دریچه زرد. اسماعیل وفا یغمائی

دریچه زرد. اسماعیل وفا یغمائی

افتاب خواهد دمید

افتاب خواهد دمید

مردم. ایران و طبیعت ایران در خطرند

. فراموش نکنیم کورش نماد آغاز تاریخ واقعی ایران در مقابل تاریخ جعلی آخوند و مذهب ساخته است. کورش نماد هویت واقعی ایرانی در دور دست تاریخ است. گرامی اش داریم.بیاد داشته باشیم و هرگز فراموش نکنیم :در شرایط بسیار خطیر کنونی در گام نخست و در حکومت ملایان و مذهب مجموع جامعه انسانی ایران،تمامیت ارضی ایران،و طبیعت ایران در سراسر ایران در تهاجم و نکبت حکومت آخوندها در خطر است. اختلافات را به کناری بگذاریم، نیروهایمان را در نخستین گام در راستای نجات این سه مجموعه هم جهت کنیم و به خطر اصلی بیندیشیم .

این است جهان ما در این لحظه

این است جهان ما در این لحظه
روی تابلو کلیک کنید

کرونا وزمین ما

کرونا وزمین ما
روی تصویر کلیک منید

در گذرگاه تاریخ ایران. اسماعیل وفا یغمائی

در گذرگاه تاریخ ایران. اسماعیل وفا یغمائی
تاریخ دوران باستانی ایران

۱۴۰۱ آبان ۱۳, جمعه

آیا خشم ما با بیان صفاتی چون بیشرف، قاتل، مزدور، کثافت و…قابل بیان نیست ؟ منیژه حبشی

 آیا خشم ما با  بیان صفاتی چون بیشرف، قاتل، مزدور، کثافت و…قابل بیان نیست ؟منیژه حبشی

در این چند هفته  که انقلاب نوین مردم ایران در جریان است، در بیان خشم مردم، فحاشی های رکیک و جنسیتی و به بیانی دیگر، پائین تنه ای سخت رواج یافته است. هرچقدر شعار این انقلاب «زن- زندگی- آزادی» و «مرد- میهن- آبادی»، زیبا و مترقی و جهانیست، فحاشی های رکیک از نظر من بسیار سخیف است.

آیا تردیدی هست که این فرهنگ لمپنیسم و ضد زن، دقیقا فرهنگ حاکمین جنایتکار ایران است؟

مادرمان ایران بپا خواسته و خواستار رفع این شر عظیم از سر میهن و هموطنان است. اما با فرهنگ لمپن های حاکم که نباید و نمی توان با آنها جنگید؟

میدانم که سخنم در فضای موجود چون نواختن سازی ناجور است اما چرا نگویم؟ مگرنه که میخواهیم از سانسور

و خودسانسوری رها شویم؟

در سایت پژواک ایران، هموطنی به تفسیر مثبت ناسزاهای رکیک پرداخته است. نوشته ای که بیشتر انگیزه نوشتن این چند خط را به من داد:

https://www.pezhvakeiran.com/maghaleh-114745.html

 

در تفسیر این الفاظ رکیک، دقیقا آلت تناسلی مرد، سمبل فاعلیت و قدرت نامیده شده است!  فحاشی هایی که در آن ها الطاف بسیاری هم به مادر و خواهر دشمن شده است که تمیزترینش اینست: «ما رو نزن با باتون! شاید باشیم باباتون!»

 

البته در میان آن ناسزاها یک شعار طنز وبسیار گویا هم بود : بسیجی جیره خور- آخرشه خوب بخور!

اما اکثر شعارها بسیار سخیف بودند.

کسانی که دستگیر شده و بعد آزاد شده اند همگی از سیل فحاشی های کثیف مزدوران ولایت می گویند. آش آنچنان شور است که حتی صدای جواد موگویی، کتاب‌نویس و مستندساز نزدیک به دفتر رهبری هم درآمده و در طی دستگیری تصادفی و کوتاه مدتش از فحاشی های رکیکِ بقول خودش «ناموسی» شاکیست:

«ناگهان ۶-۷بسیجی ریختند سرم. با لگد. بلند شدم. یکیشان داد زد:

مادر…

بلند شدم لگدی زدم به آنی که فحش ناموس می‌داد. یکی از پشت زد. خوردم زمین. لگد بود که می‌خورد تو سر و سینه‌ام. فحش ناموس می‌دادند‌. دوباره بلند شدم. خوردم زمین. ۱۰نفری می‌زدند. هلم دادند داخل یک ون.

سرم‌ کمی گیج می‌رفت. جوانی آمد: «چتونه؟ میخاید لخت بیاید بیرون؟»

گفتم «زر نزن! من هفت‌جدم چادری‌اند.»

یک نفر از پشت کوبید تو صورتم. جا نبود بلند شوم. چند دستگیر شده هم بودند.

میانسالی آمد. آب داد‌‌. گفت آرام باش ببینم چی شده. گفتم هیچی! فقط بگو چرا فحش ناموس میدید؟…

 

بیان خشم را بصورت ناسزاگویی امری قابل فهم می دانم. اما فحاشی های رکیک جنسی و جنسیتی را بیراهه ای میدانم که نمی شود چشم بر آن بست. این فرهنگ حاکم و چارواداری را باید از جامعه زدود نه اینکه رواج داد یا تایید کرد. حتی اگر کسانی بیان من وامثال مرا بیان آدم های «پاستوریزه» بنامند. خیر پیش

 

۱۳ آبان ۱۴۰۱ برابر با ۴ نوامبر ۲۰۲۲

 

 

هیچ نظری موجود نیست: