پایان ماه رمضان ماه آخوند و منبر و سوگ خجسته باد
اسماعیل وفا یغمائی
از حافظ بزرگ پیام و خبر رسید
ماه عزا و روزه و زوزه به سر رسید
جامی به کف بگیر و لب یار را ببوس
دور خرافه رفت و نوید سحر رسید
شد گوش مردمان کر!از بس ز شیخ شهر
هی واق واق و عرّوعر مستمر رسید
با پوزش از الاغ و سگان کاش این دو بانگ
جای دعای شیخ به هر کوی و در رسید
با آن خدایشان که ز عصر حَجَر رسید
با دینشان که مجتمع فاضلابهاست
وز او به هر چه خیر شررها ز شر رسید
این سنده بر سران زکجا آمدند؟ کز
آنان به چار عنصر ایران تبر رسید
ز آنان به خاک کورش و زرتشت دمبدم
زآن بهمن پلید ز دوزخ شرر رسید
یک مشت دزد و جانی و جلاد و بیشرف
زآنان چه بود آنکه به ما مستمر رسید
جهل و خرافه نکبت و ترس از بتی پلید
زعمّان بگیر تا به خزر سر به سر رسید
جنگل بسوخت آب بخشکید خاک مرد
تا شیخ بیشرف سوی ما از سفر رسید
شه رفت و شیخ آمد ورفتیم تا کجا؟
هنگام بحث فَرج و جناب ذَکَر رسید
هنگام بحث روزه و خمس و نماز شب
هنگام سوگ مادر و قتل پسر رسید
هنگام نان ربودن ملّا ز خوان خلق
هنگام دست خالی هرکو پدر رسید
بگذر زشیخ و رو به خداوند شیخ کن
کز او ضرر ز بعد ضرر در ضرر رسید
بگذر ز شیخ روی به آئین شیخ کن
کز او خطر ز بعد خطر در خطر رسید
بگذر ز شیخ و رو به کتابش نما ببین
کز اوبتر ز بعد بتر از بتر رسید
چون سر کنم حکایت این خاک پاک را
کز اندهش مرا به دل و جان شرر رسید
بادا که عزم ملت کورش دهد خبر
شد کاوه خلق دوره ی ضحّاک سر رسید
جان ودلم ز ابر غم و درد گشته پر
از حافظ بزرگ پیامی چو زر رسید
ساقی دهان خود ز می سرخ پر نما
بوسی بده که صبر «وفا» هم به سر رسید
عمرش گذشته است به تلخی مکن درنگ
وقت نثارآن دو لب چون شکر رسید
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر