26 ژوئن، روز جهانی حمایت از قربانیان شکنجه است. به همین دلیل به عنوان یک
«قربانی شکنجه» این روز را برای انتشار این قسمت از نامهام مناسب دیدهام.
اگر لاجوردی و لاجوردیها من و ما را به خاطر مبارزهی بیامانمان با
نظام جمهوری اسلامی به شکنجهگاه بردند و از هیچ جنایتی فروگذار نکردند
قابل فهم بود اما شما به خاطر فرار از ادامهی مطلب...
دریچه زرد. اسماعیل وفا یغمائی
افتاب خواهد دمید
مردم. ایران و طبیعت ایران در خطرند
اشتراک در:
نظرات پیام (Atom)
۸ نظر:
بهترین نقد در باره سازمانی که یکروز سیاسی بوده و امروز ول معطل است و همه را ول معطل کرده است
باز سکله این دیوانه زنجیری پیدا شد
آشنا
آقای ایرج مصداقی شما خیلی دیر آمده اید.عزیز دل بابا برات یه قصه بگم:
ما جمعی از اعضای سازمان ویا کمی کمتر از اعضای ارتش آزادیبخش بودیم که در سال 1369/1370 یا از آنها جدا شدیم ویا تصویه.وقتی مارا در کشورهای اروپائی سرگردان کردند.گفتند موقع مصاحبه ها برای درخواست پناهندگی بگوئید که ما از ایران آمده ایم ودر تظاهرات جلو دفتر صلیب سرخ در تهران شرکت کرد ه ایم ورژیم تا مدتی دیگر سرنگون می شود.این درحالی بود که سالها بود ما در اشرف بودیم واصلا روحمان از ایران بی خبر بود.اسناد این جریان به زبان فرنگی موجود است.اگر نیاز شد همه سر وقتش افشاء خواهد شد.
ننگ بر اصل ولایت فقیه چه با ریش چه بی ریش
سوالی که امروز در رابطه با چنین شیوه هایی که توسط سازمان مجاهدین به رهبری آقای رجوی بکار گرفته می شوند به نظر من همان سوالی است که اولین بار پس از مرگ لنین در رابطه باحزب کمونیست به رهبری استاین هم مطرح شد.
سوال این است که آیا سازمان یا حزب انقلابی وظیفه ای در رابطه با "حقیقت" دارد یا نه؟ آیا حزب یا سازمان انقلابی باید متضمن و حمل حقیقت هم باشد یا نه چنین الزامی در کار سازمان و حرب انقلابی نیست؟
یکی از نقاط اختلاف تروتسکی با استالین نیز بحث بر سر همین رابطه حزب با "حقیقت" بود که دست آخر به قیمت جان تروتسکی تمام شد.
به نظر من امروز با توجه به شیوه های کار مجاهدین در رابطه با منتقدان و مخالفان و همچنین شیوه هایی مانند حکایت "مهری امیری" که آقای مصداقی به افشای آن پرداخته است می بایستی این پرسش و پرسشهای دیگر حول آن دوباره طرح گردند.
در اینجا بحث مرکزی به نظر من در نوشته آقای مصداقی موضوع انجمن های اجتماعی در ایران و رابطه آنها با سازمان سیاسی و انقلابی است.
از یک سو تشکلات اجتماعی بدون رابطه با سازمان سیاسی دیر یا زود تحت تاثیر و یا نفوذ سیاسی و ایدئولوژیک جریان حاکم واقع می شوند
از سوی دیگر وجود اینچنین تشکلات و انجمن ها نیازی است که در جامعه احساس می شود.
معمولا در یک رابطه واقعی و منطقی انجمن ها و تشکلات اجتماعی زیر چتر سازمان سیاسی انقلابی قرار می گیرند تا از "انحراف"و آلوده شدنشان با اندیشه ارتجاعی حاکم جلوگیری شود.
همانطور که ایرج مصداقی هم در نوشته اش ذکر کرده است سازمان مجاهدین می بایستی بطور واقعی در ایجاد رابطه و یا حتی خلق چنین انجمن ها و تشکلاتی در ایران تلاش کند.
اما داستان "انجمن" خانم "مهری امیری" با توجه به نوشته آقای مصداقی ظاهرا تنها با هدف به جیب زدن سریع و بدون زحمت تلاشهای تشکلات و انجمن های واقعی موجود در ایران توسط سازمان مجاهدین بوده است که بهر حال ما را باز در نهایت به همان پرسش ابتدا بر می گرداند.
مازیار ایزدپناه
سازمان مجاهدین و "شورای ملی مقاومت " به پیشوایی مسعود رجوی به سودای قدرت یابی، بیل کلینتون ، یعنی همان رئیس جمهور برگزیده تراستها و اتحادیههای مالی جهانی سلب کننده آزادی میلیون ها تن از ساکنین زمین و محاصره کننده و عامل قحطی و گرستگی مردم آزاده کوبا را، به یاری خود می خواند و ریاستش را تبریک گفته آرزوی آنرا می نماید که کلینتون و یارانش دموکراسی مورد نظرش را بر همه ی جهان حاکم گردانند، تا همانگونه که در نیکاراگوئه و سایر کشورهای آمریکای لاتین، آسیا، آفریفا و نیز در یوگوسلاوی و شوروی شاهدیم، جمهوری دمکراتیکی از نوع اسلامی اش را در ایران، جایگزین حکومت کنونی گردانند. رهبری این گرایش فاشستی در آغاز این روند به راه بی بازگشتی پای نهاده است. به چندان تلاش زیادی نیاز نیست تا در کارکرد و شیوه و ایدئولوژی این گرایش، شباهت های بسیاری با دیگر انواع فاشیسم به ویژه با فاشیسم خمینی پیدا کرد. از جمله اینکه رهبری این گرایش، رجوی، همانند خمینی می کوشد تا خویش را در هالهای وهم انگیز، پنهان سازد و خود را بظاهر از هر گونه مسئولیت تشکیلاتی مبرا نشان دهد و از خود پیشوایی روحانی گونه به نمایش بگذارد تا همانند خمینی، اهالی را که با روحیه موهوم پرستی خوی داده شده اند، به رای و فرمان خویش بکشاند.
دیوانه شناس
آقای آشنا دیوانه زنجیری رهبر عقیدتیتان است که سه هزار نفر را آواره و زندانی کرده است.
http://www.rahesabz.net/
درسته افشاگری کرده. گذشته از راست ودروغهایی که نوشته ولی یه کمی بگی نگی مشنگه.
ارسال یک نظر