با کمال تاسف با خبر شدم که شهیندخت نجاتبخش همسر و همراه زندگی دیرپای دکتر علیقلی نجاتبخش پزشکی ارجمند پر توان مردمی و انساندوست که تجربه و دانش کم نظیرش را قلب انسانی و متعالی او راهنماست رخت سفر بر بست.
من بعنوان یک شاعر و تجربه ای بیش از پنجاهسال در خطر و آوارگی زیستن به رفتن بسیار اندیشیده ام و بسیار نوشته ام ولی اذعان میکنم در گفتن تسلیت درمانده ام و متاسفانه چیزی بجز این برای بیان همدردی در دست نداریم.
سفر از زندگی یک رازست و دوری از کسانی که با آنها زیسته این دردی است گران ولی چه میتوانیم بگوییم جز همصدا با خیام که:
با هفت هزار سالگان همسفریم
یا با مانی
که روان نیکان هر سپیده دم با نورهای باودادن بر زندگی و زمین نور افشاند
یا با انشتین
که در باره مرگ نمیتوان چیزی گفت جز اینکه جهان جاودانه و ما ذره ای از این جهانیم(نقل به مضمون)
امید که قلب توانا و وسیع دکتر نجاتبخش که دهه هاست مدافع نیرومند زندگی دوباره بخشیدن به هزاران بیمار دردمند بوده و هست اندوه سفر همدم و همراه خود را با نیرومندی تاب آورد و تاب خواهد آورد.
من سالها قبل زندگی البرت شوایتسر پزشک انساندوست را خوانده بودم ولی فکر نمی کردم در زندگی پزشکی را ملاقات کنم که در سیما و لبخند و مهربانی و نیز در کار پزشکی نمونه ای زنده و بیدار از شوایتسر باشد پزشکی که تا پایان عمر در خدمت محرومان دردمند بود
شوایتسر چهل سال آخر عمر خود را درافریقا به طبابت در میان قبایل آفریقایی گذراند. در آن زمان بحثهای زیادی بین روشنفکران پیش آمد. روشنفکران اروپا چندین بار اعلامیههای مشترکی خطاب به شوایتسر صادر کردند که فعالیت تو، هم در جهت موسیقیدانی، هم در جهت فلسفه ورزی و هم در جهت پیشرفتی که در زیستشناسی کردهای، در پاریس برای بشریت بسیار نافعتر است تا این که در آفریقا میان جذامیان طبابت کنی (در آن زمان جذام در آفریقا همه گیربود). سه اعلامیهٔ جهانی روشنفکری بر ضد آلبرت شوایتسر صادر شد، اما او میگفت من احساس میکنم که این واقعیت است، آنها یا واقعیت نیستند یا واقعیتِ دور هستند.وجداناجازه نمیدهد که این مردم را ترک کنم و دست برنداشت. او در چند صفحهای که در اواخر عمرش نوشت میگفت: «آنچه را بر قلمم جاری شدهاست فقط در فاصلهٔ چرت و خواب نوشتهام اما الان از این هم پشیمان هستم. در فاصلهٔ میان چرت و خواب هم میشد به کلبهٔ یک آفریقایی سر کشید.»
دکتر نجاتبخش نیز این چنین است دل و دانش او هیچگاه مرعوب خستگی و کسب در آمد و تلخی نشد و من بارها شاهد بوده ام که شمار بسیاری از دردمندان را هم مجانا نواخته و هم به آنان برای خرید دارو یاری رسانده است و نیز برای من بعنوان یک تبعیدی بناچار او را در کنار دانش کم نظیر پزشکی خود انسانی والا دیده ام که از نسل و تبار ستار خان ها و کسروی ها و بابک های دلیر و افتخار آفرین آذری تبارست و ایران و میهن خود راسخت دوست میدارد و سالها زیستن در خارج ایران او را از میهن و فرهنگ مشترک به فراموش نکشانده وشاهنامه ستون فرهنگی نیرومند همه ایرانیان در مطب پر مهرش دمساز اوست.
من به دین و مذهب باور ندارم و معتقدم خدای امثال اونا مونو وابوسعید ابی الخیر و حافظ را باید در افقی دیگر جستجو کرد وبه باور شخصی در این زمین که تاریک و روشنش در موارد بسیار با بی عدالتی آمیخته با قبول برخی تناقضات به پوچی و بی مقصدی جهان باور ندارم. تکیه گاههای شخصی من وجود انسانهای با وجدانی چون دکتر نجاتبخش گرامی است بادا که خاطره همسفر زندگیش به گفته مانی هر سپیده دم بر زندگی او نور زندگی فرو ریزد و این انسان ارجمند و کم نظیر را برای یاری رساندن به محرومان نیرومند تر از پیش سازد
اسماعیل وفا یغمایی
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر