ذاتی، که با حقارت دیگران عظمت خود را با نفرت دیگران به دیگران عشق خود را و با دروغ، حقیقت خود را تضمین میکند بر فرشی سرخ در زیر گامهایش که بر گرهگاه هر تارش قلبهای ما ودر گرهبند هر پودش چشمهای ما در زیر گامهای تو وخاتونشاهت سالهاست که می تپد و میگرید ادامه با ناخدا اسماعیل وفا یغمائی
۳۰ نظر:
رضا ارجمند
گفت...
(با عرض معذرت بخاطر اشکالات کامپیوتری چند بار کلیک شد لطفا حذف فرمایید)
ناشناس،
از کدوم طویله افسار بریده ای که این چنین مست نهیق می کشی و لگد می پرانی.
اسماعیل بزرگترین شاعر معاصر ایران و مبارزی است که تمام عمرش به ایران خدمت کرده و دل پر دردش برای ایران زده و می زند. همین بزرگترین سرمایه زندگیش است . مگه من و تو چی داریم؟ حداقل اینقدر شرف داره که حرفش رو به اسم خودش می زنه و مثل من و تو زیر نام مستعار قایم نمی شه.
خجالت بکش و آن گاو چاله دهانت رو آب بکش. این چه فرهنگ کثیف طبقاتی است که من و تو داریم و دنیا رو فقط از چشم مادیات می بینیم. اسماعیل می تونست و می تونه کرسی استادی ادبیات و تاریخ ایران رو در هر دانشگاهی بدست بگیره، مثل هزار کمتر از خودش که کرده اند. اما دل پر درد داره و عشق به ایران.
من هم وقتی اشعارش رو در رد مسعود میخونم حالت انفجار بهم دست میده و فکر میکنم شورش رو در آورده و از حد گذرونده و زیادی لی لی به لا لای مسداغی مجهول الهویه می زاره. اما گوه بخورم اگه چاک دهنم رو باز کنم و ایچنین بی فرهنگ و بی مقدار به این گوهر آسمان ادب ایران توهین کنم.
مرتیکه نراقی هم پیاله ساواک و اطلاعات بدنام بود. کجا این مرد شریف و مبارز ملی آنچنین جنایاتی کرده که اینچنین بهش می تازی. ممکن است بعضی ها در این بیراهه که اسماعیل توش افتاده دمشون به اطلاعات بدنام وصل باشه اما اسماعیل پاک است و پاک خواهد موند.
اگه جرات داری اسم و رسم و سابقه ات رو بنویس تا بفهمیم که جنا بعالی چه گلی به سر نداشته ات زدی.
مدم بنویسم شاعر نادم؛ هر چند که « خادم » نیز شده است. دیدم هر چه که بنویسم فرقی نمیکند؛ از دید دکتر روانگاو دچار« اسکیزوفرنی » میشوم؛ بعد میخواهد مرا در وب سایتش مورد مطالعه تحقیقاتی خودش قرار بدهد، گفتم: می نویسم « خادم » چون به نیابت یک جمعی که آنها نیز خودشان « خادم » هستند، آمده است؛ پژوهش کند. گفت: نتیجه تحقیقاتم تا دیروز که شعر « فرمان مسعود » را سرودم، خودم در رهبری بد جوری « ذوب » شده بودم. تا آنجا رهبری خوب بود و سر بر قدمش باید سائید که هنوز فرمان « انقلاب ایدئولوژیک » را صادر نکرده بود؛ بین من و اعیالم اختلاف ایدئولوژیکی نیافتاده بود. سپس ادامه میدهد: برای درک بیماری « اسکیزوفرنی » ابتدا باید ریشه واژه اش را کالبد شکافی کرد: " باز هم تاکید میکنم خوب دقت کنید! باید هم از دنیای صرف سیاست و کشاکشهای سیاسی دور شده وبه دنیای روان و روانشاسی سری بزنیم. من خود سالها هم به دلیل کار شعر و بخصوص رمان و نیز درک کارکردهای انقلاب ایدئولوزیک مقولات روانشناسی برایم جالب بوده است اما نمیدانم که چرا دیر به این حقیقت رسیدم. " بیست و هشت سال طول کشید تا بفهمم من هم قبلا دچار این بیماری اسکیزوفرنی بوده ام. البته اکنون دچاربیماری دیگری شده ام که سابق دربین « زبون بسته های ایرلندی » شیوع پیدا کرده بود! اما می ترسم ادامه اش به « هاری » برسد که فقط پر و پاچه بگیرد! به نظر حقیر سابق و کبیر فعلی؛ اسکیزوفرنی از دو واژه « اسکی » و « فرنی » تشکیل شده است؛ البته رابطه تشیکلاتی و" ایدئولوزیک " با هم ندارند؛ همین جوری خوبخود تشکیل شده اند. میگویند ـ اسکی بازی بوده است که خیلی فرنی دوست داشته؛ هر وقت می رفته « دیزین » اسکی بازی کند؛ سردش میشده؛ بد جوری هوس « فرنی » گرم میکرده؛ چون بدان دسترسی پیدا نمیکرده؛ دچار توهم بیش از حد میشده! بعدها کاشف به عمل می آید، طرف اصلا اسکی بازی هم نمیدانسته؛ اما چون فرنی خور خوبی بوده در نبودن فرنی خیلی بهانه های " ایدئولوزیکی " می گیرد. خودش را به ولی فقیه می رساند تا با یک فتوا از شر هوس فرنی نجات دهد. ولی فقیه هم میگوید: حالا مگه حتما باید « اسکی و فرنی » باشد؛ اگر آش یا حلیم با گوشت بوقلمون باشد نمیشود؟ فتوا صادر میکند؛ برای درمان جنون گاوی بهتر است که از « اسکیزو آشی » استفاده کنی! میگوید: تصدقت گردم؛ اسکیزو آشی شاید افاقه نکند، با تشر به او میگوید: مگه؛ در زمان ستارخان و باقرخان هنگام مبارزه در سرمای سرد تبریز مبارزین اسکی سواری میکردند تا هوس « فرنی » کنند؟ مردم از گرسنگی؛ ریشه درخت و علف میخوردند؛ حتی آش هم نبوده! حالا من فتوا میدهم اسکیزوآشی؛ روی حرف من حرف میزنی؟ جناب روانگاو به نظر من شما یک وظیفه داری؛ بری شعر بگی؛ منتهی تازگی ها قافیه ایدئولوژیکی ات؛ سکسولوژی شده است و داری « شر و ور » میگی! مگه آق کریم، تا چند ماه قبل از استعفایش هوس « فرنی » کرده بود؛ وقتی کتابش را به خانم مریم رجوی هدیه داد. قول میدهم؛ اصلا هوس « شیر برنج » هم نکرده بود؛ چه برسد « فرنی » مخصوصا وقتی شور حسینی گرفته بودش؛ از« سیاوشگرد اشرفی » داستانسرایی میکرد. حالا که بعد از سالها که یادت افتاده است که تو هم طبیب روانگاو هستی, اگر خواستی طبابت کنی؛ نخست برای اینکه « انگ » تواب و مزدور و آستانبوسی نخوری؛ بیماری « سنگ » پرانی اتان را درمان کنید. به یارانت بگو: برای اینکه « انگ » نخورید به سوی مبارزین « سنگ » پرتاب نکنید، چون جواب سنگ زدن؛ انگ خوردن است. از قدیم هم گفته اند: کلوخ انداز را پاداش سنگ است. http://www.aftabkaran.com/maghale.php?id=3526
دوست عزیز رضا ممنون وشرمنده ام از اینکه بخودت توهین کردی . لازم نیست برادر من. حرف من این است و بس نه بعنوان یک شاعر بلکه بعنوان یک انسان مثل بقیه که دارد رنج میکشد. حرف این است بگذارید حرف بزنیم و حرف بزنند و بجای دشنام حرف من و ما را نقد و رد کنید و نشان دهید اشتباه میکنیم تا عذر بخواهیم.تهمت و دشنام چیزی را عوض نمی کند بخصوص از رهبران یا هوادارانشان.من واقعا از توهین آزرده نمیشوم بلکه میشناسم و در باره شاعری هم ممنونم. بگذاریم فرهنگ ایران قضاوت کند. اگر چیزی به کار زندگی مردم بخورد میماند و گرنه فراموش میشود.من هم جزئی از جهانم جزئی بسیار کوچک. وقتی کشف میشود در کهکشان راه شیری میلیاردها کره مثل زمین وجود دارد من از فضل فروشی خود خجالت میکشم.زنده باشی و سرافراز
احسان نراقی البته سوادش از تو بیشتر بود و در ضمن زبان فرانسه را هم یاد گرفته بود. در ضمن به کسی که تمام اشعارش یا در له رهبری مسعود و انقلاب مریم هست یا علیه آن نمی شود گفت بزرگترین شاعر معاصر. کار شاعری تو در حداسدی طوسی هست. با این تفاوت که اسدی طوسی مدح و هجو را یک پله در میان میگفت و تو چند سال مدح گفتی و حالا چند سال هجو. حتما شعر اسدی طوسی را شنیده ای که این جور شروع میشود خواهم اندر تو کنم ای بت پاکیزه خصال نظر از منظر خوبی شب و روز و مه و سال حالا اگر بشود به اسدی طوسی گفت بزرگترین شاعر فارسی گوی به تو هم میشود گفت
ناشناس یک اسم برای خودت بگذار وگرنه این آخرین کامنت توست که منتشر میشود. ثانیا برادر یا خواهر من من کی گفتم از کی بالاتر و پائین ترم . این شما هستی که نگران من هستی. بنده اصلا لنگ گیوه اسدی طوسی هم نیستم. در ضمن من کی گفته ام بزرگترین شاعرم حتی یکبار هم در زندگی به این فکر نکرده ام فقط اگر دل و دماغی باشد شعری مینویسم چون فکر میکنم باید. مثل درخت سیب یا خر زهره که آن یکی سیب میدهد چون درخت سیب است و فکر نمی کند بزرگترین درخت سیب است و آن گل خر زهره میدهد چون باید گل بدهد و فکر نمیکند که بزرگترین خر زهره عالم است البته میگویند الاغها نباید گل خر زهره را بخورند چون به شهادت می رسند بنابراین من هم توصیه میکنم در خواندن شعرهای من برخی افراد دقت کنند چون ممکن است کار دستشان بدهد . شوخی را میبخشی. در ضمن بزرگترین دونفر بیشتر نیستند که فاصله شان با من تو تو میلیونها سال نوری است یقه آنها را بگیر. باقی بقایت
سلام جناب یغمائی عزیز شعر شما بنظر من شعر زندگی و شرف بوده و هست و همیشه در خدمت مظلومان وستمدیدگان.بسرائید و به ترهات افرادی که بجز ناتوانی در فکر بشدت از عقده رنج میبرند توجهی نکنید. برای ایران عزیز و درکنار تمام شاعران ارجمند ایران سلامت شما را آرزومندم. سیمین بشیری
اسماعیل مزدور وزارت گثیف اطلاعات با این اراجیف کمترین جرم تو هزار با اعدام کردن است هرچند تو ارزش این کار را نداری چون حیف از طناب دار یا تیر فشنگ تورا با ید مثل سگ خفه کرد
جناب پارسا سلام عزیز جان تو مگر تجربه سگ خفه کردن داری؟اینجا جرم است.دارم به اسم تو فکر میکنم که پارساست . عجیب نیست. زنده باش ولی به سگها کاری نداشته باش آنها از خیلی از آدمها مفیدترند زنده باشی
سلام اقای یغمائی شعر بسیار قوی وپر احساسی است.مثل شعرهای برتولت برشت تاثیر میگذارد.یک چیز هم در باره این اقا که تهدید میکند پارسا میگویم که وجود یک افرادی مثل او خیلی خوب ثابت میکند که چقدر حرفهای آقای سعید جمالی درست است در باره کتک زدنها و کارهائی که در سال 1374 کرده اند واقعا یک چنین افرادی همه کار میکنند و هیچ فرقی با شکنجه گران خمینی در زندانها ندارندو
ذاتی که با حقارت دیگران عظمت خود را با نفرت دیگران به دیگران عشق خود را و با دروغ، حقیقت خود را تضمین میکند بر فرشی سرخ در زیر گامهایش که بر گرهگاه هر تارش قلبهای ما ودر گرهبند هر پودش چشمهای ما در زیر گامهای تو وخاتونشاهت سالهاست که می تپد و میگرید
با خواندن ابیات بالا تشویق به خواندن مجدد کتاب "نقد و تحلیل جباریت" اثر مانس اشپربر(ترجمه قصیم ) شدم. کتاب را خواندم ولی اینبار با نگاهی تازه . (میتوان آنرا download کرد). جالب آن است که نویسنده کتاب را در نقد فاشیسم مینویسد اما مورد لعن و نفرت استالینیستها قرار میگیرد و خواندن کتابش در کشور شوراها!! ممنوع میشود. خواندن این کتاب به همه دوستان توصیه میشود. در انتهای کتاب، نویسنده شش رهنمود را برای بازشناسی جباران و جباریت به خواننده عرضه میکند که بسیار آموزنده و ارزشمند است و خواننده دانا را به سلاحی مجهز میکند که دیگر به راحتی مفتون وعده وعیدهای پوچ شیفتگان قدرتی همچون خمینی و رجوی نشود. رهنمود شماره پنج اشپربر به شرح زیر است : هر آن ایده ای که بکوشد انسان معینی را "مافوق انسانی " جلوه دهد، بر ضد همه انسانهای دیگر نشانه رفته است. چنین ایده ای با بشریت به دشمنی برخواسته است.
پرنده پارسا اینجا رو با قرارگاه اشرف اشتباه گرفتی هنوز از خواب بیدار نشدی هنوز با رویای شکنجه ها وتهدیدات روزهای خوش رهبر بسر میبری اون موقع که رهبر گور به گورت توی اشرف کلت به کمر میبست و روی سن عر عربده میکشید تمام شد جونم ما درادمکشی تو و ارباب و رهبرت شک نداریم ولی بگذار یک چیزی رو بهت بگم خوب گوش کن خوب خوب گوش کن به همه کفن پاره ها گوه حران رهبر و اونهائی که دارن مثل سگ هار پاچه میگیرندهم بگو خوب گوش کنید پنبه ها را از دراز گوشتان بیرون بیارید به پایان رسیده اید پایان میدانید چیست ؟ پایان یعنی رهبر تا روز سقط شدنش باید در سوراخ وقبر بماند همین در ضمن پارسا اینقدر که پارس میکنی جر نخوری چون چسبوندنت کار سختیه
اسماعیل عزیز به سخن بی مقدار کسانی که در پشت مانیتورهای تشکیلاتی، همچون رباطهای بی مغز رفتار میکنند برآشفته نشو. زیرا چون من بیشمارند که شرفت را تحسین کنند. فکر نکن که من دوستت هستم نه. اگر در خلوت صحبتی با من داشته باشی متوجه میشوی که از دستت بسیار دلخورم. زیرا خودت هم زمانی که هنوز مسحور سحر ضحاک بودی، مرا به همان ناحفی که اکنون با گوشت و پوست و استخوان لمس میکنی به ناپاکی متهم کردی تا مبادا در مواجه با تناقض بزرگ درونی ات حس کنی که خیانت میکنی. از دستت دلخورم ولی با شعرت گربه کردم و به شرافتت سر تعظیم فرود آوردم. تو وجدان بیدار نسلی خواهی بود که با اعتماد به وجودی ناپاک، هزاران هزار خود را به قربانگاه برد. نسل سوخته من و ما به شرافتمندانی چون تو نیاز دارد. بدان که تو در سی سال شعری که در وصف پاکی سرودی خودت را بیان کردی و امروز نیز شرافت خودت را بیان کردی. این خروش تو چیزی جز وجدان بیدارت و قلب مجروحت نیست. بدان و مطمئن باش که به جز الینه شدگان و مسحورشدگان دستگاه ضحاک که شمارشان اندک است و در مقایسه با بیشمارانی از آزادگان هیچ هستند، سروده ات زمزمه لحضاتمان و مرحم زخمهایی خواهد شد که جز خروش کسی که در درون خانه بوده نمیتواند مرهمشان باشد. درورد بر تو عزیز
درود بر شاعر حماسە های جاودان . من بە شعر ایمان آوردم . بە شرف شاعران مردمی ایمان آوردم . شاعر واقعی با هیچ ظلمی نمی سازد . او صلیب خویش را بە دوش میگیرد . یغمایی عزیز ! اینها نمی دانند کە تیشە بە ریشەی خویش می زنند . رجوی با هر دشنامی کە بە شما می دهد ، تتمەی آبروی خویش را بە حراج می گذارد .
ما کی میخواهیم یاد بگیریم که چطور حرف بزنیم, توهین درست نیست, من اصلا موضعگیری یغمایی را قبول ندارم ولی به خودم اجازه نمیدهم توهین کنم, توهین کردن نشان ضعف شخصیت توهین کننده است, از این گذشته مجاهدین و مسعود رجوی میخواستند با یک شعر و مقاله ضعیف بشند تا حالا 10000 بار ضعیف شده بودند, انقلاب در ایران از کانال مجاهدین میگذرد, راه دیگری وجود ندارد
اسماعیل گرام شعر زیبا ودر همان حال خشمگینانه تو را کسانی می فهمند که به اندازه توان خود برای آزادی وآزاد نفس کشیدن بها پرداخته اند اما امروز در معرض تاخت و تاز تند روانی قرار گرفته اند که برای گذران زندگی حقیر خود تن بهر ذلتی داده اند.اینان نمی دانند که تاریخ بت از پی بت شکسته است وبت ساز از پی بت ساز را به نیستی فرستاده و بتشکنان را با احترام بر صدر نشناده است .بااین همه تاریخ هرگز فریب مدعیان بت شکنانی را نخورده که هنوز بت را بر نداشته خود بجای آن نشسته اند .اسماعیل گرامی با خواندن چند باره شعر تو احساس شکست پیشانی بت را پشاپیش می شنوم.
بی صبرانه انتظار داشتم یک مجاهد استخوان دار بیاد و یک جواب تحلیلی به ما منتقدین بده. اميدم اين بود كه اين جواب مجموعه ای بود از ارزیابی سیاسی ؛ آمار و ارقام ؛ چی بسی چند آیه قران ؛ فاکت های تاریخی ؛ اشارات فلسفی ؛ شعار های ضد امپریالیستی و ... اما با کمال تاسف عده ای دلقک و دلواپس و دلسوز با کامنت های وارفته و شیر برنجی و برچسب های کلیشه ای تلاش در تخریب شخصیت منتقدین دارند. دريغ از ذره اي سواد سیاسی ، بينش فلسفی /فقهی و يا حداقل كمي ذوق فرهنگی ادبی . واقعا كه افسوس، ، خب گیریم همه برچسب های شما درست : ما منتقدین بریده از مبارزه و سیاست ؛ ترسو ؛ کون گشاد؛ لمیده بر مبل بورژوازی؛ هستیم. اصلا نه رنجی کشیده ایم نه عزیزی از دست دادهایم و نه شهیدی در آلبوم عکس های خانواده كي ما وجود دارد . همهگی بی هنریم و اشعار دوستان منتقد بند تومونیه . و تمامی مدال ها و افتخارات هم مبارک و براندازه خودتان. حالا عنایت کنید یک تحلیل استرتژیک و تاکتیکی روی این صفحه قرار دهید. آخه تا کی میخواهید فحاشی کنید. کوروش . پاکزاد
جناب کورش پاکزاد تحلیلی که مجاهدین دارند نه تو و نه امثال تو و نه یغما و شرکا میفهمید و نه درک درستی از ان خواهید داشت و نه قبول پس تو بدینت و بگذار مجاهدین هم بدینشان . ایا رعایت این نکته یا حداقل فهم چنین مطلب ساده ای برای شما اینقدر سخت و غامض است ؟!!!
آقای حسین می دانی مفهوم جمله ات که سعی کرده ای آن را در قالب فقدان فهم طرف مقابل مخفی کنی چیست؟ معنی روشن آن این است حرفی برای گفتن نداریم.همین می گویند در روزگاران قدیم خیاطی به سلطان قول داد بهترین لباس را برایش بدوزد اما هیچ چیز روی چرخ خیاطیش نبود وفقط می نشست و با چرخ کار می کرد بدون اینکه چیزی بدوزد. وقتی وزرا وسلطان روز موعود آمدند گفت بفرمایید و این لباسی است که فقط حلالزاده ها می بینند.وزیر و همراهان وسلطان هر کدام از خوف اینکه به حرامزادگی متهم نشوند گفتند به به عجب لباس فاخرو زیبایی ...مثل این تاکنون در جهان نبوده. و سلطان لباس از تن برکند و آن جامه ی کذایی نا بوده را پوشید و لخت و عریان به گشت و گذار در شهر پرداخت.همه مردم شهر ازخوف حرامزاده خوانده شدن آن را تحسین می کردند.تا اینکه کودکی که فهم!! بزرگان را نداشت گفت پادشاه چرا لخت است ؟ و پرده از رسوایی شاه برداشت. حالا شمایید هیچ استراتژی مشخصی ندارید و هرکس سوال کند اورا به وزارت اطلاعات می چسبانید و معدودی هم به خاطر .... ویا حداقل از خوف مارک حرامزاده و اطلاعاتی میگویند به به عجب تحلیلهای مشعشعی و عجب استراتژی دشمن ویران کنی.
على اقا سلام وصحت خواب تازه متوجه شديد كه اينها وارثين لأتها. جاله ميدان هستند از الف تا ى همه از يك قماشند و درست صحبت كردن واستدلال نمودن ًدر فرهنكشان نيست
حسین گرامی. کاملا حق دارید !!! .دیگر سالهاست که من مجاهدین کنونی را درک نمی کنم. مجاهدین در زمان شاه به عنوان یک سازمان مخفی چریکی با آرمان های ضد استبدادی ؛ ضد امپریالیستی و الهام گرفته از بینش مدرن مذهبی پا به عرصه سیاست و مبارزه گذاشت. هر چند که بعد از سال ۵۰ برایشان آشکار بود که عمر یک چریک بطور متوسط کمتر از یک سال است اما در عین حال الکی خود را به کشتن نمیدادند . چریک های اسطور های ( حتی در بین فداییان )کسانی بودند که با مهارت از دست ساواک و یا خانه های تیمی لو رفته و ناامن فرار میکردند.هدف شهید شدن خام و ماجراجویانه نبود اما از خود گذشتگی بخشی از مبارزه بود. حفظ اسرار زیر شکنجه در عین حال ارج نهادن به جان و زندگی رفقای خارج از بند هم بود. سازمان مجاهدین کنونی سازمان چریکی محسوب نمیشود . در عین حال سالهاست که سازمان نظامی هم نیست . و از سازمانی که حتی کارد خیار خوری هم در عراق ندارد توقعی هم نیست. در عين حال این سازمان ضد امپریالیستی هم حساب نمیشود. بایگانی کردن شعار ها و إنكار نقش مجاهدین اولیه عليه مستشاران آمریکایی و یا منافع آنان در ایران فقط بخشی از تغییر ماهیت ضد امپریالیستی ای سازمان است. عکس یادگاری با سناتورهای عمو سام شاهکار رهبریت کنونی است. مجاهدین اولیه خوب یا بد خواهان تفسیر نوین از قران و اسلام بودند. این پروژه هم نه تنها ۳۰ ساله که بایگانی شده بلکه چشمک زدن به اسلام سنتی از جمله سینه زنی و امام پرستی و زیارت خانه ؟ خدا و غیره حتی غیر مجاهدین هم را شگفت زده کرده است. زمانی پیام تبریک و تسلیت به سازمانهای آزادیبخش فلسطینی فرستاده میشد ؛ اکنون به آل سعود و مرتجعترین سلطان های خاور میانه ! طغیان مجاهدین اولیه علیه نظامی بود که توسط فردي خودکامه یعنی محمد رضا شاه پهلوی اداره میشد . سلطنت مادام العمر (. البته جانشین ملكه بود. )كنترل .مجلس و ارتش و دولت در دست فردي بود كه اساسا انتقاد ناپذیر بود. اما با قلبی پر از اندوه شاهدیم که شازده رجوی کاریکاتور شاه سابق شده. است، ۳ بار ازدواج و طلاق.؟؟ مشترك، رهبريت مادام العمر، (جانشین ملکه مریم) . و فرمانده ارتش و شورا و ...شدن !!! رهبران سابق مجاهد خود را به آتش و خون می زدند که مبادا جان خواهر یا برادری در یک خانه چریکی لو رفته و نا امن ریخته شود.اما رهبریت کنونی مخفی شده در خانه ای امن نظاره گر به خاک و خون کشیدن انسان های پا بسن و بی سلاح در محیطي نا امن هستند و خم به ابرو نمی آورند. هر چند مقاومت استوار مجاهدین علی رژیم ضد بشری و پلید ج. اسلامي ستودنی است. اما سیاست های ابلهانه این رهبریت در این راستا که منجر به کشتار غیر موجه و غیر انسانی اعضای مطیع و رنجدیده این سازمان است موجب خشم مردم و منتقدین و شادی سلاخان ج. کثیف اسلامی است. باری دوست گرامی. این سازمان غیر دمکراتیک که حتی یک بار در نیم قرن گذشته یک کنگره و یا انتخاب آزاد درون سازمانی نداشته مبارک خودتان. امافراموش نکن که نه شاه و نه شیخ و نه شازده اجازه سرکوب آزادی بیان را ندارد. کوروش پاکزاد
على اقا سلام وصحت خواب تازه متوجه شديد كه اينها وارثين لأتها. جاله ميدان هستند از الف تا ى همه از يك قماشند و درست صحبت كردن واستدلال نمودن ًدر فرهنكشان نيست
سو استفاده نکن یکی از دوستانتان به من فحش ناموسی داد, من منظورم این بود که برای یک هوادار مجاهین کسر شانه که توهین کند. علی
بسیار خوسحال و مسرور گشتم که حداقل جنابعالی پدیرفتید که هر یک از ما حق دارد مسیر مبارزاتی خویش را انتخاب کند و الزاما من و ما مجاهد نباید از شما و شمایان تبعیت کنیم ولو به ضرب و فحش و لجن نامه و فاحشه خواندن زنان و مادران و خواهران و بستگان ما. باری همانطور که اظهان داشتید "دیگر سالهاست که من مجاهدین کنونی را درک نمی کنم" البته دلایلی را هم برای این تصمییم اضافه کرده اید. از پاسخ و پرداختن به انچه فرموده به عمد در میگدرم و فقط به این مختصر اشاره میکنم و ان اینکه در حاتی خوش بینانه اگر شما در همان 50 سال پیش توقف نکرده باشید البته ضرورت مباره در آن دوران چنان بود و ضروزت مبارزه در این دوران چنین .در آن دوران هم بسیاری بر نوع مباره و شکل مبارزه ایراد داشتند امروز هم چنین است ددر آینده هم خواهد بود . برای یاد آوری فقط اشاره کوچکی میکنم و میگذرم. رفیق محترم در گذشته در همان ایام که تو به نیکی ازش یاد میکنی یاران من و ما را میکروب خواندند؛ آتش زدن و سوراندن و کشتند برای پیروی و ایستادن بر عقیده شان نه در ساواک یا اوین بلکه در کف زباله دانیهای خارج تهران ... اتفاقا قبل کشته شدنشان بودند کسانی در حال قلم فرسائی و نقد انها بودند حتما مقالهای با عنوان «پرچم مبارزه ایدئولوژیک را برافراشته تر سازیم» که در آذرماه ۵۳ در نشریه سازمان چاپ شد به یاد داری "شریف واقفی" به میکروب و مانند آن تشبیه شده بود . بگذریم .... آنروزها شریف ها انطور سوزانده میشدند این روزها خوسبختانه دستشان از او کوتاه است اگر دست همین جماعت به او برسد بر خاکسترش هم رحم تخواهند کرد. پس بریده باد دست هتاکان و ناسزایان.
یه باد داشته باش تو بدینت و مم بدینم دل خوش و سربلند
حسین گرامی. کسانی که به عنوان منتقد به ضرب و فحش و لجن نامه و فاحشه خواندن زنان و مادران و خواهران و بستگان شما فعالین مجاهد مشغول هستند احتمالا مزدوران حرام زاده اطلاعات ج. اسلامی هستند. و هدف کثیف شان ماهیگیری در آب گل آلود است. ترور فیزیکی/ شخصیتی هر منتقدی و توهین به خانواده ها به هر نامی محکوم است. با سپاس و آرزوی مشترک به نابودی رژیم آخوندی.کوروش
۳۰ نظر:
(با عرض معذرت بخاطر اشکالات کامپیوتری چند بار کلیک شد لطفا حذف فرمایید)
ناشناس،
از کدوم طویله افسار بریده ای که این چنین مست نهیق می کشی و لگد می پرانی.
اسماعیل بزرگترین شاعر معاصر ایران و مبارزی است که تمام عمرش به ایران خدمت کرده و دل پر دردش برای ایران زده و می زند. همین بزرگترین سرمایه زندگیش است . مگه من و تو چی داریم؟ حداقل اینقدر شرف داره که حرفش رو به اسم خودش می زنه و مثل من و تو زیر نام مستعار قایم نمی شه.
خجالت بکش و آن گاو چاله دهانت رو آب بکش. این چه فرهنگ کثیف طبقاتی است که من و تو داریم و دنیا رو فقط از چشم مادیات می بینیم. اسماعیل می تونست و می تونه کرسی استادی ادبیات و تاریخ ایران رو در هر دانشگاهی بدست بگیره، مثل هزار کمتر از خودش که کرده اند. اما دل پر درد داره و عشق به ایران.
من هم وقتی اشعارش رو در رد مسعود میخونم حالت انفجار بهم دست میده و فکر میکنم شورش رو در آورده و از حد گذرونده و زیادی لی لی به لا لای مسداغی مجهول الهویه می زاره. اما گوه بخورم اگه چاک دهنم رو باز کنم و ایچنین بی فرهنگ و بی مقدار به این گوهر آسمان ادب ایران توهین کنم.
مرتیکه نراقی هم پیاله ساواک و اطلاعات بدنام بود. کجا این مرد شریف و مبارز ملی آنچنین جنایاتی کرده که اینچنین بهش می تازی. ممکن است بعضی ها در این بیراهه که اسماعیل توش افتاده دمشون به اطلاعات بدنام وصل باشه اما اسماعیل پاک است و پاک خواهد موند.
اگه جرات داری اسم و رسم و سابقه ات رو بنویس تا بفهمیم که جنا بعالی چه گلی به سر نداشته ات زدی.
مدم بنویسم شاعر نادم؛ هر چند که « خادم » نیز شده است. دیدم هر چه که بنویسم فرقی نمیکند؛ از دید دکتر روانگاو دچار« اسکیزوفرنی » میشوم؛ بعد میخواهد مرا در وب سایتش مورد مطالعه تحقیقاتی خودش قرار بدهد، گفتم: می نویسم « خادم » چون به نیابت یک جمعی که آنها نیز خودشان « خادم » هستند، آمده است؛ پژوهش کند. گفت: نتیجه تحقیقاتم تا دیروز که شعر « فرمان مسعود » را سرودم، خودم در رهبری بد جوری « ذوب » شده بودم. تا آنجا رهبری خوب بود و سر بر قدمش باید سائید که هنوز فرمان « انقلاب ایدئولوژیک » را صادر نکرده بود؛ بین من و اعیالم اختلاف ایدئولوژیکی نیافتاده بود. سپس ادامه میدهد: برای درک بیماری « اسکیزوفرنی » ابتدا باید ریشه واژه اش را کالبد شکافی کرد: " باز هم تاکید میکنم خوب دقت کنید! باید هم از دنیای صرف سیاست و کشاکشهای سیاسی دور شده وبه دنیای روان و روانشاسی سری بزنیم. من خود سالها هم به دلیل کار شعر و بخصوص رمان و نیز درک کارکردهای انقلاب ایدئولوزیک مقولات روانشناسی برایم جالب بوده است اما نمیدانم که چرا دیر به این حقیقت رسیدم. " بیست و هشت سال طول کشید تا بفهمم من هم قبلا دچار این بیماری اسکیزوفرنی بوده ام. البته اکنون دچاربیماری دیگری شده ام که سابق دربین « زبون بسته های ایرلندی » شیوع پیدا کرده بود! اما می ترسم ادامه اش به « هاری » برسد که فقط پر و پاچه بگیرد! به نظر حقیر سابق و کبیر فعلی؛ اسکیزوفرنی از دو واژه « اسکی » و « فرنی » تشکیل شده است؛ البته رابطه تشیکلاتی و" ایدئولوزیک " با هم ندارند؛ همین جوری خوبخود تشکیل شده اند. میگویند ـ اسکی بازی بوده است که خیلی فرنی دوست داشته؛ هر وقت می رفته « دیزین » اسکی بازی کند؛ سردش میشده؛ بد جوری هوس « فرنی » گرم میکرده؛ چون بدان دسترسی پیدا نمیکرده؛ دچار توهم بیش از حد میشده! بعدها کاشف به عمل می آید، طرف اصلا اسکی بازی هم نمیدانسته؛ اما چون فرنی خور خوبی بوده در نبودن فرنی خیلی بهانه های " ایدئولوزیکی " می گیرد. خودش را به ولی فقیه می رساند تا با یک فتوا از شر هوس فرنی نجات دهد. ولی فقیه هم میگوید: حالا مگه حتما باید « اسکی و فرنی » باشد؛ اگر آش یا حلیم با گوشت بوقلمون باشد نمیشود؟ فتوا صادر میکند؛ برای درمان جنون گاوی بهتر است که از « اسکیزو آشی » استفاده کنی! میگوید: تصدقت گردم؛ اسکیزو آشی شاید افاقه نکند، با تشر به او میگوید: مگه؛ در زمان ستارخان و باقرخان هنگام مبارزه در سرمای سرد تبریز مبارزین اسکی سواری میکردند تا هوس « فرنی » کنند؟ مردم از گرسنگی؛ ریشه درخت و علف میخوردند؛ حتی آش هم نبوده! حالا من فتوا میدهم اسکیزوآشی؛ روی حرف من حرف میزنی؟
جناب روانگاو به نظر من شما یک وظیفه داری؛ بری شعر بگی؛ منتهی تازگی ها قافیه ایدئولوژیکی ات؛ سکسولوژی شده است و داری « شر و ور » میگی!
مگه آق کریم، تا چند ماه قبل از استعفایش هوس « فرنی » کرده بود؛ وقتی کتابش را به خانم مریم رجوی هدیه داد. قول میدهم؛ اصلا هوس « شیر برنج » هم نکرده بود؛ چه برسد « فرنی » مخصوصا وقتی شور حسینی گرفته بودش؛ از« سیاوشگرد اشرفی » داستانسرایی میکرد. حالا که بعد از سالها که یادت افتاده است که تو هم طبیب روانگاو هستی, اگر خواستی طبابت کنی؛ نخست برای اینکه « انگ » تواب و مزدور و آستانبوسی نخوری؛ بیماری « سنگ » پرانی اتان را درمان کنید. به یارانت بگو: برای اینکه « انگ » نخورید به سوی مبارزین « سنگ » پرتاب نکنید، چون جواب سنگ زدن؛ انگ خوردن است. از قدیم هم گفته اند: کلوخ انداز را پاداش سنگ است.
http://www.aftabkaran.com/maghale.php?id=3526
دوست عزیز رضا
ممنون وشرمنده ام از اینکه بخودت توهین کردی . لازم نیست برادر من. حرف من این است و بس نه بعنوان یک شاعر بلکه بعنوان یک انسان مثل بقیه که دارد رنج میکشد. حرف این است بگذارید حرف بزنیم و حرف بزنند و بجای دشنام حرف من و ما را نقد و رد کنید و نشان دهید اشتباه میکنیم تا عذر بخواهیم.تهمت و دشنام چیزی را عوض نمی کند بخصوص از رهبران یا هوادارانشان.من واقعا از توهین آزرده نمیشوم بلکه میشناسم و در باره شاعری هم ممنونم. بگذاریم فرهنگ ایران قضاوت کند. اگر چیزی به کار زندگی مردم بخورد میماند و گرنه فراموش میشود.من هم جزئی از جهانم جزئی بسیار کوچک. وقتی کشف میشود در کهکشان راه شیری میلیاردها کره مثل زمین وجود دارد من از فضل فروشی خود خجالت میکشم.زنده باشی و سرافراز
در ضمن فکر میکنم کامنت شما باید جای دیگری میگذاشتید که کسی مرا با نراقی مقایسه کرده بود ولی مهم نیست
اسماعیل عزیز
حیف از وقت تو. شعر بسیار عالی است ولی اینها را ولشان کن به کارهای ماندنی برس. حیف از اوقات عزیز تو که صرف زد و خورد با این جماعت بشود.
احسان نراقی البته سوادش از تو بیشتر بود و در ضمن زبان فرانسه را هم یاد گرفته بود. در ضمن به کسی که تمام اشعارش یا در له رهبری مسعود و انقلاب مریم هست یا علیه آن نمی شود گفت بزرگترین شاعر معاصر. کار شاعری تو در حداسدی طوسی هست. با این تفاوت که اسدی طوسی مدح و هجو را یک پله در میان میگفت و تو چند سال مدح گفتی و حالا چند سال هجو. حتما شعر اسدی طوسی را شنیده ای که این جور شروع میشود
خواهم اندر تو کنم ای بت پاکیزه خصال
نظر از منظر خوبی شب و روز و مه و سال
حالا اگر بشود به اسدی طوسی گفت بزرگترین شاعر فارسی گوی به تو هم میشود گفت
ناشناس یک اسم برای خودت بگذار وگرنه این آخرین کامنت توست که منتشر میشود. ثانیا برادر یا خواهر من من کی گفتم از کی بالاتر و پائین ترم . این شما هستی که نگران من هستی. بنده اصلا لنگ گیوه اسدی طوسی هم نیستم. در ضمن من کی گفته ام بزرگترین شاعرم حتی یکبار هم در زندگی به این فکر نکرده ام فقط اگر دل و دماغی باشد شعری مینویسم چون فکر میکنم باید. مثل درخت سیب یا خر زهره که آن یکی سیب میدهد چون درخت سیب است و فکر نمی کند بزرگترین درخت سیب است و آن گل خر زهره میدهد چون باید گل بدهد و فکر نمیکند که بزرگترین خر زهره عالم است البته میگویند الاغها نباید گل خر زهره را بخورند چون به شهادت می رسند بنابراین من هم توصیه میکنم در خواندن شعرهای من برخی افراد دقت کنند چون ممکن است کار دستشان بدهد . شوخی را میبخشی. در ضمن بزرگترین دونفر بیشتر نیستند که فاصله شان با من تو تو میلیونها سال نوری است یقه آنها را بگیر. باقی بقایت
از زبان شاملو به رجوی می گویم:
ابلها مردا
اسماعیل وفا عدوی تو نیست
انکار توست
لقمان
سلام جناب یغمائی عزیز
شعر شما بنظر من شعر زندگی و شرف بوده و هست و همیشه در خدمت مظلومان وستمدیدگان.بسرائید و به ترهات افرادی که بجز ناتوانی در فکر بشدت از عقده رنج میبرند توجهی نکنید. برای ایران عزیز و درکنار تمام شاعران ارجمند ایران سلامت شما را آرزومندم.
سیمین بشیری
اسماعیل مزدور وزارت گثیف اطلاعات با این اراجیف کمترین جرم تو هزار با اعدام کردن است هرچند تو ارزش این کار را نداری چون حیف از طناب دار یا تیر فشنگ تورا با ید مثل سگ خفه کرد
جناب پارسا سلام
عزیز جان تو مگر تجربه سگ خفه کردن داری؟اینجا جرم است.دارم به اسم تو فکر میکنم که پارساست . عجیب نیست.
زنده باش ولی به سگها کاری نداشته باش آنها از خیلی از آدمها مفیدترند
زنده باشی
سلام اقای یغمائی شعر بسیار قوی وپر احساسی است.مثل شعرهای برتولت برشت تاثیر میگذارد.یک چیز هم در باره این اقا که تهدید میکند پارسا میگویم که وجود یک افرادی مثل او خیلی خوب ثابت میکند که چقدر حرفهای آقای سعید جمالی درست است در باره کتک زدنها و کارهائی که در سال 1374 کرده اند واقعا یک چنین افرادی همه کار میکنند و هیچ فرقی با شکنجه گران خمینی در زندانها ندارندو
با سلام بر شما و همه حق گویان و حق پویان!
ذاتی که با حقارت دیگران عظمت خود را
با نفرت دیگران به دیگران عشق خود را
و با دروغ، حقیقت خود را
تضمین میکند
بر فرشی سرخ در زیر گامهایش
که بر گرهگاه هر تارش قلبهای ما
ودر گرهبند هر پودش چشمهای ما
در زیر گامهای تو وخاتونشاهت
سالهاست که می تپد و میگرید
با خواندن ابیات بالا تشویق به خواندن مجدد کتاب "نقد و تحلیل جباریت" اثر مانس اشپربر(ترجمه قصیم ) شدم. کتاب را خواندم ولی اینبار با نگاهی تازه . (میتوان آنرا download کرد). جالب آن است که نویسنده کتاب را در نقد فاشیسم مینویسد اما مورد لعن و نفرت استالینیستها قرار میگیرد و خواندن کتابش در کشور شوراها!! ممنوع میشود.
خواندن این کتاب به همه دوستان توصیه میشود. در انتهای کتاب، نویسنده شش رهنمود را برای بازشناسی جباران و جباریت به خواننده عرضه میکند که بسیار آموزنده و ارزشمند است و خواننده دانا را به سلاحی مجهز میکند که دیگر به راحتی مفتون وعده وعیدهای پوچ شیفتگان قدرتی همچون خمینی و رجوی نشود. رهنمود شماره پنج اشپربر به شرح زیر است :
هر آن ایده ای که بکوشد انسان معینی را "مافوق انسانی " جلوه دهد، بر ضد همه انسانهای دیگر نشانه رفته است. چنین ایده ای با بشریت به دشمنی برخواسته است.
پرنده پارسا اینجا رو با قرارگاه اشرف اشتباه گرفتی هنوز از خواب بیدار نشدی هنوز با رویای شکنجه ها وتهدیدات روزهای خوش رهبر بسر میبری اون موقع که رهبر گور به گورت توی اشرف کلت به کمر میبست و روی سن عر عربده میکشید تمام شد جونم ما درادمکشی تو و ارباب و رهبرت شک نداریم ولی بگذار یک چیزی رو بهت بگم خوب گوش کن خوب خوب گوش کن به همه کفن پاره ها گوه حران رهبر و اونهائی که دارن مثل سگ هار پاچه میگیرندهم بگو خوب گوش کنید پنبه ها را از دراز گوشتان بیرون بیارید به پایان رسیده اید پایان میدانید چیست ؟ پایان یعنی رهبر تا روز سقط شدنش باید در سوراخ وقبر بماند همین در ضمن پارسا اینقدر که پارس میکنی جر نخوری چون چسبوندنت کار سختیه
آقا یا خانم پرنده چنان پربالت را از هم جدا بکنیم که پرنده های دیگر از ترس تبدیل به خزندگان از نوع اسماعیل وفا یغمائی بشوند باشد تا آن روز
ﺩﻭﺳﺖ ﻋﺰﻳﺰ ﭘﺎﺭﺳﺎ, ﻣﻦ ﺑﻌﻨﻮاﻥ ﻣﺨﺎﻟﻒ اﻓﻜﺎﺭ اﺳﻤﺎﻋﻴﻞ و ﭼﻨﺪ ﻧﻔﺮﻱ ﻛﻪ اﻳﻨﺠﺎ ﻛﺎﻣﻨﺖ ﻣﻴﮕﺬاﺭﻧﺪ ﮔﻮﺷﺰﺩ ﻣﻴﻜﻨﻢ ﻛﻪ اﻳﻦ ﻧﻮﻉ ﺑﺮﺧﻮﺭﺩ ﺷﻤﺎ ﺧﺎﻟﻲ اﺯ ﻣﻨﺶ ﻓﺮﺣﻴﺨﺘﮕﺎﻥ اﺳﺖ ﻛﻪ ﺟﺎﻥ ﺧﻮﺩ ﺭا ﻓﺪاﻱ ﺁﺯاﺩﻱ ﻣﻴﻜﻨﻨﺪ. اﺩﺑﻴﺎﺕ ﺷﻤﺎ ﺑﻮﻱ ﻓﺮﻫﻨﮓﺧﻤﻴﻨﻲ ﺭا ﻣﻴﺪﻫﺪ. ﺑﻮﻱ ﮔﻨﺪ ﻣﻴﺪﻫﺪ.
ﺧﻮاﻧﻨﺪﻩ ﻣﻨﻘﻒ
اسماعیل عزیز به سخن بی مقدار کسانی که در پشت مانیتورهای تشکیلاتی، همچون رباطهای بی مغز رفتار میکنند برآشفته نشو. زیرا چون من بیشمارند که شرفت را تحسین کنند. فکر نکن که من دوستت هستم نه. اگر در خلوت صحبتی با من داشته باشی متوجه میشوی که از دستت بسیار دلخورم. زیرا خودت هم زمانی که هنوز مسحور سحر ضحاک بودی، مرا به همان ناحفی که اکنون با گوشت و پوست و استخوان لمس میکنی به ناپاکی متهم کردی تا مبادا در مواجه با تناقض بزرگ درونی ات حس کنی که خیانت میکنی. از دستت دلخورم ولی با شعرت گربه کردم و به شرافتت سر تعظیم فرود آوردم. تو وجدان بیدار نسلی خواهی بود که با اعتماد به وجودی ناپاک، هزاران هزار خود را به قربانگاه برد. نسل سوخته من و ما به شرافتمندانی چون تو نیاز دارد. بدان که تو در سی سال شعری که در وصف پاکی سرودی خودت را بیان کردی و امروز نیز شرافت خودت را بیان کردی.
این خروش تو چیزی جز وجدان بیدارت و قلب مجروحت نیست. بدان و مطمئن باش که به جز الینه شدگان و مسحورشدگان دستگاه ضحاک که شمارشان اندک است و در مقایسه با بیشمارانی از آزادگان هیچ هستند، سروده ات زمزمه لحضاتمان و مرحم زخمهایی خواهد شد که جز خروش کسی که در درون خانه بوده نمیتواند مرهمشان باشد.
درورد بر تو عزیز
درود بر شاعر حماسە های جاودان . من بە شعر ایمان آوردم . بە شرف شاعران مردمی ایمان آوردم . شاعر واقعی با هیچ ظلمی نمی سازد . او صلیب خویش را بە دوش میگیرد . یغمایی عزیز ! اینها نمی دانند کە تیشە بە ریشەی خویش می زنند . رجوی با هر دشنامی کە بە شما می دهد ، تتمەی آبروی خویش را بە حراج می گذارد .
لقمان
از کجا معلوم
حضرت پارسا
خود حضرت مصداقی باشد
یا حضرت همنشین
و یا خود حضرت یغمایی
این حضرت پارسا که
شناسنامه و عکس
ندارد.
دلسوز
ما کی میخواهیم یاد بگیریم که چطور حرف بزنیم, توهین درست نیست, من اصلا موضعگیری یغمایی را قبول ندارم ولی به خودم اجازه نمیدهم توهین کنم, توهین کردن نشان ضعف شخصیت توهین کننده است, از این گذشته مجاهدین و مسعود رجوی میخواستند با یک شعر و مقاله ضعیف بشند تا حالا 10000 بار ضعیف شده بودند, انقلاب در ایران از کانال مجاهدین میگذرد, راه دیگری وجود ندارد
علی
اسماعیل گرام
شعر زیبا ودر همان حال خشمگینانه تو را کسانی می فهمند که به اندازه توان خود برای آزادی وآزاد نفس کشیدن بها پرداخته اند اما امروز در معرض تاخت و تاز تند روانی قرار گرفته اند که برای گذران زندگی حقیر خود تن بهر ذلتی داده اند.اینان نمی دانند که تاریخ بت از پی بت شکسته است وبت ساز از پی بت ساز را به نیستی فرستاده و بتشکنان را با احترام بر صدر نشناده است .بااین همه تاریخ هرگز فریب مدعیان بت شکنانی را نخورده که هنوز بت را بر نداشته خود بجای آن نشسته اند .اسماعیل گرامی با خواندن چند باره شعر تو احساس شکست پیشانی بت را پشاپیش می شنوم.
آقای یغمایی نظرتان در باره این مقاله چیه:
ما آریایی نیستیم. نه بردیا دروغین بود و نه انوشیروان دادگر / رضا.اشکوری
علی
بی صبرانه انتظار داشتم یک مجاهد استخوان دار بیاد و یک جواب تحلیلی به ما منتقدین بده. اميدم اين بود كه اين جواب مجموعه ای بود از ارزیابی سیاسی ؛ آمار و ارقام ؛ چی بسی چند آیه قران ؛ فاکت های تاریخی ؛ اشارات فلسفی ؛ شعار های ضد امپریالیستی و ... اما با کمال تاسف عده ای دلقک و دلواپس و دلسوز با کامنت های وارفته و شیر برنجی و برچسب های کلیشه ای تلاش در تخریب شخصیت منتقدین دارند. دريغ از ذره اي سواد سیاسی ، بينش فلسفی /فقهی و يا حداقل كمي ذوق فرهنگی ادبی . واقعا كه افسوس، ، خب گیریم همه برچسب های شما درست : ما منتقدین بریده از مبارزه و سیاست ؛ ترسو ؛ کون گشاد؛ لمیده بر مبل بورژوازی؛ هستیم. اصلا نه رنجی کشیده ایم نه عزیزی از دست دادهایم و نه شهیدی در آلبوم عکس های خانواده كي ما وجود دارد . همهگی بی هنریم و اشعار دوستان منتقد بند تومونیه . و تمامی مدال ها و افتخارات هم مبارک و براندازه خودتان. حالا عنایت کنید یک تحلیل استرتژیک و تاکتیکی روی این صفحه قرار دهید. آخه تا کی میخواهید فحاشی کنید. کوروش . پاکزاد
جناب کورش پاکزاد
تحلیلی که مجاهدین دارند نه تو و نه امثال تو و نه یغما و شرکا میفهمید و نه درک درستی از ان خواهید داشت و نه قبول پس تو بدینت و بگذار مجاهدین هم بدینشان . ایا رعایت این نکته یا حداقل فهم چنین مطلب ساده ای برای شما اینقدر سخت و غامض است ؟!!!
حسین
آقای حسین
می دانی مفهوم جمله ات که سعی کرده ای آن را در قالب فقدان فهم طرف مقابل مخفی کنی چیست؟ معنی روشن آن این است حرفی برای گفتن نداریم.همین
می گویند در روزگاران قدیم خیاطی به سلطان قول داد بهترین لباس را برایش بدوزد اما هیچ چیز روی چرخ خیاطیش نبود وفقط می نشست و با چرخ کار می کرد بدون اینکه چیزی بدوزد. وقتی وزرا وسلطان روز موعود آمدند گفت بفرمایید و این لباسی است که فقط حلالزاده ها می بینند.وزیر و همراهان وسلطان هر کدام از خوف اینکه به حرامزادگی متهم نشوند گفتند به به عجب لباس فاخرو زیبایی ...مثل این تاکنون در جهان نبوده. و سلطان لباس از تن برکند و آن جامه ی کذایی نا بوده را پوشید و لخت و عریان به گشت و گذار در شهر پرداخت.همه مردم شهر ازخوف حرامزاده خوانده شدن آن را تحسین می کردند.تا اینکه کودکی که فهم!! بزرگان را نداشت گفت پادشاه چرا لخت است ؟ و پرده از رسوایی شاه برداشت.
حالا شمایید هیچ استراتژی مشخصی ندارید و هرکس سوال کند اورا به وزارت اطلاعات می چسبانید و معدودی هم به خاطر .... ویا حداقل از خوف مارک حرامزاده و اطلاعاتی میگویند به به عجب تحلیلهای مشعشعی و عجب استراتژی دشمن ویران کنی.
محسن از آلبانی
على اقا سلام وصحت خواب تازه متوجه شديد كه اينها وارثين لأتها. جاله ميدان هستند از الف تا ى همه از يك قماشند و درست صحبت كردن واستدلال نمودن ًدر فرهنكشان نيست
حسین گرامی. کاملا حق دارید !!! .دیگر سالهاست که من مجاهدین کنونی را درک نمی کنم. مجاهدین در زمان شاه به عنوان یک سازمان مخفی چریکی با آرمان های ضد استبدادی ؛ ضد امپریالیستی و الهام گرفته از بینش مدرن مذهبی پا به عرصه سیاست و مبارزه گذاشت. هر چند که بعد از سال ۵۰ برایشان آشکار بود که عمر یک چریک بطور متوسط کمتر از یک سال است اما در عین حال الکی خود را به کشتن نمیدادند . چریک های اسطور های ( حتی در بین فداییان )کسانی بودند که با مهارت از دست ساواک و یا خانه های تیمی لو رفته و ناامن فرار میکردند.هدف شهید شدن خام و ماجراجویانه نبود اما از خود گذشتگی بخشی از مبارزه بود. حفظ اسرار زیر شکنجه در عین حال ارج نهادن به جان و زندگی رفقای خارج از بند هم بود. سازمان مجاهدین کنونی سازمان چریکی محسوب نمیشود . در عین حال سالهاست که سازمان نظامی هم نیست . و از سازمانی که حتی کارد خیار خوری هم در عراق ندارد توقعی هم نیست. در عين حال این سازمان ضد امپریالیستی هم حساب نمیشود. بایگانی کردن شعار ها و إنكار نقش مجاهدین اولیه عليه مستشاران آمریکایی و یا منافع آنان در ایران فقط بخشی از تغییر ماهیت ضد امپریالیستی ای سازمان است. عکس یادگاری با سناتورهای عمو سام شاهکار رهبریت کنونی است. مجاهدین اولیه خوب یا بد خواهان تفسیر نوین از قران و اسلام بودند. این پروژه هم نه تنها ۳۰ ساله که بایگانی شده بلکه چشمک زدن به اسلام سنتی از جمله سینه زنی و امام پرستی و زیارت خانه ؟ خدا و غیره حتی غیر مجاهدین هم را شگفت زده کرده است. زمانی پیام تبریک و تسلیت به سازمانهای آزادیبخش فلسطینی فرستاده میشد ؛ اکنون به آل سعود و مرتجعترین سلطان های خاور میانه ! طغیان مجاهدین اولیه علیه نظامی بود که توسط فردي خودکامه یعنی محمد رضا شاه پهلوی اداره میشد . سلطنت مادام العمر (. البته جانشین ملكه بود. )كنترل .مجلس و ارتش و دولت در دست فردي بود كه اساسا انتقاد ناپذیر بود. اما با قلبی پر از اندوه شاهدیم که شازده رجوی کاریکاتور شاه سابق شده. است، ۳ بار ازدواج و طلاق.؟؟ مشترك، رهبريت مادام العمر، (جانشین ملکه مریم) . و فرمانده ارتش و شورا و ...شدن !!! رهبران سابق مجاهد خود را به آتش و خون می زدند که مبادا جان خواهر یا برادری در یک خانه چریکی لو رفته و نا امن ریخته شود.اما رهبریت کنونی مخفی شده در خانه ای امن نظاره گر به خاک و خون کشیدن انسان های پا بسن و بی سلاح در محیطي نا امن هستند و خم به ابرو نمی آورند. هر چند مقاومت استوار مجاهدین علی رژیم ضد بشری و پلید ج. اسلامي ستودنی است. اما سیاست های ابلهانه این رهبریت در این راستا که منجر به کشتار غیر موجه و غیر انسانی اعضای مطیع و رنجدیده این سازمان است موجب خشم مردم و منتقدین و شادی سلاخان ج. کثیف اسلامی است. باری دوست گرامی. این سازمان غیر دمکراتیک که حتی یک بار در نیم قرن گذشته یک کنگره و یا انتخاب آزاد درون سازمانی نداشته مبارک خودتان. امافراموش نکن که نه شاه و نه شیخ و نه شازده اجازه سرکوب آزادی بیان را ندارد. کوروش پاکزاد
ناشناس گفت...
على اقا سلام وصحت خواب تازه متوجه شديد كه اينها وارثين لأتها. جاله ميدان هستند از الف تا ى همه از يك قماشند و درست صحبت كردن واستدلال نمودن ًدر فرهنكشان نيست
سو استفاده نکن یکی از دوستانتان به من فحش ناموسی داد, من منظورم این بود که برای یک هوادار مجاهین کسر شانه که توهین کند.
علی
جناب کوروش پاکزاد
بسیار خوسحال و مسرور گشتم که حداقل جنابعالی پدیرفتید که هر یک از ما حق دارد مسیر مبارزاتی خویش را انتخاب کند و الزاما من و ما مجاهد نباید از شما و شمایان تبعیت کنیم ولو به ضرب و فحش و لجن نامه و فاحشه خواندن زنان و مادران و خواهران و بستگان ما. باری همانطور که اظهان داشتید "دیگر سالهاست که من مجاهدین کنونی را درک نمی کنم" البته دلایلی را هم برای این تصمییم اضافه کرده اید. از پاسخ و پرداختن به انچه فرموده به عمد در میگدرم و فقط به این مختصر اشاره میکنم و ان اینکه در حاتی خوش بینانه اگر شما در همان 50 سال پیش توقف نکرده باشید البته ضرورت مباره در آن دوران چنان بود و ضروزت مبارزه در این دوران چنین .در آن دوران هم بسیاری بر نوع مباره و شکل مبارزه ایراد داشتند امروز هم چنین است ددر آینده هم خواهد بود . برای یاد آوری فقط اشاره کوچکی میکنم و میگذرم. رفیق محترم در گذشته در همان ایام که تو به نیکی ازش یاد میکنی یاران من و ما را میکروب خواندند؛ آتش زدن و سوراندن و کشتند برای پیروی و ایستادن بر عقیده شان نه در ساواک یا اوین بلکه در کف زباله دانیهای خارج تهران ... اتفاقا قبل کشته شدنشان بودند کسانی در حال قلم فرسائی و نقد انها بودند حتما مقالهای با عنوان «پرچم مبارزه ایدئولوژیک را برافراشته تر سازیم» که در آذرماه ۵۳ در نشریه سازمان چاپ شد به یاد داری "شریف واقفی" به میکروب و مانند آن تشبیه شده بود . بگذریم .... آنروزها شریف ها انطور سوزانده میشدند این روزها خوسبختانه دستشان از او کوتاه است اگر دست همین جماعت به او برسد بر خاکسترش هم رحم تخواهند کرد. پس بریده باد دست هتاکان و ناسزایان.
یه باد داشته باش تو بدینت و مم بدینم
دل خوش و سربلند
حسین
حسین گرامی. کسانی که به عنوان منتقد به ضرب و فحش و لجن نامه و فاحشه خواندن زنان و مادران و خواهران و بستگان شما فعالین مجاهد مشغول هستند احتمالا مزدوران حرام زاده اطلاعات ج. اسلامی هستند. و هدف کثیف شان ماهیگیری در آب گل آلود است. ترور فیزیکی/ شخصیتی هر منتقدی و توهین به خانواده ها به هر نامی محکوم است. با سپاس و آرزوی مشترک به نابودی رژیم آخوندی.کوروش
ارسال یک نظر