سفر
برای نازنین به سفر رفته مادرکوشالی
اسماعیل وفا
فشانده گیسوان در باد امشب
رود تا ذات هستی شاد امشب
بجا بنهاده تن،چون پیرهن او
رود آزاد در آزاد امشب
***
نه دیگر رنجی از شلاق شداد
نه دیگر دردی ازبیداد دجال
زپوچ قیل های هیچ، بس دور
ز هیچ پوچ های قال در قال
***
نه اندوهی دگر در جان پدیدار
نه دیگر تن شود پر درد و بیمار
نه دیگر هی صبوری در صبوری
به امیدی که شاید باز دیدار
****
به هر شش سو صفای کهکشانها
میان روشنائی های جانها
سبک تر از پری، پوید ، روانست
نه در بند مکانها نی زمانها
***
نگاهی میکند بر خاک از دور
پس از آن در میان نور در نور
شود پنهان به لبخند خدائی
که چون نی از نیستانش بدی دور
***
سفر خوش! جای تو مادر، نه اینجاست
که قدر «کهربا» با «که» برابر
برو آنجا که انسانیت و عشق
بود از هرچه در عالم فراتر
***
سفر خوش! جای تو مادر، نه اینجاست
که قدر «کهربا» با «که» برابر
برو آنجا که انسانیت و عشق
بود از هرچه در عالم فراتر
بیست و هفتم سپتامبر2010
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر