دریچه زرد. اسماعیل وفا یغمائی

دریچه زرد. اسماعیل وفا یغمائی

افتاب خواهد دمید

افتاب خواهد دمید

مردم. ایران و طبیعت ایران در خطرند

. فراموش نکنیم کورش نماد آغاز تاریخ واقعی ایران در مقابل تاریخ جعلی آخوند و مذهب ساخته است. کورش نماد هویت واقعی ایرانی در دور دست تاریخ است. گرامی اش داریم.بیاد داشته باشیم و هرگز فراموش نکنیم :در شرایط بسیار خطیر کنونی در گام نخست و در حکومت ملایان و مذهب مجموع جامعه انسانی ایران،تمامیت ارضی ایران،و طبیعت ایران در سراسر ایران در تهاجم و نکبت حکومت آخوندها در خطر است. اختلافات را به کناری بگذاریم، نیروهایمان را در نخستین گام در راستای نجات این سه مجموعه هم جهت کنیم و به خطر اصلی بیندیشیم .

این است جهان ما در این لحظه

این است جهان ما در این لحظه
روی تابلو کلیک کنید

کرونا وزمین ما

کرونا وزمین ما
روی تصویر کلیک منید

در گذرگاه تاریخ ایران. اسماعیل وفا یغمائی

در گذرگاه تاریخ ایران. اسماعیل وفا یغمائی
تاریخ دوران باستانی ایران

۱۳۹۱ مرداد ۱۹, پنجشنبه

یاداشت. اسماعیل وفا یغمائی


دوستان عزیز
به دلیل برخی یاداشتهای توهین آمیزی که در زیر یادشتک کافه نشینی درقسمت نظرات گذاشته شد با تاسف یاداشتک را ار صفحه اول بر میدارم. در صفحه یاداشتکها میتوانید مطلب را بخوانید. من روی یک نکته ساده تاکید کرده بودم ولی جنگ زیر یاداشت کم کم تبدیل به چیز دیگری شد.امیدوارم ظرفیتها طوری بشود که بتوان چیزی نوشت و حول ان بحث کرد و از تصفیه حسابهای شخصی دوری کرد. با آرزوی موفقیت. اسماعیل وفا یغمائی

یاداشتک پنجاه وهفتم اسماعیل وفا یغمایی کافه نشینی وکافه نشین ها

۱۸ نظر:

ناشناس گفت...

خب میتوانستیدبرای کامنت ها کنترل بگذارید و آنها که توهین آمیز بودند را پا ک کنید ولی چرا کل صفحه را برداشتید ؟ اینهمه کامنت ها که ملت نوشته بودند حتما بدلیلی نوشته بودند که بدون نتیجه گیری نهایی پا ک شد وپاک کردن کل صفحه کار درستی نبود . مگر قرار نبود همه تمرین دموکراسی کنند؟

esmail گفت...

دوست عزیز
کامنتها پاک نشده فقط از صفحه اول دپو شده است در فرصتی میبینم و بازشان میگردانم. راستش دیشب عده ای دیگر از مرحله کاملا پرت شده بودند
موفق باشید

ناشناس گفت...

جناب یغمایی
متاسفانه شما هم تمرین دمکراسی تان یک گام به جلو و دو گام به پس است.
چرا سر خودتان را زیر برف می کنید؟ بگذارید مردم حرفهایشان را بزنند.
دنیا که به هم نمی خورد و آبروی شریعت هم به اینقدر نمی رود. البته اگر فی الواقع هوز آبرویی داشته باشد. اگر هم نداشته باشد که شما باپاک نمودن کامنت ها نمی توانید آب رفت را به جوی برگردانید.
اگر قرار باشد در مملکت ما انقلابی روی دهد این مردم داخل خواهند بود که آنرا انجام خواهند داد.
وظیفه ما ًکافه نشینان خارج از کشورً :) ! گفتن واقعیات در حد توان و آگاهی خودمان و افشای خطرات و چاههای آینده است که در پیش پای مردم کنده خواهد شد.
اگر جریانی ایدیولوژیی سیاستی استراتژیی رهبریی ارتجاعی است باید افشایش کرد. اگر هم نه که باید با همه توان از آن حمایت کرد و گرنه باز هم همان داستان خمینی می شود و قضایای ۵۷ و سکوتهای مصحت آمیزی که بهایش را بعدها چند نسل پرداختند و هنوز هم می پردازند . می شود همان داستان حمایت حزب توده از ًامام ضد امپریالیستً و قربانی کردن آزادی در پیش پای استبداد.

امیدوارم روزی شما هم برای این سکوت کردنها پاک کردن ها و قفل بر دهانها زدن انگشت پشیمانی به دنان نگزید.
زنده باشید.

ناشناس گفت...

نتیجه کامنتها یک بر صفر به سود مجاهدین تمام شد :)

اکبر - م گفت...

متاسفم متاسفم متاسفم... جالب است که بعضی ها هنوز هم یک قورت و نیمشان باقی است و تمرین دمکراسی را از آقای یغمایی طلب می کنند!؟ کسانی که طاقت یک حرف مقاله را ندارند و بجای نقد آن به تصفیه حساب شخصی با نویسنده می پردازند. همان بهتر که این مبارزه به نتیجه ای نرسید و این کسان که مدعی انقلاب هستند به سر قدرت نرسیدند که اگر خمینی و انصارش سی و چهار سال است از قدرت پائین نیامده اند این جماعت را در صد سال آینده هم نمی توانستیم از قدرت پائین بکشیم. آقای یغمایی شما هم کار خوبی نکردید که کامنت های را پاک کردید. همین کامنت هاست که دست ها را باز می کند و نشان می دهد که چماقداران چگونه در هر دو طرف وجود دارند. به تهدید های این ها بها دادن نتیجه اش این میشود که آقایان و خانمها طلبکار هم میشوند. اکبر - م

ناشناس گفت...

تمرین دمکراسی ما دود شد و رفت
این شاخه ی گل فدیه ی آن کود شد و رفت

آنکس که مرا کافه نشین کرد خدا یا
این قافله بگذاشت و مفقود شد و رفت

ناشناس گفت...

آقای یغمایی صفحه را پاک کردند زیرا روند کامنت ها اساسا به نفع ایشان نبود . یک عده بدرستی یقه ایشان را گرفته بودند که بلاخره موضع روشنی بگیرد که درکدام جبهه است . درجبهه ملایان و دهان های گشاد شان درایران دیدبان و ایران اینترلینک یا درجبهه مردم و مبارزانش . این جناب یغمایی است که بدهکار مردم است که مرتب دارد با اشعار بندتنبانی خودش برچهره انسان های رنجدیده و تلاشگر خنج میکشد . همینکه دیدند که مجبور به جوابگویی هستند و همینکه کسی نوشت که درهرکشور متمدنی کسی که به ارزش ها و اعتقادات دیگران فحش و بد و بیراه میگوید باید برود دادگاه و جواب کسی که از او شکایت کرده است بدهد و وقتی دیدند که شعرهایی که فکر نمیکردند کسی سردربیاورد که او چه میگوید درآنها همه فهمیده اند که چیستند صفحه را پاک کردند .اگر نه مساله مطلب کافه نشینی نبود که ایشان حداقل ده سال است از این مطالب تکراری می نویسند مساله این بود که کسی نوشته بود جناب یغمایی یک عذر خواهی حداقل به مادران شهدای مجاهد خلق بدهکار است و ایشان فورا دست بکار شدند و صفحه را پاک کردند

ناشناس گفت...

خنده دار تر از همه اینکه ایشان درمورد شعری که نوشته اند همین جا که ای دوغ تو از دورغ تو نکوتر و چنین چیزی دربالای همین صفحه که کسی سئوال کرده بود نوشته اند نمیدانم شاید درمورد خامنه ایست و شاید درمورد یک شیخ سوری !! خودشان هم لابد نمیدانند برای که شعر میگویند . ایشان مردم ایران و نیروهای مبارز را رها کرده و مرتب دارند به آنها خر و گاو و خیل خران مریدان گاوان میگویند و آنوقت نگران آینده سوریه هم هستند؟؟؟؟ ایشان حتی درمورد مردم سوریه هم همین نظر را دارند که خران اند و دنبال گاو ها . ایشان سالهاست که از بالای کره ماه به زمین و مردم و ایرانیان بخصوص نگاه میکنند و یک قدم به زمین و مردم خیال ندارند نزدیک شوند هم مردم سوریه را می بینند هم مردم مصررا و همه کشورها را و آنوقت یک رباعی گونه فحش برای همه شان از آسمان نازل میکنند .

ناشناس گفت...

با سلام به دوست ارجمند آقای یغمائی،
در کل چه به شکل برخورد عاطفیش وچه به شکل منطقیش دلگیر کننده است که این بحث"بحث برانگیز" را به پشت سایت منتقل کردید،با همه خوبی وبدیش وفوش وبد وبیراهش شروع جالبی بود تا به نقطه مثبت وبه قول معروف به جایگاه اصلی واصولی خودش برسد،شاید در این بین به قول معروف ریش سفیدانی پا در میان می گذاشتند و واقعا راهی جهت بن بست شکنی باز می شد.در این میان چه بسا ضروری می بود که پرانتزی باز می کردید مبنی بر اینکه "آنچه که حاوی کلمات فوش آمیز وبد دهنیست از نشر آن عذر میخواستید" نمیدانم نطر شخصی این نگارنده از همه گزیده شده اینست که باید بحث ادامه میداشت.بدون اینکه توهینی به کسی شود .اگر هم دونفر یا چند نفر دعوای شخصی باهم داشتند،با رضایت طرفین ایمیل طرفهای مربوطه را در اختیار آنها می گذاشتید تا در خلوت به جان هم بیفتند تا یا قانع شوند یا عاطل.در همین فرانسه خودمان نگاه کنید گاهی وقتها یک بحث سیاسی به مسائل فردی هم کشیده می شود،اگر چه مجری به هر دو تذّکر میدهد امّا موضوع وبحث ادامه پیدا میکند،بله هستند که آگاهانه اینجور موضوعات را به بیراهه می کشانند تا کلّ مسئله فراموش شود وبالاخره بن بستی ایجاد کنند تا از پاسخگوئی خود را بدر ببرند.یاد آیت الله طالقانی بخیر در رابطه با شوراها که می توان گفت بحث عملی همین موضوع بود می گفت :می گویند اگر شوراها تشکیل شود در کارخانه ها اخلال می شود،ضدّ انقلاب سوء استفاده می کند،بگذارید اخلال شود،چند کارخانه هم بسته شود،امّا این اصل مقدّس شورا است که باید بماند ومهّم است.دوست ارجمند آقای یغمائی آنکس که غرض ومرضی داشته باشد وهدفش اخلال و نه اصلاح باشد با همین نوشته کوتاه شما باز مسئله را بهم خواهد ریخت،کسی هم با مجاهدین دشمنی ندارد،دشمن مجاهدین مشخصّ ومواضع ونیروها وسایتهای خودش را دارد،همه آنهائی که به رژیم پشت کرده وغربت را بر تربت وطن ترجیح شمرده اند وحاضر نیستند به رژیم به قول معرف"بای" بدهند،از سردرد وجانسوزی است که به مجاهدین حتّی گیر میدهند حال درست یا نادرست.مجاهدین مثل هر پدیده ای نقاط مثبت و منقی خودشان را دارند، امّا این بحث ها باید قبل از وقوع حادثه در همین جا حلّ وفصل شود،ای کاش در زمان شروع به اصطلاح انقلاب 1357 همچین امکانی بود تا همه چیز به زیر سئول برده می شد ومورد بحث قرارمی گرفت،حتما همه ما امروز در نقطه دیگری بودیم ودر چنین چاه ویلی گیر نیفتاده بودیم.هواداران مجاهدین اینرا باید بدانند وبپذیرند که همه مخالفین رژیم مجاهد نیستند و نمی شود همه را مجاهد کرد،امّا همه خواهان آزادی وسرنگونی این رژیم هستند.وکلام آخر:
منتقد باعث رشد می شود ونه باعث نفی .
پیروز باشید.
م- ت اخلاقی

حسام گفت...

جالب است که این افرادی که مینویسند کمتر از سنگ پای قزوین رویشان نیست. آقا جان آیا هرگز یقه آن رهبر معصومتان را که فقط به خدا پاسخگو است را گرفته اید که پاسخ استراتژی و تاکتیک های آبدوغ خیاری این سالها که قرار بود به پیروزی برسد چه شد؟ شما ها که زبانتان اینقدر دراز است آیا هرگز یقه مهر تابانتان را گرفته اید که بالاخره شعار میتوان و باید به کجا انجامید؟ و چه نتوانستید با همه انقلابهایتان ملاها را سرنگون کنید؟ از رهبر معصومتان هرگز پرسیده اید که اگر قرار بود به لیبرتی بروید چرا گفتید تکان خوردن از اشرف خط سرخ است و جوانانی چون حنیف را به کشتن دادید؟ آیا پرسیده اید که به چه حقی بچه های کمتر از هجده سال را به عراق بردید؟ کار اینها آیا کمتر از کار خمینی است که بچه های کمتر از هجده سال را به جبهه جنگ می برد؟ حالا شما بند کرده اید که چرا یغمایی این شعر را میگوید. واقعا که رویتان زیاد است. از چنان رهبرانی چنین اعضا و هوادارانی هم بیرون می آیند. شما جوابتان را از مردم ایران گرفته اید. و فعلا همچنان گیر کرده اید که قدرت تکان خوردن ندارید. پس خالی بندی هایتان را بگذارید برای زمانی که کمی قدرت داشته باشید. الان کسی دلش نمی آید به کسی که زمین خورده است را زیر تیغ ببرد. بگذارید زمان ما هم می رسد. زمان پاسخگویی رهبران شما و خود شماها هم می رسد. الان تا می توانید کرکری بخوانید. که فقط این از دستتان بر می آید و بس

حسام گفت...

آقای یغمایی عزیز برای کامنت گذاشتن شرط ایمیل و اسم را بگذارید که هر کس و ناکسی بااستفاده از ناشناس بودن زهرهایش را نریزد. حداقل مشخص شود که چه کسی تناقل می فرماید.آنزمان خواهید دید که اینها ناپدید خواهند شد. چون کفهای روی آب...

ناشناس گفت...

اقای حسام نه اینکه حالا خودتان اسم مستعار نیستید ؟؟ چرا یی میل و اسم اصلی خودتان را نمی نویسید ؟ حرف کسانی که اینجا به آقای یغمایی اعتراض میکنند این است که فقط ایشان مشخص کنند که درجبهه ضد مجاهدین قرار دارند ویا نه و یک درخواست به عنوان یک خواننده دارند که ایشان هرایده سیاسی دارند آنرا واضح و روشن بنویسند نه اینکه بصورت فحش و دری وری و اصطلاح رباعی های طنز . به آقای اخلاقی هم میگویم کسی که قصد اصلاح کسی را دارد به او گاو خر نمیگوید و همه ارزش هایش را به تمسخر نمی گیرد . آیا شما دیده اید یک نویسنده و شاعر متعهد از همین هایی که الان هستند با اینکه هیچ قرابتی با مجاهدین ندارند چنین پرت و پلا هایی برای مجاهدین بنویسند / حرف این است جناب اقایان که تازه تهدید میکنید که بدتر هم میکنید . بروید بدتر کنید . به قول انگلیسی ها هو کرز؟ مگر کسی گوشش به حرفهای شما ست . مجاهدین یک نیروی بین المللی شده اند کسانی که میتوانند مشاور امنیتی کاخ سفید را به مهمانی هایشان ببرند یا رودی جولیانی شهردار معروف نیویورک در زمان حمله القاعده را آنقدر دیگر جا سفت کرده اند که با شعرهای دوزاری از جا نمی جنبند اگر چیزی کسی مینویسد بدلیل دلسوزی برای خود آقای یغمایی است که همسخن دشمنان مردم نشود اگر نه جناب یغمایی روزی صدتا رباعی فحش بنویسد دیگر کسی حتی به وبلاگ ایشان هم مراجعه نمی کند و خودش هم میداند حالا اگر این کامنت ها هم نبودند کسی حتی مطلب ایشان را هم نمی خواند . باید کلی هم از نویسندگان کامنت های مخالف تشکر کنند که چند مشتری به وبلاگشان کشانده اند . ملتی درایران نشسته اند منتظرند که دری به تخته ای بخورد و این وضع رقت بار تغییر کند آنها نه رباعی میخوانند و نه گوششان به شعرهای یغمایی بسته است آنها تغییر میخواهند و هرکس که بیشتر نوید این تغییر را درعمل بدهد بیشتر میدان پیدا میکند . اینجا مجاهدین نمی آیند و چیزی هم نمی نویسند و کاری هم با شعر و شاعری آقای یغمایی دیگر ندارند من هم اگر این کامنت ها را نوشتم به خاطر ارزش های شاعری خود یغمایی بود و علاقمندیم به اشعار ایشان اگر نه دراین دنیای شلوغ چه کسی دنبال شعر است چه برسد به شعرهای هجو مال عهد بوق

ناشناس گفت...

یک کلمه دیگر هم به جناب حسام . میخواهید اینجا همه اسم و مشخصات شان را بدهند که شما بچه بکنید ؟ بروید به نمایندگی از انجمن نجات درخانه پدر و مادر و فک وفامیلشان و آنها را به سیخ و سمباده بکشید ؟

ناشناس گفت...

آقای یغمایی عزیز
من بهیچ وجه نفهمیدم چرا شما کامنت ها را بر داشتید.
توهین خاصی به کسی در آنها نبود بلکه چند تا بد و بیراه سیاسی بود که خوب خود مجاهدین در آن استاد هستند.
مگر خود شما آقای اصفهانی شاعر و نویسنده را همین دو سه سال پیش در نشریه مجاهدین سگ و توله سگ خطاب نکردید؟
آیا آن توهین نبود اما اینکه کسی بنویسد رهبر سازمانی خود اول از همه فلنگ را بست و آن یکی از همسرانش را هم که بیش از همه دوست دارد را فرستاد اروپا و بچه های مردم را مثل همیشه این سی سال گوشت دم توپ کرد توهین است؟
من فکر می کنم که شما خودتان هنوز هم نسبت به این حضرات توهم دارید و هنوز هم یک گوشه ذهنتان فکر می کنید آن خانم راستی راستی رییس جمهور و آن آقا هم رهبر مقاومت مردم ایران است.
آقای یغمایی عزیز برای کسی که سی سال عمرش در تبعید و غربت گذشته و سرد و گرم روزگار را چشیده این حضرات بیش از هیچ انسان دیگری در نهایت قابل احترام نیستند و مانند همه می توانند مورد خطاب و نقد قرار بگیرند.
درست ست که آقای رجوی از مایوییسم دوران جوانی اش فقط کیش شخصیت را یاد گرفت و در سازمان رشد داد اما آخر قرار نیست که همه ایرانیان به ان مزخرفات گردن بنهند.
توهین را قبل از همه این کسان به شعور و آگاهی مردم ما کردند. همین ها که خونهای جونان و بهترین سر مایه های مقاومت این مردم را در ان سی سال به باد دادند و تلف کردند.
تندرست و پیوز باشید

ناشناس گفت...

آقا ما همه عمرمان از وقتی که دست چپ و راستمان را تشخیص دادیم و چشم گوشمان با جزوه ها و کتابهای گروه جزنی و گروه حنیف نژاد و سخنرانی های شریعتی باز شد خواستیم با دیکتاتوری و با ظالم مبارزه کنیم اما دست بر قضا هر جا که رفتیم جز بر وحشتمان نیفزود. هر دری را که زدیم آنسوی در کسی نشسته بودکه داشت عبا و کت و شلوار آینده خود برای رهبری و امامت و مرشدی و فقاهت را اتو میزد و در آینه چشمان ما پرو می کرد.همه هم دنبال سرباز صفر و مرید و مقلد و مطیع و مجیز گوی می گشتند .
این داستان مبارزه ما شد که ازهر از گاه از یک دیکتاتور ببریم و به دیکتاتوری دیگربپیوندیم . حالا که به پیری و ًکافه نشینیً رسیده ام و آخرین سالهای عمر را طی می کنم فکر می کنم بهترین حکومت برای ا یران با همه ضعف ها و بدی هایش همان حکومت شاه بود. اگر شیخ به حکومت نمیرسید و مثل بجایش مجاهدین و یا توده ای ها و فدایی ها که دست آخر جاسوس و نوکر و دست نشانه روس بودند می آمدند بساط دیکتاتوری مطمینا همینطور مثل امروز پهن بود و در بهترین حالت چیزی شبیه حکومت نیکولای و هلنا چاوشسکو بر رو مانی را داشتیم .
ما فرهگمان دیکتاتور پرور است چه چپ چه راست. اگر کی م در ابتدا خوی دیکتاتوری نداشته باشد ما خودمان ر با آن تشویق می کنیم با به به و چه چه گفن ها و کف زدن هایمان با سرودها و شعرها یمان.ما ایرانی ها با هر ظواهر متفاوت حزب الهی هوادار مجاهد ی فدایی یا توده ای یا سلطنت طلب همه در درون یک شعبان بی مخ بیشتر نیستیم که برای خوش آمد این یا آن دیکتاتور حاضریم شکم مخالفناش را پاره کنیم. ما که ندیدیم و نخواهیم دید اما امیدوار روزی نسلهای بعدی ما بتوانند در سایه آگاهی و نقد گذشته گان به آزادی و دمکراسی دست یابند . .

حیدر گفت...

چه زیبا گفتید ناشناس

ناشناس گفت...

:)
سپاس از شما حیدر گرامی
زنده باشید

ناشناس گفت...

آقای یغمایی آیا این شعر را به خاطر دارید :
در كوچه هاى سياست
همواره جائى خونين هست
جايى با دهان هاى فراخ خيس لزج،
آنجا كه برقهرمانان دشنام مى بارند
ويلن هاى خائن مستانه مى غرند
در هر واژه قاتلى مى خندد
و بلاهت با بيضه هاى بنفش پرافتخارش مي رقصد،
دراين جاست كه مي ايستم در تمامت فريادم
با معرفتى چون ستاره اى دنباله دار
روياروى اقيانوس سرد باد
و در ژرفناى شب پرشهوت،
در اين جاست كه تمام سكه هاى اندوه را
در ميان ستارگان فرو ميريزم
تا از هر واژه عقابى بال بگشايد
از هر كلام غرش ببرى برخيزد،
در اينجاست
كه نطفه هاى خونين شعر من مايه مي بندد
با ستارگان پريده رنگ طغيان
چرخان در ظلمات زمين
و شادى طاغي از نيام تلخ درد بركشيد ه مي شود
در كلام شاعران وفادار تسخير نا پذير حرام زاده مغرور.


صحبت های من دیگر تمام شد . خدا نگهدارتان