مرگ و «بزرگمردی کوچک» که ابهت مرگ را شکست اسماعیل وفا ...بخاطر ادای احترام نسبت به هنگامه و مرضیه و رعایت سنت ،به تشییع هنگامه رفتم . در گورستان شلوغ، سخت تحت فشار بودم. فشارهای مختلف، از دیدن رفقای سابق و لاحق که مثل خودمن گرد زمان بر سر و رویشان نشسته بود و نیز دیدن مرضیه که در سن هشتاد و پنج سالگی بر سر تابوت فرزند نوای سعدی بر لب داشت که «ای کاروان آهسته ران» و چهره های گرفته و فضای ابر و آفتاب، و اندیشه اینکه نسل ما چه سرنوشت شگفتی دارد و هر کدام در گوشه ای از جهان در سودای آزادی خاموش میشویم و ماجرا ... ادامه مطلب
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر