سرود تلخ اندوه
اسماعیل وفا یغمائی
به رویائی دلخوش داشته بودید
دل خوش داشته بودیم
که مسموم و پوسیده و پیر
وفرسوده و قدیمی و متعفن بود
رهاورد خرافه و دروغ و شمشیر بیگانه
رویائی که جز هذیانی رنگ شده نبود
و بارها
از هزار دروازه خون و جسد بر آمد
تا کابوس امروزبالهای تاریک خود را گشود
بالهائی که از آن زهر بر رویاهایتان
بر رویاهایمان میچکاند
***
خیزش ملّت
شکوهمندی ما
شکوهمندی یگانگی ما را به تماشا ننهاد
نشان داد که پراکنده و پوچ و هیچیم
و جنازه شاه را
در امتداد آن بهمن لجن و جهل
به موازت منبر خونین فقیهی زنده
سرود خوان بر دوش کشیدیم
تا مرگ بر ستمگر دو پاره شود
آنچنان که سودای جهل و بلاهت و نادانی
و شایسته بی دردی ما بود
***
بنگریم
شاه نیست که خواب شما را
که خواب ما را آشفته است
باهزار گزمه اش
شیخ است ریش افشان
که از هزار شکاف تفرقه
از دیوارهای دژ شما فرود آمده است
قهقهه زنان
و مرگ بر شاه گویان
تا به لطف خوان خونین گسترده
و جهانی سوداگران حهان
اجساد شما را نیز
چون اجساد ملّت ما به نیش کشد
و فردا شکارگاه گسترده خواهد شد
و به لطف تفرقه مضحک و اشمئزاز آور ما
مشیت الهی شامل حال تک تک ما خواهد شد
که درروسپیخانه سوداگران
هیچ شکافی برای نهان شدن نیست
وهیچ ناموسی جز برق سکه های طلا و سود را
به رسمیت نمیشناسد
***
بنگریم
بنگرید
بشنویم سرود دو پاره مرگ بر ستمگر
سروددو پاره خود را
سرود تلخ تفرقه خود را
سرودی که ما را
حقارت و جهل گندیده ما را
تفرقه و بیگانگی از یگانگی ما را
به تماشای سوداگران نهاد
بنگریم
شاه نیست که به صید ما آمده است
شیخ است ریش افشان
و مرگ بر شاه گویان
به صید ما
از هزار شکاف تفرقه
و سفره گسترده شده است
و گستردهتر میشود
و بر آن سرزمین و ملت ما
بنگریم
20 ژوئن 2023میلادی
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر