دریچه زرد. اسماعیل وفا یغمائی

دریچه زرد. اسماعیل وفا یغمائی

افتاب خواهد دمید

افتاب خواهد دمید

مردم. ایران و طبیعت ایران در خطرند

. فراموش نکنیم کورش نماد آغاز تاریخ واقعی ایران در مقابل تاریخ جعلی آخوند و مذهب ساخته است. کورش نماد هویت واقعی ایرانی در دور دست تاریخ است. گرامی اش داریم.بیاد داشته باشیم و هرگز فراموش نکنیم :در شرایط بسیار خطیر کنونی در گام نخست و در حکومت ملایان و مذهب مجموع جامعه انسانی ایران،تمامیت ارضی ایران،و طبیعت ایران در سراسر ایران در تهاجم و نکبت حکومت آخوندها در خطر است. اختلافات را به کناری بگذاریم، نیروهایمان را در نخستین گام در راستای نجات این سه مجموعه هم جهت کنیم و به خطر اصلی بیندیشیم .

این است جهان ما در این لحظه

این است جهان ما در این لحظه
روی تابلو کلیک کنید

کرونا وزمین ما

کرونا وزمین ما
روی تصویر کلیک منید

در گذرگاه تاریخ ایران. اسماعیل وفا یغمائی

در گذرگاه تاریخ ایران. اسماعیل وفا یغمائی
تاریخ دوران باستانی ایران

۱۳۹۲ دی ۱۲, پنجشنبه

برای مزید اطلاع و شناخت شاهکار هنری جدید گروه «فنان ابو محمد» اسماعیل وفا یغمائی

 منتقد و مخالف  کارکردهای سیاسی، ایدئولوژیک و استراتژیک «فنان ابومحمد» را به چالش میکشد،وترانه «کلکسیونر» سند قاطع و روشن هنری «فنان ابو محمد» در رابطه با منتقد و مخالف است. 
روزبه و اعضای ارکستر هیچ گناهی ندارند و هیچ خلافی مرتکب نشده اند.ترانه کلکسیونر بطورخاص الخاص،بطور روشن عمق فرهنگ ناب و اخلاق  واقعی و منشهای شخصی و مستحکم و جا افتاده اخلاقی و تربیتی «فنان ابو محمد» را از دوران کودکی تا همین امروز نشان میدهد. این اخلاق واین منش و این تربیت است که ادعا دارد میخواهد بر ملتی هشتاد میلیونی حکم براند و این اندیشه و رنگ است که میخواهد ایران آینده را بسازد. تاکید میکنم ترانه را دست کم نگیرید نه بخاطر مورد حمله قرار گرفتگان بلکه برای شناخت واقعی «فنان ابو محمد»........ادامه مقاله برای مزید اطلاع 

۹۷ نظر:

ناشناس گفت...

آق اسمال چرا از فرط غصه , تصویر مبارک را در مقابل آینده گذاشته ای.؟ از قدیم گفته اند: بازی سر سکشتنک داره. عاقلان دانند!!
آفرین و صد آفرین به روزبه که از زندان هم جواب ابله هائی امثال تو قصیم , روحانی و مزدوری چون مصداقی را بخوبی داد. نفس اش پاینده.

esmail گفت...

نازنین ناشناس! اشنا
من درد تو یکی را خوب میفهمم خودت هم همینطور
خوش باشی

ناشناس گفت...

مءت اخلاقی گفت...


نه تنها اینجانب ،بلکه خیلیها با شما همدردند
بارها گفته ام وگفته اند :
درخانه اگر کس است
یک حرف بس است.
این قانونمند است که هیچکس کرتر از آنی نسیت که نمی خواهد بشنود،.هیچکس کورتر از آن نیست که نمی خواهد ببیند.

نرگس
هلند
با تشکر از اخلاقی

ناشناس گفت...

تا آنجایی که بنده آگاهی دارم گویا نام تنها پسر آقای رجوی مصطفی میباشد علی

ناشناس گفت...

با سلام
وفای عزیز
باور کن این کلیپ، را نگاه کردم واقعا خندیدم ،احساس کردم محترمانه به سر و روی ما دست کشیدن،شاید شما
هم با خواندن این مطلب هم به من بخندید؟ اما باور کن این واقیتی غیر قابل انکار است..اگر در نشست های موسوم به « طعمه » بودید قطعا مرا درک می کردید ،باورکن انچه را می بینی «صفر» انچه در نشست ها ی
طعمه بر« من و ما »گذشت.
شما در هر نقطه که به این منجلاب دست بزنید تنها بوی تعفن ان به مشام میخورد.
امیر صیاحی

ناشناس گفت...

اين ناشناس "خاتون كانا" كه ميكه من هركز به دريجه زرد سر نميزنم ،ولى تمام وقت دنباله ببيند اقاى يغمايى جه نوشته ، واقعا تو را جه به اقاى يغمايى ؟ درسته كه يك كمى هم شناخته شدى براى همان تعداد اندك ، ان
هم از يومن اقاى يغمايى است كه ان زمان نوشته اى از تو را در سايتش
مى كذاشت
حسين المان

ناشناس گفت...

جماعت رجوی ! خوب است موقع دلقک بازی کردن یک چفیەی عربی هم به سر ببندید . شما در فردای آزادی ایران باید آزمایش دی ان ای بدهید تا ثابت شود چند رگتان عربیست . در فردای آزادی ایران همە آزادند که آزاد باشند حتی کسانی کە از نطفەی حرام بعثی ها باشند .

لقمان

منصور گفت...

آقا اسماعیل تو اگر دردشناس بودی اینقدر پروار نمیشدی که برای بیرون آمدن از در خانه ات خودت را کج کنی. در ضمن بهتره که خودت را به روان پزشک نشان بدهی. خود درمانی جواب نمیده. باز تا یکی زد تو ملاجت اینطوری جوش آوردی؟ پسر صدبار بهت گفتم الکاظمین الغیظ المقبلون. تو هرچی بیشتر به مسعود رجوی فحش بدهی بیشتر نشان میدهی که چقدر از مرحله پرتی. پسر اگه با موزیک آشنا هستی خودت بهتر میدونی که این رپ هنوز خیلی خیلی کار داره تا چهره اونهائی رو که ازشون اسم بردن نشون بده. این رپ هنوز خیلی خیلی کار داره تا هارت هارت بشه. تو این رپ نصف ونیمه هنوز چیزی بهتون حواله نشده که اینقدر دردت آمده. صبر کن از این هارت ترش بیاد ببینیم اون وقت چی میگی؟

مادر افسانه ب.د گفت...

رحمت به آن مادری که به تو شیر شرافت و شهامت نوشاند . خواندم و گریه کردم

esmail گفت...

شیخ منصور
تو کاری به اینکه چرا کج از خانه بیرون میایم نداشته باش برادر. این تذکر را میتوانستی به مولا علی هم بدهی که معروف بود به انزع البطین و نیز امام محمد باقر که فربه بود. با معیار تو ملخ به دلیل لاغری سرور کاینات است عزیز.

شبدر قلی خان گفت...

آقا ما تا خبر دار شدیم که ویدیو را ببینیم اینها جا زدند و ویدیو را برداشتند .لطفا به من بگویید از کجا باید این ویدیو را تماشا کنم

م-ت اخلاقی گفت...

با درود،
در یک کلام به این می گویند

""سقوط پرشتاب "".

انالله وانا الیه راجعون .

واقعا ننگ بر اصل ولایت فقیه.

تا بعد.

صادق گفت...

خدا تو را لعنت کنه روزبه بهروز چه بود اون اسم زهر ماریت در این به اصطلاح موسیقیت. ای قصی القلب ، ای جنایتکار، کشتی بچه هارو. تمام این بچه های کامنت گذار تا حالا می شنیدن که دیگران درپیرامونشون می گن مهمان. توجه کردی نه مهمون که لفظی عامیانه ست. بسیار مؤدبانه. وبر همین وزن می شنیدن میمان نه میمون. حالا تو آمدی گفتی میمون و حرفهای بی تربیتی دیگر. نمی بینی که چنگ به صورتشون می کشن. نمی بینی زار می زنن. ای قاتل. اگر هم می خوای بگی تلافی کردی کور خوندی. آن همه تهمت های ناموسی و آن همه فحشهای چارواداری را خود مجاهدین به خودشون می دن و به حساب دیگران می گذارن. کی شما می خواین بفهمین؟

ناشناس گفت...

ایرج شکری

اسماعیل عزیز تحلیل و ارزیابی خوب و درستی کرده ای از منشاءو منبع تولید آن «ترانه» و هویت و تفکر و هدف نهفته در آن. به هر منتقدی برچسب و اتهام خائن و دشمن زدن، اگر در عمل زمینه مجازات کردنش فراهم شود، با طلبکاری از زمین و زمان و از تاریخ و از از خلق که «رهبر مقاومت»، به عنوان حقی خدایی و اسلامی و مبارزاتی و «به بهای خون شهیدان» از آن خود می داند، حضرت و نوچه گانش می توانند فضایی از ارعاب و وحشت و سرکوب اعدام راه بیاندازند که دوران خدایی لاجوردی جلاد در مقام دادستان دادگاه انقلاب اسلامی مرکز و خلخالی در مقام حاکم شرع، دوران صدور احکام «شرمگینانه» کیفر دادن منتقدان و مخالفان قدرت حاکم در ایران جلوه کند. من به آن گوساله هنرمند که از سفره رهبری عقیدتی و مهرتابان آزادی تغذیه می کند و سر آن بساط رشد و نمو پیدا کرده ایراد چندانی نمی گیرم، اما مثل تو اورا تبرئه نمی کنم. به این دلیل که برای آدمی مثل او دسترسی به اطلاعات نباید دشوار باشد. او و کسانی چون او را نباید نفهم دانست و به دلیل نفهمی شان حکم برائت برای آنها صادر کرد. آنها آگاهانه و با دریافت هویت از رهبر و مهرتابانش، چنین گ... خوری هایی می کنند. مثل محمد اقبال و آن سایرین پنهان شده پشت اسمهای مستعار. اما این را هم با ایمان و یقین می گویم که به رغم این عربده ها و هتاکی ها شخص رهبر یعنی مسعود رجوی که خود هم مربی و معلم و هم پیشگام در انجام و بکار گرفتن این روش یعنی لجن پراکنی و حرمت شکنی در مورد منتقدان بوده است، مفلوک تر و خاک بر سرتر از اینها، گمان نمی کنم در قرن گذشته و در قرن حاضر هیچ گروهی سیاسی در هیچ جای دنیا پیدا شده باشد. زمانی مدعی بودند که دلمشعولی بزرگشان درست امتحان دادن در زمانی است که به قدرت رسیده باشند، چون خود را در موضع «ایثار و فدا» می دیدند و نه بدهکار کسی و نه نیاز به امتحان دادن. می گفتند که اگر از سرانجام شاه و خمینی درس نگیرند پس از چه چیز درس خواهند گرفت. اما می بینم که به قدرت نرسیده، در حالی که اعتبار و تاثیر حضورشان در مساله ایران را حمایتی که از آنان بشود، تعیین می کند، با کارهای احمقانه و مستبدانه و با هتاکی به منتقدان، منفور و منزوی در نظر مردمی شده اند که تا خرداد سال 60 و حتی بعد از آغاز کشتار ها از اینان حمایت کردند. مسعود رجوی در آخرین پیامش بعد از حمله اخیر به لیبرتی جای هیچ تردید باقی نمی گذارد که حاظر به دست برداشتن از استبداد رای و بیرون آمدن از هپروت و قبول اشباهات خود و انتقاد از خود نیست و به کشتن دادن تا آخرین نفر کسانی که تحت امر او هستند، بدون این که آن بیچاره ها امکان مقابله و حمله به دشمن را داشته باشند، برایش «کارزار سرنگونی» به شمار می آید. ما باید در برابر این یاوه گویی ها و گ...خوریها که در این «ترانه » و یکی دو نوشته به لقمه های کله گربه ای، صورت گرفته است، محکم به ایستیم و برخورد کوبنده بکنیم، برخوردی که مثل کوبیدن با پاشنه پا به دهن یاوه گویان باشد البته با هدف قرار دان همزمان کله و مغزبیماری که خط دهنده اصلی یاوه گویی ها عناصر مهمل و لمپن صفت است، این کاریست که تو در همین تحلیل به درستی انجام داده ای. هرچه کوبنده تر بهتر.

صادق گفت...

ای بابا این خانم ناشناس ....ست دیگر. چرا اینقدر شل کن سفت کن در میارین. مگه می ترسین؟ راس راسی که همه عزادارن. همه به یاد غم ها و غصه ها اعم از بدهکاری طلبکاری و هر نوع دیگر افتاده اند.

احمد رضا گفت...

منصور تو هم در الدنگی و پدر سوختگی و بی همه چیزی مثل همون ابو محمد بی همه چیزی.مرتیکه مزخرف این همه ... زیادی علیه پونزده شونزده تا تبعیدی مظلوم خوردن تو هم داری چرت و پرت میگی خدا سرتو بزنه ایشالاه به سنگ همنجائی که لایقشی

بایرام گفت...

متاسفانه رجوی با اشتباهاتش سازمان مجاهدین را به لبه پرتگاه برده است و این بهترین کار به نفع آخوندها بوده است متاسفانه راهی نیست متاسفانه مگر خودش تصمیم بگیرد که تغییر کند

ناشناس گفت...


ایرج شکری
«هنرمندان ارتش آزادی و سیمای آزادی» مسعود مریم به نظر می رسد بعد از مقاله اسماعیل و واکنش کاربران متوجه بخارات گند و عفن ایدئولوژیک- سیاسی که از کار هنریشان بر می خیزد و آن رادر واقع به چهره ارتش مریم و سیمای رجوی مالیده بودندرا دریافته اند و این ترانه را از روی یوتیوب برداشته اند. من آن را دانلود کرده بودم تاهر وقت لازم شد در نوشته کنار چهر بزک کرده و خطابه های طولانی در ستایش آزادی از سوی این مزوّرانه مستبد قرار بدهم. این ترانه را چون از روی یوتیوب برداشته اند من آن را همراه یادداشتی در وبلاگ خودم قرار داده ام. لینک زیر
http://iradj-shokri.blogspot.fr/2014/01/blog-post.html

ناشناس گفت...

روزگار عجیب است خدامند انشالله همه را هدایت کند
سیف الله

بشیر گفت...

من این گروه را بنا بر سنت عربها و عراقی ها«جماعه فنان ابو محمد» نام میگذارم
بخدا درست میگی.یک ادم پیدا نشد که بلند شود و این سازمان را که این آقا با خانمش به دره انداختن نجات بده ان همه رنج و خون علیه این اخوندهای پدر سگ چرا باید نابود بشه بخدا ننگ تاریخ برای شماها میماند ای مسئولین نامرد

بشیر گفت...

بابا این مرتیکه مریضه بخدا باید ببرندش تیمارستان معالجه اش کنند کی میاد اینطور دهنشو واز کنه همینطور گوه زیادی بخوره که این ادمها با این همه رنج مزدورن فقط از یک دیوانه که حتی منفعت خودشم نمیفهمه میشه انتظار داشت من هر چی فکر میکنم نمی فهمم. این چطور دموکراسی هست من ده بار این کثافت کلکسیون رو گوش دادم شما بیخود میگین روزبه گناه نداره غلط کرده مرتیکه کثافت نره خر میاد همینطور میگه این خوکه اون پول گرفته اون لاجوردیه گوه میخوره انطور ترانه میخونه کجای دنیا میاند اینطوری ترانه بخونن شما نگین گنته نداره مسئولیت داره

سهیلا پور میرزائی گفت...

من یک سئوال دارم ایا در لیبرتی این امکانات هست که در استودیو اینطور کارها را انجام بدهند برای من خیلی عجیب است آن کشت و کشتار و این استودیو ها

کلکسیون گفت...

در این لینک سایت پژواک ایران این ترنه قابل دسترسی هست
http://www.youtube.com/watch?v=pXwi_4xrayk&feature=youtu.be

حميد ع گفت...

نميدانم چه حکمتيست که بجای استفاده از اسم رجوی، يا مسود رجوی، يا رهبر سازمان .. برايش اسم مستعار درست ميکنيم؟؟
اگر کاری هنری است، يا کنايه هست، يا برای درست شدن قافيه هست مشگلی نيست.
ولی من تا به حال چندين کامنتم در گذشته سانسور شده مخصوصاً وقتی اسم ايشان يا همسر ايشان را در
کامنت نوشتم. بدون اينکه توهين يا فحشی داده باشم. به اين دليل اين باور را دارم که در يک کامنت بجای حذف اشم رجوی را با لغت "ايشان" عوض کرده بودن!!

ولی من نگران اين هستم که اين پيشتر نشان از وجود و ادمه همان تقدس اين آقا و خانم در ذهن شما باشد؟

حميد ع

ناشناس گفت...

خواهش می کنم به قیافه ها طرز نشستن حرکات لب و دهان و ابرو در چهره این ابلهان 100 در 100پرورده شده در "ایدئولوزی ناب توحیدی و انقلابی" رهبر عقیدتی مسعود رجوی و زادگان "انقلاب مریم رهایی" خوب نگاه کنید!
به چشمها و نگاه لمپن مآبانه و حرکات لات منشانه ی خوانندگان این ترانه که بدون اغراق بلاهت در چشمهایشان موج می زند خوب دقت کنید تا عصاره ایدئولوژی مسعود رجوی و مهرتابانش و غیره را در آن بیابید!

خوانندگان این ترانه همه در تشکیلات مسعود رجوی بدنیا آمده اند و از همان ابتدا در سیستم ارزشهای اخلاقی و ایدئولوزی "انسانی" رجوی و مهر تابانش پرورده شده اند! از همان بچگی بجای آب نبات چوبی که همه بچه های دنیا لیس می زنند اینها نوک پیکان تکامل و کلمه به کلمه ایدئولوزی رجوی را در دهانشان نهاده اند.
سی سال تحت رهبری مطلق و آموزشهای خاص رهبر خاص الخاص قرار داشته اند!
مسئولین بالای سازمان سالها بطور خاص تربیت شان را زیر نظر داشته اند

خواهش می کنم خوب دقت کنید به حرکات به چشمها و البته به ترانه و کلمات متن آن. این چند حمار ابله تا عصاره سی سال رهبری مسعود رجوی بر سازمان مجاهدین خلق ایران را از نزدیک و با تمام وجود لمس کنید!

مازیار ایزدپناه

ناشناس گفت...

به‌‌ به‌‌ آقا صادق

جواب کاریکاتور گاو و بقیه حیوانات همان میمون است چلغوز. جواب نرم فحاشی شما ترانه است ترسو. تازه دست گرمی‌.

آقایون فحاش منتظر باشید.

جعفر

ناشناس گفت...

دم روزبه عزیز گرم . خداحفظ اش کند . عجب زد تو پوز همه تان . کاش چند تا دیگر میساخت و کلکسیونش کامل میشد . شرم نمی کنید . که به رهبر یک جنبش اپوزیسیون به این گستردگی و با اینهمه شهید میگوئید که از زنها سوء استفاده جنسی میکرده است . آقای اسماعیل آیا خودت درکامنتی درجواب یک نفر نگفتی که حرفهای سعید جمالی را قبول داری و آیا هرچه اتهام سعید جمالی نسبت به مسعود رجوی نوشت چاپ نکردی ؟ ایا بدترین فحاشی ها را خودت دراشعارت و نوشته هایت به رهبران مجاهدین و هوادارانشان نکردی ؟ دست روزبه درد نکند . آیا مادرت به تو یاد نداده بود که با دم شیر بازی نکنی ؟ فکر کردی اینجا هم ده علی آباد است که هرچه فحاشی کنی همه ساکت بنشینند و بروی مبارکت نیاورند . زنده باد روزبه . منتظر کارهای بعدی او هستیم . مسعود انتظاری

ناشناس گفت...


فرهاد کوهستانی
وقتی اخلاق سیاسی و پاسخگویی به کار کردها؛ جای خود را به شارلاتانیزم سیاسی می دهد؛ نتیجه این می شود که ما در قالب این کلیپ ویدئویی شاهد اش هستیم.
بله درست است، این شخص مسعود رجوی است که برای فرار از پاسخگویی، به اعمال فاجعه بارش که در ابعاد ملی چیزی کمتر از خیانت نمی شود به آن اطلاق کرد، دست به فرافکنی می زند.
این بخش از تبلیغات که به بیرون درز میکند، خلاصه آنچیزی است دستگاه دروغ و تزویر وی برای تغذیه درونی نیروهای خود از آن استفاده میکند، ولی جالب توجه اینکه همین مقدار را نیز بطور خجالتی به بیرون انعکاس میدهد، شاید وی نیز به این حقیقت واقف شده باشد که این بخش از تبلیغات فقط منحصر به مصرف دورنی است، وکمترین جایی در بیرون تشکیلات برای آن وجود ندارد. برای همین است که به سرعت اقدام به حذف این ویدئو کلیپ می کند.
نگاهی به سال 2013 و آنچه که طی این یکسال در عرصه درونی؛ براین جریان گذشت، نشان می دهد ، این جریان مدتهاست که از مرز " " منطق سیاسی "عبور کرده است . و این ما هستیم که بر اساس بنیادهای خود آنها را دراین جایگاه نشانده و از آنها انتظار داریم که بر اساس منطق قابل تعریف سیاسی واکنش نشان بدهند.
شاخص ترین تحولات در ارتباط با این جریان عبارتند از
الف- کتاب آقای مصداقی ، آنچنان تعادل رهبری مجاهدین را برهم ریخت که هنوز هم هئیت های مختلف در عرصه ای مجازی در حال ردیه نویسی بر علیه آن هستند. چرا که وی وارد عرصه شده بود که تا مدتها بروی آن تابلوی ورود ممنوع زده شده بود.
ب- رهبری مجاهدین از ضربه ای کتاب آقای مصداقی به تعادل نرسیده بود که استعفای آقایان روحانی و قصیم، پیش آمد؛ که رهبری مجاهدین را ناک دان کرد. این استعفا ها؛ در بالاترین سطح سیاسی؛ تائید کننده یک تضاد ساختاری است که این جریان از رنج می برد؛ و تا اضمحلال کامل ادامه خواهد یافت.
ث- افشاگری های گوناگون؛ از جانب افراد مختلف؛ در ارتباط با مناسبات دورنی این جریان، و نحوه برخورد با منتقدین؛ که خود مدتی از بازیگران آن بوده اند. و اکنون با این جریان قطع رابطه کرده اند. ما را در مقابل صحنه هایی قرار داد که؛ در منطق حقوقی " جنایات سازمان یافته " تلقی می شود.
بله این جریان مدتهاست از مرز " منطق سیاسی" پا فراتر گذاشته ، و با اندکی تخفیف می شود به آن " سکت" اطلاق کرد. و بدون تخفیف " نام باند مافیایی" مناسب ترین عنوان محسوب می شود.

صادق گفت...

من کامنت های آقایان بشیر و ایرج شکری را در دپارتمان زبانشناسی به بحث گذاشتم ودر آنجا به نتایج جالبی رسیدیم که بزودی به اطلاع شما می رسانم.

صادق گفت...

ولی خدا وکیلی این احمد رضا یه چیز دیگست. هیچ کدوم از شما به گرد او نمی رسید.

صادق گفت...

من عاشق اون وقتی ام که مشکلتون رو می گین. دلیل ناراحتی تون رو می گین. مثلا اون آقایی که می گه که یک مقدار یورو به من بدهکارن. مسئله این جاس که ما آدمها در باره دیگران قضاوت می کنیم ولی از خودمان می گذریم و مسائلمان را پنهان می کنیم.

صادق گفت...

بشیر می گه روزبه مریضه. این نظر اوست. بنظر من نه. او وقتی مریض بود که بعد از تمام توهین هایی که به مادر و پدر او کردید می ایستاد و زل می زدو هیچ چیز نمی گفت.

ایوب گفت...

سلام: اینجانب وقتی که دیدم بحث توهین پیش آمد. علاقه مند شدم دیدم که همگی شما چندان هم پایبند به اتیکت های اخلاقی نیستید. برای مثال جناب بشیر در تقریبأ هفتاد واژه چهارده فحش و احمد رضا در تقریبأ سی واژه چهارده فحش ردیف کرده اند که این نشان می دهد که جناب بشیر به تمرین بیشتری نیاز دارد. به هر حال همه از کوچک و بزرگ نمی دانم که چرا علاقه مندید که این جا را تبدیل به مستراح بکنید. من کمی گیج شدم عناصر مهمل و لمپن صفت که جناب شکری می گوید را باید به چه کسانی بگوییم؟

ایوب گفت...

سلام: جناب کوهستانی؛ فرمودید که با اندکی تخفیف آنها یک فرقه اند. جناب کوهستانی ؛ فرقه اصلا بار معنایی منفی و یا مثبت ندارد. این واژه به معنای گروه کوچکی است که چسبندگی زیادی به هم دارند و دارای عقاید خودشان هستند و نیز در جامعه بزرگتری زندگی می کنند. برای مثال ، جامعه بهایی در طی این صدو شصت سال در ایران و جهان به فرقه مشهورند. شما ملاحظه کنید میزان پرونده آنها در دادگستری صفر است به جز وزارت اطلاعات. بهایی ها آدمهایی بسیار شریف و خوبند و لفظ سکت و یا فرقه بر آنها مناسب است.

ناشناس گفت...

جناب صادق
با لودگی تمام نوشته اید " من عاشق اون وقتی ام که مشکلتون رو می گین... مثلا اون آقایی که میگه یک مقدار یورو به من بدهکارن"...
شما می توانید عاشق هر چه که دوست دارید باشید اما عجالتا عرض کنم که لودگی و حقارت ذهنی امثال شما نتیجه بلا فصل پرورش یافتن تان در انقلاب ایدئولوژیک مسعود رجوی است که من با آن هیچ سنخیتی ندارم.
من سالهای سال برای این حضرات بدون هیچ چشم داشتی و انتظاری نه تنها نواختم وقت صرف کردم کار کردم بلکه از همه چیز خود در بدترین شرایط زندگی ام مایه گذاشتم! شما هیچ چیز از اینها نمی دانید پس عاقلانه تر آن است که در در این رابطه خاموش باشید و سخن به گزافه نگویید.
با اینهمه اما امروز من نه تنها شرم ندارم بلکه اخلاقا خود را موظف می دانم که پول رنج و کار خود که به این حضرات قرض داده ام حتی اگر یک یورو باشد را طلب کنم. به نظرم انفاقا طلب نکردن بدهی ها از چنین کسانی که در کنار آنهمه ریخت و پاشهای مالی نجومی برای لباس و گارد احترام و توپ ناپلئونی و غیره با دریدگی تمام امروز با همان وسایلی که من و امثال من بهایش را پرداخته ایم به تهیه چنین ترانه ای در باره چند پناهنده سیاسی منتقد یا مخالف خود و از جمله خود من مبادرت می کنند عیر ااخلاقی و نادرست است. ارزشهای اخلاقی شما با من یکی نیست و بهمین دلیل از درک نوشته من عاجزید.

مازیار ایزدپناه

ایوب گفت...


سلام: جناب کوهستانی ؛ شما می فرمایید که آنها مرتکب " جنایات سازمان یافته " شده اند. این تعبیر را برای چند جوان که به مادر ، خواهر ، پدر و معتقدات آنها توهین کرده اید و شعری خوانده اند به کار می برید. ولی تا آنجا که من می بینم آنها با مخالفین خود در طی تمامی این سالها بسیار انسانی رفتار کرده اند. برای مثال نامه های مربوط به مسعو دلیلی را ملاحظه کنید. ولی ملاحظه کنید که سرانجام کار این به قول شما منتقد به کجا کشید. من این کینه ای که در شما ها می بینم فقط دال بر این است که تمام قد حزب الهی هستید و بس. کینه هم شماها کینه مسعود دلیلی آخر است. من در این شک ندارم فقط بایستی در جای او قرار می گرفتید تا به مانند او عمل می کردید.

ناشناس گفت...

اقای یغمائی عزیز
با سلام خدمت شما من هم هوادار شورایملی مقاومت هستم و هم سالهاست دوستدار شعرهای شما. تقریبا تمام کتابهای شما را دارم وشاید همه هفته آنها را ورق میزنم.من به این نوع ترانه ها بشدت انتقاد دارم و معتقدم واقعا اشتباه است ولی هر نوع تضعیف شورا و مجاهدین را در این شرایط مطلقا به نفع آخوندهای جنایتکار میدانم. شورا و مجاهدین را حتی اگر اشتباه کنند نباید تضعیف کرد. شما دنیای سیاسی ایرانیها را بدون شورا و مجاهدین تصور کنید چه چیزی میماند واقعا هیچ. مسعود رجوی یک فرد نیست یک وجود سیاسی است که اگر تضعیف و یا حذف شود واقعا سرنوشت ایران چه خواهد شد. امیدوارم هم مجاهدین این نوع اشتباهات را هر چه زودتر اصلاح کنند و هم شما به مساله توجه کنید. با احترام
ماندانا.ش

ناشناس گفت...

سوزی
اقا صادق عزیز روزبه مریض نیست ادم عقب افتاده هم نیست روزبه نتیجه و عصاره رهبر عقیدتیه به چشمان روزبه نگاه کنید موقع خواندن ترانه به خط و خطوط سیمای عقیدتی روزبه نگاه کنید هنگام اجرا خالص و خلص جنسش عقیدتیه . از خمره عقیدتی همان تراود که در اوست .
البته من روزبه و روزبه ها را مقصر نمی دانم اینها قربانیان دستگاه عقیدتی رهبر هستند .همچون هزاران دیگر که قربانی شدند .
همین روزبه که این گ.....ها را میخورد دنیائی از تناقض است .و نه فقط روزبه کل سازمان مجاهدین یعنی تناقض یعنی اگر شما این دستگاه ایدئولوزیک را بشکافید دروغ دروغ و دروغ بیرون میزند این است محتوای واقعی این دستگاه ایدئولوزیک .
این دستگاه ایدئولوزیک سالهای سال است که تمام کرده و در یک کمای سیاسی ایدئولوزیک استراتزیک فرو رفته و حالا هم بوسیله دستگاه هوا و زندگی نباتی حیات خود را طی میکند و مطمئن باشید که برای رهبر عقیدتی فقط وفقط یک راه برای برگشت به حیات واقعی وجود دارد .همان چیزی که اقای قصیم به صراحت گفتند بیایند به روشنی اشتباهاتشان را اعلام کنند و از همه مهمتر تغئیر بنیادی در دستگاه رهبری سازمان را انجام دهند مهمترینش حذف قاطعانه رهبری عقیدتی از کل وجودی سازمان مجاهدین است . چرا که در دنیای امروز رهبر عقیدتی یا ولایت فقیه و امثالهم مطرود است .این را باید در کله پوکشان فرو کنند.

محمد فرمانی گفت...

بابا بس کنید خوب نیست بخدا اخوند پدر سگ خوشحال میشه و این ملت بیچاره بیچاره تر.نکینید اینکارها را شما را بخدا.

حمزه گفت...

اگر این کار به دستور مجاهدینه واقعا خاک بر سر این سازمان از بالا تا پائینش گند را در آوردن تاکی باید گفت درست میشود نخیر نمیشود اینها همین اند باید باور کنیم.

ناصر اهوازی گفت...

حضرت استاد مازیار ایزدپناه.اولا اگر پا بدهد تو از هر لات و لومپنی لات تر و لومپن تر میشی. ثانیا. جواب تو را برادرت کامیار داده. اگر راست میگوئی حرفهای اونو رد کن. سوما این یغمائی تو شعرهاش فحش هائی میده که آدم شرم میکنه بگه اینها از مغز یک شاعر بیرون اومده. چارما چون تو این آهنگ اسم بریده های بن سست رو آورده همتون به جلز و ولز افتادین. وگرنه وقتی شماها یعنی تو و ایرج شکری و یغمائی به دیگران فحش میدید همه باید گوش کنند و جیکشان هم در نیاد که چارتا بریده هردود میکشند تو شکمشان. دست روزبه درد نکنه. عجب ترانه باحالی ساخته.عجب شعر باحالی داره این رپ.حسابی پوزه بریده ها و دم بریده ها را زده.

ناشناس گفت...

این مرتیکه ایوب دوباره پیداش شده. بابا نمی‌تونی رو حرفت بایستی. از یک سایت فکنسی هم نتونستی دل بکنی می‌خواهی از مجاهدین و ... دل بکنی.

حیران

ناشناس گفت...

زوبین آذرخش

خانم ماندانا، مسعود رجوی جز به هرز بردن و بکشتن دادن نیروی بزرکی از سخت کوش ترین مبارزان راه آزادی، واقعا چه دست آوردی برای مبارزات مردم با رژیم داشته است.مسعود رجوی یک آدم نامتعادل و بیمار است به لحاظ روانی. اگر غیر از این بود که باید به انتقادات خیرخواهان و مشفقانه توجه می کرد تا کار به جدایی افراد نمی رسید و بعد اگر کمی اعتقادی به دموکراسی و رعایت قاعده دموکراسی در ائتلاف سیاسی یا همکاری سیاسی را داشت، دیگر چنین حمله های رذیلانه به کسانی که چون آب شان با ایشان در یک جوی نرفته و استعفا کرده و جدا شده اند را سازمان نمی داد. چرا توجه نمی کنید که مسعود رحوی در چند سال کذشته با تصمیمات وعملکردش چه به سر محاهدین مستقر در عراق آورده است و آنها را در چه وضع فاجعه باری قرار داده است. از این گذشته جز با انتقاد صریح و مستمر و کوبنده راه و احتمال دیگری برای تغییر رفتار غلط آنها هست؟ سکوت بردبارانه منتقدان کنونی و بی اعتنایی اپوزیسیون نسبت به تحلیلهای مهمل و اقدامات غلط و گاه ابلهانه مگر به نفع مجاهدین بوده است؟ چرا به سالها پافشاری شعارهای ابلهانه رهبری مجاهدین به رغم انتقاداتی که قبلا از هر طرف بر آنها وارد شده بود توجه ندارید؟

ناشناس گفت...

رجوی اشتباه هم بکند تنها امید ملت ایران است این را خیالتان تخت باشد.روز روزش میرسد که آخوندها با اردنگ مردم و به رهبری رجوی بروند
درود بر رجوی
مرگ بر خامنه ای
ناصر 71001
تهران

احمد رضا گفت...

ناصر اهوازی گمونم تو تو دوب آبادان زمان شاه کار میکردی .از این چیزائی که نوشتی معلومه خیلی از اون ادمای شریفی بودی که اونجا کار میکردن

ناشناس گفت...

سلام جناب يغمائى.
من يك سؤال دارم ايا يك شير باك خورده اى وجود داره به من وامثال من جواب بده به قول رهبر شريف مجاهدين ومريم ماه تابان از قرار معلوم امسال يا ده سال ديكه سال سرنكونى است ميشه بكن با جى قراره اين حكومت ادم خوار سرنكون بشه ؟ با افراد ٥٠ ٦٠ ساله وبدون سلاح ؟ بى خيال منتقدين ومخالفين تكليف امثال من وما رو روشن كنيد .
ارزومندان سرنكونى !!!!!!!

ناشناس گفت...

کریم صفوی
از هاله نور به ناصر دو صفر هفت(ناصر 7001) اونی که میگی یه روز با اسب سفید می اد تهران دوازده سال است از دسترس خارج و گم شده برای نامه به رهبر عقیدتی باید به چاه جمکران مراجعه و نامه بنویسی توجه داشته باش نامه را هم باید به زبان عربی بنویسی و نه فارسی .
در ضمن قبل از رفتن به چاه جمکران ترانه کلکسیون را باید زمزمه کنی و جای دوست و دوش من رو هم باید نشون بدی تا میزان ذوب شدگی ات را اثبات کنی .

ناشناس گفت...

رهبرعقیدتی مسعود رجوی با این‌ها چه‌کرده؟ این جماعت دچار دنیایی از تناقض، نفرت، کینه، حسادت و رفتار هیستریک هستند. و متأسفانه بسیار خطرناک.
delsooz


ناشناس گفت...

جناب ناصر اهوازی
مسعود رجوی با افشای اسرار زندگی یاران سابقش فکر می کنم یخیلی خوب نشان داد که در رابطه با اخلاق و ادب و حرمت انسان و غیره در کجا ایستاده است! مریدان او امثال محمد اقبال و همچنین اور نشینان با نام مستعار نیز در این مدت نشان دادند که در ادب و اخلاق تا کجا پیرو رهبر خویشند و از او آموخته اند.
نوشته ای هم که در سطحی بسیار نازل به امضای کامیار نوشته شده بود راستش چیزی جز فحش و بد و بیراه به چند منتقد و چند فحش و بد و بیراه هم به من که چیزی نداشت که قابل پاسخ دادن باشد!
بعد هم اینکه من هم بردارم بنویسم الدنگ خودتان هستید که مشکلی از کسی حل نمی کند! مشکل من با یک انقلاب ایدئولوژیک است که درباره کارکردهای روانشناسانه اش به اختصار توضیحاتی که به نظرم می رسید را نوشتم. مشکل من با کیش شخصیت و ولایت فقیه و نایب امام زمان و مقو لاتی از این دست است که در جوهر خود با آزادی و دمکراسی در دشمنی است. مشکل من با جریانی است که مثل آب خوردن هر منتقدی و مخالفی را با لاجوردی مقایسه می کند و بی مهابا همه را اطلاعاتی و مزدور می نامد.مشکل من با تشکیلاتی ست که پدر و مادر را بر علیه فرزند فرزند را بر عیله پدر و مادر و خواهر و برادر را بر علیه یکدیگر به میدان مبارزه قدرت طلبانه سیاسی خود می آورد تا بد ترین توهین ها و کثیف ترین دریدگی ها را را بعنوان آزمایش ایدئولوژیک و سند وفاداری به رهبر بر آنها روا دارند.
مشکل من با ایدئولوژی و تشکیلاتی ست که به شاعر دل سوخته و رنج کشیده ای که چهل سال خود را برای این سازمان صرف کرده بی مهابا رذیلانه ترین و غیر انسانی ترین تهمت ها را می زند آنهم از زبان کسی که او زیبا ترین عاشقانه هایش را سالها برایش سروده است.
مشکل من با تشکیلاتی ست که بهترین فرزندان خلق را آنقدر در دیگ می اندازد تا آخرین ذرات اندیشه در ذهنشان و آخرین ذرات شخصیتشان خرد شود و بدین سان مطیع بی چون و چرای رهبر گردند. مشکا من با ایدئولوژیی وکسانی ست که ست که در کمپ های بسته مغز بهترین فرزندان خلق راسالها آنقدر شستشو می دهد تا به موجوداتی مسخ شده تبدیل گردند که همانند رهبر شان هیچ حرمتی برای انسان و زندگی و عواطف و احساسات و شخصیت انسان قایل نیستند.....
فکر می کنم تا همینجا بعنوان توضیح برای تان کافی باشد چرا که در خانه اگر کس است یک حرف بس است !

مازیار ایزدپناه

ناشناس گفت...

دوباره سلام .
خواستم ياداورى كنم جواب من وما رو جيره خواران شورائى ندن من جوابمو از مسعود جون يا شريف جون يا مريم جون ميخوام جون اونا قراره اين كفتار هاى خون خوار رو سرنكون كنن خدا به همراهتان . بى خيال منتقدين ومخالفين شما كار خودتونو بكنين .
ارزومندان سرنكونى. !!!!!!!!!

ناشناس گفت...


ایرج شکری

تحریف حقایق و دروغگویی و اتهام زنی و هتاکی وقتی در تشکیلاتی به عنوان روشی برای مقابله با منتقدان مجاز شمرده شد، تعجبی هم ندارد که نوچه ها و مریدان دون اشل و پیش پا افتاده، مثل ناصر اهوازی برای احساس «بزرگی» کردن،به همان روش متوسل شوند. ما به دیگران فحش و ناسزا نمی گوییم. جدل های قلمی من با دیگران( یک مدعی سینمای ایران ، انتقاد از اظهارات رضا پهلوی، انتقاد از دیدگاههای یک استاد روابط بین المللی، انتقاد از دیدگاه تایید آمیز یک محقق تاریخ از دوران شاه و...) را لابد خیلی ها دیده و خوانده اند و آنها به هر حال در وبلاگ من درفش و در پژواک ایران موجودند. در انها من به کسی فحش نداده ام. اما در دستگاه مسعود رجوی حتی در بالاترین سطوح نفراتش به نزدیکان خود که منتقد رجوی بودند فحاشی کرده اند، مثل عموجان فرمایه گفتن شهرزاد صدر حاج سید جوادی به عموی خود علی اصغر حاج سید جوادی، یا فحاشی و دروغپردازی رذالت آمیز محمد اقبال به خواهرش، یا دیگرانی که از سوی مجاهدین به فحاشی به کسانی مثل اسماعیل واداشته شده اند، یعنی به آنها تکلیف شده مثلا چرا شما ساکتید، مثل فحاشی جلال کنجه ای به آقای روحانی و قصیم . دستگاه رهبر مجاهدین و به ویژه مسعود رجوی و مهدی ابریشمچی باید بدانند که وقتی قلدرمنشی پیشه کردند، دیگر لیاقت مورد اعتماد بودن را از دست دادند و وقتی حرمتی شکنی و لکه دار کردن حیثت دیگران را پیش گرفتند، دیگر قابل احترام هم نیستند.، به چه دلیل باید به کسانی احترام گذاشت که نه تنها هیچ احترامی برای کسی قائل نیستند، بلکه گمان می کنند این حق مسلم آنان است که به محض انتقادی، راه برچسب زنی و توهین پیش بگیرند. با یاد آوری این نکات می خواستم روی این نکته تاکید کنم که کسانی که حرمت شکنی در برابر انتقاد پیش بگیرند، و گه...خوری هایی از آن نوع که در ترانه ساخته شده در تشکیلات اسلامی - انقلابی مسعود رجوی مشهود است بکنند، فحش دادن به آنها اگر مناسب ترین برخورد نباشد، از جمله روشهایی است که خوب است بکار گرفته شود. همگان شاهدند که ما(کسانی مثل من و اسماعیل و...) به دیگران فحش نداده ایم، ما به نوچه مریدهای عوضی و هتاک مسعود رجوی آن هم نه همه هتاکی های آنها، پاسخ مناسب داده ایم

ناشناس گفت...

آقای ایوب ! لفظ فرقە ، cult , در فارسی بار مثبت و منفی ندارد . اما این کلمە در فرهنگ لغت غرب بار منفی دارد . بیشتر به باندهای مخوف زیرزمینی و اغلب مذهبی(برداشت خاصی از مذهب) اطلاق می گردد کە فناتیک هستند و معمولا در روابط درونی شان بسیار استثمار گرایانە رفتار می کنند . معمولا همەی آنها در نهایت کارشان به ازدواج و طلاقهای عجیبو غریب و غیر متعارف کشیدە می شود . مثلا رهبر فرقە دستور طلاق جمعی یا ازدواج جمعی صادر می کند و مثلا در فرقەی یوحنا در آمریکا رهبر فرقە اتهاماتی از قبیل رابطەی جنسی با افراد خردسال در کارنامەاش داشت . در فارسی فرقە ، بیشتر به جمع های درویشی اطلاق می شود و یا مذاهب خاص که اغلب تحت سرکوب بودەاند . وقتی که از سازمان مجاهدین به عنوان فرقە یاد می شود ، منظور همان مفهومی است کە در غرب رایج است . به نظر من هم این گروه رجوی تبدیل به یک فرقە یا cult ، شدە است . کتابهای خوبی در زمینەی فرقەها وجود دارد . در اینترنت اگر سرچ کنید مطالب زیادی می بینید . اکثرادر نهایت امر کارشان به خودکشی دست جمعی می رسد . کمی در این زمینە مطالعە کنید . به نتایج شگفت انگیزی می رسید

لقمان

ناصر اهوازی گفت...

آقای مازیار خان، چه عجب که توانستی هفت هشت سطر بنویسی و خودت را نگه داری و به فحش متوسل نشی. اما اگر خودت را صاحب وجدان میدونی رو راست بگو اگر جای برادرت کامیار یک بخت برگشته دیگری بهت گفته بود الدنگ باز هم سکوت میکردی؟. تجربه نشون میده که نه. من نمیخام بحث نژادی و قومی پیش بکشم ولی تو هیچی از اخلاق و منش لرها تو کارت نیست. صاف و ساده نیستی و حرف دلت را نمیزنی و خلاصه پشت و روت یکی نیست. تو و امثال تو تا وقتی که مجاهدین اینطوری تو هچل نیفتاده بودند خوب با پول و امکانات اونها همه جا می رفتین و چارگوشه دنیا برنامه داشتین. همین که سنبه سفت شد ترس برتون داشت و زدین به چاک. خب باید برای این در رفتن خودتون یک توجیهی هم داشته باشین. کدوم ماست بندی گفته ماستم ترشه. شروع کردین به عیب و ایراد گرفتن از مسعود رجوی. مثلا خود تو چند ساله از مجاهدین بریدی؟ یک سال و دو سال که نیست. چطور در این مدت دهنت بسته بود؟ میترسیدی؟ چطور تا حالا از دیگ و حوض و غسل و قبر و رقص و این حرفها هیچی نگفته بودی؟ وقتی میگم رو راست نیستی واسه این اخلاقته. راستی دیدم نوشتی یک مقدار پول بابت تار و تنبک از مجاهدین طلبکاری؟ اولش بیا و ثابت کن که 2500 یورو طلب داری. بعدش هم از حساب پول هائی که در تورهای اروپا و آمریکا خرجت کردند کم کن. ببین هنوز طلبکاری یا بدهکار. از همه اینا که بگذزیم میدونی دلم از چی میسوزه؟ از این که با این ادعات نشون دادی حتی یک قطره از اون دریای مناعت طبع پدرت به تو نرسیده. . در خاتمه اگر بدون فحش و توهین حاضری بحث کنی بفرما !

ناصر اهوازی گفت...

مازیار خان یادم رفت بگم . جز یک مورد که درباره مفعول بودن فلان کس حرفی زد که اونم خیلی زشت بود میشه بگی دیگه درباره مسائل خصوصی و خانوادگی کدامیک از بریده ها از خدابنده بگیر تا شاهسوندی تا سبحانی و یک کلمه گفته شده. حتی درباره بتول سلطانی که اینهمه چرندیات از دهنش اومده بیرون لام تاکام حرفی زده نشده. حالا تو میگی مسائل خصوصی یاران سابق را فاش کردند؟ کدام یاران؟ چهار نج تا را اسم ببر تا ما هم بدونیم. اینجا هم نشان دادی که باز هم از انصاف لری یا نداری یا خیلی خیلی کم داری ولی من که همون کم را هم ازت ندیدم.

ناشناس گفت...

جناب یغمایی
من این شکایتها را درک نمیکنم، عصبانیت ها را و جیغ بنفش کشیدن را. تهمت زدن بدون سند غلط از هر سمتی‌. ولی‌ حق بدهید به این خواننده خوش صدا که پاسخ تهمتها، فحاشی، جمعی که خود این داستان را راه انداخته به شیوه خود بدهد. مگر شما از شعر کمک نمیگیرید و کم به مجاهدین و آقای رجوی و خانم رجوی توهین کرده و تهمت زدید، شاید در ذهن شما اینها حقیقت، همین صدق می‌کند در رابطه با جناب روزبه و گروه ایشان. آقای مصداقی حرف اول را زدند، ودر سایت پژواک مجاهدین را نیروی ضد انقلابی ارزیابی کرده، یعنی‌ اینکه از این لحظه برخورد بین ایشان و مجاهدین وارد فاز جدیدی میشود. ایشان از اول هم همین برداشت را داشته ولی‌ الان به زبان اوردند. پس نمی‌توان شک کرد که نوشتهای ایشان از این ذهن تراوش نموده و متلاشی کردن مجاهدین یا رهبری آن لازمه عملی‌ چنین تفکری.
آقای رجوی متهم به فساد اخلاقی‌ و داشتن حرمسرا، یعنی‌ اکثر زنان مجاهد نیز در این فساد شریک میباشند، یعنی‌ مادران بسیاری از این جوانان، همسران سابق. ایشان متهم به کشتن درون گروهی و قتلهای مشکوک، ایشان متهم به خیانت به آرمانهای مجاهدین و مزدور عراق و آمریکا، ایشان متهم به همکار رژیم جنایتکار در اسیر نگاه داشتن کادرها در لیبرتی و به کشتن دادن آنها، متهم به شکنجه دادن نیروهای خود از طرف این جمع. شما خود از تشبیه گاو و سگ برای مقاله نویسان آنها استفاده می‌کنید. چه انتقادی، انتقاد یعنی‌ بیآن مطلبی برای حل، برای بیان درد، این همه فحاشی، بعد عصبانی‌ از یک آهنگ. محتوای جواب این آهنگ حتی نزدیک به حجم تهمتها و دشنامهای این جمع نمیباشد. آقای همنیشین بهار خود را فریب میدهند اگر مرز انتقاد و فحاشی را یکی‌ میدانند. تهمت زدن بدون سند از هر سمت غلط می‌باشد ولی‌ به نظر من مجاهدین سالها در جنگ سیاسی میباشند با رژیم و عادت دارند به این حرفها از سمت رژیم ولی‌ وقتی‌ از سمت دوستان سابق مطرح، جواب آنها تندتر است.
من باز تکرار می‌کنم فحاشی و تهمت زدن بدون سند را کنار بگذارید تا صف‌‌ منتقد از اراذل خواهان متلاشی کردن مجاهدین جدا شود. آقای مصداقی هم که صف‌‌ خود را با نوشته جدید در پژواک مشخص کرده و دیگر هیچ شکایتی نباید داشته باشند از برخوردهای سیاسی شدیدتر. ایشان مجاهدین را آنطرف مرز جبهه مردم میدانند که احتمالا مجاهدین هم همین احساس را نسبت به ایشان دارند. به نظر من بعد از مشخص شدن جسد ۵۳ که با مهاجمین آمده، مجاهدین وارد فاز جدیدی در جنگ سیاسی شده که آهنگ روزبه آغاز آن می‌باشد. شاید اشتباه می‌کنم ولی‌ جو درگیری دارد سنگینتر میشود.
موسی‌ احمدزاده

اشرفی سابق گفت...

ناصر جون اهوازی
تو یا خودتو زدی به خریتو یاواقعا گلاب تو رو هرچی نفهمه نمیفهمی اگه تو قرارگاه بودی وچوب بهت میکردن تو این جلسات و هرچی فوش خار مادر بود بهت میدادن اونوقت لاینطور بلبل نمیشدی جدا که دلم میخواست ببینمت چه شکلی هستی

اشرفی سابق گفت...

همچنین بگم تو فکر تو ما باید بریم لنگ اون مرتیکه رو ماچش کنیم که بما نگفته ... کاره بودین ای دل ایدل کاش بودی و اونجا به سیخت میشکشیدن تا بفهمی یعنی چه و چطور روح اون دجال جماران و اون حامنه ای پفیوز زنده است و جیک هم نمیتونی بزنی

سیما.فرانسه گفت...

من متن ترانه را پیاده کردم ببینید چه خبره و چطور هر چی خواستند میگن و از همه هم طلبکارند
ترانه کلکسیون
خواننده روزبه
یادمه اون عقاب اوج کوهسارو
که دید اون کلاغ سالخورد و لاشخوارو
وگفت بیهده به بال م پر من میپیچی
زیر سقف ارمان من تو هیچی
عمر تو دراز با لجن هماعوش
هست روی تو سیاه خو گرفته با لوش
ولی من عمر کوته و همیشه بی نشونم
من چریک تیز بال اسمونم
حالا از فضای داستان خانلری
میرسیم به حرفهای واقعیتری
حرف این جماعت تو عافیت لمیده
تیغ شیخ تیز کرده خون ما مکیده
لمپن سیاسیای فیس بوکی
اون عروسکای رژیم خوکی
گند مال ملاهاست سر تا پاشون
حالا میگیرن فیگور اپوزیسیون
پس اینجا واقعا باید گفت که
میمون هرچی زشتر
اداش بیشتر
برقصه هرچه بهتر
شاباش بیشتر
میمون هرچی زشتر
اداش بیشتر
برقصه هرچه بهتر
شاباش بیشتر
ما در اینجا
با کلکسیونی از
ته کشیده و بریده و عتیقه و
عده ای تو آبگند شیخ و شه تپیده و
دریده و جویده و مواجهیم
یکیشون بمصداق بره عزیز لاجوردی
که سال شصت کرده با کمیته کوچه گردی
بود و در کمال نامردی
آری این پلشت
نامزدش رو لو میداد و زیر هشت
بقیه رو جلو میداد و با یک کشیده داده جا خالی و
افتاده به دست و پای خلخالیو
حالا با قمپز و قرشمالی
این نم کشیده کبریت بی خطر
شده دو آتیشه مدافع حقوق بشر
دنیا رو ببین واقعا

میمون هرچی زشتر
اداش بیشتر
برقصه هرچه بهتر
شاباش بیشتر
میمون هرچی زشتر
اداش بیشتر
برقصه هرچه بهتر
شاباش بیشتر
نمونه بعدی
یکی نرینه شاعر رسوب کرده در معابر فرنگ
تاجر گرفته قاچ زین تاجر آخوندهای فاجر دبنگ
شعر میسراید از مسیر روده
باب تازه ای در هنر گشوده
فاعلات و فاعلات و بی خجالت
شعر میگه در مناقب خیانت
زندگیش همچو قافیه است با ندامت
با رذالت

میمون هرچی زشتر
اداش بیشتر
برقصه هرچه بهتر
شاباش بیشتر
میمون هرچی زشتر
اداش بیشتر
برقصه هرچه بهتر
شاباش بیشتر
نمونه بعدی
دکتر روانپریش
با داداش ناتنی ش
شد به دمب کافه های قرن بیست و یک سریش
آره عقده مصاحبه با بی بی سی خرش کرد
عشق بچه معروفی خاک بر سرش کرد
از فشار بار فردیت قرمبید
سوزن واواک رسید و پنچرش کرد
فک طلای جوشی تمام بحثهای آنتی
حالا جاده صاف کن ایه الله آدولفه با پنج شیش سنت
اهای رسانه ها یکی بره این بابارو تحویل بگیره الان سکته میکنه

میمون هرچی زشتر
اداش بیشتر
برقصه هرچه بهتر
شاباش بیشتر
میمون هرچی زشتر
اداش بیشتر
برقصه هرچه بهتر
شاباش بیشتر
بدونین ایرانو میشناسن با کوچیک خان
نه با تفاله هائی چون خالو قربان
آره تاریخ پاسخ شمارو میده
سرنوشت خائنا رو کی ندیده
حالا چون نجابت مجاهدین زیاده
میکنی هی تو سوء استفاده
فحش بم بده هی بزن فک
فحش تو نباشه بخودم میکنم شک

میمون هرچی زشتر
اداش بیشتر
برقصه هرچه بهتر
شاباش بیشتر
میمون هرچی زشتر
اداش بیشتر
برقصه هرچه بهتر
شاباش بیشتر

احمد رضا گفت...

من میخوام به موسی احمد زاده بگم.... به شقیقه چه ربطی داره جسد پنجاه سومو پیدا کردن باید همینطور گه زیادی بخورن چاک دهنشونو واز کنن تهمت بزنن خائن بگن کثافت بزنن.اون خائن به یه عده آدم مبارز چه؟ اصلا چرا اینقدر از محافظ خائن میشن چرا مسعود خدا بنده رفته با رژیم چرا این یکی قاتل دوستاش در اومده چرا مریم سنجابی و بتول سلطانی شورای رهبری بودن رفتن مزدور شدن الدنگی یعنی همین یعنی خرابکاریای دور برتو بنداز گردن بقیه ولی دیگه کور خوندین اون دوره تموم شد این شیره مالیای توام بدرد عمت میخوره

محمد حسین میثاقی پور گفت...

بخدا این مقاله رو باید روی چشم گذاشت از این روشنتر و بهتر چی.

الف. بخشایش گفت...

معذرت میخوام
من متن این ترانه را خواندم میخواهم به سراینده این ترانه و رهبرش بگم
فعل ریدن را در سه زمان گذشته و حال و آینده صرف کنید که واقعا بهتان می اید.بیشرمی و پر روئی و بی اخلاقی اینطور ندیده بودم. شماها بخدا هیچی نیستید برای همین هم حریف این آخوندهای پفیوز نشدید . جنستون خیلی مثل همه باور کنید مثل همید

کاکو گفت...

آقای یغمائی
توجه بکنید که این سایت که گویا تحریم شده بود دوباره مورد توجه طرفداران رهبر قرار گرفته. آمده اند تا افتضاحشان را با دلیلهای مسخره ماستمالی بکنند باید به آنها بگویم از کوزه همان برون تراود که در اوست.ماستمالی فایده ندارد

لوط پیامبر گفت...

اجر شما با بنده آقای موسااحمد زاده

ناشناس گفت...

دعا میکنم خداوند همه را هدایت کند انشالله
سیف الله

ناشناس گفت...

هیچ اطلاعاتی پفیوزی نمیتونست به اندازه این ترانه به آبرو وحیثیت مجاهدین لطمه بزنه. کجای کارین آی مسئولین اصلا بیدارید یا خوابید
هوادار شما

ناشناس گفت...

در ادامه
لطف کنید به خود و دیگران، تعمق کنید، عکس‌العمل نشان ندهید تا پایان بازنگری به شیوه منفی‌ که به اینجا رسیده، نقد را از فحاشی و تهمت زدن بدون سند جدا کنید، از منابع آلوده رژیم استفاده نکنید همانطور که در دادگاه هم منابع آلوده کاربردی ندارند، صف‌‌ خود را از صف‌‌ کسانی‌ که خواهان پایان این دور تسلسل نمی‌ باشند جدا کنید، آخه این نسل شاهد این همه سابقه سیاسی و این درجه از سقوط برخورد سیاسی. بس کنید، الان آقای شکری فتوای دشنام داده، بابا برید در محله خود را خالی‌ کنید برگردید. از همین زمان شیوه را درست کنید آنها که غرض ندارید، مجاهدین هم حتما مثبت جواب خواهند داد. آقای یغمائی حیف شما با این سابقه در ادبیات مبارزاتی. باعث تاسف، بر گردید از این راه کج، این جمع همگون نیست، اهداف فردی مختلف دارد در زرورق مبارزه، بعضی‌ از این اهداف راه به ناکجا آباد است، خیری به مردم نمی‌ رسد. آخه این چه مدیریت بحران می‌باشد از طرف شما تاجو را سنگین تر کنیم تا تر و خشک سیاسی بسوزد.تعمق کنید، با ریسمان پوسیده به ته چاه نروید، دوری کنید از بدخواهان هر مبارزی که مقابل اراذل رژیم ایستاده، محبت کنید به دوستان زیر تیغ رژیم، ورق بر میگردد. جواب محبت محبت میاورد. از کینه دست بکشید تا اگر نقدی به مجاهدین وارد است با فریاد زد و گرنه در میان کینه و فحاشی گم است. خود دانید، یک نظر بود از درد من بر این حوادث.
سرنگون باد این رژیم جنایتکار که تفکرات سالم را نیز از ما گرفته.
موسی‌ احمدزاده

ناشناس گفت...

جای آن است که خون موج زند در دل لعل
هم دهن شدن با امام فحاشان و موجودات «شریف»، فرهنگ متعفن و آلوده آنان را هم مثل یک بیماری منتقل می‌کند و درست نیست.
همه تلاشها برای نقد آن فرهنگ بی‌مایه فحش‌آلود بود و متاسفانه دارد به ما هم سرایت کند.

ترانه «کلکسیونر»، اگرچه ظاهراً توسط روزبه و پسر محمد اقبال (طاهر) و...اجرا شده، مقدمه برخوردهای این چنین است و بالاترین مسئولین سازمان پشت آن هستند.
در ظاهر امثال «حسین فرشید» که نام خودش را پویا گذاشته اینگونه اشعار «نغز» را می‌سرایند اما پشت صحنه این پرده‌دری ها رهبری سازمان قرار دارد. بی‌جهت نیست که برای همه دست اندرکاران آن (از سراینده گرفته تا خواننده و ابواب جمعی آن) پیغام دست مریزاد فرستاده اند.

اگر هنرمندان همکار سازمان اندکی به خود آیند، چنانچه جرئت اعتراض داشته باشند می‌بایست خشم خودشان را از بازی با هنر به مسئولین بی هنر و فحاش سازمان نشان دهند. آقای حمید رضا طاهرزاده (طاهر) خوب است به جای لیچارگویی و بیمزگی و هم‌آوا شدن با مضمون ترانه کلکسونر، تارش را جلوی محسن رضایی و محمود احمدی و مهدی ابریشمچی زیر پا خرد کند. استاد محمد شمس اینجا و درست همین جا باید نشان دهد با موسیقی و نت نباید بازی کرد.
جای آن است که خون موج زند در دل لعل
با احترام
سائل

ناشناس گفت...

جناب ناصر خان اهوازی به نظرمن بر خلاف نظر ایرج شکری تو از مریدان دون پایه و پلید رهبرت نیستی بلکه از همان حضرات اور هستی و من هم خوب شناختمت. اینرا می توان از میزان وقاحتت هم بخوبی حدس زد. مشکل کوچکی که اینجا هست این است که امروز دیگر تو صلاحیت نظر دادن درباره منش لرها یا من و یا پدرم و هیچکس دیگر را نداری زیرا تو و امثال تو سالهاست که با مینیمم پرنسیپهای انسانی فاصله ای نجومی دارید.. بگذریم که بهر حال روزی مطمئنا پاسخگوی فساد و دروغ گویی که دیگر ذاتی تشکیلاتتان شده است خواهید بود.تو با وقاحت و بر مبنای کافر همه را به کیش خود پندارد فکر کرده ای که من هم لابد مانند هوادار ان و توریستهایی که هر سال از لهستان و اوکراین برای سی خرداد جمع می کنید و به پاریس می آورید هستم حال آنکه نه تنها هیچگاه علاقه ای به مسافرت هایاینور و آنور دنیا نداشته ام و ندارم بلکه اصلا از سفر متنفرم. اگر هم بهمراه هنرمندان شما می رفتم با اصرار و هزار خواهش و تمنای خود شما ها بود که پاشنه در خانه ام را در می آوردید که همراهی شان کنم. در هر مسافرتی هم تلاش کردم زحمتی برای کسی نباشم بیشتر از همه کار کردم آخر از همه خوابیدم و زودتر از همه بیدار شدم! بعد هم کنسرتهایی از نوع امشب المان فردا هاند پس فردا ایتالیا وپسین فردا نروژ و بعد هم اسپانیاو ... همه در یک هفته برای شما اگر سفر دل انگیزی باشد برای من جز خستگی مفرط چیز دیگری نبود. خوب است قبل از گزافه و بیهوده گویی های هفت من یک غاز ت شرایط آن سفرهای" اینور و آنور دنیا" را اقلا ازآن جناب تاز نوازتان می می پرسیدی. همینجا خوب است پرانتزی باز کنم و توضیح دهم که بدهی 3500 یورو تشکبلات به من به تو ربطی ندارد مگر اینکه با اسم و رسم اصلی خودت با من تماس بگیری تا آنوقت سند و مدرک و دلیل آنرا برایت روشن کنم. در هر حال هر کس نداند کامیار اینرا خیلی خوب می داند. البته من شماها را خوب می شناسم و و می دانم که شما هم همان خصلت شریف ملا ها در بالا کشیدن مال مردم را دارید و بنا بر این انتظار پرداخت آنرا ندارم و و می دانم که سگ خورد شده است ولی از نظر اخلاقی می بایستی آنرا از شما طلب کنم
بگذریم و پرانتز را می بندم.
ادامه در پایین...

مازیار ایزدپناه

ناشناس گفت...


بر گردیم به حکایت مسافرتها و دنیا گردی!! هیچگاه و هرگز حتی در بدتر ین شرایط مالی زندگی ام یک شاهی از شما نه برای هیچ اجرای کنسرتی و نه ضبط سی دی و غیره نگرفتم که بماند تازه اگر پولی هم داشتم به شما کمک مالی هم می کردم.
حالا وقاحت را ببین که ظاهرا چیزی هم بدهکارتان شده ایم.
می گویند در دیزی باز است حیای گربه کجا رفته
شما را همین پر رویی و وقاحت بی حد و حصرتان به این روز انداخته است جناب ناصر خان وگرنهاگر کمی افتادگی داشتید ما از شما تا این حد گریزان و متنفرنمی شدیم. اما هیهات که شما انسانیت را عمری ست فراموش کرده اید. قربان آن ایدئولوژی تان بروم که تشکیلات شما را اینطور بار آورد
دستگاه فاسد شما همیشه تصور کرده و می کند که می تواند اعتقادات همه کس را با پول بخرند از همین رو بارها بعد از برگشتن مریم رهایی و مهر تابانتان و غیره به پاریس از من خواستند که حقوق معینی تعیین کنم که بابت فعالیتهای هنری و بعد هم همراهی ام با مرضیه به من پرداخت شود که هر بار در پاسخ می گفتم آن پول را بعنوان کمک مالی برای خود بردارید چون اعتقاد من خریدنی نیست!
هیهات که پلشتی سر تا پایتان را چنان غرق در خود نموده که دیگر توان درک چنین چیزهایی را ندارید.
در عوض اما من بارها اتفاق افتاد که در عالم نداری با قرض از این و آن دوست حتی کرایه رفت و آمدها را از جیب خودم پرداختم بهر حال داستانها در اینباره زیاد است ولی تو امروز دیگر نه در جایگاه شنیدن آن هستی و نه صلاحیت قضاوت در باره مرا و یا آن گذشته را داری چرا کهبه نظرم فعلا دمب همگی تان گیر عدم صلاحیت اخلاقی و انسانی است.
خوب است همینجا بگویم من هیچگاه وارد بازی انقلاب ایدئولوزیک اقای رجوی نشدم زیرا آنرا از همان ابتدا سر آغاز توتالیتاریزم دانستم و از اینرو خود را هم هوادار مجاهدین ندانسته ام و آنرا بارها به صراحت در همه آن سالها گفته ام. به شورای مقاومت هم هیچگاه اعتقادی نداشته ام و از همینرو بود که پیشنها شما را برای تقاضای عضویت در آن نپذیرفتم و محترمانه رد کردم.
در آخر خوشحالم و تعجب می کنم که فرد ذوب شده ای مانند تو آن سخنان مسعود رجوی درباره مترجمش را زشت می داند! البته با اسم مستعار نوشتن حکایت سنگ مفت و گنجشک هم مفت است ولی خوب مویی از خرس هم بهر حال غنیمتی است و هر چند می دانم که شما بویی از انسانیت نبرده اید و ماهیتتان با این زشت دانستن های موقتی تغییر نمی کند اما همینکه تحت فشار افکار عمومی به اینجا رسیده اید که آن حرفها را پس بگیرید جای خوشحالی دارد.
اگر اشتباه نکنم در آن بحث مسعود رجوی تنها به ماجرای کارگران تونسی و آن جناب مترجم نپرداخت بلکه چندین نفر دیگر را هم به همان سیاق در کنار او ردیف کرد از جمله برادر هاشمی نزاد در اوین و و یک فرد دیگری ک/ه او هم بقول مسعود رجوی برای آمریکایی دم تکان می داد و ..
در هر حال من سه تایشان را بخاطر سپردم. چون شما را خوب می شناسم مطمئن هستم که اگر ابراز انزجار عمومی ایرانیان نبود مسعود رجوی و تشکیلات شما بر همان سیاق به افشاگری های بعدی از این دست ادامه می داد زیرا بهر حال شما اینهمه مدارک و سند و نوشته را از همه مجاهدین برای چنین روزهایی نگهدای کرده اید. مگر غیر از این است؟ راستی همینجا توصیه می کنم که در باره من هم خوب گبردید چون ممکن است بتوناید با تلاش چند سند دست نویس هم از من پیدا کنید. خدا را چه دیدی! می دانم که سند دست نویس اینروزها سخت می تواند بکارتان اید. اگر پیدا نکردید تماس بگیرید تا شاید خودم بتوانم در اینباره کمکتان کنم!

مازیار ایزدپناه

صادق گفت...

ناصر اهوازی , عجب آدمی هستی تو. فکر می کنم که اطلاعات تو کافی نیست و آگاهی درست نداری . اگر کمی مطالعه می کردی می دیدی که آن مفعول گندش را در آورده بود و هر چه از دهانش در می آمد می گفت. بعد از آن چاره ای نبود به جز اینکه ریشه این ماجرا را روشن کنند.

داود گفت...

موسی احمد زاده اینهمه خرده فرمایش کردی مقداری را هم به رهبر عقیدتی‌ و فرقه رجوی بگو چرا همه باید جواب دهند و رجوی که سالها به آرمان و اهداف یک ملت خیانت کرده ساکت باشد و طلبکار؟؟!! اگر شما راست میگویید همین سخنانی را که در اینجا خطاب به آقای یغمائی گفتی را به مریم خانم و آقا مسعود همیشه داماد هم بگو ببین چگونه باند اراذل و اوباش رجوی روی سرت خراب میشوند و با چه کلماتی نوازشت میکنند

صادق گفت...

موسی اهوازی , تو فکر می کنی که بر اثر اشتباهی و یا سو تفاهمی کار به این جا رسیده . حالا همه روی هم رو ببوسند و با هم آشتی کنن. نه جانم. همیشه در طول تاریخ همینطور بوده. میرزا کوچک خان را بگیر. سر انجام یک عده فرار کردن, عده ای به دشمن پیوستن , و او تنها ی تنها یخ زد و خالو قربان که از نزدیکان او بود سربریده او را برای خود شیرینی و گرفتن جایزه برای حکومت آورد.

ناشناس گفت...

اﻭﺝ ﻫﻨﺮ اﻧﻘﻼﺑﻲ, ﺷﺎﻳﺴﺘﻪ ﻓﺮﻫﻨﮓ اﻳﺪﻳﻮﻟﻮﮊﻳﻚ ﺳﺎﺯﻣﺎﻥ ﭘﺮ اﻓﺘﺨﺎﺭ ﻣﺠﺎﻫﺪﻳﻦ ﺧﻠﻖ اﻳﺮاﻥ, ﺯﺑﺎﻥ و اﺩﺑﻴﺎﺕ ﻏﻨﻲ ي ﺭﻫﺒﺮ ﭘﺎﻛﺒﺎﺯ اﻧﻘﻼﺏ و ﺯﺑﺎﻥ ﮔﻮﻳﺎﻱ ﺷﺠﺮﻩ. ﻃﻴﺒﻪ ﺭﻳﻴﺲ ﺟﻤﻬﻮﺭ ﻣﻨﺘﺨﺐ ﺷﻮﺭا.
ﺑﻲ ﻃﺮﻑ

محمود گفت...

درود بر یغمایی عزیز جهت اطلاع خواننده این ترانه در میان افرادی است که اخیرا به آلمان منتقل شده و در برلین بسر میبرد و این ترانه را هم در برلین ساخته اند. به نظر من یکی از اهداف این ترانه < آب بندی کردن> خود طرف و دوستانش میباشد . واقعیت این است که بخشی از دوستان این خواننده که تا کنون پایشان به خارج رسیده خرجشان را از مجاهدین جدا کرده اند و از نظر مجاهدین بریده اند. و حالا ابومحمد میخواهد بدین وسیله و با خراب کردن جداشدگان و وصل آنها به اطلاعات آخوندی و غیره آنهم از زبان خود خواننده راه را برای خروج خود او و دیگر دوستانش از صف مجاهدین ببندد . این هم یکی از روش های شناخته شده فرقه ای میباشد و اصطلاح درون تشکیلاتی آن آب بندی میباشد.

فروزنده رحیمی گفت...

ول کنید این توابها را برایشان ترانه نخوانید اینها اینطوری بیشتر معروف میشوند اگر ازشان صحبت نکنید خودشان گم و گور میشوند


نینا اسکندری گفت...

واقعا هر بار در این شعر میگفت میمون هر چی زشت تر اداش بیشتر یاد این صحنه می افتادم که خانوم برای خودش توپ در کرد هاهاهاهاهاها واقعا که میمون هر چی زشت تر اداش بیشتر..........

ناشناس گفت...

اق اسمال تو هم زشتی هم بدعنقی هم چاقی جای شعر بند تنبون میبافی هم دیگه پیری و زهوارت در رفته و نمیتونی به عیش و عشرتت برسی بنابر این چکاری برات مونده که بشینی سر پیری که دستت از همه جا کوتاهه از این مقاله ها بنویسی و خودتو معروف کنی. وضع تو عین داداش حاتم طائی میمونه که برای معروف شدن رفت تو چاه زمزم شاشید تو هم همینی این از امروز تو چند وقت دیگه هم میفتی میمیری میرن یک گوشه چالت میکنن و اسم و رسمت گم میشه و برو دعا کن اون دنیا ببخشندت شهدا و گرنه بابات در اومده. روزبه مگه چی گفته یک کم از حقیقت شماها حرف زده اینقدر جوش آوردین. دمش گرم.انقلاب که شوخی نداره پوزه خمینی رو با خامنه ای مالوند شماها سگ کی باشین
یکی از دوستداری سابقت

ناشناس گفت...

ناصر خان اهوازی
پرسیده ای چرا تابحال ساکت بودم و چیزی نگفته بودم و سکوت امثال مرا نشانه ترس از تشکیلاتتان دانسته ای!
من سالها شاهد بی پرنسیپی و ناجوانمردی های شما در برخورد با نزدیکان خودتان بودم. خودم هم در رابطه با ناجوانمردی های شما تجربیات زیادی داشتم. هیچگاه فراموش نکرده ام که چگونه بعد از بیان نظرم درباره سی خرداد وقایع سال شصتو و البته ازدواج مسعود رجوی با فیروزه بنی صدر چگونه پاسپورت مرا بردید و بعد هم چگونه در حومه پاریس غریب و بی هیچ جا و مکان و دوست و آشنایی رها کردید!بعد ها هم از تجربه بسیاری جدا شدگان از جمله زنده یاد کمال رفعت که از او بسیار حکایتها شنیدم گرفته تا آیت الله عالمی به شناخت بیشتری از شما دست پیدا کردم. در طول همه آن سالها بسیارحکایت ها از جدا شدگان درباره اشرف و دستگاه حاکم بر آنجا شنیدم اما همیشه به اشتباه فکر می کردم که نبایستی به تضادها در صف نیروهای خلق و انقلاب دامن زد.
دلیل سکوت من تنها این بود و نه آنچنان که شما نوشته ای ترس از تشکیلات شما و گرنه من که صریحا همه نظراتم را درباره سال شصت و وقایع بعدش و همچنین انقالب ایدئولوزیک و طلاق و ازدواج های مسعود رجوی همیشه به روشنی بیان کرده بودم و چیز پنهانی در میان نبود.
اقای ناصر خان من در همه آن سالهایی که شمادر غرب برو بیایی داشتید یکبار هم به دیدن مسعود رجوی و یا مریم مهر تابانش نرفتم و همواره در پاسخ به دعوتهای شما برای دیدار این حضرات گفتم : "از گرانان جهان رطل گران ما را بس" تنها یکبار بدیدن مریم مهر تابان تان رفتم و آنهم وقتی بود که از زندان ازاد شده بود. یعنی در همان روزهایی که به بقول شما سمبه پر زور بود هر چند که در ان هنگام نیز بدلیل خودسوزی های هدایت شده انسانها توسط تشکیلات شما در این کار تردید بسیاری داشتم اما بهر برای ابراز همبستگی با جمع پناهندگانی که مورد ستم قرار گرفته بودند و نه بخاطر شخص شخیص مریم مهر تابان به دیدار او سایر یارانتان رفتم.

تا آنجا که به ماندن شما در عراق بر می گشت از پیش از حمله آمریکا هم بارها و بارها در همه این سالها به عناصر تشکیلاتی شما گفتم که ماندن در عراق خطا ست. در بسیاری سایتهای هوادران شما و سایتهای رسمی پاسخی که به من درباره دلیل ماندنتان در عراق داده شد این بود که "مزدور برو گم شو!" اما باز هم سکوت کردم. سر انجام وقتی که سال گذشته در برابر کمپین انسانی عاطفه اقبال برای نجات مجاهدین عراق با آن موج تهاجم ترور شخصیت و تهمت و افترا و اطلاعاتی خطاب کردن آنها و نامه محمد اقبال که همگی کاملا هدایت شده بود مواجه شدم به آنچه که تحت نام هوادارن انجام می شد و همچنین به آن مردک پیمانکار و آن زنک خبیث که اسماعیل یغمایی را مزدور و یا گاو..خطاب کرده بودند در نوشته ای اعتراض کردم. جناب ناصر خان در همه این سالها ما همانیم که بودیم اما شما دیگر آن سازمان مجاهدین خلق نبودید. هر روز بیشتر و بیشتر تحت کیش شخصیت مسعود رجوی از ارزشها و پرنسیپ های انسانی فاصله گرفتید. به نظرم امروز قبل از هر صحبت سیاسی باید اول ثابت کنید که هنوز اصلا چیزی بنام انسانیت و اعتقادی مینیممی به اخلاق پرنسیپهای و ارزشهای انسانی در تشکیلات شما باقی مانده است. بحث من این است.

مازیار ایزدپناه
.

ناصر اهوازی گفت...

جناب مازیار خان، نگفتم نمیتوانی خودت را نگه داری و بر میگردی به اصل خودت. مازیار خان تو اگر در روز چندتا فحش خواهر و مادر به این و آن ندهی شب خوابت نمیبره. اگر هم کسی دم دستت نبود می ایستی جلوی آینه و به خودت بد و بیراه میگی. من بهت گفتم اگر جای کامیار کس دیگه بهت گفته بود الدنگ صدتا بدترش را بارش میکردی. ولی چون کامیار ذات تو را میشناسه و میداند چه فلز خرابی داری میترسی جوابش را بدهی وباز یک تو دهنی محکم جدید ازش بخوری. ولی در جواب من تا توانستی فحش دادی . بگذریم. من تو را تو چندین کشور دیدم که به مجاهدین آویزان بودی و براشون ساز میزدی. اینجا نوشتی هیچوقت اونا رو قبول نداشتی و شواری ملی مقاومت رو هم قبول نداشتی. خب اگه تا حالا کسی ازت نپرسیده من ازت می پرسم پس برای چی از جیب خودت هزینه میکردی و میرفتی تو دستگاه تبلیغات اونها و از فرانسه به آلمان .از آلمان به هلند، از هلند به اسپانیا از اسپانیا به اتریش از اتریش به لندن و زیر شعار مریم مهر تابان و ایران رجوی موزیک میزدی؟؟؟ قبولشون نداشتی و این طوری بودی. اگر قبولشون میداشتی چه کار میردی؟ پس مچت را گرفتم و داری چرند بافی میکنی. من حدس میزنم تو در تمام اون مدت داشتی مفت خوری میکردی و یک سنت هم از جیبت به کسی ندادی. تازه از کجا معلومه که پول نگرفته باشی؟ شاید گرفتی و رسید ندادی؟ کسی چه میدونه؟در خاتمه بازم بهت میگم ای کاش یک قطره فقط یک قطره از اون دریای مناعت و متانت بابات که افتخار لرستانه به تو رسیده بود. حیف که نرسیده.

صادق گفت...

این جناب ناشناس که هر چه از دهانش در می آید نثار اسماییل می کند محال است که کوچکترین قرابتی با مجاهدین داشته باشد. این یک کلک است. می گوید که اق اسمال تو هم زشتی هم بدعنقی هم چاقی ...... خیلی باید ساده باشی که فکر کنی این خانم از طرفداران مجاهدین باشد. نمی دانم شاید هم اشتباه می کنم ولی خانم تو را به خدا اگر شما از هواداران آنها هستید خواهش می کنم انسان باشید و دیگر این کار را نکنید.

esmail گفت...

حضرت ناصر اهوازی
من نمیدانم تو گیستی؟ ولی هرکه هستی بسیار بی انصاف و ناجوانمردی . مازیار ایزد پناه را هرکس بشناسد به نوشته های تو خواهد خندید. آنچه به او نمی چسبد مفت خوری و ولگردی است. در زندگی هر چه داشت در خدمت این و آن از جمله مجاهدین بود. بعد از سی سال تلاش در یک خانه کوچک اجاره ای با خانواده اش زندگی میکند.دنبال مفت خور اگر میگردی به استان والماندواز برو کسانی که مازیار بدرستی که من خبر دارم تمام پس اندازش را چند سال قبل برای خرید یک میکسر در اختیار آنها گذاشت.لطفا دقت کن و درست حرف بزن. اگر میخواهی یاوه ببافی عزیز. ترانه کلکسیون هست نیازی به این خرده تهمتهای بیچاره وار نیست. ممنون

esmail گفت...

در ضمن من آن دریای متانت و مناعت پدر مازیار و تمام خانواده اش را خیلی خوب میشناسم وای اگر آن پیر فرزانه دستش به کاکل تو ورهبران تو برسد. مطمئن باش از دست شیخ نجم الدین کبری که حتی پس از مقتول شدن کاکل مغول مهاجم را ول نکرد محکمتر خواهد چسبید و داد خواهی خواهد کرد او نیز بارها آنچه را داشته بخشیده است به همان مفتخوران. راستی که تو نیز بتا بر تکنیک مرسوم میخواهی پدر را به یاوه علیه پسر بشورانی در حالیکه خبر نداری پدر چه میگوید.در ضمن این ترهات به نفه کسانی که از آنها میخواهی دفاع کنی نیست.

esmail گفت...

اقای صادق
این آقا یا خانم درست میگوید! ولی نمیدانم چرا او ناراحت است در دنیا انسانهای چاق و زشت و پیر و بد عنق کم نیست ولی ایشان یقه مرا گرفته خداوند انشالله ایشان را زیبا و لاغر و جوان و خوش خلق نگهدارد

ناشناس گفت...

ناصر اهوازی
از پاسخهایت خوب می توان فهمید که تا چه اندازه حقثیر و در مانده هستی! دلم به حال امثال تو می سوزد که در گنداب حقارت ررشد کرده اید و زندگی می کنید و می میرید.
عجالتابرو به فکر پدر و مادر و خانواده خودت باش زیرا در حدی و اندازه ای نیستی که در بحث جواب من به کامیار و زندگی و منش پدر من وارد شوی.

لازم است همینجا یکبار دیگر تاکیدی کنم و توضیحی بدهم تا امر برای تو هم مشتبه نشود. برای من پرسشهای بلاهت بار تو مثل همیشه بهانه و فرصت خوبی بود تا توضیحاتی برای هموطنان و خوانندگان این صفحات بدهم وگرنه تو و امثال تو که پشت ابتدایی ترین پرنسیپ های اخلاقی و انسانی گیر کرده اید کهمطلقا صلاحیتی برای سوال کردن از گذشته من و امثال من ندارید. خیلی جدی بگویم شما شایسته کوچکترین احترامی هم حتی نیستید وارزش وقت صرف کردن هم ندارید.
برو ترانه کلکسیون را گوش کن و خوش باش!

مازیار ایزدپناه

ناشناس گفت...

اق اسمال از قتلهای مشکوک درون سازمانی چه خبر مشتاقیم بدونیم؟
برکت

الف. احسان گفت...

ای مرگ بر ملا و حکومت ملا درود بر بقیه!

ناشناس گفت...

جناب سائل
آبی گرم نخواهد شود. اشتباه محاسبه کردید به دلیل خود بزرگ بینی‌ کسانی‌ که درک نازلی از مجاهدین دارند حتی اگر خود را جزو علمای شناخت از مجاهدین میدانند و نقش خود را در شکل گیری روابط خارجی‌ مجاهدین عمده میکنند. نظر شما مثل بهروز " ریحانی" همیشه گرد بیان میشود با ایرادگیری و مظلوم نمایی. اگر قرار بود کسی‌ از شورا به شما بپیوند، پیوسته بود، زیادی روی تاثیر آقای روحانی و قصیم بر حوادث حساب باز کردید. شیوه شما ریشه در انتقاد ندارد. ریل حوادث یادتان رفته؟ اینکه این دآستان با درس اخلاق بهروز "ریحانی" به آقای رجوی در حمایت از کسی‌ که به اردوی دشمن پیوسته و آلت دست جنگ تبلیغاتی رژیم، شروع شد، و جو سازی کاذب بر علیه آقای رجوی، به فاصله کمی‌ جزوه آقای مصداقی با تهمتهای بدون سند با استفاده از منابع آلوده مثل بتول سلطانی، و تحلیل سیاسی با تیز کردن تهاجمات سیاسی روی آقای رجوی و مقایسه ایشان با تقی‌ شهرام، و تلاش ذهنی‌ برای یارگیری از جبهه مجاهدین، بقیه هم حساب شده به میدان آمدند، تا این لحظه مجاهدین فقط یک نامه از آقای مصداقی را در سایت خود زدند، بعد مواجه شدند با مقاله مرگ مشکوک که بار حقوقی داشت در غرب که حقیقت نداشت، و خروج دو عضو شورا. در اینجا هر احمقی نیز میتواند حدس بزند که داستان را نباید ساده گرفت و این حوادث به هم مرتبط، می‌باشد. مجاهدین و هواداران آنها در هر مرحله دور سازمان و رهبری خود حلقه دفاع را محکمتر کردند و صفها را فشرده تر ، چرا که زیر تیغ رژیم نیز میباشند. نقدی در کار نیست جز تهمت و فحاشی، آنها نیز پاسخ شما را میدهند. اگر کسی‌ نقد دوروستی هم داشته گم است در این میان. شما ها آتش بیارآن این معرکه میباشید. چه انتقادی. مجاهدین هیچ وظیفه در جواب دادن به اتهامات ذهنی‌ بدون سند و تحلیلهای سیاسی شخصی‌ افرادی که خواهان گسستگی جبهه آنها و دشمنی کور با رهبری آنها دارند، ندارند. نقد یعنی‌ بیان سیاسی مشگل و درد یک سیستم از برای رشد آن. حتما بعضی‌ نقد دارند ولی‌ مشخص می‌باشد که عاملان اصلی‌ این معرکه چنین قصدی نداشته. تحلیل آقای مصداقی از مجاهدین به عنوان نیروی ضد انقلابی تردیدی نمیگذارد در ذهن من. البته آقای بهروز میتوانند این را هم در ویکیپیدیا با ماست مالی پشت سر بگذارند. دلسوزی من برای آقای یغمایی شخصی‌ می‌باشد و ایشان به دلسوزی من نیاز ندارد و راه خود خواهد رفت. شاید تصور من این می‌باشد که ایشان را جور دیگر نظاره کنم به دلیل هنر ایشان ولی‌ واقعیت حال ایشان بر ذهن من سنگینی‌ دارد. شما، بهروز " ریحانی" آتش بیار گرد غبار آقای مصداقی میباشید. اما این چیزها زمان خود را دارد و می‌گذرد.
راستی‌ از نوچه های عفت خلیلی کسی‌ خبر دارد؟ مارمولک هایی‌ بودند. خوب همسران خود را تربیت میکنند در میانه بازی‌ و گل آلوده کردن آب.
موسی‌ احمدزاده

ناشناس گفت...

اق اسمال پول مول میخواستی خب مجاهدین بهت میدادن حلالتر و طیب تر هم بود چی شد که خط اخوندا رو رفتی هنوزم دیر نشده برگرد اخوند به کسی وفا نکرده آق وفا
برکت

ناشناس گفت...



جناب برکت

فرهنگ آخوندی از نوشته و ذهن توی جاری است.

موسی‌ احمدزاده

ناشناس گفت...

سلام بر موسی
دوست عزیز من بهروز ریحانی نیستم و در مورد مسائلی که نوشتید دخالتی نداشته‌ام.
با احترام
سائل

ناشناس گفت...

اين ""خاتون كانادا""از اينكه اقاى يغمايى او را به زباله دان انداخته هى خودنمايى ميكند با اسمهاى مستعار
حسين

ناشناس گفت...

جناب سائل
پوزش از طرف من اگر چنین برداشتی میشود از نوشته من. من میبایست مطلب شمارا جدا می‌کردم از ایشان و مطلب های مربوط به ایشان.
موسی‌ احمدزاده

ناشناس گفت...

آقای موسی احمدزادە! همەی اینها کە گفتی درست! هیچ انتقادی هم به سازمان نشدە و هرچە بودە اتهام و تهمت بی اساس بودە . حالا من ازشما می خواهم که یک انتقاد جدی به سازمان بکنید ،آن را منتشر کنید و پایش بایستید . اگر سریعالسیر تبدیل به پسر خالەی خلخالی نشدید کە سال ٦٧ به سر مجاهدین تیر خلاص زدە ، و همزمان در آمریکا با سعید امامی تختە نرد بازی کردەاید ،اگر تبدیل به خائن ،سفلە ،پلشت ،پلید ،مفت خور ، رذل و .... نشدید ، بندە بلند می شوم می روم عراق ، در کمپ لیبرتی می نشینم و یە زنجیر و قمە هم می برم و در حمایت از رهبر عقیدتی سینە زنی و قمە زنی راه می اندازم . بفرمایید! این گوی و این میدان برادر..

لقمان

ناشناس گفت...

جمعى از هواداران شورا .
جناب يغمائى با سلام استدعا دارم اين نوشته را حتماً با توجه به اينكه توهينى به كسى نشده محبت بفرمائيد وانتشار دهيد . امشب در سايت افتبكاران مطلبى را خواندم با تيتر وكيل كه حرف مفت زياد ميزند . اما مفت حرف نميزند نويسنده اقاى سعيد قاسمى نزاد .
در تعريف وقدر دانى از اقاى محمد رضا روحانى عضو سابق شوراى ملى مقاومت سند ديكرى است بر بى ابروئى ورسوائى رهبران مجاهدين .
هوا داران وىاران مقاومت بخوانيد وقضاوت كنيد .
بى حيائى وبى ابروئى تا كجا و تا كى؟
جمعى از حاميان سابق شورا .
با تشكر از شاعر عزيز ومبارز

ناشناس گفت...

جناب لقمان
انتقاد در محیط سازنده بیان میشود. بیان یک نقد لزوما به معنی‌ پذیرش آن نمی‌ باشد. تفاوت است بین نقد و بحث. اگر بعد از مطرح کردن نقد، اقدامی صورت نگرفت، و اگر بحثی‌ درگرفت و بحث به نتیجه نرسید، باید قبول کنیم به قول امریکائیها که طرفین توافق میکنند که با هم توافق ندارند، و به همکاری خود در موآرد دیگر مورد توافق ادامه میدهند یا به همکاری به طور دوستانه خاتمه میدهند و به کار خود میرسند. نقد درون دستگاه با نقد از بیرون دستگاه قواعد متفاوت دارد. آیا ما با چنین محیط روبرو هستیم؟ شما ممکن است در هر محیطی‌ نقد یا ایراد یا بحث کنید ولی‌ نه من. این محیط یعنی‌ دریچه محیط اظهار نظر و نقد از بیرون به افراد فعال در دریچه می‌باشد بر اساس قواعد صاحب دریچه. نقد به مجاهدین نیز مجرا و کانال خود را می‌خواهد چه درونی و چه بیرونی.
حالا فرض کنید بنده بخواهم درونی نقد کنم، دستم باز است در هر رابطه جدا از اینکه آنها چه برخوردی کنند. این قواعد نقد غربی که من متمایل به آن میباشم. اما من مجاهد نیستم پس نقد درونی بیخود است، یعنی‌ من ورود به ایدولوژی و الزامات آن نمیکنم، چرا ، چون ربطی‌ به من ندارد. در این محیط کاری من اگر کارمندی تقاضای تعطیلی‌ مذهبی‌ کرد، من حق بازخواست ندارم و باید تعطیلی‌ او را تایید کنم. او فقط باید قید کند در فرم مربوطه مناسبت را. چه بودائی، مسلمان یا یهودی و غیره. بنابر همین دیدگاه هر ورود به ایدولژی ،متهم خواهم شد به تفتیش عقاید. من با این دیدگاه رشد کرده و این نگرش را ترجیح میدهم به بقیه دیدگاهها. بنابران انتقاد من به مجاهدین سیاسی خواهد بود و از بیرون به روشهای تاکتیکی و استراتژیک آنها اگر لازم باشد، در محیطی‌ که بیان برای رشد پدیده باشد. دریچه در حال حاضر چنین محیطی‌ نیست، آینده را نمیدانم. البته می‌توان به عنوان یک روشنفکر یا سازمانی یک سیاست را به نقد کشید بدون توجه به رشد پدیده، ولی‌ طلبکاری نمی‌توان کرد، همین.جواب ممکن است بگیرید یا نگیرید. بیآن اندیشه هم که مقوله دیگری است، و از نظر من لازم برای هر تفکر راست راست تا چپ چپ. رشد یک جامعه در تلاقی افکار خلاصه نمی‌شود بلکه در مدیریت برخورد به تفکر مخالف رشد می‌کند. مدیریت خمینی‌ در حذف خلاصه شد، این تفکر ریشه دارد در فرهنگ استبدادی ما. در همین درگیری اخیر، آیا فکر کرده که چرا بعضی‌ خود را قیم حقیقت میدانند چه در زندان، چه در شناخت از مجاهدین و بعد از مطرح کردن نظرات خود که نقد نبود، اصرار به پذیرش آن و طلبکاری برای پاسخ و بحث دارند، و اگر طرف مقابل کوتاه نیاآمد میشود ضد انقلاب. تفکر اشنا نیست؟ از اراذل اوباش امام در اوایل انقلاب همین را نشنیدید؟ در قدرت این تفکر مدیریتش در حذف مخالف است نه نقد. حالا شما می‌خواهید بنده وارد محیط مسمومی شوم که حتی مدعیهای مجاهدین مینیمم های نقد مخالف را رعایت نمیکنند یا فهمی‌ از آن ندارند، از آنها که حذف را نقد میدانند بگذریم چه برسد به کم ظرفیت سیاسی با ذهن مستبد منجمد که تنظیم با خودش تعیین می‌کند کی‌ ضد انقلاب است آنهم در دنیای غرب. ولی‌ اگر من انتقاد کردم و مجاهدین فحش کاری و مارک زنی‌، میروم برسم به کار مهمتر خودم چرا که برای وقتم ارزش قائل هستم، بیکار نیستم در دور تسلسل بیفتم. میپذیرم که توافق داریم در عدم توافق و میروم دنبال آرمان و محبوب سیاسی خودم.
موسی‌ احمدزاده

ناشناس گفت...

جناب موسی احمدزادە! اصلا از شما نمی خواهم وارد فضای مسموم بشوید . دریچە هم جای مناسبی برای نقد نیست . انتقادها هم اصلا سازندە نیست . خودتان یک جایی پیدا کنید مثلا آفتابکاران یا همبستگی ملی ، یا اصلا یک وبلاگ بزنید کە فضایش مسموم نباشد وبعد یک انتقاد از سازمان و رهبری سازمان بکنید و پایش بایستید . منظورم این نیست کە در دور تسلسل بیفتید ، نه ، از مجاهدین بخواهید به انتقادتان پاسخ دهند ، همین . بعد ببین چماقداران رجوی و بسیجیهای ایشان چە بە روزتان می آورند . نقد درون سازمانی و بیرون سازمانی هم نداریم برادر . بندە خودم چهار سال در اشرف بودەام . در درون سازمان چیزی به اسم نقد وجود ندارد . اگر نسبت به رهبری سازمان انتقادی هست اسمش می شود تناقض و باید آنرا در جمع بخوانی و توی سر و کول خودت بزنی و از آن احساس گناه و شرم کنی . بلکە جمع هم چند تا فحش ناموسی آبدار و در صورت لزوم سیلی و لگد حوالەات کنند بلکە عبرت بگیری و بفهمی کە با دم شیر بازی نکنی . این از درون سازمان . می ماند نقد از زاویە بیرون سازمان . شما بفرمایید هر طور کە خودتان می دانید . اصلا برای اینکە امتحان کنیم ، چک کنیم ، خودتان یک نقد کە سازندە باشد ،در فضای مسموم هم نباشد ،دلسوزانە هم باشد ،رشد دهندە هم باشد ، در جای درست هم باشد ،نقد واقعی هم باشد ، و هر طور کە صلاح می دانید انجام دهید . به شرط اینکە نقد باشد . مثلا نگویید کە مسعود رجوی باید همەی جداشدەها را می کشت و از اینکە خیلی نازک دل وبخشندە هستند من انتقاد دارم! آخر جناب رجوی از این گونە انتقادها به خودشان می کنند . نه ، نقد باشد . از کاری از رهبری سازمان ایراد بگیر و پایش بایست و بعد بنشین تماشا کن لذت ببر .به نظرت این فرهنگ آشنا نیست؟ از سازمان مجاهدین بخواهید یک مخالف یا منتقد را کە از نظر آنها مزدوررژیم و تیر خلاص زن و رفیق لاجوردی نیست معرفی کنند . فقط یک نفر . تاکید می کنم فقط یک نفر... آیا به نظرت این فرهنگ آشنا نیست؟


لقمان

ناشناس گفت...

جناب لقمان
این بحث بیفایده می‌باشد به دلیل اصرار شما برای اثبات نظر شما که میگزارم به تفاوت نگرش ما به نقد و نحوه برخورد به مخالف یا نحوه برخورد مخالف به نقد. چند تفاوت نگرش :
۱- من به سایت آفتابکاران نظر نمی فرستم بدلیل قواعد حاکم بر آن سایت از طرف مدیر آن. ایشان بدون شناخت از نویسنده و فیلترینگ نویسنده مطلب چاپ نمیکند. این قواعد محترم از نظر من. من دلیل ایشان را غیر دموکرتیک نمیدانم بلکه همان تمرین دمکراسی میدانم. ایشان قانون خود را دارد و من هم هیچ اصرار ندارم که تن بدهم به چک شخصیتی‌ از طرف ایشان برای درج یک نظر. بنابراین اصرار نمیکنم و از مطلبهای آن استفاده می‌کنم. مساله را شخصی‌ نمی کنم. مدیر دریچه میتواند همین فردا همین قانون را در اینجا پیاده کند که قابل احترام. ناراحتی ندارد به دریچه دیگری میروی و یا مثل بنده که سالها نمینوشتم میروم به کتابخوانی خودم.
۲- من حتما نباید به اصرار شما تن دهم با فهم شما از نقد، زمان نقد و کجا. اصلا شما چه اصرار دارید به نقد کسی‌ که خود میگیید نقد پذیر نیست. خب به کار خود برسید مگر بیکا رید. شما خود میگویید که مجاهدین نقد درونی و بیرونی ندارد. اصرار چرا؟ چون شما با خود در آرامش نیستید. نقد درونی تابع قوانین حاکم بر دستگاه می‌باشد. شما رفتید اشرف در یک دستگاه نظامی که تابع قوانین نظامی یعنی‌ رعایت سلسلهٔ مراتب فرماندهی نظامی. تمرین دموکراسی‌ در هیچ ارتش جهان وجود ندارد بلکه اطاعت از فرمانده لازم الا جرا و تخطی از آن جرم محسوب میشود. نقد سازنده حتی کنترل شده می‌باشد برای حفظ ساختار نظامی و فرمانبری آهنین. حالا شما اگر عضو مجاهد بودید یعنی‌ قبول انقلاب ایدلو ژیک مجاهدین و الزامات آن. نقد پذیر نیستند داستان تمام است، شما به راه جدید خود بروید چرا آرامش ندارید؟
ممکن است شما تصمیم گرفته که بیان کننده نگرش خود باشید، این دیگر نقد نیست، اظهار نظر است، مخالف شما نیز همین حق را دارد در مخالفت با شما. شیوه بیان را خود انتخاب میکنید.
فرض کنید من انتقاد کردم و فرض کنید به بنده فحاشی شود و مارک زنی‌. آیا شما به آرامش میرسید؟ فکر نمیکنم، البته من فرض را گرفتم که شما غرضی ندارید. شما تصور میکنید من مثل شما پاسخ خواهم داد، که اشتباه می‌کنید. بنده در آن لحظه به این درک میرسم که انتقاد بیرونی در این رابطه بیخود است. اصرار نخواهم کرد و انرژی خود را به سمت دیگری سرازیر خواهم کرد. آیا مبارزه آنها را در برابر رژیم نا دیده میگیرم؟ خیر ، از آن حمایت می‌کنم . آیا از حقوق آنها در برابر رژیم حمایت می‌کنم؟ صد در صد. ولی‌ آیا آنها رای من را در فردای آزاد خواهند داشت؟ خیر . ترجیح میدهم به نیرویی رای بدهم نزدیک به تفکرات خودم و ارزشهای خودم حتی اگر آن نیرو یک در صد هم به اندازه مجاهدین نیرو و امکانات نداشته باشد. بعد از تجربه خمینی نسل جدید شک دارم فقط به دلیل سابقه سیاسی از کسی‌ حمایت کند. این جواب من. وبلاگ هم نیاز نیست بزنم چون وقت ندارم، همین نظرات هم بستگی به حال و روز من دارد. پس جواب شما را با این فرض دادم. حالا انور سکه اگر تجربه نقد بیرونی من فحاشی نبود، مارک زنی‌ نبود حتی اگر نقد را نپذیرند امکان رای من را برای فردا حفظ کرده. بقیه داستان است. این جواب من به شما.
آیا اگر غرضی ندارید فکر کرده چه اصرار دارید به تسلسل این درگیری؟ آیا فکر نمیکنید در ذهن هنوز با خود به آرامش نرسیده و ارزش جدیدی را که با آن راحت هستید نمی پذیرید و در گذشته زندگی‌ می‌کنید. خود دانید. ضمنا خط اول نوشته شما برداشت شما می‌باشد از نوشته من و نه متن من.
موسی‌ احمدزاده