دوستی
که یکبار هم بعنوان پیک بداخل رفته بود تا نیرو برای تشکیلات بیاورد خودش
برای من تعریف میکرد که یکی آموزشهایی که به او داده بودند این بود که چه
نفراتی را با خودش بیاورد یا مورد شناسایی قرار بدهد، به او گفته بودند که
"باید بدنبال نفراتی که خانمانی ندارند و بشدت محتاج بوده و حتی جایی برای
خواب ندارند باشد چرا که چنین افرادی ادامهی مطلب...
دریچه زرد. اسماعیل وفا یغمائی
افتاب خواهد دمید
مردم. ایران و طبیعت ایران در خطرند
اشتراک در:
نظرات پیام (Atom)
۱۴ نظر:
من شنيده بودم افراد ميگفتن گول خوردن برای کار و .. رفتن ترکيه ولی سر از اشرف در اوردن و بعد ديگه
نميتونستن بيان بيرون ولی باور نميکردم ! باور نميکردم سازمان تا اين حد سقوط کرده باشد، من فکر ميکردم
اين افراد دروغ ميگن تا وقتی ميرن ايران رژيم زياد اذيت نکند.
ولی اينکه سازمان بصورت پروژه و برنامه ريزی شده اينکارو ميکردن!؟ اينها رو به قيمت 1000 دلار می خريدن؟
همينطور تعدادی معتاد و خلاف کار را هم جذب کرده بودن و تبليغ ميکردن ببين رهبر چطور بخشنده و مهربان هست
که فداکاری ميکند و اينها را اينجا قبول ميکند و کمک بهشون ميکند نجات پيدا کنن!!! رهبر بخشنده و فداکار
يا شارلاتان و دروغ گو، و فرصت طلب ؟
نام رجوی 1000 بار بدتر از نام کيانوری در تاريخ ايران خواهد ماند.
حميد ع
الان برای من خیلی خیلی روشن شد که چرا اینها نمیخواستند اشرف و لیبرتی جابجا بشود و حتی با پنج شش کشتار وحشتناک هی شعار ماندن میدادند تمامش برای این بود که این چیزها بخارج نرود و درز نکند واقعا چه اتفاقات عجیبی افتاده است درود بر شما آقای جمالی که اینها را دارید روشن میکنید
خدا را شکر که این چیزها الان مشخص شد صد هزار مرتبه خدای عالم را شکر
سعید جون
درباره این بینواهایی که با وعده کار می آوردنشون اشرف نوشتی" درون تشکیلات دچار مشکلات بسیار وحشتناک و عمیقی می شدند که قابل ذکر نیست .."
به نظر حقیر برای ثبت در تاریخ خوبه که ذکر کنی حتی اگر بطور سر بسته هم باشه که این مشکلات وحشتناک و عمیق از چه نوعی بودند..جنسی؟ روانی وروحی و یا چیزی دیگه و توضیح بدی که تشکیلات چطور با افرادی که دچار این مشکلات می شدند برخورد می کرد.
لا اله الا الله
اقا صلوات بفرستیم
ندارد
من آدم هایی در "تیف" دیدم که اکثر زندانهای ایران را گشتە بودند به جرم مواد مخدر ،درگیری ،سرقت و بعضا قتل . اینها در "تیف" کارهایی می کردند که مخ آدم سوت می کشید . هر روز یک دعوا ،خودزنی ،تجاوز و دهها خرابکاری دیگر مرتکب می شدند . خیلی وقتها با بچه ها شوخی می کردیم می گفتیم رجوی کلکسیون آدم های عجیب درست کرده ،حالا با اینها می خواست کدوم رژیم رو سرنگون کنە واقعا داستانی بود...
لقمان
کلی به یاد اون دوران افتادم سعید. به جان تو انگار زدی تو خال. خودم بهتر از این نمیتونستم خاطرات بنویسنم. جالبیش اینه که در خارج هم همین آش و کاسه بود. یکبار تو اروپا مرا تحت مسعول یکی از برادران بالاتر قرار دادند. کارمان از صبح تا شب دنبال پروژه های کشک و پوشال بود که از اول میدونستم عملی شدنی نیستند. با آن برادر تو یک آپارتمان بودیم. گفت که من میروم یک سری به مقر اصلی (که نمیخواهم نامش را بیاورم) و بر میگردم. گفتم باشه برو. برای خودم که تازه به قول برادر مسعود عضو سازمان هم بودم عجیب بود که چطوری به من اطمینان میکند مرا تنها بگذارد. ّآخر الارغم اینکه عضو بودم به اندازه یک هوادار به من اطمینان نمیکردند. طرف رفت. به خودم گفتم حتما به محض اینکه پایش به آنجا برسد به او خواهند گفت که خاک تو سرت فلانی را تنها گذاشتی؟ حدسم درست بود. دیدم که مثل فشنگ برگشت. بنده خدا حتما فاصله ایستگاه قطار تا خانه را بدو رو آمده بوده. هی هی هی یادش بخیر. یاد ارتش بخیر. یاد بچه ها به خیر. خدایا این گوهران بی بدیل ما بسلامت به خارج برسان. خود خلق قهرمان مسعله خودش را حل خواهد کرد. الحق و الانصاف که این یک حرف برادر که اینها گوهران بی بدیل هستند خیلی واقعی بود.
یادم میاد این بچه های بلوچ را که آورده بودند قبل از اینکه ما ببینیمشان مسعولمان چنان از انقلاب کردن آنها صحبت میکرد که ما فکر میکردیم خیلی بیغ هستیم. بیصبرانه دلم میخواست ببینمشان که شاید انقلاب کردن واقعی را نشانم بدهند.
بالاخره بین یکانها توزیع شدند و توانستیم این بینه های انقلاب خواهر مریم را ببینیم. چشمتان روز بد نبیند. ما دنبال انشتین میگشتیم صمد آقا را یافتیم. دورانی بود. یادش بخیر.
کربلایی صفدر تو فقط زنده بمان. (فقط مجاهدین میدونن کربلایی صفدر کی بود) شاید اسماعیل توضیحی بدهد. هی هی هی.
چی خواستیم و چی شد.
شوکه و مبهوت از این همه رذل ، فرو مایگی و پستی باند رجوی !
حمید
با آمدن همین ١٥٠٠ نفر اسیر شرایط قرارگاه زیر و رو شد !
چونکه خیلی از آنها واقعن بیمار و صدمات روحی خیلی بزرگی در مدت اسارت دیده بودن حتا مورد سو استفاده جنسی عراقی ها بطور مستمر بودن ! و در پیک نیک دروغ جاویدان خیلی از آنها را سازماندهی کردن ولی اکثران از فرصت استفاده کردن و جیم شدن بر نگشتن !
چیزهایی که من خودم به عنوان شاهد و همزمان گزارش میشود!
خواهرها دیگر احساس امنیت نمیکردن ٢-مخفیانه مشروب درست میکردن ٣- نمونه هایی از عمل لوا ط و همجنس بازی گزارش شده بود و ......!
حمید
با سلام آقای جمالی...در سالهای ۷۵ یا ۷۶ بود که یک خبرنگاری طی گزارشی از قرارگاههای مجاهدین در عراق گفت که به گفته مجاهدین ۳۰ تا ۵۰ هزار نیروی آماده به رزم دارند. که با حمله آمریکا به عراق و آمدن آنها به اشرف معلوم شد که کّل نیروهای مجاهدین ۴۲۰۰ نفر میباشد. این آمار را مجاهدین بارها تاکید کردند....اکنون آمار مجاهدین به گفته خودشان ۳۰۰۰ میباشد میشه کسی بگوید این ۱۲۰۰ نفر چی شدند.... به گفته شما این هم از جذب نیروها و انژی که صرف حفظ این نیروها میشد و میباشد. با این وضعیت شعار سرنگونی هم میدهند به گفته رجوی ...همچنان که گفتیم و باز هم میگوییم سرنگونی سرنگونی...آن حباب ساخته شده بدین شکل که شما گفتید و شاهدان این ماجرا زنده هستند و میتوانند شهادت بدهند ترکید...دریغ و درد از این همه نیرنگ و فریب و همچنان خیانت به این مردم و نسلی که حاضر شدند از همه چیز خود بگذرند نسلی که آثار تازیانه رژیم جنایتکار همچنان بر بدنشان .و از طرف حامیان این جریان .خنجری بر پشت شان.
در تکمیل گفتهای فرمانده افشار گرامی در مورد ارتباط نداشتن و بی خبری از جامعه ایران !من خودم با یک موضو ع در منطقه مواجه شدم بعد از ضربه خوردن و لو رفتن مخفی شدم و بعد از ٦ ماه آمدم کردستان خانواده من هیچگونه خبری از زنده یا مرده بودن من نداشتن به دلیل کنترل و حساسیت رژیم روی خانوادم حتا زمان مخفی بودنم در ایران هم نتوانستم با انها ارتباطی داشته باشم ! سال ٦٥ برای جذب نیرو و فراهم کردن محل استقرار برای تیم هایکه که داخل اعزام میشدن همگی فعال شده بودیم به پیکی که آماده رفتن به داخل بود یک نامه با نشونی و عکس از خودم دادم به اضافه آدرس شرکت دائیم که آدرس شناخته شده ای بود وقتی پیک داخل رفت مراجعه میکند به آدرس و سراغ دایی را میگیرد با تعجب همکاران مواجه میشه چونکه دائی من ٤ سال پیش به دلیل بیماری فوت کرده بود !
حمید
از این شیوه های رذیلانه یک نمونش آلوده کردن افراد معمولی بود که بعد ازلو رفتن اگر دستگیر نشده بودن تنها آلترناتیو برای آنها آمدن به منطقه بود ! نمونهای زیادی که از طریق تماس های تلفنی من با آنها لو رفتن یک عده دستگیر و یک عده آمدن منطقه (ضربه تلفنی سال ٦٤-٦٥ ).
شیرکو
سلام آقای جمالی ...دلتنگ نوشتههایت هستم مرا بیش از این در انتظار نگذار... فکر میکنم تلنگرهای پی در پی شما من و ما را به شناخت هر چه بیشتر این جریان رهنمود خواهد کرد
با سلام ...آقای جمالی یکی از موضوعهای مهم زندگی مرحوم مهدی افتخاری است. که تا حدوده زیادی از طرف این جریان مسکوت گذاشته شده است. از آنجا که نقش آقای افتخاری چه در زندان شأه و چه در زمان این رژیم جنایت کار همراه با سوالهای زیادی حول نقش و زندگی این مبارز در سایتهای انترنتی پخش گردیده است.تقاضا دارم برای ثبت در تاریخ نگاهی به سرگذشت این مبارز داشته باشید. به خصوص نشست بحث طعمه مطالبی بابت علت نشست و مواضع ایشان روشنگری کنید....با تشکر
ارسال یک نظر