دریچه زرد. اسماعیل وفا یغمائی

دریچه زرد. اسماعیل وفا یغمائی

افتاب خواهد دمید

افتاب خواهد دمید

مردم. ایران و طبیعت ایران در خطرند

. فراموش نکنیم کورش نماد آغاز تاریخ واقعی ایران در مقابل تاریخ جعلی آخوند و مذهب ساخته است. کورش نماد هویت واقعی ایرانی در دور دست تاریخ است. گرامی اش داریم.بیاد داشته باشیم و هرگز فراموش نکنیم :در شرایط بسیار خطیر کنونی در گام نخست و در حکومت ملایان و مذهب مجموع جامعه انسانی ایران،تمامیت ارضی ایران،و طبیعت ایران در سراسر ایران در تهاجم و نکبت حکومت آخوندها در خطر است. اختلافات را به کناری بگذاریم، نیروهایمان را در نخستین گام در راستای نجات این سه مجموعه هم جهت کنیم و به خطر اصلی بیندیشیم .

این است جهان ما در این لحظه

این است جهان ما در این لحظه
روی تابلو کلیک کنید

کرونا وزمین ما

کرونا وزمین ما
روی تصویر کلیک منید

در گذرگاه تاریخ ایران. اسماعیل وفا یغمائی

در گذرگاه تاریخ ایران. اسماعیل وفا یغمائی
تاریخ دوران باستانی ایران

۱۳۹۳ اسفند ۲, شنبه

بیماران عقیدتی اسماعیل وفا یغمائی

این نوشته در 20 نوامبر 2013 نوشته شده ولی با توجه به مقالات و نوشته های اخیر برخی ازمدافعان الترناتیو و لشکر کشی روزمره آنان با سلاح تهمت و دروغ و تحقیر، بازخوانیش بی مناسبت نیست . جواب اینان مدتها قبل داده شده است و نیازی به پاسخ مجدد نیست.چااش امثال من و ما با حضرات چالشی شخصی نیست چالشی است سیتسی و اجتماعی بنابر این به هیچکدام از اینان حتی اگر صد هزار مقاله بنویسند نمی پردازیم بلکه میگوئیم که باید به موضوع پرداخت به بنیادها و ساختارها و نه افراد
***
بسیار حیرت آور است.

مدتها که این مسئله توجه مرا جلب کرده بودکه چرا:
به نحو بسیار پی در پی و بدون شکی و با تمام قوا و ایمان تام و تمام، فارغ از عناصر فرصت طلب بی ایمان حول و حوش ،مهره ها و ستونهای اصلی دستگاه رهبری عقیدتی و پیروان صدیق و وفادارش، تمام مخالفان و منتقدان خود را مزدور، بریده، تواب، آستانبوس ولایت فقیه، جلاد، خائن و ...معرفی میکنند.با حیرت میدیدم و میبینم این ذکر دائمی است.این ذکردر هر مقاله و نوشته و اطلاعیه ای دیده میشود.من بارها فکر کرده ام یعنی فکر میکردم:اینها مطمئنا میدانند که امثال قصیم، روحانی، همنشین بهار، مصداقی، جمالی، یغمائی ،شکری، اقبال و...نه توابند نه از رژیم خوششان می آید،نه مزدورند و نه استانبوس ولایت فقیه، پس اینان......ادامه

۴۰ نظر:

حبیب وفائی گفت...

جناب یغمائی ، کریم قصیم و روحانی و مصداقی و همنشین بهار خیلی مشکوک میزنن ولی شما نه. علائم بالینی نشون میده که شما واقعا به یک روان پزشک نیاز دارین. یعنی باید دارو درمانی بشین. شما را به مقدساتتون قسم میدم جوش نیارین و منو به مریم و مسعود نچسبونین. اونا هم به روانشناس نیاز دارن. اما نیاز شما مبرمه.اگر فکر میکنین دارم چرند میگم خودتونو همراه با دو سه تا نوشته آخرتون به یک روان پزشک برسونید .اگه شما رو بستری نکرد اون وقت برگردین همین جا وهر چه فحش چاروداری بلدین نثارم کنین.

ناشناس گفت...

مشگل شما و دوستان شما ساده می‌باشد ولی‌ پذیرش سخت.
شما دیگر منتقد نیستید. اگر مخالف هستید، نوشتار شما و دوستان شما حکایت نوشتار مخالف نیست. مجا هدین نظرشان مشخص است و از ابراز نظرات خود کوتاهی‌ نمیکنند. تفاوت در پریشانی شما است که نمیتوانید با خود و اندیشه جدید خود راحت باشید. دمکراسی در تحمیل نظرات شما به دیگران و یا دیگران به شما بدست نمیاید بلکه در پذیرش تفکرات دیگران انطوری که هستند خلاصه میشود، چیزی که شما و دوستان شما قابل به درک آن نیستید اگر چه مدتی‌ در کشورهای آزاد زندگی‌ میکنید. نقد با از از بین بردن و یا متلاشی کردن نظر و دیدگاه مخالف در تضاد می‌باشد مگر در تفکر ضعیف مابین دو جهان سوم و اول.
مجا هدان با خود راحت هستند و مریدان خود را دارند. شما دیگر با آن راه و روش خداحافظی کردید پس راه خود روید و منتقد راه و تفکر آنها باشید اگر منتقد هستید. آزادی بیآن آن نیست که به شما و دوستان شما در برابر درگیری که خود شما آن را آغاز کردید حرفی‌ نزننند و یا توهینی نکنند. شما نمیتوانید انتظار دا شته با شید که تهمت مرگ مشکوک، فساد اخلاقی‌، جنایت، شکنجه، ضرب و شتم، وابستگی، تجاوز، حرمسرا، و.. بزنید و انتظار برخورد مودب. آزادی سخن یعنی‌ پذیرش همین نکته، پس این همه داد و فریاد ندارد.
شما با مریض نامیدن آنها چیزی را عوض نمیکنید و در سیکل آینده کلمه دیگری و... .
شما و دوستان شما بهتر است محتوای جدید خود را تعریف کنند و بر اساس آن تنظیم با پیرامون خود.
اگر منتقد هستید پس دشمنی ندارید، اگر مخالف هستید پس دشمنی ندارید، اگر دشمنی دارید شکایت ندارید، اگر تلاش برای آزادی ایران با متلاشی شدن اینها بدست میاید پس شکایتی نباید باشد، و.... . با خود راحت باشید و اجا زه دهید اینها نیز تفکرات خود و انتخاب های خود را داشته با شند همانطور که زمانی‌ شما آن انتخاب را کر ده بودید.
من خود تفکرات دمکراسی غرب را به مدینه فاضله تمامی‌ جریانات ایرانی‌ و روشنفکران در خواب رویایی ترجیح میدهم. درک شماها از آزادی سخن و احترام به مرام و مسلک دیگران پیشکش و ارزانی شما باد. دمکراسی مجا هدین نیز درد مرا دوا نمیکند ولی‌ انتخاب آنها و یا شما به خود شماها ربط دارد. مشگل چیست که شما ها نمیتوانید با این قضیه کنار بیأید مگر اینکه کار دیگری ندارید جز این کار، پس تب و لرز آن را هم بپذیرید و در مهد دمکراسی غربی گریه زا ری نکنید.
این نوشتار را هم میتوانید مانند نوشتار قبلی‌ من سانسور کنید، نکته در این بود که حرفم را بزنم که زدم و اگر مخاطب فقط خود شما می‌باشد کافیست. من به ندرت مینویسم ولی‌ هر فرصتی در این عصر ماشینی غنیمت است. به امید ایران آزادی که تمامی‌ سلیقها و تفکرات آن تنفس بهاری را استشمام کنند.
موسی‌

esmail گفت...

از پیشنهادت ممنون جناب حبیب وفائی و اقای موسی ولی از زمره مشکلات بیماران عقیدتی این است چون نظرات دیگران را نمی فخواهند هضم کنند فکر میکنند منتقدان روان پریشند. البته منظورم شما نیستید.
اقای موسی.ولی فقط نظر و دیدگاه نیست اگر سی سال در عمل در کنار جاده ای از جنازه و جسد و سرکوب فکری عبور میکردید شاید کمی نظرتان تغییر میکرد
موفق باشید

رئالیست ناتورالیست گفت...

تعداد زیادی از مخالفان حکومت استالین به جرم دیوانگی روانه تیمارستانها شدند و در آنجا مردند در حالیکه دیوانه نبودند

ناشناس گفت...

من مست و تو دیوانه ما را که برد خانه
صد بار ترا گفتم کم زن دو سه پیمانه
ای شاعر بر بط زن تو مست تری یا من
ای پیش چو تو مستی مستی من افسانه
درود بر شما
رکسان 70

احمد رضا گفت...

حبیب آقا
دیوونه اصلی اون بالای بالای بالاست که یازدهساله خبری ازش معلوم نیس خدا انشالاه شفاش بده شما درست نوشتی دمت گرم

امروز بریده گفت...

آقا اسماعیل یغمایی

من با خیلی از کارهات موافق نیستم ولی این مجاهدین فرقی با رژیم ندارند بلکه صد پله خطرناکترند. واقعا برای آینده ایران مضر هستند. تا حالا فکر میکردم شاید بشود به آنها کمک کرد تا شفا پیدا کنند اما مثل اینکه کار از ریشه خراب است و مشتی ضد ایرانی اند و در حال یاری رساندن به خامنه ای هستند. فقط عمامه ندارند و ریش وتسبح ونعلین با خود حمل نمی کنند.

ناشناس گفت...

جناب موسی
اینطور که شما می گویی نیست که هر کسی عقیده اش را داشته باشد.
مشکل این است که یک بابایی سی سال بخش اعظم اپوزیسیون رابه بیراهه برده و تابع هیچ حقوق بشر ی هم نیست و برای حل ساده ترین مسائلش فقط آدم قربانی می کند و وقتی به او انتقاد می کنی ترا مزدور و خائن و ..می نامد و به ترور شخصیت می پردازد!
مشکل این است. حالا چرا شما چیزی به این سادگی را نمی فهمی برایم عجیب است.
در ضمن در سایت آفتابه بدستان امروز اسماعیل هاشم زاده ثابت اورسوراُز نشین با همه بلاهتش ظاهرا متوجه خریت خاص الخاص خودش در بکار بردن صفت روستایی برای اسماعیل یغمایی شده و آن را از نوشته اش حذف کرده است. همین نشان می دهد که او در حماقتش چندان هم ثابت نیست و می شود با زور چیزهایی رابه مغزش فرو کرد.
فرهاد

ماریلا دشتی گفت...

دیوانگی برای خودش عالمی دارد. واژه‌ای است چند ساحتی با معانی متفاوت و گاهی متضاد. لغت‌نامه دهخدا «دیوانه» را صفت نسبی منتسب به «دیو» می‌داند به معنی دیوزده؛ درست همان‌طور که «مجنون» اسم مفعول از «جن» است، یعنی «جن‌زده». این واژه‌ها در استفاده معمولی بار عاطفی منفی و انگ‌آمیز دارند. دانش روانپزشکی با پیشینه‌ای تاریخی همیشه تلاش در انگ‌زدایی از اختلال‌های روانی داشته است و همیشه با کاربرد واژه «دیوانه» مشکل داشته و به آن واکنش نشان می‌داده است. وقتی روانپزشکان عبارت‌هایی نظیر این‌ها را از مردم می‌شنوند که «مگر من دیوانه‌ام که پیش روانپزشک بروم؟» یا «آقای دکتر شما روانپزشک‌اید، یعنی‌‌ همان دکتر دیوانه‌ها؟!» تمام تلاششان بر این است که چگونه زیرساخت‌های فرهنگی جامعه را در جهت افزایش آگاهی مردم و انگ‌زدایی از اختلال‌های روانی تغییر دهند و کاری کنند که مردم از این واژه انگ‌آمیز استفاده نکنند. البته دیوانگی معنای متفاوتی هم دارد؛ معنایی عمیق‌تر که در ادبیات روانپزشکی چندان شناخته‌شده نیست و بیشتر کاربرد عرفانی دارد. کاربرد عبارت‌هایی مانند: «چاره‌ای کو بهتر از دیوانگی»، «ای‌عاشقان‌ ای‌عاشقان دیوانه‌ام کو سلسله»، «آزمودم عقل دور‌اندیش را، بعد از این دیوانه سازم خویش را» توسط مولانا و ‌هزاران تعابیر مشابه از سوی عارفان بزرگ دیگر اشاره به چند ساحتی‌بودن این واژه دارد. از نقطه‌نظر تاریخی، ارسطو معتقد است کسانی که در فلسفه و شعر و هنر برگزیده و مشخص مي‌شوند طبع مالیخولیایی دارند. جفری کاتلر در کتاب دیوانگی الهی به افشای اختلال‌های روانی هنرمندان بزرگی مثل ارنست همینگوی، ویرجینیا ولف و سیلویا پلات می‌پردازد. در اینجا نگاهی نو و دریچه‌ای دیگر به اختلال‌های روانی گشوده می‌شود. در واقع این سوال مهم مطرح می‌شود که آیا در مواردی اختلال‌های روانی می‌توانند به جای افت عملکرد به افزایش عملکرد در بعضی زمینه‌های خاص منجر بشوند. مطالعات روانپزشکی بسیاری ارتباط خلاقیت با اختلال‌های روانی را تایید می‌کنند. در یک مطالعه نشان داده شد ۱۰‌درصد هنرمندان (با تعریف گسترده آن) اختلال دوقطبی دارند. مطالعاتی که روی زندگینامه هنرمندان انجام شده نشان می‌دهد که اختلال دوقطبی به شکل معنا‌داری در نمونه‌های نویسندگان، شاعران و هنرمندان تجسمی بیشتر از افراد عادی بوده است. این نگاه یک برخورد انتقادی با نگاه تک‌بعدی به سلامت روان دارد. نگاهی تک‌بعدی که ترس هنرمندان و تمام افرادی که فکر‌ها و رفتار‌هایشان به نظر مردم عادی عجیب می‌رسد را نسبت به روانپزشکان و روانشناسان برانگیخته است. پاسکال می‌گوید: «دیوانگی بشر آن‌چنان ضروری است که دیوانه‌نبودن خود شکل دیگری از دیوانگی است». زمان آن است که رویکردی فروتنانه‌تر و پذیرنده‌تر به مفهوم سلامت روان داشته باشیم.

آرام. ب گفت...

اقای یغمائی این حبیب وفائی همان خانم مرجانه که در مقاله قبلی هم شما را گفته که روانی هستید به حرفهای اینها توجه نکنید این بدبختها از جواب در میمانند میگویند چه کنیم بعد میگویند طرف دیوانه شده است بخدا من در المان هستم بین هواداران اینها اینقدر ادم عصبی و قاطی هست که در هیچ تیمارستانی پیدا نمیشود حالا اسمشان را نمیبرم ولی چند تا را میشناسم که دایم میروند پیش دکتر روانشاس و انواع قرصها را میخورند.

خبر نگار گفت...

درود بر تو شاعر، مساله را خوب فورموله کرده ای:«بیماران عقیدتی مشروعیت خود را نه از وجوه مثبت و ایجابی خود و دستگاهشان بلکه از نقاط منفی و سلبی رژیم ملایان میگیرند . یعنی هرچه آخوندها بیشتر جنایت کنند اینها خود را مشروعتر میابند».این البته به ویژگیهای شخصیتی رهبری این دستگاه، هم مربوط است که نخواستی وارد آن بشوی، از جمله خودشفتگی(نارسیسیسم) و خود بزرگ بینی(مگالومنی یا مگالومانیا) و خود محور بینی(اگوسانتریسم). در ضمن من یک شباهتی بین عملکرد رهبری با خمینی و دراکولا می بینم و آن این که همجنان که دراکولا با خوردن خون قربانیان خود، ضمن آن که باعث مرگ آنان می شد، سبب تبدیل آنان به خون آشامی از نوع خود می شد، این دو- ولی فقیه و رهبر عقیدتی،نیز به کشتن فردیت این افراد و مکیدن شیره عمر شان آنان را به عناصری از جنس خودشان و مهرهای متعصب و عقده یی خطرناک و آماده هرنوع خشونت برعلیه منتقدان تبدیل کردند. خبرنگار

ناشناس گفت...


۱ ـ به نظر من آقای رهبر بیمار روانی است ،همچون خامنه ای اینها با ریختن خون به آرامش میرسند۰
۲ـ آیا بچه خود رهبردر میان اعتصاب غذا کنندگان در حال مرگ تدریجی هست٬ که خود شاهد چگونه آب شدنش باشد۰
۳ـ آیا رژیم جور و جنایت جمهوری اسلامی مشروعیتی دارد که در مقابل او اعتصاب معنی دارا باشد​.
۴ـ من نمدانم در میدان بسته ایدولوژی و تشکیلات ایشان مبارز پرورش میدهد یا مزدور رژیم ، چون تا حال هرکسی
از مجاهدین جدا شده به گفته آنها مزدور وووو رژیم است٬ ولی آنهای که از رژیم جدا میشوند هنوز معتاد رژیمند به قول مجاهدین۰
لطفا اگر کسی میداند پاسخ این معما بدهد۰
۵ـ مجاهدین با بدترین حرفها به مخالفین خودشان تمام تلاششان این است که آنها را به جبهه رژیم بکشانند ۰
۶ـ بله در جای که آگاهی نباشد خود آگاهی گناهی نابخشودنی ست.
۷ـ لعنت بر روح خمینی و سرنگون باد جمهوری اسلامی حاکم بر ایران، زنده با آزادی ، زنده باد ایران فدرالیسم.

dost

خدابخش مشهدی گفت...

آقای یغمایی، بسیار به دل نشست...این فقط در مورد مجاهدین خلق صدق نمی کند بلکه در مورد دیگر نیروای مذهبی تندرو نیز صادق است..من در زندان رژیم می دیدم که وقتی شلاق می زدند اول وضو می گرفتند و برای ثواب شلاق تا نفس آخر می زدند...بسیاری از انها هم اعتقاد داشتند و فکر می کردند که ما دشمن دین و پیامبرشان هستیم...و بسیاری از طالبان افغان هم اینگونه هستند و با اعتقاد و ایمان می جنگند و از مرگ هم نمی هراستد..همیشه نترسیدن از مرگ در تاریخ ما ستایش شده اما خیلی از طالبان و پاسداران و دیگر گروه های مذهبی تندرو از مرگ نمی هراسند..چون فکر می کنند برای اسلام جان می دهند...سالهل پیش که مجاهدین آقای بنیصدر و قاسملو و خیلی های دیگر را خاین و معتاد خمینی می نامیدند آیا شما واقعا ایمان به آن داشتید؟.قسمت پایانی مقاله را درست نمی دانم..مگر شما و دیگران از این تشکلات بیرون نیامدید پس چرا باید بقیه صبر کنند تا این تشکیلات فرو بریزد و بعد بهبودی پیدا کنند!

فروزنده رحیمی گفت...

آقای یغمائی من معتقد نیستم شما دیوانه اید نخیر بسیار هم عاقل هستید ولی تمام وجود شما به دلیل اینکه نه چهره زیبائی دارید و خیلی چاق هستید پر از کمپلکسهای وحشتناک است. بخصوص که همسر زیبایتان شما را بخاطر انقلاب ترک کرد شما از همان موقع قصد انتقام کشی از مجاهدین را داشتید ولی شرایط آماده نبود بخصوص که نان شاعر مقاونت بودن را میخوردید تا بالاخره زمان مناسب رسید و شما را از شورا اخراج کردند و تمام عقده ها هم به این اضافه شد و افتادید بجان مجاهدین بیچاره به نظر من مقداری وزن کم کنید شاید با کمک جراحی پلاستیک خودتان را زیباتر کنید تا شانستان بیشتر شود ودست از سر مجاهدین بردارید

esmail گفت...

سلام خانم فروزنده
من آرد خود را بیخته و الک خود را آویخته ام با بدنم که اسب بارکش جان من در این چند روزه حیات است مشکلی ندارم اسب چاق و خوبی بوده تا حالا!و با ان شصت سال راه پیموده ام و روزی این بدن چاق و خوب از من جدا میشود و به عناصر طبیعت میپیوندد و چاقی و لاغریش یکسان میشود در باره قیافه هم کار خداست و طبیعت خانم فروزنده!مشکلی نیست وکمی پس و پیش بودن خطوط چهره باعث نمیشود شخصیت انسان به قهقرا برود یا به اوج برسد و شعر سنائی غزنوی را در مثنوی حدیقه الحقیقه بیاد آورید و ریش خداوند متعال را بچسبید که چرا مراین چنین آفریدو به کرده او رضا دهید و شاکر باشید. شاد باشید و شعر را بخوانید
ابلهی دید اشتری به چرا
گفت نقشت همه کژست چرا
گفت اشتر که اندرین پیکار
عیب نقاش می‌کنی هش‌دار
در کژی‌ام مکن به نقش نگاه
تو زمن راه راست رفتن خواه
نقشم از مصلحت چنان آمد
از کژی راستی کمان امد
تو فضول از میانه بیرون بر
گوش خر در خور است با سرِ خر
هست شایسته گرچت آمد خشم
طاق ابرو برای جفتی چشم
هرچه او کرده عیب او مکنید
با بد و نیک جز نکو مکنید
دست عقل از سخت بنیرو شد
چشم خورشیدبین ز ابرو شد
زشت و نیکو به نزد اهل خرد
سخت نیک است از او نیاید بد
به خدایی سزا مر او را دان
شب و شبگیر رو مر او را خوان
آن نکوتر که هرچه زو بینی
گرچه زشت آن همه نکو بینی
جسم را قسم راحت آمد و رنج
روح را راحت است همچون گنج
لیک ماری شکنج بر سر اوست
دست و پای خرد برابر اوست

ناشناس گفت...

يك مقايسه ساده بين حاميان و هوادارار مسعود رجوي و اسمعيل يغمايي

اسامي هواداران مسعود رجوي

جمال بامداد، حسن حبيبي، محمد اقبال، اسماعيل هاشم زاده، پرويز خزائي، حسين پويا، حميد رضا طاهرزاده، اكرم حبيب خاني،

و اسامي حاميان و هواداران اسماعيل يغمايي

كورعلي، يك روستايي مقيم لندن، شاگرد استاد حبيب، ياشار، كچل، نظاره گر، گوسفند سابق، داش اكل

همانطور كه مي بينيد حاميان و هواداران شاعر سرشناس ما همه مثل خودش از سرشناس ترين افراد جامعه و باعث افتخار هستند. همه شاعرها و نويسندگان مطرح در سطح جهاني هواداران سرشناس خودشون را دارند و شاعر سرشناس ما هم انجمن هواداران خودش را دارد.

راستي اي استاد بي بديل شعر و ادبيات فارسي شما براي كچل و گوسفند سابق و كورعلي شب شعر هم برگزار ميكني تا برات احسنت احسنت بگن؟

به اميد اينكه نوبل ادبيات سال ٢٠١٤ به تو تعلق بگيره

شهريار

esmail گفت...

شهریار !!
به من اگر نوبل بدهند آنرا یا می فرستم به روستایمان تا بعنوان نظر قربانی به گردن الاغ بیاویزند یا میبخشم به شما که سرکار گردن آویز کنید و کمبودهای خود را جبران کنید. عزیز جان تو که قدرت فهمیدن نداری و به دلیل همین نفهمی با وز وزهای مکررت مزاحم میشوی من دنبال روح شعرم نه نوبل و تو اصلا نمی فهمی. تو خودت را میبینی و درباره من صحبت میکنی.هواداران اقا هم نثار شما عزیز. من همان کور و کچلها را با انسان گیسو درازی چون تو ترجیح میدهم اسم خودتانرا البته واقعی را به این حضرات طرفدار رهبر اضافه کنید. و بدبختی ان بزرگوار از جمله این است که افرادی مثل شما هوادار اویندو رر ضمن جایزه نوبلی را که در سال 61 در استامبول به سرکار دادند سفت وسخت نگهدارید حد اقل خاطره اش را نگهدارید.

ناشناس گفت...

این کامنت خانم فروزندە را بخوانید و نحوه استدلال مجاهدین را به عینە ببینید . شاهد از غیب رسید . آیا این استدلال و این طرز فکر بیمار گونه نیست؟!

لقمان

ناشناس گفت...

پرنده
اقا اسماعیل دستتان درد نکند .انتقاد از خود شهامت وشجاعت میخواهد خیلی ها نمی توانند از خود انتقاد کنند .رهبری سازمان مسعود رجوی بیش از 30 سال است که مستمر این کاروان را به بیراهه برده باعث خون های بیشماری شده بدون حصول هیچ نتیجه ای جز ویرانی اما هیچگاه وهیچگاه شهامت وجسارت این را ندارد که بیاید بگوید که من اشتباه کرده ام .
اما اقای موسی شعارهای قشنگی داده ای ولی متاسفانه یا خوشبختانه شما خاک عراق نخورده ای عزیزم ای کاش می بودی و میدیدی در نشست های غسل هفتگی چه میگذرد ای کاش میبودی و در عملیات جاری شرکت میکردی همراه با فحش های ناموسی به پدر مادر خواهر برادر وجد واباد فحش هائی که حتی در فاحشه خانه ها هم نمی دهند مثل دیوث جنده پفیوص بی ناموس مادر فلان شده پدر فلان شده و بعد تف باران بشوی وبعد هم اوباشان وحزب الهی ها رهبر دستشان را بر گلویت بگذارند بگویند بگو نفوذی هستی بگو بریده ای بگوو.....ایا واقعا اگر تو هم اینها را تجربه میکردی ایا شعارهائی را که نوشته ای باز هم می نوشتی بعید میدانم.....اما راجب این حبیب وفائی ..
من رجوی را دیوانه نمی دانم بدلیل اینکه اگر کسی دیوانه باشد وجرمی مرتکب شود قابل بخشش است چون دست او نیست چون دیوانه است و دیوانه را حرجی نیست در تمام قوانین حقوق بشری دنیا برای مجرم دیوانه تخفیف قائل میشوند .پس رجوی دیوانه نیست او بسیار عاقل است کسیست که نمونه او در تاریخ ایران حداقل انقدر من میدانم در صده های اخیر نبوده است از نظر من روح رجوی با ابلیس وشیطان اجین شده است و به یک کلام اینکه از نظر انسانی دیگر حتی یک گرم در او خمیر مایه انسانی پیدا نمی شود .
در ضمن دستتان درد نکند اقا اسماعیل درود بر شرف وشجاعت شما .
دیر نیست و دور نیست وقتی که دیوارهای قلعه الموت فرو بریزد و دودمان رمالان را به باد بسپارد ودر مستراح تاریخ بگذارد

ناشناس گفت...

پرنده روستا
یک کور وکچل یک گوسپند و کورعلی وداش اکل به زان هزاران غداره بند درغگو وبیمار روانی همچون همانهائی که شهریار نام برده فیل ابی خز ائی شم چی
با مداد و بی مداد
سوز می اد سوز می اد

حبیب وفائی گفت...

جناب پرنده، برار جان وقتی یک نوشته ای را میخونی با دقت بخوان که اگر خواستی جواب بدهی دچار هذیان گوئی نشوی . آخر مومن مسجد ندیده من کجا گفتم یغمائی یا مسعود رجوی یا مریم رجوی دیوانه هستند؟ کجا گفتم؟ اگه در کامنت من همچی جمله ای را دیدی تو هم مثل یغمائی حق داری هرچه فحش چاروداری بلدی نثار من کنی. برواون بالا و یک بار دیگر کامنت من را بخوان.اماآقای یغمائی خودت نوشتی منظورت من نیست ولی تو هم در نصف و نیمه و بی دقت خواندن کامنت مردم دست کمی ازجناب پرنده نداری. در جواب بیخودی دادن هم دست کمی از او نداری. مرد با غیرت من کی و کجا گفتم تو روان پریشی ؟ بعدش هم من در فرهنگ مربوط به بیماری های روانی نگاه کردم چیزی به اسم بیماری عقیدتی ندیدم. حالا شما اگر تصمیم گرفتی به روانزشک مراجعه کنی این را برایش توضیح بده و یا خودت در ویکی پدیا آن را به عنوان یک بیماری جدید معرفی کن. اگر هم ویکی پدیا زیاد راه دستت نیست این کار را بسپار به همنشین جان بهار.ایشون خودش وارد هست که چطوری ترتیب کار را بدهد. سلامتی شما را خواهانم و امیدوارم تیر کینه از دلت بیرون بیاید و جای آن راارامش بودائی بگیرد.

ناشناس گفت...

جناب فرهاد
درک شما از دمکراسی را بیآن نمودید که هر کسی‌ نمی‌تواند هر اندیشه ای دا شته باشد، نظرتان محترم برای شما و همفکرآن شما.
انتقاد را گرد بیآن کرده ولی‌ پاسخ مزدور را ریز. منظور شما از انتقاد همان تهمت مرگ مشکوک، جنایت، حرمسرا، تجاوز، شکنجه، مزدور عرا ق و آمریکا و... می‌باشد. ریز نوشتم که با هر کدام مشگل داری بیآن کنی‌. عالیجناب انتظار داشتید جوآب این انتقادات چه باشد. منظور من از گریه زآری همین نکته می‌باشد. تحمل خود را در مهد دمکراسی بالا ببرید. اگر مشگل دارید به درک خود در آغاز این نوشتار برگردید شاید متوجه شوید چرا پاسخ مجا هدین را تحمل نمیکنید.
در رابطه به بیراهه بردن دیگران، شما اول نشان دهید کی به راه درست رفته تا من بتوانم بیراهه را تشخیص دهم. اگر نمیتوانید کسی و سازمانی را در راه درست نشان دهید، فرض گیریم همه بیراه رفته، خوب حالا که تشخیص دادید نروید مثل بنده. مگر شما وکیل دیگران هستید که امر کنید به بیراهه نروند. مجا هدآن اشتباهات زیاد کرده ولی‌ به خودشآن ربط دارد و حمایت کنندگا نشان. تحمل این نکته ربط مستقیم دارد به درک از آزادی و تحمل مخالفان. این نکته برای مجا هدآن هم از نظر من صادق است.
ضمنا من شعا ر ندادم، درکم را از آزادی بیآن نمودم. ولی‌ درست میگویید که شما با تجارب خود مشگل ادپتا سیون دارید با فرهنگ دمکراسی غربی.
خدا عاقبت مردم ایران را به خیر کند از این همه اندیشمند آزادی در غربت.
موسی‌

ناشناس گفت...

آقای یغمأیی
ژان پُل سارتر فلیسوف فرانسوی در جائی گفته است :
جهان یک پرده سینماست . تهیه کننده عمر شما است . سناریست و کارگردان خود شما یید . هنر پیشه اول نیز شما یید و فیلم بردار روزگاراست . طوری بازی کنید که کسانی که به دیدن فیلم زندگی شما می نشینند از دیدن برخی صحنه ها خجالت نکشید و مجبور به سانسور آن نشوید .

امیدوارم که هیچ کدام از ما ،
نه تنها مجبور به سانسور کردن صحنه هایی از زندگی‌ خود نشویم ،
بلکه با افتخار از آن یاد کنیم. این آرزوی من برای خود و همچنین برای سایر شماهاست.


جمال

ناشناس گفت...

اسماعیل عزیز کاملا با شما موافقم. به همین دلیل هم است که این دوستان سابق ما در عین حال بیچارگی, خیلی هم خطرناک هستند. اینها اگر به قدرت میرسیدند, خمینی و دار و دسته اش پیش اینها میشدند "ولتر"!

بعضی از دوستان در مورد افرادی که زودتر به شناخت این واقعیات رسیدند, دچار قضاوت اشتباه میشدند (منظورم معدودی که به جبهه دشمن یعنی خمینی رفتند نیست!) و آنها را در بهترین شکل اگر مزدوری نمیدیدند, افشاگری آنها را دعوای شخصی با رجوی میپنداشتند! در حالی که آنها به خاطر خطر بزرگی که (اسماعیل عزیز هم در همین مقاله نوشته) ایران و تاریخ ایران را ٧٠ سال مچل خود میکرد و باز زندان بود و شکنجه و شو های تلویزیونی اعتراف و قس علی هذا , به افشاگری این فرقه خطرناک میپرداختند.

واقعیات این هست که تمامی مختصات این دستگاه را رجوی تحت عنوان انقلاب ایدولوژیک از سال ٦٣ تا همین الان به خوبی ترسیم کرده بود. اما اکثریت رفقا به خاطر اعتماد بیکران به رجوی, از روی ان میپریدند و میگفتند که انشاءالله گربه است! فاکت زیاد هست. از جمله :
- رجوی فقط به خدا پاسخگو است
- حذف تمامی اصول سازمانی از رهبری جمعی گرفته تا سانترالیسم دمکراتیک
- حمایت صریح رجوی از ولایت فقیه در نشست های ٥ روزه اواخر سال ٦٧
- تعطیل کردن مغز و فکر کردن با استفاد کردن از عرفان و فرهنگ شرقی (آزمودم عقل دور اندیش را, بعد از این دیوانه سازم خویش را ! یا: عقل بازاری بدید و تاجری آغاز کرد, عشق دیده زان سوی بازار او بازار ها! ). شما باید با پای ما حرکت کنید (رجوی)!
- شعار اعدام کردن بریده از سال ٧٠ به بعد
- خود سپاری ایدولوژیک
- زن گرایی به غایت ارتجاعی و استثمار گرانه
- دایر کردن زندان در اشرف
- بند های به غایت ارتجاعی انقلاب ایدولوژیک
- نشست امام زمان! کفش امام زمان جلو پاهاش جفت میشه (رجوی)! تمام سلاح های جهان از کار میفتند وقتی میاد (رجوی)!
-......

فکت و دلیل زیاد هست. بسیاری از ما باید جلوتر از این کاری میکردند. البته که کار دشواری بود ولی اگر میفهمیدیم, پس مسول هم بودیم!

با تشکر, فرشید

یاشار گفت...

با عرض سلام خدمت دوستانی که ما را بیمار و اسمهای انتخابی ما برایشان جالب نیست !
من تجربه زندان خمینی پلید نامرد دارم با ان همه فشار و شکنجه ما را بیمار و خم نکرد !اما این یکی آخری نزد شازده حسابی ما را سرویس کرد !
آیا واقعن یک آدم تعریف شده نورمال اگر این همه چک و تست ایدئولوژی ، تشکیلاتی تو یک محیط کنترل شده شب و روزش سپری کنه نمونه غسل ، طعمه ، حوض ، دیگ ، پروژه رفع ابهام ،پارتی تف باران همراه با رکیک ترین جملات ، فحاشی ، تهمتها اگر سالم مانده باشه خیلی شانس آورده ! من یکی که چند سال اول را به جای کار و تحصیل انرژیم صرف دارو و درمان با سازی روحی روانی و جسمی شد ! شرف و وجدانتان را قاضی کنید ! موفق باشد
یاشار

ایرج سلامت گفت...

آقای یغمایی؛ این دکتر فروزنده رحیمی!! را حتما برایتان آشنا هستند با آن عکسهایی که با موهای فرفری کنار دریاچه و باغچه خانه و آن خنده ملوس!! در فیس بوک و وبلاگشان میگذارند. ایشان را ببخشید با این جملاتی که بلاهت مغزشان را میرساند. من اینجا با ایشون آشنایی دارم طفلک خود با قرص روان پریشی خود را درمان می کند و اگر دنیای مجازی نبود الان باید در تیمارستان جستجویش می کردیم. پس بگذارید کمی اینجا حال کند. ایشان مشکلاتی را که خودش در مورد خود دارد را به شما نسبت داده است. در آینه نگاه کرده و در مورد شما نوشته است. متاسفانه انسانها روان پریش هم بسیار وجود دارند. درود بر شما ایرج سلامت

فرهاد گفت...

جناب موسی
طوری دمکراسی دمکراسی میکنی که انگار یادت رفته که در دمکراسی غربی فاشیسم جایی ندارد و احزاب فاشیستی غیر قانونی هستند و اجازه فعالیت ندارند!
عقایدرهبرهم چیزی دورتر از فاشیسم نیست. این بابا توتالیتر است و در این راه به مائو و استالین و هیتلر هم گفته زکی!
این بابا کارش تهمت و ترور شخصیت و ارعاب و تهدید منتقدان خودش است.
این بابا در اشرف بنا به شواهدی که قابل انکار نیستند حرم برای خود درست کرده و هنوز هم صریحا آنرا رد نکرده!
این بابا نفرات مسئله دار را تعذیب و زندانی و حتی در مواردی بنا به نوشته هادی افشار و دیگران موجب مردنشان شده
این بابا نفس و خون مجاهدین را مال خودش دانسته و آنطور که دیدیم در اشرف 52 تایش را مثل اب خوردن زیر تیغ جلادان رها کرد و تازه بعدش هم ادعا می کرد که با نبوغ خودش و ملکه بود که بقیه کشته نشدند.
این بابا اصلا در این سی سال جز به هدر دادن خون و مال و هستی بچه های مردم مگر کار دیگری هم کرده!؟ اگر کرده کو ؟ یک نمونه از پیروزهای درخشان او را بگو لطفا!
این بابا اسناد اعترافات و محرمانه ترین بخش های زندگی نزدیکترین دوستان خودش را بی مهابا در ملا عام افشا می کند و تابع هیچ حقوق بشری نیست!
آنوقت در مقابل این چنین کسی شما می گویی آزادی و دمکرا سی است و کسی کاری به کار این بابا نداشته باشد؟
واقعا که انگار در این دینا زندگی نمی کنی جناب دمکرات!
فرهاد

ناشناس گفت...

جناب فرهاد
عصبانی‌ نشوید. تبادل نظر در جریان می‌باشد. کمی‌ طنز اضافه کنم تا مطالب بی لطف نباشد.
مقا یسه بی ربط می‌باشد. تا جایی که من فهم می‌کنم سازمان مجا هدین در کشورهای غربی قانونی‌ می‌باشد و محدود یتها ی پیشین نیز بر اساس قوانین ضد تروریسم بود و ربطی به فاشیسم ندارد. کارنامه هیتلر و استالین و .. نیز روشن است و ربطی به انها ندارد. نسل ما نباید اجازه بدهد که احزاب سیاسی وامثال شماها با این تفکرات غلو آمیز و افراطی مارا به سیا هچا ل دیگری ببرند. بنابراین انصاف در قضاوت لازم می‌باشد. طنز در این می‌باشد که شما شاگرد خوبی‌ برای رشته حقوق نمیباشید چرا که در کلاس استدلال و منطق فکری جواب سوالات را پیدا نمیکردید.
مشگل ساده می‌باشد، شما و دوستان شما تهمت قتل و جنایت و .. میزنید. مگر کسی‌ جلوی شما را برای اقدام قانونی‌ گرفته. یا شاهدان حاضر هستند، یا ریگی به کفش دارید. ساده می‌باشد. مشگل چیست، اینکه هر کسی‌ بگوید تهمت را از حسنی شنیدم که بدرد همان دادگاه های رژیم خورد. میپرسیم نقش شما چه بوده، جوا ب میدهند من نبودم دستم بود تقصیر شخص ثالث بود. من همه اتهامات را خواندم، هیچکس شاهد نبوده و اگر بوده خود بیگناه بوده. فکر میکنید این نسل باز بازیچه شما ها خواهند شد که بدون قبول تقصیر اتهام به دیگران بزنید بدون مدرک قابل قبول در دادگاه غربی. دادگاه های شما پیشکش شما. مگر میشود شما شاهد قتل باشید و هیچکاره در یک سازمان نظامی. شاهد در صحنه چه غلتی میکرده. همین استدلال حکم است بر شاهدان در صحنه ها ی دیگر. باز ی بس است. شما درگیر جنگ سیاسی هستید و بقیه نکات سس این درگیری برای یار گیر ی از عوام. ضمنا بتول خا نم در کشور آزاد میتوانند به دادگاه بروند خرجی نیز ندارد وکیل تسخیری موجود است.
جناب حرف بزنید، اتهام بزنید، کسی‌ جلوی هیچ کس را در غرب نگرفته ولی‌ ما را خر فرض نکنید بمانند رژیم. نسل ما بازیچه شما ها و تفکرات احزاب شما که در عهد عتیق می‌باشد نخواهد شد و خواهان تمامی‌ تفکرات و سلیقه ها در ایران آزاد است. از راست افراطی تا چپ چپ. ما دیگر کسی را به مسلخ از دادگاه ها ی بدون حق دفاع نمی فرستیم، چه سران شاه، رژیم کنونی و... . داشتن انصاف در برابر دشمن یک امتیاز انسانی می‌باشد.
موسی‌

ناشناس گفت...

جناب موسی
اولا که من خیلی خوشحالم که شما حد اقل تصمسم داری که مثل جناب "شازده" و درا و دسته اراذل و اوباشش " دیگر کسی را به مسلخ از دادگاه ها ی بدون حق دفاع نفر ستی ، چه سران شاه، رژیم کنونی و... ." و این هم که نوشته ای " داشتن انصاف در برابر دشمن یک امتیاز انسانی می‌باشد" خیلی خوب است و شیرین منتها تناقض شما این است که علیرغم گفتن این حرفهای زیبا و مردم پسند عملا در جبهه دیوانه ای مانند اغبال هستی که هنوز از لیبرتی به پاریس نیامده از همانجا وعده محاکمه و کشتن خواهرش را در تهران می داد و او را بدتر از لاجوردی می داند و به او تف می کند و ..!
در همین جبهه و در راسش "شازده" یار غار سی ساله اش راکونی و .... ای و لقب داد و شخصی ترین موضوعاتی را که آن بینوا روزی با اعتماد مطلق برای او و مستر ابریشم و ملکه فرستاده بود را افشا کرد!
خوب عزیز دل بابا شما که اینقدر حقوق بارت است که نمی دانی اضافی اش را چکار کنی چرا یک پند و اندرزی به "شازده" نمی دهی ؟ چرا به این بابا نمی گویی این کارت خلاف ابتدایی ترین حقوق انسانی ثبت شده در میثاق حقوق بشر است!
نمی دانم اینروز ها نوشته های این و آن درباره نشست های دیگ و غسل و .. غیره را می خوانی یا نه جناب حقوق دان! اگر نخوانده ای خوب است بخوانی تا کمی توی باغ بیایی چون ظاهرا خیلی خیلی پرتی !
شما به نظرم یکی از آن بچه های خارج بزرگ شده درسخوان و با استعدادی هستی که حد اقل بر اساس غریزه فهمیده ای که نباید درس خواندن را ول کنی و بروی در اشرف عمرت را هدر بدهی! من ضمن تبریک به شما از این بابت فقط می خواهم یک لحظه خودت را بجای آن کسی قرار دهی که بخاطر مسئله دار بودن "شازده" او را فرستاده عملیات داخل تا یا دم مرز کشته شود و یا همانجا دستگیر شود!
یا اینکه خودت را بجای آن کسی بگذاری که بعنوان طعمه او را زندانی کرده اند و زیر کتک گرفته اند و مجبور کرده اند که اعتراف کند که نفوذی است.
یا اینکه خودت را بجای آنکسی بگذاری که تنها الترناتیو "شازده برای او در صورت تمایل به ترک اشرف دو سال حبس در اشرف و هشت سال زندان ابوغریب و بعد هم معاوضه با و تحویل دادن به جکومت آخوند هاست!
البته شما چون زیاد در فرنگ زندگی کرده ای و در اینجا درس خوانده ای مشکل بتوانی این چیزها را درک کنی و بنا بر این می گذرم!
به توتالیتر بودن سیستم "شازده" و تمام خواهی او که عرض کردم به استالین و مائو و هیتلر گفته است زکی فکر می کنم تنها یکنفر هنوز باور ندارد که آن را هم یکنفر را هم سرکار می توانی در آیینه زیارت کنی!
بالام جان وقتی یارو امضای "نفس" و "خون" از همه نفراتش می گیرد که یعنی زندگی شان مال ملکه و مرگشان هم مال "شازده"وقتی یارو بر سر کسی مثل "مهدی افتخاری" که مخالف خط و خطوطش بود آن بلاها را آورد و در نهایت پفیوزی بعد از مرگش از او تجلیل می کند! وقتی همین بلا را بر سر شماره سازمانش هم آورد و به اعدام محکومش کرد وقتی بیست و هست سال اجازه کوچکترین ارتباطی با خانواده ها را به اعضای ارتشش نمی دهد وقتی در برابر هر انتقاد ساده تمام تلاشش را برای ترور شخصیت طرف بکار می گیرد وقتی خودش را بجای خدا گذاشته و بهیچ کس پاسخگو نیست وقتی شعار ایران رجوی - رجوی ایران برای خودش درست می کند وقتی ... معنی اش چیست؟
می خواهی تا صبح می توانم برایت بنویسم..اما فکر می کنم که در خانه اگر کس است یک حرف بس است..
به نظرم با همین چند مثال برای آنکس که بخواهد عمق توتالیتاریزم این "شازده" بیمار و خود شیفته را بفهمد همین ها کافی است.
جناب حقوق دان سوپر دمکرات در غرب این بابا اجازه فعالیت دارد زیرا هنوز همه آنهایی که گرفتار غضب " شازده" و ملکه اش شده اند فرصت لب گشودن نداشته اند و البته غربی ها هم از او بعنوان یک کارت و ورق بازی استفاده می کنند و بهمین دلیل بساطش هنوز پا بر جاست
اما اگر یکهزارم بلاهایی را که "شازده" بر سر بچه های ما در تشکیلاتش آورده است یک جریانی در غرب بر سر چهار تا بچه غربی آورده بود آنوقت می دیدی که چطور خشتک رهبر آ جریان را پلیس کشور های غربی از پایش در می آورد دست بسته به دادگاه می بردند و بساطش را بریا همیشه جمع می کردند! و دیگر اینکه بیشتر خلاف کاریهای "شازده" در حصار بسته اشرف اتفاق افتاده و آنجا هم که قانون خبری نبوده است اما همه اسرار دیر یا زود روشن می شوند نگران نباش هیچ کدام از خلاف کاریهای و سوئ استفاده های "شازده" از قدرتش در سازمان پینهان نخواهند ماند!
فرهاد

ناشناس گفت...

جناب فرهاد
بد جوری عصبانی‌ هستید. این همه غیظ، بددهنی، عصبانیت و پر خاش بخاطر نوشته بنده. پس درست نوشتم که نسل ما باید بازیچه شما ها و دوستان شما نشوند. در قدرت چه می‌کنید. در زمانی‌ که در تشکیلات بودید و صاحب تجربه این عصبانیت را کجا خالی‌ میکردید و بر سر کدام بیگناهی. اگر در آنزمان در کنترل بودید باید به کنترل کننده شما نمره بیست داد. آنچه مشخص است این ایرا دا تی را که میگیرید شما نیز چندان از آن به بهره نیستید.
اما بروم سر اصل مطلب با مزاح تا عصبانیت بعدی شما.
از تعارف های بی محتوای شما که بگذرم، هدر دادن عمر بازتاب ذهنی‌ فرد است. اگر فردی چنین احساسی‌ را از ذهن به خود منتقل می‌کند در تمامی‌ رفتار، کردار، و سخن فرد هویدا میشود. من وکیل عمر به هدر رفته شما نیستم و بازتاب آن را که در عصبانیت و سخن و ر زی‌ شما هویدا می‌باشد را نمیتوا نم مرهمی بگزارم.
فرهنگ خانوادگی شما را هم نمیتوانم زیر علامت سوال ببرم چرا که در قشر ها ی مختلف یک جامعه تفاوت فرهنگی‌ نرمال می‌باشد. بقول قدیمی‌ ها باز با باز و کبوتر با کبوتر.
جبهه چه می‌باشد؟ یکی‌ جبهه مردم است مقابل آن جبهه دشمن بقیه حرف مفت است. شما در یکی‌ از این دو جبهه ثبت نا م کرده و بقیه اختلافات درون جبهه می‌باشد. من مجا هدین را دشمن نمی دانم، رژیم جانی مقابل مردم در برابرم می‌باشد و کشتا ر های روزانه آنها مقابلم. از این نظر درست میگویید که هم جبهه آنها می باشم در مقابل رژیم گور به گور شده. دعوای بین برادر و خواهر هم نه به من ربط دارد و نه به شما. شما سر پیاز هستید یا ته پیاز. از قدیم گفتند برادر خواهر دعوا کنند ابلهان باور. خودشان با هم کنار خواهند آمد. به من ربطی‌ ندارد. من نخود هر آشی نمیشوم مگر آنکه احمق باشم.
در رابطه با مترجم هم من مشکلی در بیآن این مطلب نمیبینم. چرا؟ ساده، این بنده خدا رفته به کمپ دشمن پیوسته، نه بخاطر جدا شدن از مجا هدین من این را میگویم، حق هرکس می‌باشد که از آنها جدا شود یا نشود، ولی‌ وقتی‌ رفتی‌ تو صف‌‌ دشمن مردم و جنگ روانی‌ کردی پاسخ مناسب را میگیری. مگر در جنگ حلوا خیرات میکنند. مثلا اگر در صحنه نظامی ایشان از صف‌‌دشمن شلیک میکرد جواب نمی گرفت چرا که یه زمانی‌ یار بوده. شما ها چه ننر تشریف دارید. چه ذهن نظامی و سیاسی شما دارید. کجا دوره دیدید.
از اینکه بنده به آقای رجوی بگویم دست از این کا رها که شما مدعی میباشید، و با حرف بنده همه چیز حل، آقای رجوی اگر صدای من به گوش شما می‌رسد و اگراین چیز ها درست است که محکوم است دست بردارید. حل شد نخودی. ضمنا اینقدر بچه ها ی ما نکن، بچه که هشتاد روز اعتصاب غذا نمیکند و با دست خالی‌ با یک مشت جانی طرف نمی‌شود. شما و دوستان شما وکیل هیچ کسی‌ نیستید جز خود. اینقدر هارت پورت الکی‌ نکنید مدرک دارید بروید دادگاه در هر کشوری که هستید. چرارک نمیگویید مجا هدین را در کمپ دشمن می‌بینید. اگر صداقت داری همین یه کلمه را جوا ب بده. اگر دشمن می با شند ننه من غریبم در نیآورید، یا حریف آنها هستید یا اگر اشتباه کرده باشید نتیجه کار مشخص است. در ضمن نفرت از سطر سطر نوشته های شما می با رد، با این نفرت ،از شما و دوستان همفکر شما دموکراسی به نسل ما نمیرسد. آنقدر هم دمکراسی دمکراسی هم می‌کنم تا چشم بد خواه دمکراسی غربی بسوزد. یک مشت لوچ چپ نما، چپ سرمایه‌دار در غرب، چریک راه بیرا ه، روشنفکر مفت خور که پول دولت را میگیرند و تللی تللی میکنند برای ما معلم اخلاق، دمکراسی، شدند. دنیای غریبی هست نازنین.
موسی‌

ناشناس گفت...

جناب یغمایی جان مادرت وقتی این را مینوشتی « شیشه » مصرف نکرده بودی؟ اگر کردی پس بیجا میکنی به مجاهدین میگویی آنها دچار بیماری عقیدتی هستند! چرا وقتی یکی از آنها در لیبرتی فوت میکند؛ برایش مرثیه می سرایی؟ اول توهین میکنی بعد برایش عزا میگیری؟

موشکاف

ناشناس گفت...

تا آخرین گوسفند را به کام گرگ ندهد دست بر نمی دارد...

اسکیزوفرنی سیاسی با گسیختگی افکار، توهم، سوءظن و فرافکنی (و البته خود بزرگ بینی) شکل می گیرد.
فردی که به این کژ رفتاری دچار می‌شود اسیر فانتزی است ولی گاه در خیال و فانتزی خودش سروری هم می‌کند و خود را رهبر و سالار همه مردان عالم یا سیده النساء العالمین می‌پندارد و خیالات می فرماید حقش را دیگران خورده اند که در منبر قدرت نیست.
اینگونه مواقع حسن صباح و هنده جگرخوار را هم دماغ در نمی‌‌آورد و برایش قبحی ندارد اگر مثل آغا محمد خان قاجار، همه را لطفعلی خان زند بپندارد که گویی قصد جانش را کرده اند.
پس امر می کند که چشمان او و هر آن کس که به وی پناه داده، از حدقه به در آید و خائن و مزدور جلوه کند.
او بتدریج خُل و چِل می‌شود و فرمان کور باش و دور باش می دهد و اگر به جلد چوپان رفته باشد تا آخرین گوسفند را به کام گرگ ندهد دست بر نمی دارد...
با اینهمه طلبکار است. همیشه طلبکار است و به خودش دسته گل می دهد. از دید چنین بیماری، همه عالم و آدم مزدورند...
پرسان

داود گفت...
این نظر توسط یک سرپرست وبلاگ حذف شد.
esmail گفت...
این نظر توسط نویسنده حذف شده است.
ناشناس گفت...

اﻗﺎﻱ ﻳﻐﻤﺎﻳﻲ و "ﭘﺮﺳﺎﻥ"
اﺯ ﻧﻆﺮ ﺷﻤﺎ ﻣﺒﺎﺭﺯاﻥ ﺭاﻩ اﺯاﺩﻱ ﻫﻤﻪ ﮔﻮﺳﻔﻨﺪ و ﺭﻫﺒﺮﺷﺎﻥ ﻳﻚ ﻣﺮﻳﺾ ﺭﻭاﻧﻲ اﺳﻜﻴﺰﻭﻓﺮﻧﻴﻚ ﻫﺴﺘﻨﺪ ﻛﻪ ﺗﺎ اﺧﺮﻳﻦ ﮔﻮﺳﻔﻨﺪ ﺭا ﺑﻪ ﺩﻫﺎﻥ ﮔﺮﮒ ﻧﺴﭙﺎﺭﻧﺪ اﺭاﻡ ﻧﻤﻴﮕﻴﺮﻧﺪ. ﺧﻮﺏ اﺯ ﺷﻤﺎﻱ ﺭﻭاﻧﺸﻨﺎﺱ و ﺭﻭاﻧﻜﺎو ﺳﻮاﻟﻲ ﺩاﺭﻡ. ﻟﻂﻔﺎ ﭘﺎﺳﺦ ﺑﺪﻫﻴﺪ. اﻳﺎ ﺩﺭﻣﺎﻥ ﻣﺮﻳﺾ اﺳﻜﻴﺯﻭﻓﺮﻧﻴﻚ "اﻧﺘﻘﺎﺩ" اﺳﺖ. ﻳﻌﻨﻲ ﺷﻤﺎ ﺟﻤﻊ "ﻣﻨﻘﺪاﻥ "ﺑﻪ اﻳﻦ ﻧﺘﻴﺠﻪ ﺭﺳﻴﺪﻩ اﻳﺪ ﻛﻪ ﻳﻚ ﻣﺮﻳﺾ ﺭﻭاﻧﻲ ﺭا ﺑﺎﻳﺪ ﺑﺎ اﻧﺘﻘﺎﺩ ﺩﺭﻣﺎﻥ ﻛﺮﺩ? ﻳﺎ ﺑﺎﻳﺪ "ﺳﺮﺵ" ﺭا اﺯ ﺑﺪﻥ ﺟﺪا ﻛﺮﺩ? ﻳﻌﻨﻲ ﺑﻪ ﻳﻚ ﺩﻳﻮاﻧﻪ اﻧﺘﻘﺎﺩ ﺩاﺭﻳﺪ ﻛﻪ ﭼﺮا ﺩﻳﻮاﻧﻪ اﺳﺖ و ﺭﻓﺘﺎﺭ ﺩﻳﻮاﻧﮕﻲ ﺩاﺭﺩ? ﻣﻦ ﻧﺘﻴﺠﻪ ﻣﻴﮕﻴﺮﻡ ﻛﻪ ﻳﺎ ﺷﻤﺎ ﻣﻨﺘﻘﺪ ﻧﻴﺴﺘﻴﺪ و ﻳﺎ اﻭ ﺩﻳﻮاﻧﻪ ﻧﻴﺴﺖ. ﻣﻴﺒﻴﻨﻴﺪ ﺗﺤﻠﻴﻞ ﻣﻨﺪﺭاﻭﺭﺩﻱ ﺷﻤﺎ ﻫﻴﭻ ﭘﺎﻳﻪ ﻋﻘﻼﻧﻲ ﻧﺪاﺭﺩ و ﭘﻴﺸﻨﻬﺎﺩ ﻣﻦ اﻳﻨﺴﺖ ﻛﻪ ﺷﻤﺎ ﺩﺭ اﺳﺮﻉ ﻭﻗﺖ ﺑﻪ ﻳﻚ ﺭﻭاﻧﭙﺰﺷﻚ ﻣﺮاﺟﻌﻪ ﻛﻨﻴﺪ ﺧﺮﺟﺶ ﻫﻢ ﺑﺎ ﻣﻦ.
اﺻﻐﺮ ﻣﺤﺮاﺑﻲ

esmail گفت...

عزیزم اصغر
قبل از من و ما خیلیهای دیگر نیازمندند به انها برس برادر و مخارج انها را بپرداز امثال من دیوانه های بی خطری هستیم نگران مباش

ناشناس گفت...

اﺳﻤﺎﻋﻴﻞ ﺟﺎﻥ ﻫﻤﭽﻴﻦ ﻫﻢ ﺑﻲ ﺧﻂﺮ ﻧﻴﺴﺘﻲ.ﻛﻲ ﺗﻮﻫﻢ ﺯﺩ ﺯﻥ ﺳﺎﺑﻘﺶ ﻛﺸﺘﻪ ﺷﺪﻩ, ﻛﻲ ﺑﻌﺪﺵ ﺗﻮﻫﻢ ﺯﺩ ﻛﻪ ﻧﮕﺮاﻥ ﺳﻼﻣﺖ ﺯﻥ ﺳﺎﺑﻘﺶ ﻫﺴﺖ... ﺯﻥ ﺳﺎﺑﻘﺶ ﺩﺭ ﺻﻮﺭﺗﻲ ﻛﻪ ﺧﻮﺩﺵ ﻣﺰﺩﻭﺝ ﻫﺴﺖ..ﺑﻌﺪ ﺗﺒﺪﻳﻞ ﺷﺪ ﺑﻪ اﻳﻨﻜﻪ اﻳﻦ ﻣﺎﺩﺭ ﭼﻪ ﻫﺴﺖ و ﭼﻪ ﻧﻴﺴﺖ ﺗﻮﻫﻢ ﺯﺩﻱ ﻛﻪ ﻧﻤﻴﮕﺬاﺭﻧﺪ ﺣﺪاﻗﻞ ﻳﻚ ﻧﺎﻣﻪ ﺑﻪ ﺑﭽﻪ اﺵ ﺑﻨﻮﻳﺴﺪ... ﺑﻌﺪ ﺩاﺳﺘﺎﻥ ﻛﻼﻫﺒﺮﺩاﺭﻱ ﺑﻪ ﺭﻭﺵ ﺟﻤﻴﺰﺑﺎﻧﺪﻱ ﺭا ﻋﻠﻢ ﻛﺮﺩﻱ..ﺳﺮﻭ ﺗﻪ اﺵ ﺭا ﻫﻢ ﺗﻮﺿﻴﺢ ﻧﺪاﺩﻱ....ﻳﻚ ﻣﻮﻗﻪ ﻫﺎ ﻫﻢ ﻛﻪ ﻏﺎﻁ ﻣﻴﺰﻧﻲ و ﺑﻲ ﺧﻮاﺑﻲ ﺑﺎﺯ ﺗﻮﻫﻢ ﻣﻴﺰﻧﻲ ﺑﺎ ﺻﺎﺩﻕ ﻫﺪاﻳﺖ ﻗﺮاﺭ ﻣﻴﮕﺬاﺭﻱ.. ﺩاﺩاﺵ ﺗﻮ اﺻﻼ ﺣﺎﻟﺖ ﺧﻮﺏ ﻧﻴﺴﺘﺎ. اﻳﻦ ﻫﻤﻪ ﺑﺮا ﻳﻚ ﻧﻔﺮ ﺯﻳﺎﺩﻩ ﺑﻴﺎ ﺑﺮﻳﻢ ﺩﻛﺘﺮ. اﻻﻥ اﻭﺿﺎﻉ ﻓﺮﻕ ﻛﺮﺩﻩ ﺩاﺭﻭﻫﺎﻱ ﺑﻬﺘﺮﻱ ﺁﻣﺪﻩ ﺧﻮﺏ ﻣﻴﺸﻲ ﺑﻴﺎ ﺑﺮﻳﻢ ﺩﻛﺘﺮ.
ﺧﻴﺮ ﺧﻮاﻩ ﺗﻮ

esmail گفت...

دکتر خیر خواه
بنظرم خود تو دکتر باشی خیلی سرت میشه شیطون!!

ناشناس گفت...

آقایان خیرخواه تو و موشکاف و اصغر مهرابی شما ها که فقط هوادار مقاومت هستید و نه بخش سایبری اورسورواز و سگان بیت رهبری حق باشماست شما گفتید و ما قبول کردیم اما فلان به فلانتان اگه دروغ بگید

رافی

ناشناس گفت...

اﻗﺎﻱ ﺭاﻓﻲ ﻣﻦ ﻛﻪ ﻗﺎﺑﻞ ﻧﻴﺴﺘﻢ و اﻟﺒﺘﻪ ﺟﻮاﻥ ﻫﻢ ﻧﻴﺴﺘﻢ , ﻣﺜﻞ اﻗﺎ اﺳﻤﺎﻋﻴﻞ ﺳﻨﻲ ﮔﺬﺷﺘﻪ و ﺑﻨﻴﻪاﻱ ﻫﻢ ﻧﺪاﺭﻳﻢ, اﻣﺎ, اﻣﺎ اﻗﺎﻱ ﻣﺤﺘﺮﻡ ﻓﻼﻥ ﻫﻤﻴﻦ ﺑﭽﻪ ﻫﺎﻱ ﺟﻮاﻥ ﻛﻪ ﻧﺎﻡ ﺑﺮﺩﻱ ﺑﻪ ﻓﻼﻥ ﻧﻪ ﺗﻨﻬﺎ ﺟﻨﺎﺑﻌﺎﻟﻲ ﺑﻠﻜﻪ ﺑﺮ ﻫﻔﺖ ﺟﺪ و ﺁﺑﺎﺩ ﺗﺮﺑﻴﺖ ﻛﻨﻨﺪﻩ و ﻋﻤﻞ ﺁﻭﺭﻧﺪﺕ. ﺑﺸﻤﺎﺭ
ﺧﻴﺮ ﺧﻮاﻩ ﺗﻮ