آقای
یغمایی! شعر" فرمان مسعود " یک مدیحە است ، آن را از کارنامەء خود بزدایید
. خوب بود به جای اینکە حافظ و سعدی را هم مداح بنامید ، می گفتید کە
اشتباه کردەاید و نباید آن را می سرودید . حافظ مداح نبودە است. اکثر شعر
های او مضامین عاشقانه و عارفانه دارد. در تعداد کمی از ابیاتش نامی از
پادشاهان بردە است کە می شود احتمال داد بعد ها بنا به خواست حاکمان . ادامهی مطلب...
__________________________________
__________________________________
۲۷ نظر:
البته اشعار اسماعیل یغمائی برای من ارزشی ندارد او وقتی بزرگ مرد تاریخ ایران را که ملت ما در ستایشش همعقیده است ترک میکند شعرش چه ارزشی دارد ولی لازم دیدم در اینجا خرف جناب آقای رضا ارجمند را که خیلی خوب نوشته برای هم ریحانی و هم یغمائی تکرار نمایم
..
سلام بر تو ای سردار کبیر ایران زمین. سلام بر تو که ایستادی آنگاه که کوهها به خاک شدند، دشتها دهان باز کرده و خود فرو بلعیدند، دریا ها خشک شدند ، نسیم و رودخانه ها باز ایستادند.
اماّ تو سرفراز و خون فشان با قبیله شیرانت غریدی و با دست خالی به نبرد اهریمن زمان و هر چه سیاهی بود رفتی و نه جنبیدی ونه چشم بهم زدی.
آری تو پیروزی و با سرداران و سالار شهیدانت، فروغ همیشه جاودان ایران زمین خواهی بود. حتی اگر جبهه متحد اهریمن تا نفر آخرتان را شهید کند.
هر نفسی که شما در عراق میکشید اژدری است که ذلت، رذالت ، خیانت ، وادادگی ، درماندگی و وطن فروشی را میکوبد و منفجر میسازد. که شما نه برای پیروزی در قمار سیاست جهانی و یا دمی در آسایش خزیدن بلکه برای پیروزی اصل و منظور حیات آمد ه ایید.
خون خروشان شهیدان و آفتاب تابان پاکی و شرف ضامن پیروزی جاودان روح انسانی است. آری ای به خون خفتگان و ای قوم مصلوبین شما نمرده ایید، که اینگونه با وقار و مظلومانه و با دستهای از پشت بسته به ملاقات یار رفتن ، حیات جاودانه است.
حال بگذاریید بوزینگان و عنتران ولایت
از فرستادن لشکر تا به دندان مسلح برای قتل عام جمعی غیر مسلح دمشان را بتکانند و در خاک مقدس اشرف جشن بگیرند. یا که کور دور مانده از میدان نبرد عافییت جویانی چو من، به شما درس مبارزه و زندگی بدهند. مگر عرعر کردن جلاد لاجوردی در غروب آن بهمن گران که از پیروزی میگفت و برای مصطفی یت غصه زندگی میخورد یادمان رفته؟ حال بگذار این قاسم سلیمانی هم مثل آن صیاد شیرازی کری بخواند. شب دراز است و این آقایان دیر یا زود یکی یکی به شب نشیی شان در جهنم خواهند رسید.
آنگاه که همین اهریمنیان خروجت را از پاریس جشن گرفته بودند قول دادی که آتشها بر سر کوهها برفرازانی. حالا هم که جشن خروجت از اشرف را گرفته اند، زنده ایم به نویدت که قول هزار اشرف داده ای. خدا حفظ و پیروز کند شما را و یاران شمایان را.
ایرانی
جناب ریحانی آقای یغمائی خودش را باید از دفترهای شعرهایش پاک کند تا آنها که در خدمت مردم بودند باز هم در خدمت مردم باشند شما هم باید خودتان را بالکل پاک کنید تا دیگر در این شرایط بسیار سخت این نوع مطلبها را ننویسید
مشرف زنجانی
اسماعیل یغمایی با درآمدن شجاعانه و هوشیارانه از جّو مداح پروری که یر استعداد و قدرت تشخیص وی، گرد و غبار میپاشید و نابودش میکرد، عملاً برآنگونه اشعار، خط کشیده است.
آقای ریحانی و همه کسانیکه امروز رنج و فریاد اسماعیل و امثال او را ندیده و «مدایح بی صله» دیروز را به رخ میکشند، خوب است گذشته را رها کرده، حال را بچسبند و تمام نیروی خودشان را در واداشتن رهبری مجاهدین به پاسخگویی بگذارند.
سائل
سلام
پرنده
راجع به شعر و شاعری من نیز هیچ علاقه ای به شعر ندارم اما نکته ای که دارم این است هر کسی در زندگی اش دچار خطا می شود مخصوصا خطاهائی که مردم وجامعه نظاره گر ان ها هستند پذیرش خطا بخشی از شخصیت ادمی است که اگر این نباشد باید فاتحه ان انسان را خواند در تمام زمینه ها این موضوع صدق میکند چه برای سیاست مدار چه برای بازاری وچه برای یک ادم معمولی انتقاد کردن به خود بخاطر خطا سکوی پرش فرد به جلو است یعنی درس گرفتن از خطا ها اما به این سادگی هم نیست برای پذیرش خطا وانتقاد جسارت میخواهد وشجاعت من اینجا به اقای یغمائی نمی گویم بگو خطا کردم یا نگو خطا کردم صلاح خویش خسروان دانند به من مربوط نیست که اقای یغمائی خطایش را اعلام کند یا نه اما برای من نوعی این کار شناخت از شخصیت ادمی است و میشود شخصیت فرد را شناخت مثلا ما میگوئیم رجوی شخصیت متکبر زورگو خودشیفته وووو چرا برای اینکه ما دیده ایم وبه این شکل شخصیت منفی این اقا را درک کرده ایم حالا رجوی خودش را به اسمان ببرد با ملائکه و پری خودش را اویزان کند خودش را به دیوار بکوبد که من رهبرم کی باور میکند برای چنین شخصیتی که همه منفی ها را دارد الان لایق رهبری است پس خود شخص تعئین میکند که چی هست و نیست وسلام و نامه تمام
ممنون آقای ریحانی از این همه کار وبار اضافی که کرده اید.
آقای یغمایی در آن زمان اینطور می اندیشیده و امروز طور دیگری می اندیشیده و خیلی چیزهای دیگر که اینجا جای ایراد آنها نیست.
سیاوش
نفرت بر آن کینه حیوانی که پشت این متن خوابیده
اگر مسعود نبود تو در ارتجاع خمینی حل شده بودی.یک نگاه به بقیه جربانات بکن تا شاید کمی شرمم کنی.البته اگر هنوز در وجودت ذره ای از انسانیت باقی مانده باشد
آقای یغمایی، شما میان مشتی گرگ گیر افتاده اید. شاعری بی هیچ ادعایی وساده و بی آلایش و هر کسی شما را به این طرف وانطرف میکشد با لبخندها ونوشته ها و شعارهایش.
نگفتمت مرو آن جا، که آشنات منم در این سراب فنا چشمه ی حیات منم
وگر به خشم روی صد هزار سال ز من به عاقبت به من آیی که منتهات منم
نگفتمت که به نقش جهان مشو راضی که نقش بند سراپرده ی رضات منم
نگفتمت که منم بحر و تو یکی ماهی مرو به خشک که دریای باصفات منم
نگفتمت که تو را رهزنند و سرد کنند که آتش و تبش و گرمی هوات منم
نگفتمت که صفتهای زشت در تو نهند که گم کنی که سرچشمه ی صفات منم
نگفتمت که مگو کار بنده از چه جهت نظام گیرد خلاق بیجهات منم
اگر چراغ دلی دانک راه خانه کجاست وگر خداصفتی دانک کدخدات منم
مشتی گرگ؟
«اسماعیل»ی را که توانست از آن جّو مداح پرور، به سلامت خود را بیرون بکشد، چه کسی میتواند به این طرف وانطرفش یکشاند و با لبخندها ونوشته ها و شعارهایش از راه به در کند؟
با توجه به شعر مولوی که با آن به وی گوشه زده و دیگران را گرگ پنداشته اید باید گفت:
« آشنا»ی او و امثال او، مردم بی غل و غش و با صفا هستند که از قضا سره را از ناسره خوب تشخیص میدهند.
«سراب فنا» هم معلوم است کجاست و کجا بود.
نگفتمت که صفتهای زشت در تو نهند ...؟
دیدیم چه کسانی بر او صفتهای زشت نهادند. دیدیم و می بینیم.
سائل
آقای یغمایی عزیز،اگر شما برای نشان دادن دمکرات منشی خود،هدیانهای تملق یک آدم نیمه دیوانه هتاک را درج می کنی، اشتباه می کنی.شما وقتی لگدمال کردن حرمت و حیثیت و شرافت انسانهایی که عمرشان را در مبارزه علیه این رژیم گذرانده اند را به حق رذیلانه می دانی که یکی از آن انسان های مورد یورش قرار گرفته مکتب «شهنشیخی» خود شما هستی، دیگر نباید تریبون به اوباش و عوضی هایی مثل این عوضی که اسم ایرانی روی خودش گذاشته که مایه ننگ هر ایرانی است، بدهی که هم به مبارزان آزادیخواه فحاشی کنند و هم با دستمال ابریشمی در قد و قواره آن دراز قلدر منش که هیچ اربتاطی با ابریشم ندارد،به مالش بیضه رهبر عقیدتی بپردازد که کارنامه اش پر است از تقصیر های ناشی از خودمحور بینی که بهای سنگین آن را مجاهدین پرداخته اند. برای چی به این الدنگ تریبون می دهی! چی را می خواهی ثابت کنی؟ مگر در حقانیت انتقادات خودت، شک داری؟ مگر به درستی و برحق بودن پایان دادن به در خدمت خودکامگی بودن و تصمیم به جدا کردن راه خود، شک داری؟ چه نیازی است به مریدان فرومایه و بیشعوری که به چنین تمّلق مشمزه کننده یی که از ابله ترین مریدان خمینی هم در مورد او شنیده نشده است، در مورد مراد خود پرداخته اند، تریبون می دهی که هم وقت مراجعان به دریچه زرد را تلف می کند و هم اعصاب انها را خرد می کند. مگر چیز ناروشنی برای روشن شدن آن بینش ارتجاعی و عقب مانده و درنده وجود دارد که باید ما این نظرات را بخوانیم و نقد کنیم؟ لطفا این در این روش تجدید نظر بکن! الگدنگهایی مثل آن ضد ایرانی به کلی مومیایی شده و قالب گرفته شده در بینشی هستند که کمترین تغییر در آن با انتقاد به وجود نخواهد آمد، فقط با لگدگی باید آنها را به کناری پرت کرد و گذشت همین!
بی حوصله
احمد مجکمی گفت
آقای مصداقی ( آخ ببخشید ریخانی)شما روایتی بضرب چماغ در مورد حافظ نازل کرده اید که مادرش از شدت ترس دیوان او را سوزانده و الی آخر.صحت و سقم این روایت راآقای بغمایی که شاعر هستندحتمابهتر از من و شما تشخیص میدهنداما یک روایتی هم به گوش من خورده که این خانواده ریحانی چه بهروز و چه جنابعالی همان ایرج مصداقی هستید.پیشنهاد میکنم برای رسوا کردن استکبار شایعه ساز جهانی مثل بقیه نویسندگان شناخته شده دیگر در سایت وزین پژواک ایران عکسی از خودتان و آن ریحانی دیگر رامنتشرکنید تااین شایعات بی پایه واساس فکرامثال بنده رامنحرف نکند. نکته بعدی هم بااجازه آقای بغمایی این است که شما چون درزندگی عاشق هیچکس جز خودتان نبوده اید معنی شعرگفتن برای معشوق را نمی فهمید. هم چنین چون هیچوقت در میان مجاهدین نبوده اید مشکل می فهمید که آنجا برخلاف دنیایی که شما درش زندگی می کنید در مقابل مدح! صله ای جز درد و رنج و فداکاری بی پاداش به هیچ شاعر بقول شما مداحی داده نمیشد. آنجاهرچه بیشتر مدح میکردی بیشتر باید میپرداختی. برخلاف دنیای قشنگی که من و شما درش زندگی میکنیم.
نکته آخرآنکه چه شعر و چه نثر بخشی از تاریخ زندگی آدمهاست.حذف یخشی ازآنها حذف بخشی از زندگی یک شخصیت شناخته شده است بخصوص اگرآن شخص شاعرهم باشد. همینقدر که تاریخ زندان و مبارزه جلوی چشم ما تحریف میشود کافی است .
احمد مجکمی
چی بگم والله
ما که دیگه اینقدر نظر دادیم خودمون هم خسته شدیم از نظر دادن خودمون. حالا که میایم نظر این آقای ریحانی را می خونیم دیگه اصلا حرفمون نمیاد. میگه ننه حافظ از ترس کتابهای حافظ را سوزنده..!! :)
بیاد ننه خودمون افتادم که سال شصت یک گونی کتاب و نوار ما را گذاشت توی چرخ خریدش و برد هی اصلا نمی دونم کجا ناپدیدش کرد!
اونهمه کتاب های خوب آخه ننه ...
لا اله الا الله
آقا صلوات بفرستیم
ندارد
سائل خان
آدمها خیلی پیچیده اند. این جماعت دور وبر شاعر دارند با پنبه سر این مردم افتاده را میبرند و با حیثیت او بازی میکنند. مجاهدین هم جای خودشان را دارند در این میان. از موضع بیطرف به موضوع نگاه کنی میفهمی. من به مجاهدین کاری ندارم برادر. اونها را تاریخ در موردشان قضاوت خواهد کرد. خود شاعر میداند ولی متاسفانه گاهی آدمی اسیر موجها میشود وخود ناخواسته میرود به جایی که حتی شاید نمیخواسته است. ای بابا.
من نفهمیدم شان نزول این مقاله در این شرایط چیست؟؟؟؟ اقای یغمائی سالهاست از مجاهدین جدا شده یعنی در حقیقت وزن مجاهدین را نکشیده است و رفته حالا چرا باید در این شرائط وحشتناک بیاید این شعر را پاک کند راستش مقداری بو میدهد
اولا این ایرانی دارد دوباره ترهات میگوید ثانیا این اقای رضا ارجمند یکمرتبه مثل اینکه قاطی پاطی کرده است نوشته این و آخرین پیام رهبر انقلاب عجیب شباهت به هم دیگه داره معلوم نیست کی از دست اون یکی کپی کرده.من نمیدونم چرا نمی خواهید بفهمید با شعار و شیر و ببر خوندن هم کار درست نمیشه اصلا آقای رجوی رئیس همه شیرای عالم و بزرگترین کوه دنیا ولی با شیر و کوه این آخوندای سگ پدر سقوط میکنند.چرا نمی خواهید بفهمید بخدا آدم شاخ در میاره
درود بر شما جوابتان بسیار جالب بود.بسرائید و زنده و شاد باشید
سیمای فرانسه جون
ای مادام ای مادموازل بگو جواب کی جالب بود؟
کدوم جواب؟
کی بسراید؟
کی زنده باشه؟
کی شاد باشه؟
جناب آقای یغمایی ؟
ولی آخه اون که جواب نداده مادام جان؟
لا اله الا الله
آقا صلوات بفرستیم
ندارد
رشا ارجمند را دست به دلش نذارید. فعلا فیلش هوس هندوستان کرده!
بذار باز یک مشت پناهنده بیچاره را که دوباره زیر رگبار تهمت گرفتند اون وقت فیلش دوباره یاد آزادی بیان و عقیده و خلاصه آزادی می کنه!
رشا ارجمند جون خدا را هزار بار شکر که ما شانس آوردیم تو لنین دوران و رهبر پرولتاریا نشدی وگرنه دو دستی پروبتاریا را کف بسته تحویل برادر کاپیتالیسم می دادی که مثل کوه وایساده و مثل شیر مردم جهان را از هم میدرد ..
لا اله الا الله
آقا صلوات بفرستیم
ندارد
پاسخ عالی بود! واقعی و منسجم و گویا و کافی بود. به دور از خرده بینی و خرده اندیشی، بلکه یک پاسخ جامع به انبوه سؤالات در یک تاریخ سی ساله که طبیعتا پیش می آید.
به امید بازگشت همه شاعران رفته از تشکیلات به کنار شاعران مبارز و گرانقدری چون آقایان رحمان کریمی.م سروش. جمشیدپیمان.کاظم مصطفوی.فریدون مرعشی وخانم دکتر زری اصفهانی و دیگر شاعران مقاومت ایران
درود بر ملت و مقاومت ایران
این احمد رضا دوباره آمده توهین میکند دوباره شروع کرده خودت ترهات میگوئی من نظرم را مینویسم شما اینقدر دموکراسی میکنی اصلا اعتقادی داری بجز این بهتر است در باره مطلب نظرت را بنویسی با من چکار داری
ایرانی
ظاهراً ایوب رفته گل بچینه فعلا ایرانی را کاشته به جای خودش. این «ندارد» خان هم که فکر کرده خیلی خوشمزه است. موش بخوردت.
بدمزه
من کاری به ایرانی ونادانهائی مثل او ندارم وای امیدوارم خدای ایران مسعود رجوی را حفظ کند .فکر کنم غیبت اجباری او باعث تمام این مسائل شده و او در اساس خبردرست از اوضاع سازمان ندارد و یکروز خودش خواهد فهمید اینکرها را چه کسانی میکنندودرود بر رجوی
پاسخ خوبی بود جناب وفا. علی و جمع وجور.
آقای ریحانی لطفآ اسماعیل را سانسور نفرمایید!و اگر حساب خورده ای با آقای رجوی داریید آنرا از کیسه خود بپردازیید.
اسماعیل نه مداح که عاشقی بوده که آنچه در قلبش بوده بیان کرده. حالا هم طور دیگری فکر میکند که آنهم به خودش مربوط میشود و نه آقا بالا سرش.
فرموده ایید که بالا پایین زیاد میزند! در تعجبم که با این سطح از دانش ادبی از عمق دل ادیبان بی خبریید که این شاعر نیست که بالا و پایین میزند بلکه دنیا است که بالا و پایین دارد و شاعر فقط آنرا در آیینه دلش منعکس میکند.
شما هم زمانی طرفدار مجاهدین و از میلیشا بوده ایید و حالا نه. زمانی عاشق کسی یا چیزی بوده ایید و حا لا نه. تمامی هنرمندان در طول حیات خود دورانهاو سبکهای متفاوتی دارند. اسماعیل هم.
اینکه این شاعر مبارز و ملی که همیشه در جبهه خلق و مقاومت بوده و هست، باید با آثار هنریش چه کند فقط بخودش مربوط میشود.
در ضمن نظر پرانی در مورد آقای رجوی بمن و جنابعالی نیامده چنانچه نادیدگان را چه به تفسیر آفتاب و ماه؟ اجازه فرمایید تا من و شما به همان ردیه نویسی از خلوت اتاقهایمان آنهم با نام مستعار مشغول باشیم و مبارزه رو در رو و خون آلود و پنجاه ساله را به خرمن کوبان وانهیم.
رضا جون
تو هم یه مرتبه از بعد از استغفارت کلی شاعر شدی! :)
ادبیاتت هم بجون خودم کلی عوض شده! اصلا یه آدم دیگه ای شده ای!
مث این پرنده جون که اولش اومد لات بازی و عربده کشی که من بچه دروازه غارم و رفیق محسن سگ دست و آی نفس کش می طالبم ولی الان چنون مودب شده که بیا و ببین ! زیر نوشته حنیف حیدر اوغلی یه نظر نوشته همین پرنده مث ماه که تو نمری باید لیسانس به بالا باشی تا بفهمی چی میگه! ما که نفهمیدیم ولی خوب شمشیر و گردن و سینی پیاز و این چیزا داشت! خیلی شاعرانه خلاصه مث خودت
رضا ولی اینطوری جدی جدی داری یه کم منو نگران می کنی ! آخه یه رفیقی ما داشتیم همینطوری یه شب مثل تو زد به سرش و یه مرتبه دوباره عاشق مسعود شد و روز که شد رفت که رفت! نگو توی فروغ اسر شده بود و توی شاه باد غرب جانورهای آخوند دارش زدند! خدا روحش را با شهدای کربلا محشور کنه ! ولی رضا من ترا به امام هشتم خیلی دوست میدارم دلم نمی خواد ...
لا اله الا الله
آقا صلوات بفرستیم
ندارد
بد مزه جون
بذار اول مث ایوب بگم سلام دو نقطه
سلام:
گفتی من خوشمزه ام و خواستی منو بکشونی سر قراری که موش بیاد بخوردم باشه!
اما حالا که فضا فضای ادب و شعره بذار پس جون دلم برات بگم که
خنده تلخ من از گریه غم انگیز تر است
کارم از گریه گذشته است از آن می خندم
استغفرالله داشتم قاطی می کردم و نزدیک بود بیت دومش را بنویسم: می سرایم به شب و وقت سحر می مویم..
لا اله الا الله
آقا صلوت بفرستیم
ندارد
آقای یغمایی در یک زمانی شعری گفتهاند و حال چه درست و چه غلط بر آن باور نیستند. آقای ریحانی شما نیز حتما در گذشته کارهائی انجام دادیید که شاید چه درست و چه غلط بر آن باورها نباشید. اینها جزئی از گذشته هر کسی است و قابل پاک کردن نیست و فقط میتوان آنان را بازبینی کرد. آقای احمد مجکمی، در مورد این آقای ریحانی مطمئن نیستم اما آقای بهروز ریحانی را به طور قطع به شما میگویم که آقای مصداقی نیست. ایشان بهروزیست که در واشنگتن مقیم هستند و البته دوست آقای مصداقی. ایشان میخواهند هم از توبره بخورند و هم از آخور. از طرفی آن مقالات را مینوسند و از طرفی میزبان آقای مصداقی هستند در واشنگتن و جالبتر از همه رفت و آمد میکنند به جلسات مجاهدین و دسته گل میبرند برای آنان. خوشا به حال مصداقی با داشتن چنین دوستانی.
احمد
ارسال یک نظر