ليلاي شوخ اگر چه به محمل نشسته است
غافل ممان كه قافله در گل نشسته است
از درد ما چه بهره برد آن كه شادمان
دور از هجوم موج به ساحل نشسته است
در سر زمين باد وزان در تعجبم
اين برزگر به كشت چه حاصل نشسته است
معيار چونكه نيست به غير از جنون دريغ
ديوانه آن كسيست كه عاقل نشسته است
غافل ممان كه قافله در گل نشسته است
از درد ما چه بهره برد آن كه شادمان
دور از هجوم موج به ساحل نشسته است
در سر زمين باد وزان در تعجبم
اين برزگر به كشت چه حاصل نشسته است
معيار چونكه نيست به غير از جنون دريغ
ديوانه آن كسيست كه عاقل نشسته است
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر