شهامت یا شعور
اسماعیل وفا یغمایی
به
خویشتن مینگرم
به گذشته
غرقه در شکوفه های شکفتن های جوانی
و مغرورجهل پر غرور خویشتن
شورنده بر علیه شاه
***
و پس از نیم قرن
به مردم خود می نگرم و میهن
در زیر ساطورهای خونی جلادان
درسرازیر سفرِ بناچار
شوریده بر علیه آنچه که بودم
آنچه که بودیم
هنگامی که آخرین برگهای زرد پیکر من
در راههای تلخ غربت
بسوی گورستان
بر زمین میافتد
***
چریک ! چریک ! چریک
ما شیفته شهامت چریکان بودیم
شهامتی که خود نداشتیم
و نه شیفته شعور آنان
شعوری که نداشتند
یا اگر داشتند
عاریتی بود
و آنان نیز ای بسا
شیفته شهامتی بودند و شدند
که خود نداشتند
و به وام گرفتند
و ما می پنداشتیم که دارند
***
دیریست شاه رفته است
دیگر کارگران فقط سرکوب نمیشوند
جنگلها و رودها و دریاها
سر بریده شدهاند و میشوند
و توفان غارت و جنایت میوزد
زاده توفانی که ما نیز از معماران آن بودیم
و هنوز میپنداریم
که شاه خود معمار مرگ خویش
وزاده شدن شیخ بود
و ما مظلومان بی گناهیم
***
پیر و خسته
دیریست ما چریکان دیروز
گریزندگان امروزیم
و قصه گو و تکیه داده
بر شهامت چریکانی که به شهامت آنان تکیه دادیم
شهامتی که خود نداشتیم و نداریم
تا ناتوانی خود را
در شعوری که نداشتیم و نداریم
توجیه کنیم
***
در ضمیر پیر و خسته ما
در نوشته هامان و شعرنامان
در کنفرانسها و سخنرانیهای ما
در حرفهای رفیقانه در قهوه خانهها
شاه آرمیده در آرامشگاه خود در مصر
با ماموران ساواکش
و چریکهای درخشان در برق مسلسلها ی خود
که سالهاست در گورستانها آرمیده اند
با هم میجنگند
و هنگامیکه نیمه شب
خسته و عصا زنان
از شبی پر از رضایت و شعور و شهامت
به سوی بستر خود روانیم
هنوز صدای میهنی را
که در حال سر بریده شدن است نمی شنویم
***
غمی نیست
راحت بخوابیم
در رویایی سرشار شعور و شهامت
فردا در گورستانی مشهور
یاران و رفیقان
از مااز دلاوری واز تیز هوشی ما
سخنها خواهند گفت
و بر سنگ گورمان
ستاره سرخی نقش خواهند زد
شب خوش…..۱
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر