چند روز قبل روز بیست و هفتم ماه می دو هزار و سیزده پسر
من امیر در خیابان با دو تن از هواداران
مجاهدین که مشغول کار مالی اجتماعی هستند بر خورد میکند. آنها پس از شناختن او
درگذشت مادرش را به او تسلیت میگویند!این دومین بار است که این خبر را ظرف چهار
ماه میشنویم امیر قضیه را جدی نمیگیرد و
من با صحبتی تلفنی از مساله با خبر میشوم.ین دومین بار است که این زمزمه ها شنیده میشود!آیا
خانم اکرم حبیب خانی زنده است، یا مرده است، یا خودکشی کرده، یا به مرگی مشکوک مثل
خیلی از مرگهای مشکوک در گذشته است؟آیا مثل گردوهائی که کلاغان
برای روز مبادا درخاک پنهان میکنند باید در خاک پنهان بماند تا روزی که مورد
استفاده ای پدید آید و اعلام شود که ایشان در اوج صداقت و فدا و وفاداری به رهبری
فدای آرمان مریم، کدام آرمان؟ شد و یک تن دیگر به دهها هزار کشته و مرده سی سال
گذشته اضافه شد و رود خروشان خون خروشانتر شد.
دریچه زرد. اسماعیل وفا یغمائی
افتاب خواهد دمید
مردم. ایران و طبیعت ایران در خطرند
اشتراک در:
نظرات پیام (Atom)
۱۱ نظر:
بسیار بسیار عالی دست مریزاد شاعر حقگو
خیلی برایم عجیب است. واقعی است؟سیما
واقعا حالم از رجوی به هم خورد در اونجا چی میکردن.اینا انقلابی هستن والا نیستن.اسحاق.ب
ماشالله
بخدا این رهبر مریض است و احتیاج به دکتر دارد این چه گنده کاریست
سلام آقای یغمایی دست مریزاد شاعر، بحق که حقیقت را بزبان آوردی. درد دل ما که سالهاست در دلهایمان مانده است. امیدوارم که امیر هر چه زودتر خبری از مادرش دریافت کند. و خبر کشته شدن او دروغ باشد. وای بر این سنگدلان که با ما چه کردند.
آقای یغمایی. آن احترام و ارزشی که یک روز برایم داشتید، امروز به زیر صفر رسیده. در یک کلام، در فاضلاب ولایت فرو رفته اید. به چاکرهایتان در همین صفحه نگاه کنید. راست میگویند که کسانی که روزگاری پلکان انسانیت را بالا رفتند، وقتی فرو میافتند، سرعت و عمق سقوطشان از دیگران بیشتر است. فرق امروز شما با بریده گان در زندانها که ابزار رژیم شدند چیست؟ چه خوب که انقلاب چنان پخته شود که امثال شما به دلیل طولانی شدن راه، خود واقعی را نشان دهند.
مهدی زمانی
Dorod bar shoma Ostade bozorg
بیشتر اظهار نظر کنید اقای زمانی. ممنونم بعدها شاید درباره فاضلاب ولایت و نمونه ها وقتی که در فاضلاب ولایت بودم!مینویسم. برخی را در همین نوشته میتوانید بخوانید. با درود
badorudbar shoma
besiar ali bod va vaghean roshan gar
dir ast vali migoeid
rasti hosen mahdavi che shod?
au chera hichgah harfi nazadeh?
bedrud vamovafagh bashid
اگر انصاف و خرد حاکم بود، نامه سرگشاده ایرج مصداقی و نیز غمنامه پر از پرسش و تامل اسماعیل، میتوانست با پاسخهای متین و سنجیده همراه شود.
میتوانست به زیان دشمنان آزادی مردم ایران (رژیم و نوکرانش) به همدلی و همراهی بیانجامد اما واکنش سطحی و بی مقدار کسانی را در پی داشت که پیشتر هم از «عفونت رنگین و همهمه ننگین» دم زدند و ساز «ماماچه پلیدک» را نواختند تا به خیال خود به مجاهدین «خدمت» کرده باشند در حالیکه به آنان ستم کردند و خیلیها را به این نتیجه رساندند که برای دور نشدن از مجاهدین نباید به آنها نزدیک شد.
نوشته های گهربار امثال حمید امامقلی و زری اصفهانی و حسن حبیبی و جمشید پیمان و... واقعاً خواندنی است و همه را باید قاب طلا گرفت.
راستی چقدر «کلمه» بی مقدار شده است...
چرا باید کار به اینجا بکشد؟ حیف از انسان های شریف و به ویژه هنرمندی بزرگ مثل آقای یغمای که چون هنرمندان ایران در طول تاریخ جایگاه محبت واحترام در نزد مردم دارند و یک سازمان سیاسی نباید چنین برخوردی نماید. راحت ترین کار حضورخانم اکرم حبیب زاده در برنامه سیما و پایان دادن به این موضوع است اما اگر فوت کرده باشند، به سازمان مجاهدین انتقاد جدی هست.
ارسال یک نظر