماد ملیت و مملکت است منتها پادشاه نمی‌تواند حتی کریم سنجابی میگوید شاه من را خواست و گفت از کرمانشاه کاندید شو که سنجابی میگوید من به آنجا رفتم ولی نماینده روسها من را بازداشت و بیرون کرد.

این‌ها همه دور پادشاه جمع می‌شوند چون پادشاه بود که در آن وضعیت سیاسی که ما هیچ نیرویی نداشتیم داشت به مملکت معنا می‌بخشید، ولی این وضعیت حداقل تا سال ۱۳۲۵_۱۳۲۴ که قوای بیگانه از ایران خارج می‌شوند و دوباره ایران، ایران می‌شود استمرار دارد. از سال ۱۳۲۷ بحث عوض می‌شود، یعنی شاه دیگر نمی‌خواهد شاه مشروط و نماد باشد و میخواهد همه کاره و همه تصمیمات زیر نظر او باشد و شروع به قبضه کردن قدرت میکند، این تا دوران مصدق هم وجود داشت. یعنی تا دوران مصدق شاه یک محبوبیتی دارد و هنوز نماد ایران است ولی بعد از دوران مصدق که با کودتا به زیر کشیده می‌شود، شرایط به گونه ای دیگر می‌شود.

با توده عوام کاری نداریم، ولی حداقل درطبقه تحصیلکرده، یک قسمتی از آنها تحت تأثیر گفتمان چپ هستند و یک قسمتی هم که ملی گرا هستند، اینها هرکدام از یک چشم‌اندازی با حکومت محمد رضا شاه در یک تضادی قرار میگیرند. ملی‌گراها به دلیل اینکه یک دولت ملی-دموکراتیک را ساقط کرده است، چپها هم به دلیل بحث امپریالیسم ستیزی. این وسط شاه ایدئولوژی ناسیونالیسم را انتخاب میکند؛ یعنی میخواهد با پروبال دادن به این ایدئولوژی آن ایده ایرانشهری را گسترش دهد و آن امپراتوری کهن را دوباره زنده کند، از اینجا است که ناسیونالیسم آسیب میبیند چون شما دیگر نمیتوانید بگویید که من انسان وطن پرستی هستم و اگر بخواهید بگویید من انسان وطن پرستی هستم به راحتی تحت گفتمان سلطنت طلبی قرار میگیرید. یک جریانی مثل جبهه ملی نمیتواند نسبت خود را با سلطنت مشخص کند، سلطنت هم آن‌قدر بد عمل کرده است و یک دولت ملی را ساقط کرده است، خودش باکمک عامل بیگانه، سرکوب و خونریزی تبدیل شده است.

اینجا ما کاری نداریم که این موضوعات تا چه اندازه واقعیت دارد می‌خواهم بگویم این ذهنیتی است که وجود دارد، مثل اینکه جمهوری اسلامی هم بیاید یک کار خوب هم انجام دهد! ولی اینکه بد اجرا کرده است، ولی آن موقع شما دیگر نمی‌توانید از این هم دفاع کنید مگر اینکه جمهوری اسلامی ساقط شود، ۵۰ سال بعد یک اتفاقی رخ دهد و بعد ما بنشینیم و بگوییم کاری که جمهوری اسلامی داشت انجام می‌داد درست بود!.

زمان محمد رضا شاه هم همینگونه است یعنی وقتی شاه ناسیونالیسم را به‌عنوان ایدئولوژی حکومت انتخاب میکند باعث تضعیف ملی گرایی و میهن‌پرستی می‌شود. یعنی شما همینکه بگویید من میهن پرست هستم میگویند این فرد سلطنت طلب است در صورتیکه من می‌توانم سلطنت طلب نباشم و جمهوریخواه باشم ولی میهن پرست باشم. یکی از دلایل اینکه وطن فروشان آن‌قدر قدرت پیدا میکنند و وقیح میشوند به خاطر تضادی است که با حکومت دارند، اگر حکومت ایدئولوژی ملی گرایی را از آن خودش نکرده بود این‌ها اندکی خجالت زده و شرمنده می‌شدند؛ یعنی در جریانات چپی که انترناسیونال هستند، وطن فروشی به قدرت اردوگاه سوسیالیستم، به پرستیژ تبدیل می‌شود. انترناسیونالیسم یا جهان وطنی که اینها میگویند در جهان وطنی وجود ندارد و چون در تضاد با حکومت قرار می‌گیرد قباحت اینکه وطنی وجود ندارد، از دست می‌دهد.

بحث فرهنگ ناسیونالیسم باید جدا از حکومت باشد یعنی حکومت نباید از آموزه های ناسیونالیسم یا الهامی که از ناسیونالیسم می‌گیرد در عملکرد خودش بیاورد. ناسیونالیسم فقط باید در جامعه مدنی مطرح باشد، اما در چه زمانی حکومت میتواند از ناسیونالیسم استفاده کند؟ موقعی که حکومت دموکراتیک و مردمی باشد، اگر حکومت دموکراتیک باشد مشکلی نیست، هر حکومت دموکراتیکی ملی گرا هم خواهد بود چون نماینده مردم و برآمده از دل جامعه و آرای جامعه است و اگر یک زمانی جامعه او را نپذیرد به او رأی نمی‌دهد و رأی نمی‌آورد. در حکومت شاه مسئله این است که یک حکومت مستبد که همه را سرکوب کرده است، شاه هر ایدئولوژی را انتخاب می‌کرد، فرقی نمی کرد، مورد تنفر واقع می شد.

ماخذhttps://iran-tc.com/2022/04/03/%DA%AF%D8%B1%D8%A7%DB%8C%D8%B4-%D8%A8%D9%87-%D8%B9%D8%B5%D8%B1-%D9%BE%D9%87%D9%84%D9%88%DB%8C%D8%8C-%DA%86%D8%B1%D8%A7%D8%9F-%D8%A8%D8%AE%D8%B4-%D9%BE%D9%86%D8%AC%D9%85-%D9%88-%D9%BE%D8%A7%DB%8C/

 

گرایش به عصر پهلوی، چرا؟ (بخش اول) حمید آصفی

گرایش به عصر پهلوی، چرا؟ (بخش دوم)، حمید آصفی

گرایش به عصر پهلوی، چرا؟ (بخش سوم)، حمید آصفی

گرایش به عصر پهلوی، چرا؟ (بخش چهارم)، حمید آصفی

گرایش به عصر پهلوی، چرا؟ (بخش پنجم و پایانی)، حمید آصفی

هیچ نظری موجود نیست: