عاقبت نيم شبي مست زره ميآئي
كه مرا خانه به ماه رخ خودآرائي
ايخوشآندمكه چوخورشيدسحرخالص وپاك
گره از جامة سالوس و ريا بگشائي
عشق را باز صلا در دهي و تقوا را
خاكي از حيطة ادراك به سر فرمائي
چيستي اي كه به ديروز ازل زاده شدي
ليك تا شام ابد نقش رخ فردائي
خيز و از رطل عتيق ازليت بركش
جامي و اي بت من رقص كنان بالائي
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر