دریچه زرد. اسماعیل وفا یغمائی

دریچه زرد. اسماعیل وفا یغمائی

افتاب خواهد دمید

افتاب خواهد دمید

مردم. ایران و طبیعت ایران در خطرند

. فراموش نکنیم کورش نماد آغاز تاریخ واقعی ایران در مقابل تاریخ جعلی آخوند و مذهب ساخته است. کورش نماد هویت واقعی ایرانی در دور دست تاریخ است. گرامی اش داریم.بیاد داشته باشیم و هرگز فراموش نکنیم :در شرایط بسیار خطیر کنونی در گام نخست و در حکومت ملایان و مذهب مجموع جامعه انسانی ایران،تمامیت ارضی ایران،و طبیعت ایران در سراسر ایران در تهاجم و نکبت حکومت آخوندها در خطر است. اختلافات را به کناری بگذاریم، نیروهایمان را در نخستین گام در راستای نجات این سه مجموعه هم جهت کنیم و به خطر اصلی بیندیشیم .

این است جهان ما در این لحظه

این است جهان ما در این لحظه
روی تابلو کلیک کنید

کرونا وزمین ما

کرونا وزمین ما
روی تصویر کلیک منید

در گذرگاه تاریخ ایران. اسماعیل وفا یغمائی

در گذرگاه تاریخ ایران. اسماعیل وفا یغمائی
تاریخ دوران باستانی ایران

۱۳۹۴ آبان ۸, جمعه

میتوانیم فرض کنیم کمپ لیبرتی جابجا شده است اسماعیل وفا یغمائی

این یاداشت در هفت بهمن 1392 نوشته شده است .یکی دوبار در حملات و کشتارهای بعد و آخرین بار در18 ژانویه 2015 باز نشر شد و باز هم بخاطر آخرین کشتار لیبرتی باز نشر میشود تا کسانی که میخواهند بدانند، بدانند چرا باید لیبرتی برجا بماند و ترازدی تکرار شود. دو سال قبل من به روشنی نوشتم که موشکباران و کشتار حتمی در انتظارست و خیلیهای دیگر هم نوشتند ولی در گوشهای گل گرفته فرو نرفت و بخوانید و بدانید چرا فرو نرفت و چرا بازهم بیشرمانه سعی میشود از زیر بار مسئولیت اصلی شانه خالی شود و دیگران گناهکار قلمداد شوند این مقاله نیز در باره کشتار ششم واعلام خطر است کشتاری که دیروز انجام شد(.پیش از آنکه کشتار ششم انجام گیرد ) 
 ***
و اما اگر لیبرتی جابجا نشود و فاجعه رخ دهد چه خواهد شد؟. واقعا نمیخواهم در این باره بنویسم . اشاره ای میکنم و میگذرم و باقی را به خواننده وامیگذارم تا بیندیشد.رهبر میتواند بازهم به گذر زمان و از این ستون به آن ستون فرج است، دل ببنددو با خود بگوید: وجوه سلبی و منفی ملایان هست؟بازیهای بین المللی هست اما با این توهمات و تخیلات شبه ایدئولوژیک که مهمترین قربانیش در یک برآورد درست اگر توجه شود خود رهبر بوده و هست ،قفل ماندن، در بن بست زیستن  واز کف رفتن اعتماد باز هم بیشتردر برابر او خواهد بود، همان اعتماد نیرومندی که او را در سالهای آغاز به اوج برکشید. 
اما در وجه فاجعه بار دو فرض پیش روست. 
نخست ادامه روند قبلی، فشار، کشتارهای دیگر متوالی، موشکباران و... که دشمنی حکومت آخوندی با ساکنان لیبرتی سی و چند ساله و تبدیل به یک دشمنی سیاسی، ایدئولوژیک، شخصی،وقدرت نمایانه و سنتی شده است و دست بردار نیستند. این روند بازهم تا مدتی تنور فعالیتهای خارج کشور را افروخته نگهمیدارد اماریزش، خستگی،قربانیان بیشتر و امثال اینها نتیجه خواهد بود که با چنبن وضعی مطمئنا ماه به ماه تعداد هواداران  در خارج کشور و حتی در میان هواداران نزدیک کمتر خواهد شد. که واقعا همه از این وضع و این سوگ و عزا ،بدون مشخص شدن راهی و مقصدی روشن خسته شده اند.
 .ادامه

۸۱ نظر:

ایوب گفت...

سلام: در این مقاله تلاش شده است که وانمود شود که رهبران ما یل به خروج از لیبرتی نیستند . اما همه با این عقیده موافق نیستند. از آنجمله می توان از مصداقی و دکتر قصیم نام برد. مصداقی چند بار به اشکال گوناگون می گوید که آنها می خواهند که مجاهدین را آنقدر تحت فشار بگذارند تا افراد مستأصل شده و تنها یک راه را پیش روی خود ببینند؛ آنهم رفتن به ایران و دامان رژیم است.او می گوید که امکان خروج وجود ندارد و این را توضیح می دهد. شخصیتهای ایرانی و خارجی دیگر نیز این را مطرح کرده اند. دکتر قصیم نیز تأکید کرده تلاش بسیاری صورت گرفته و می گیرد ولی نتیجه نداده است.راستی به نظر شما این سه هزار نفر خودشان اصلا به مانند رباتنند و هیچ گونه حرفی برای گفتن ندارند؟ چند مقاله از ساکنین لیبرتی نیز هست که در آنها مطرح می کنند که از آنها تسلیم محض می خواهند که جواب می دهند که مرگ را بر تسلیم ترجیح می دهند.

esmail گفت...

عزیزم اییوب
من چیزی را که میفهمم مینویسم.همین و بس . خوانندگان میتوانند نقد کنند رد کنند یا قبول کنند.همین و بس خدا یارت

ثزیا ریگی گفت...

سلام اقای یغمائی ممنون از شما. جدا یک روشنائی حیلی خوب روی مساله است

ناشناس گفت...

مهناز ب حسينى
اقاى يغمايى با سلام تمام باورهاى شما واقعى ايست درود درود درود

ایوب گفت...

سلام: شرایط کنونی همچنانکه در مقاله نیز آمده است چیزی جز قفل ماندن، در بن بست زیستن واز کف رفتن اعتماد نخواهد بود. اگر گشایشی شود و مجاهدین از لیبرتی نجات یابند به نفع مجاهدین و رهبران خواهد بود. شرایط بسیار خطرناک کنونی به نفع رهبران نیست. ما نباید حقیقت را واژگونه جلوه دهیم و سعی کنیم که به دیگران بقبولانیم که ماندن در آن شرایط هولناک به نفع رهبران است.

ناشناس گفت...

کریم صفوی
با سلام و درود به شما اقای وفا یغمائی . من هر بار که مطالب شما را میخوانم از ان لذت میبرم چرا که تمام حرفهای مرا که نمیتوانم انرا به نوشته و تحریر در بیاورم مینویسید گوئی که از قلب من و ما درد کشیدگان اگاهید ای کاش رهبران میفهمیدند حتی بخاطر منافع خودشان که مسیر اشتباهی رفته اند .دیوار و ساختمانی که بنا کرده اند کج است این دیوار را اگر ادامه بدهند تا ثریا هم کج خواهد بود .
متاسفانه باید گفت اشتباهات سازمان مجاهدین از تصمیم نابخردانه 30 خرداد اغاز شده است و تا به امروز نیز ادامه دارد اشتباهاتی که حاصلش فقط برپائی رود خون بر دیوارهائی بنا شده بر استخوانها نبوده است .
سازمان مجاهدین از 30 خرداد سال 60 تا امروز سال 92 براستی چه کرده است ؟ایا رهبران سازمان نشسته اند و این سالیان طولانی را جمع بندی کنند .
براستی مشکل سازمان مجاهدین چیست ؟
چرا رهبر نمی تواند دیوار کجی که بنا نهاده را ویران کند و ساختمانی نو بسازد ؟چرا سازمان مجاهدین و بطور خاص رهبران نمی توانند به صراحت به اشتباهتشان اذعان کنند و مسیر طی شده را تصحیح کنند .
راستی چه رمز و رازی دارد این انتقاد ناپذیری و کوبیدن بر طبل سالها خطا ؟
اقای مسعود رجوی و خانم رجوی که قول داده بودید نشست عملیات جاریتان را در نازی اباد در میان مردم برگزار کنید .بنظرم انروز همین امروز است اگر برای ازادی مردم ایران دلتان میسوزد اگر میخواهید که عمر رزیم طولانی تر نشود روز نشست عملیات جاری شما فرا رسیده نترسید شجاع باشید از این که هست بدتر نخواهد شد که بهتر خواهد شد .
بنظرم وفا همه چیز را با عشق به ازادی و مردم و میهن گفته و این شما هستید که باید راهتان را تصحیح کنید


داود گفت...

ایّوب جان عوض ماله کشی‌ کمی‌ مطلب را بخوان و بیشتر مطالعه کن و تعصب را کنار بگذار. باور کن هیچ انسانی مقدّس و کامل و بی‌ عیب نقص نیست و آقای رجوی هم از این امر مستثنی نیست. ولی‌ آقای رجوی با خود خواهی و خود محور بینی‌ بیهوده تصمیمات بسیار غلط و فاجعه باری گرفته است که به سود هیچ کس و هیچ چیز نبوده است به جز مفت خورها و ادمکشها. رهبری فقط و فقط اصرار بر یک کلام بودن نیست، رهبری کردن یعنی‌ هنرمند بودن یعنی‌ با کمترین هزینه بیشترین نتیجه را به دست آوردن نه اینکه بیشترین هزینه‌ها را به مردم و فرزندان مردم تحمیل کنی‌ و از جان آنها مایه بگذاری و جز مفت خوری سیاسی چیزی به دست نیاوری!! رهبری باید شهامت پذیرفتن خطا و اشتباهات را داشته باشد در غیر اینصورت رهبر عاقل و دانا و عادلی نیست بلکه یک دیکتاتور است که برای اثبات حرف خودش حاضر به فدا کردن همه کس و همه چیز است

ناشناس گفت...

زوبین آذرخش

جناب ایوب، خودت را به کوچه علی چپ نزن! وقتی آدمی مثل روحانی و قصیم را در سی سال گذشته در اروپا ساکن بوده و حامی و همکار مجاهدین بوده اند، اینطور که همه شاهدند و به با میدان آوردن تمام شورا، و قمه کشی ننگین آدمی مثل مهدی سامع با آن مقاله توطنه گرانه اش، تلاش می کنند لجن مال کنند و حتی این روش رذیلانه تا تولید «ترانه» هم پیش می برند، ساکن لیبرتی هیچ گونه تماس و دسترسی به خارج از آن محیط ندارد، چگونه جرائب می کند که بنا بر میل و اراده خوش اقدام کند؟ تازه باید در نظر گرفت که آنچه از فحاشی و اتهام و خط و نشان کشیدن علیه قصیم و روحانی و اسماعیل، ماها می بینم، تنها سر کوه یخ است که بیرون از آب است و در درون تشکیلات محشر وحشتناکی علیه اینان برپاست.

ناشناس گفت...

اهو
دست شما درد نكنه شاعر عزيز راه را جلوى انها كذاشتيد حالا ببينيم جه ميكنند . موفق وسرافراز باشيد

ناشناس گفت...

مينو
شاعر عزيز .
سلام و درود بر شما . ايا مى توانيد زحمت بكشيد و به فراخوان، اقايان عيسى بكلو روحانى قصيم خطاب به ادمها وكامنت اقاى كريم صفوى به تاريخ ٦بهمن كه زير نامه سر كشاده خانم سجودى امده لينك بدهيد تا ايوب بخواند . بفرمايند جرا با انها كه در فكر حفظ جان مجاهدين در عراق هستند اين همه دشمنى مى كنند ؟

محمد گفت...

با سلام
جناب یغمایی عزیز. دست مریزاد و خدا قوت. برای گروه ایوب نویس نیز آرزوی سلامتی و طول عمر دارم.

نازنین گفت...

صحنه چقدر روشن است و وحشتناک.انها باید بمیرند تا اینها در خارج کشور بتوانند ادامه بدهند تا کی . ای مرگ بر خامنه ای و خامنه ای صفتان روزگار ای مرگ بر شقاوت و بیرحمی ضد انسانی

ایوب گفت...

سلام: از زبان یکی از دلیر مردان لیبرتی می گویم که آدم وقتي ميبيند ظلمي بر كسي روا شده و براي دادخواهي قيام كرده با همان ويژگي انساني، از او حمايت ميكند. اگر اين كار هم از دستش بر نيايد، تشويقش ميكند، يا دست كم ديگر سكوت ميكند و در دل او را دعا ميكند.

مادر افسانه ب.د گفت...

من میگویم اگر یک قطره هم انسانیت واقعی در دل این رهبران باشد باید این نوشته را دهبار بخوانند و فکر کنند که واقعا همش حق و حقیقت است درود بر قلم حق نویست خدا حفظت کند.

فروزنده رحیمی گفت...

جناب اسماعیل خان مطمئن باش بیشترین استفاده را از این نوع مقالات آخوندها و اطلاعات جنایتکارشان میکند و شما در خواب خرگوشی هستی

دکتر.م. فرحمند گفت...

یک برسی منصفانه و یک نقد درست. دستتان درد نکند آقای وفا یغمائی به امید نجات ساکنان لیبرتی از آن جهنم وحشتناک

ناشناس گفت...

مطمئن باشید هیچ چیزنهان نخواهد ماند، اسناد، کتابها، فیلمها و... در آینده نه بخاطر شما بلکه بخاطر شناخت حقیقت قطعه بسیار خونینی از تاریخ ایران سخن خواهند گفت،مطمئن باشید و شک نکنید که سیمای واقعی تک تک شما را فارغ از هر آرایش و نور پردازی مثبت یا منفی سیاسی و ایدئولوژیک به تماشا خواهند گذاشت و جای واقعی شما را فارغ از چیزی که شما میاندیشید و چیزی که پیروان شما میاندیشند تعیین خواهند کرد. این را تاریخ بارها اثبات کرده است.
درود
ب. ت

مصطفی مطلوب گفت...

حضرت مستطاب عالیجناب سید الشعرا والکتاب و النقاشین و والمصورین. اهلا و سهلا. واما الموضوع: فرض میگیریم شما از مبارزه نبریده اید، فرض میگیریم شما به همسر و پسر خود در برهه ای از زمان از پشت خنجر نزده اید. فرض میگیریم شما برای مسعود جانتان شعر نگفته و او را مدح نکرده اید. فرض میگیریم شما در کتاب در امتداد مریم دراز کش زیر سایه مریم نلمیده اید. فرض میگیریم چندین سال آزگار در شورا به کف زنی و هورا کشی مشغول نبوده اید. فرض میگیریم چندین سال و هر سال چندین سرود در وصف کاکل مجاهدین و مسعود و مریم نساخته اید.فرض میگیریم شما همسرتان را طلاق نداده اید. فرض میگیریم شما اصلا و ابدا با مجاهدین و با شورای مقاومت نبوده اید. خب حالا شما با دولت جمهوری اسلامی چه رابطه اید دارید؟ آیا رای ملت به آقای حسن روحانی را قبول دارید و به آن احترام میگذارید؟ آیا اقدامات دولت روحانی برای بیرون آوردن کشور از بن بست را تائید میفرمائید؟ آیا از حرکت جنابان موسوی و کروبی پشتیبانی میفرمائید؟ آیا قبول میفرمائید که توان سرنگونی دولت جمهوری اسلامی را ندارید و باید برای تغییر با نیروهای منتقد درون نظام همراه شوید؟ فرض میگیریم اینها را هم قبول ندارید. پس به ما بفرمائید شما برای بیرون کشیدن ایران از این گنداب و منجلاب چه برنامه و نقشه ای دارید و چطوری میخواهید آن را پیش بیرید؟ شما که الان چند سالی میشود که کارتان شده است طلبکاری از نیروئی که عقیده دارید کارش مدتهاست تمام است و هیچ نقشی ندارد. میشود به این سوال جواب بدهید چرا وقتتان را برای مجاهدین تلف میکنید؟ دلتان برایشان میسوزد؟ اگر مجاهدین بگویند به دلسوزی مثل شما نیاز ندارند شما چرا کاسه داغ تر از آش میشوید؟ آقای یغمائی جان هر کی برایت عزیز است جای یقه مجاهدین بیخ گلوی رژیم را بچسب ثوابش بیشتر است.

ناشناس گفت...

مريم
خجالت بكشيد تا كى ميخواهيد اين بازى را ادامه دهيد خودتون خريد كه فكر ميكنيد عقل كليد ديكه اين. خوش رقصى ها ودروغ ها تو كت ما مردم ايران نميره از نظر شما فقط شاعر جمالى حنيف روحانى قصيم مصداقى شكرى همنشين ووووووووو مزدور نيستن تمام ملت ايران مزدورند وخائن جون همه به ريش شما ورهبرتون ورئيس جمهور مادام العمرتون واون شوراى درب وداغونتون ميخندن يك مشت جيره خور جمع كردين دورتون كه به تنها كسى كه فكر نميكنند ان جانبازان اسير ليبرتى است كورتون رو كم كنيد ودست از سر ملت اسير ايران وفرزندان جانبازمان در ليبرتى برداريد

esmail گفت...

عزیزم مصطفی مطلوب
چون سئوالات شما ربطی به نوشته ندارد و خیلی با عرض معذرت پرت و پلاست میتوانید جوابها را از عمه محترمتان بپرسید پاسخ لازم را دریافت خواهید کرد. زنده باشید وسلام مرا به ایشان ابلغ فرمائید

ایوب گفت...

سلام: هیچگاه در تمامی این سالها خروج مجاهدین امکان نداشته و از همان ابتدا در یک مورد استثنایی تعدادی افراد مسن در آن بلبشوی بعد از حمله آمریکا خارج شدند آنهم بعد از هفته ها سر گردانی در بیابان. یادتان باشد که جمهوری اسلامی در آن زمان با بسیج مزدوران عراقی اش با ادوات جنگی بسرعت راهی اشرف شده بودند که این امکان را در میان راه از دست دادند . آرمین از مجاهدین انقلاب و از به اصطلاح جناج خوب رژیم در همان زمان گفت که تاریخ آقای خاتمی را نمی بخشد. بهترین زمان را از دست دادیم و نابودی منافقین در همین زمان به راحتی امکان پذیر بود که فرصت از دست رفت. من می خواهم عرض کنم با نگاهی به تاریخ آن زمان وحرفهای فرماندهان آمریکایی و نیز عدم اجازه به خروج مریض ها و نیز فاجعه تیف و به طور کل اخبار می توان به راحتی به این نکته پی برد که واقعیت متفاوت از صحبتهای رهبران مجاهدین است. شما شرایط خطیر یک نیروی سیاسی را در نظر بگیرید و انتظار نداشته باشید که خواسته‌هایش و وضعیتش را در هر کوی و برزنی به اطلاع همگان برساند.

احمد رضا گفت...

این مصطفی مطلوب خودش عینهو خر تو گل مونده نمیتونه به هیچ چی جواب بده هی سئوال میکنه خوب مرد حسابی برو این سئوالا رو از رهبر عقیدتی بکن که برنامش چیه و چرا بعد از اینکه سی وچند سال همه رو دور عالم چرخونده به رفسنجانی نامه مینویسه واقعا یه چیزوشماها کم ندارین اینم پر روئی و دریدگیه واقعن ملت ایران وکیل پیزوری و اشغال نمیخاد مطمئن باش ازاین گندابم به همت خودش میاد بیرون ونیازی به یه ملای سبیلدار نداره

احمد رضا گفت...

حاج ایوب خودت میدونی اینطور نیست.خودت میدونی داری دروغ میگی اینا اگه میخاستن تا حالا اورده بودن هر کسی اینو میفهمه جز تو. اینا میترسن اینا بیان بساطشون بهم بخوره. فقط همین تا بتونن نمیارنشون خیالت راحت باشه.اخه بدمصب سه هزارتا ادمو گذاشتین خودتون اودین خارجه هی کنفرانس میدین خجالتم نمیکشین. اگه راس میگین برین لیبرتی کنار اونا چرا نمیرین. چرا جواب نمیدین. شما واقعا همه رو خر فرض میکونین ولی خودتون گرفتارشین و اینقدر زیاد که نمیفهمین

هه هه هه هه هه گفت...

من فکر میکنم عمه مصطفی مطلوبم اینو با لنگ کفش از خانه بیرونش کند از بسکه مزخرف گفته

اصغرالشعرا گفت...

من برای این آقای مطلوب یک دو بیتی سروده ام تقدیم میکنم
خر از قبرس نیارید چونکه این مطلوب
بود از بسکه فهم دارد خری مرغوب و خیلی خوب
خودش راه میرود در راههای مشکل وسربالا وناهمار
ندارد احتیاج بر سیخک و نوشادر یا که شلاق وچوب
گمان دارم که این موجود خوب و نازنین و باهوش
بنوشد با خر عیسا در بهشت اب از یک جوب

صادق گفت...

من در اینجا حرف خودم را در مورد آقای دکتر فرحمند پس می گیرم. در کامنتی گفته بودم که او انسان صادقی ست. کمتر به مانند او داریم. به این دلیل که در زیر مقاله بسیار مستند و دهان خرد کن "پفیوز می کشمت "ارزوی مرگ برای مجاهدین کرده بود و گفته بود که اینها به دلیل کبر سن می میرند و چند سال صبر کنید و ایران و ایرانی از شر این گروه مزاحم و خودخواه برای همیشه راحت می شوند. در اینجا می گوید که به امید نجات ساکنان لیبرتی از آن جهنم وحشتناک. خوب اسم این را چه می گذارید؟

صادق گفت...

من این جمله همنشین بهار را دوست دارم برای شما می آورم او می گوید که لگد‌ زدن به تنها چادری که عده‌ای آن‌را سر‌پناه کرده‌اند، جفاست. هرچند آن چادر چکه کند و تیرک‌هایش این یا آن عیب را هم داشته باشد. من از خدا می خواهم آن چادر سر پا بماند و از پس بارانها و طوفانها برآید. من می گویم که ای همنشین آنها می مانند و این را هم از سر می گذرانند زیرا که آنها بنابر ضرورت تاریخ بوجود آمده و پاسخ به این ضرورتند.

صادق گفت...

مریم خانم از اطلاعات ذیقیمتی که در اختیار ما گذاشتید بسیار ممنونیم. داده های بسیار جدیدی بود .ولی نکته ای را خدمت شما عرض کنم که شما تازه وارد اینجا شده اید و هر چه دل تنگتان می خواهد می گویید. این لحن حرف زدن و استفاده از این سبک نوشتن در اینجا سرقفلی دارد و باید از احمد رضا اجازه بگیرید.با عرض معذرت از تذکری که دادم.

ناشناس گفت...

ایوب جان! کسی که خوابیدە در نهایت بیدار میشە . ولی کسی کە خودش رو به خواب زدە ، هیچ خدایی نمی تونە بیدارش کنە...

لقمان

صادق گفت...

مینو خانم این ایوبی که من از روی کامنتهایش می شناسم بارها این حرفها را خوانده . من با او بسیار زیاد موافقم . من چیزی را که گفتید خواندم. ایوب همین را چند بار در اینجا نوشته که به گمان من درست ست. او می گوید که اصرار حکومت ایران و عراق و کوبلر و دیگران بر جابجایی مجاهدین از اشرف به نقطه ای در نزدیکی مرز عربستان بوده و داستانهای از این نوع. مجاهدین هم پایشان را در یک کفش کرده بودند که از آنجا تکان نخواهند خورد و بعد با تلاش زیاد مجاهدین لیبرتی را به آنها تحمیل کردند. باز کریم می گوید که سی صد نفر در ابتدا از آنجا بیرون رفتند. این رقم درست نیست.نزدیک به پنجاه نفر آدم مسن بودند که داستانش مفصل ست . کریم می گوید که آنها در گذشته نمی خواستند که از عراق بیرون روند. اگر فرض کنیم که این درست ست آیا به راستی الان هم مایلند که در آنجا که دیگر جای زندگی نیست بمانند؟

ناشناس گفت...

مريم
اقا مصطفى ميشه بفرمائيد كى شما رو به وكالت ملت ايران انتخاب كرده؟ اخه مرد حسابى يك بار افتاديم تو جاه كافى كافى نبود دوباره جناب عالى تصميم كرفتى كه مسعود ومريم وجيره. خوارانشون تنها راه نجات ما هستند . كوتاه بيائيد دست از سرفرزندان جان باز وجان باخته مان در ليبرتى برداريد خودت وبقيه جيره خوارها نشستين بيرون كود وميكين لنكش كن اكه راست ميكى جاتو با يكى از اون جان بازان جان باخته عوض كن وانقدر شعار نده . و از خدات بخواه يك عقلى به اين رهبرات هم بده ما كه دعا ميكنيم خدا حافظ مصطفى جون

ح.م.فرانسه گفت...

جناب یغمائی ایکاش شما که در درون انها بوده اید توضیح میدادید که اینها افراد را ملک خصوصی خودشان میدانند.اصلن هویت شخصی افراد ارزشی ندارد و به همین دلیل هست که مثل مافکر نمیکنند

ناشناس گفت...

مريم
صادق خان مرسى براى نصايح مؤدبانه شما من نمى دانم احمد رضا كيست و كارى هم به هيجكس ندارم وانجه در دل تنكم هست مينويسم و شما هم كار نداشته باشيد كه من تازه سيدم يا از قبل بودم كار خودتون رو بكنيد و خواهش ميكنم به بنده درس ندهيد اكر معلم خوبى هستى به رهبرانت و جيره خوارانشان لطف كن كه با جان يك عده از بهترين فرزندان ما بازى نكنند ممنونم

ناشناس گفت...

مينو
اقاى صادق وايوب
اشكالى ندارد شما يك روح باشيد در يك جسم وبا صدها نام مستعار حرف بزنيد . اما خواهش مى كنم هم اكنون برويد بالاترين را ببينيد . خبر مربوط به حمايت ١٤٠٠٠ نفر از شهرداران فرانسه از ليبرتى بعد از ٤ روز ٤٠ خواننده داشت . انها هم خودتان هستيد كه دقيقاً يكى دو ساعت اول انجام وظيفه كرديد با توجه به ٥ ميليون ايرانى خارج كشور بابا به حضرت عباس وحضرت مسعود ومريم قسم كه مردم خر نيستند ومى فهمند كه دروغ مى كوئيد والا حرف اقايان عيسى بيكلو وروحانى وقصيم را مى شنيديد . فحاشى نمى كرديد، تهمت نمى زديد .
مريم ومسعود بايد با صداقت به قدرت ملت ايران متوسل مى شدند . اين اين اعمال فايده ندارد . خامنه اى جنايتكار از قتل زندانيان ليبرتى بهره ميبرد . كار از روز اول بد تر نشده است . اين امامزاده ها بدون حضور هموطنانمان شفا نمى دهد معجزه اش كور كردن است .
با توجه به اينكه امروز ١٠٠٠ روز است كه در سوئيس تحصن داريد .

ناشناس گفت...

مريم جان سلام قربانت برم كه حرف دل مرا به اين ها كه از خوب بجه هاى ليبرتى سيراب مى شوند زدى
يك مادر

ناشناس گفت...

جناب يغمايى عزيز سلام
مقاله اى بسيار با محتوا، خدا حفظت كند كه خيلى دور انديشى و به ان عزيزان ليبرتى فكر مى كنى
اشرفى سابق

مصطفی مطلوبی گفت...

جنای آقای یغمائی جان مادرت سانسور نکن! اولا شما خودت سرکرده پرت و پلا نویس هائی. دوما سلام شما را به عمه ام رساندنم و ایشون ضمن تشکر گفتند به اسماعیل جان بگو جوانیت چی بودی که حالا در پیری چی باشی. سوما به اون آدم باهوشی که فکر کرده من میگم راه حل مجاهدین هستند و پشت بندش یک عالمه فحش به ناف بنده بسته عرض میکنم راه حل همونی است که الان در ایران داره اجرا میشه و پیش میره. چهارما آقای یغمائی من از شما پرسیدم قبول داری مردم ایران حسن روحانی را به ریاست جمهوری انتخایب کرده اند یانه؟ و به رای اونها احترام میگذاری؟ چرا از زیر جواب رفتن در میروی؟ من میگم چرا جواب نمیدهی چون جریزه نداری بگوئی قبول نداری و برایت صرف نمیکند بگوئی قبول داری. برای همین هم هست که جای جواب دادن لودگی میکنی و به عمه من سلام میرسانی.تا اون پیرزن بنده خدا هم مجبور بشود آنطوری دستت را رو کند.

ناشناس گفت...

ایوب وقتی که می بیند نظراتش از حد گذشته با اسم صادق می آید که چند تا نظر هم به اسم او بدهد!
بنده پیشنهاد می کنم یکی دو تا اسم دیگر هم اضافه کند تا شاید بتواند رنگی به حنای بی رنگ خود بدهد.

فرهاد

esmail گفت...

جناب من به مردم احترام میگذارم ولی احتمالا پشت سر تمام کارها ی مردم راه نمیروم. مردم از پروسه ازمایش و خطا میگذرند و به حقیقت میرسندو صبر کن در ضمن این سئوال را میتوانی بعد از مدتی از خود ملت بکنی.و در اینجا بهتر است در کادر نوشته سئوالهایت را طرح کنی وگرنه میرسیم به اینکه من به استقبال مردم از خمینی احترام میگذارم یا نه؟؟و بسا چیزها از این نوع. موفق باشی.

فروزنده رحیمی گفت...

درود بر اقای مصطفی مطلوبی به خال زده اید. آقای یغمائی باید به رای مردم احترام بگذارد و حتی با تائید اقای روحانی روانه ایران بشود چرا نه؟ واقعا چرا نه؟

اصغرالشعرا گفت...


ناشناس اصغرالشعرا گفت...

سلام با توجه به فرمایش عمه اقا مصطفی من یک دوبیتی خدمتشان تقدیم میکنم
اصغر الشعرا
مصطفی جان عمه ات گویا به ایام جوانی
داشته با اوستاد اسماعیل گویا سر یا سری تو ندانی
ورنه او چطور میدانست اسماعیل در جوانی
چیزی بوده یا نبوده خوبه تعریفی کنه ار ماجراهای نهانی تا تو بدانی

ایوب گفت...


سلام: جناب فرهاد ، می دانید که من و تو را یکی می گرفتند. یادتان هست ای جمله را؟ قادراز آمریکا گفت که فکر میکنم این فرهاد همان ایوب است که با دو اسم کوشش میکند تاثیرات اعتراضات را خراب کند.و نیز اینکه من فکر میکنم برای پاکیزه تر شدن هوای این رسانه که واقعا مورد مراجعه بسیاری از ما هست عذر کسانی مثل آقای فرهاد و ایوب را بخواهید. جناب فرهاد ، به جای اینکه به من پیله کنید که من یک نفرم با دو اسم. تکلیف خود را مشخص کنید ببینیم چه کاره هستید در این وسط؟ جانب آدمهایی را می گیرید که در آن خانه تیمی محاصره شده اند و یا با آنها دشمنی می کنید؟ در ضمن به این مطلب در مقاله پاسخ دهید که آیا شرایط حاضر به نفع رهبران است و یا به ضرر آنان؟
فرهاد تمام این دعواها بر سر همین است که همنشین بهار می گوید " نمی خواهند نیرویی سر کار بیاید که از نظر آنان معلوم نیست در عمل تا چه اندازه گوش به فرمان صندوق بین المللی پول و بانک جهانی خواهد بود .... حکومت عراق با فک و فامیل و و عقبه اش در تهران و همه اضداد ، بارها و بارها دشمنی خودشان رابا مجاهدین نشان داده و خواهندداد . اگر جز این باشد، غیر طبیعی است."

بختیار افلاکی گفت...

اقای ایوب سلام
من با مجاهدین مخالف هستم یعنی با رهبرانی که هیچ پاسخ نمیدهند ولی در شما صداقت میبینم. میحواهم از دفاع شما از مجاهدین که خقتان است بپرسم اولا شما هیچ ایرادی به این نوع رهبری نمیبینید و اینهم را میپرسم که راه حل بنظر شما چیست؟

ناشناس گفت...

ایوب جان سلام
خدا نکند من شبیه تو باشم
تو خیلی نا جوانمرد و دغل هستی و یک اپسیلون صداقت در وجودت نیست.
به همه کس بر اساس آموزشهای برادر مسعود تهمت می زنی و همه را رژیمی می نامی در صورتی که خودتو خودتان اصلا کپی رژیم هستیو هستید دردروغ و حقه بازی!
یک روده راست در وجود شما نیست متاسفانه ! از این نظر بحث با امثال تو بی فایده است چرا که تو بدنیال حقیقت نیستی بلکه از پیش یک سناریو را برایت مشخص کرده اند و اینجا هم که می ایی همان خط را می خواهی پیش ببری . تو اهل تفکر نیستی برادر ایوب! تو یک فاناتیک مرتجع چیز نفهم هستی که خط تشکیلاتت را با تهمت و توطئه و افترا و دروغ و کلک و نامردمی پیش می بری
البته گاهی افراد ساده و صمیمی که ترا مثل من نشناخته اند فریب ظاهرت را می خورند و فکر می کنند تو آدم خوب و درستی هستی اما من می دانم که تو چه جانور موذیی هستی!
با مطلب اقای یغمایی هم کاملا موافقم و معتقدم که در این نوشته مانند نوشته های دیگرش در این چند ماه حرف دل ما را زده است از اینرو بنده در باره آنچه که سخن دل من و ماست جز قدر دانی و تشکر از اقای یغمایی حرف دیگری ندارم.
فرهاد

ناشناس گفت...

ایوب جان
با سلام دوباره
همنشین بهار نظری داشته و گفته و تو هم لابد با او موافقی.خدا را شکر!!
بنده اما نظرم با شما یکی نیست.
برادر بی بدیل از روز که سر کوچه کمینه می خوندید باید همه شما و بخصوص رهبر تان می دانستید که قرار نبوده و نیست که از ما بهتران به این راحتی فریب ظاهر و تمشیت و پشتک و واروی سیاسی رهبر شما را بخورند.
منتها داستان این است مسعود فکر می کرد که می تواند تجربه انقلابیون کوبا را تکرار کند و سر از ما بهتران را یگبار دیگر شیره بمالد.
غافل از اینکه دنیا عوض شده و طرف هم به این راحتی ها دیگر کلاه سرش نمی رود!رهبر واقعی کسی است که اینرا از همان روز اول خوب درک کرده باشد نه اینکه بجای تکیه به مردم خودش بیهوده سی سال سرمایه های این ملت محروم را در سیاستی غلط تلف کند.
بهر حال تاریخ سی ساله گذشته نشان داد که مسعود رجوی نه فقط یک رهبر انقلابی و ملی نبود و نیست بلکه رهبری بود که خطاهایش بسیار برای انقلاب و مردم ایران گران تمام شد.
مسعود رجوی حتی انقلابی هم نیست! داستان دعوای او با خمینی هم به نظر بنده شبیه به داستان دعوای امین و مامون بر سر قدرت بوده و هست. رجوی سی سال تلاش خود را کرده و می کندکه بتواند نوکری از ما بهتران را بکند و بقول معروف تلاش می کند و معتقد است که طاعت از دست نیاید گنهی باید کرد .. در دل دوست بهر حیله رهی باید کرداما چه می شود کرد که یار با او جور و "جفا" بسیار می کند و هنوز علیرغم همه چاکری های جناب رجوی به او اعتماد ندارد تا افسار بساط دیکتاتوری اینده را به او بسپارد.
به عقیده بنده رجوی فردی بی ظرفیت و بی جنبه است که همانطور که دیدیم بعد از بدست گرفتن مهار سازمان و بخصوص وقتی خود را در اشرف با آنهمه سرباز و مطیع و پول و پله و سلاح دید خودش را گم کرد و شخصیتش به اسفل السافلین نزول کرد. شکم را مانند استوارهای عراقی جلو داد و دیگر هیچ خدایی را بنده نبود و شروع کرد برگزاری رژه سربازان در جلوی خود و مهر تابانش و بعد هم آن بازیهای مسخره ای که حالا یکی یکی دارند همه در خاطراتشان آنها را می نویسند.
مسعود رجوی مسئول اول به بن بست کشیده شدن و نابودی جنبش عظیم مبارزاتی مردم در دهه های اخیر است.
در هر جنبش دیگری اگر کسی اینهمه شکست و خفت و خواری دست آوردش بود تا بحال صد بار از رهبری جنبش کنار رفته بود اما اینجا هنوز رجوی خود را بهترین مخلوق خدا بر روی زمین می داند و هنوز هم ملت را مقصر شکستهای خود می داند!
پر رویی رامی بینی برادر ایوب بی بدیل؟
اینقدر پر رو هستید که تازه می ایید اینجا و ملتی را هم که دارند فکر می کنند که چه خاکی باید بسر خودشان بکنند را رژیمی می نامید!

بگذریم از منبر بیایم پایین تا تو هم بتوانی طبق معمول روضه ات را بخوانی.
فرهاد

مصطفی مطلوبی گفت...

جناب یغمائی دیدی باز هم از دادن جواب سر راست طفره رفتی؟ پدر آمرزیده من کی گفتم احتمالا دنبال کارهای مردم راه بیفت؟ ببین سوال من خیلی صریح و سر راست است : آیا قبول داری که در آخرین انتخابات ریاست جمهوری در ایران در خرداد امسال اکثریت رای دهندگان به شیخ حسن روحانی رای دادند و او با رای آنها به ریاست جمهوری رسید یا قبول نداری؟ اگر قبول داری که هیچ اگر قبول نداری لطفا دلائلت را بگو . نگو این سوال من ربطی به مطلب تو ندارد. خیلی هم ربط دارد زیرا اگر قبول کنی که اکثریت مردم ایران در انتخابات ریاست جمهوری شرکت کردند و به حسن روحانی رای دادند دیگر تمام این بقه گیری هایت از مجاهدین دود می شود و میرود هوا همان طور که استراتژی مبارزه برای سرنگونی چه از طرف مجاهد و چه فدائی و چه تو و چه هر کس دیگر دود میشود و میرود به هوا. حالا بدون این که خودت را به در و دیوار بزنی و آسمون و ریسمون را بهم ببافی جواب سوالم را بده.

esmail گفت...

اقا مصطفی
من به تو گفتم برو از خود ملت برس عزیز .قضیه به سادگی داستان مار و کشیدن مار نیست که تو میخواهی در سودای نهان رندی بخرج دهی . فکر میکنم اگر مثلا از دهها نوشته در اینمورد نوشته نوریزاد را بخوانی شاید کمی شیر فهم شوی پس بخوانش و بعد سعی کن در کاردر نوشته سوال کنی به قضیه انتخابات و رای مردم اگر لازم شد در فرصتی خواهم پرداخت
***
به همه ی کسانی که از من می پرسند رأی بدهیم یا نه، می گویم: بروید رأی بدهید. حتماً. که سرنوشت یک قوم توسط خودِ همان قوم رقم می خورد. از خودم که می پرسند: رأی می دهی یا نه؟ می گویم: نه. می پرسند: دلیلش؟ می گویم: دلیلش به درونِ وامانده ی من مربوط است. که نمی تواند با خودش کنار بیاید و همان خودِ خود را زیرپا بگذارد. یعنی دل من با آنهمه توصیه ای که در باب بخشایش می کند، خود نمی تواند چشم بپوشد و بگذرد.

من انتخابات را تحریم نمی کنم. هرگز. و نیز اما نمی توانم شناسنامه ام را بردارم و اسم کسی را روی برگه ای بنویسم و در صندوق بیندازم و با انگشتِ رنگی از محل اخذ رأی بیرون بیایم. چرایش به درون خراش خورده ی من مربوط است. و به چشمان بی گناه جوانانی چون عماد بهاور که سالها بی دلیل – بی دلیل – بی دلیل در زندان اند. و به جوانان غیوری چون مجید توکلی که سالهاست یک روز هم به مرخصی نیامده اند. و به عزیزانی چون سید مصطفی تاجزاده که به دستور مستقیم آقا مجتبی خامنه ای در تنهایی و رنج و دلنگرانی فرو فشرده شده اند. و به مجید درّی و سید ضیاء نبوی که در متن بی گناهی سالهاست به بهبان و اهواز تبعید شده اند. بی یک روز مرخصی حتی. و به ژیلا بنی یعقوب و همسر زندان کشیده اش. و به زنان و مردان سیلی خورده و ناسزا شنیده. و به آبروهایی که صدا و سیما و اطلاعات و سپاه پخش آب کرده اند.

بله، گرفتاریِ من از اینجور مقولات است. من آرامش ندارم. خواب ندارم. کله های فروشده ی حمزه ی کرمی و عبدالله مؤمنی در کاسه ی مستراح رهایم نمی کنند. و همزمان چهره ی مخوف بازجویان فحاش که کمترین ناسزایاشان “بی ناموس” است. گرفتاری من به کروبی و به میرحسین و همسرش مربوط است که کسی سراغی از آنان نمی گیرد. به خون بی پاسخ مانده ی عزیزان و جوانانمان که پهلوهایشان توسط شعبون بی مخ ها دریده شد و مغزشان با گلوله ی جناب طائب متلاشی. اینها مرا آرام نمی گذارند.

esmail گفت...

قسمت دوم
باور کنید من شبها از شنیدن صدای ناله ی مادر بی پناه ستار بهشتی که با شتاب فرزندش را کشتند و همه ی صاحب منصبان و همه ی دستگاهها و بویژه مجلسیان خونش را انکار کردند، خواب ندارم. صدای قهقهه ی حضرات حجة الاسلام طائب و فلاحیان و حسینیان و پورمحمدی و علم الهدی و احمد خاتمی و احمد جنتی در گوشم می پیچد و آزارم می دهد. هرچه به روز رأی گیری نزدیک تر می شویم این قهقهه ها بلند تر و بلند تر می شوند. احساس بدی دارم. احساس مردی که جلوی زن و بچه اش لختش کرده اند و زیر گوشش زده اند و توی صورتش تف کرده اند و جلوی همان زن و بچه ترتیبش را داده اند و حالا کشان کشان می برندش تا در گودالی از فضولات انسانی بیندازندش.

من با این احساس آزاردهنده درگیرم. چه کنم؟ با احساس تلخ پولهای مردم که با هماهنگی مستقیم وزارت اطلاعات به کانادا فراری اش داده اند، و پولهایی که بنا به فرمایش شخص رهبر به حزب الله لبنان و سوریه داده اند و می دهند تا به اسم ما ایرانیان مردم آنجا را بکشند و خونشان بریزند و خانه ها و زیرساخت های کشورشان را ویران کنند.

رأی ندادن من، به تریلی های مواد مخدری مربوط است که وزارت اطلاعات جابجا کرده و می کند. و به جوانان معتاد و بی کار و سرگشته و بی آینده مان. و به هزار هزار محموله ای که سپاه قاچاق می کند. و به مادران پارک لاله و مادران خاوران که بی پناه و دربدرند. من این روزها شرمسار مسیحیان و زرتشتیان و یهودیان و سنیان و بهاییان و کمونیستهای سرزمین خویشم که مطلقاً کسی اسمی از آنان نمی برد. اینها که برشمردم نمونه ای از هزار هزار مفسده ای است که یک رییس جمهور – با هر آوازه ای که با اوست – مطلقاً نمی تواند بدان ورود کند. مطلقاً. اینها حوزه ی خصوصی بیت مکرم و سپاه و اطلاعات است. ورود نامحرمان به این حوزه ممنوع شده. از سالها پیش.

چه کنم؟ من فردی احساساتی ام. و با همین حسّم زنده ام. شما بروید رأی بدهید. من اما احساس می کنم با رأی دادن، باید روی خودم خط بکشم و با قهقهه ی فلاحیان و طائب و جنتی همراهی کنم. باور کنید چهار سال سکوت روحانیان صاحب ناممان رنجم می دهد. که چرا در این چهار سال یک جمله ی کاری، از مظلومیت مردم و آسیب دیدگانمان بر زبان نیاورده اند. و اکنون همگان را به شوق می خوانند. یک رییس جمهور غریبه در عالی ترین وجه ممکن، بله، به آب و برق مردم خواهد رسید. اما مگر می تواند سر به اندرون هزار مفسده ای که این روزها بین سپاه و بیت و اطلاعات دست بدست می شود سر فرو ببرد؟ مگر سپاه از لقمه ی چرب ریاست جمهوری و اختیارات مطلوب آن چشم می پوشد؟ سپاه و بیت و اطلاعات سالهای تلخی را گذرانده اند تا به آرامش رسیده اند. بهمین دلیل اجازه نمی دهند بار دیگر کامشان تلخ و حوزه ی عملشان محدود شود.

راستی یک رییس جمهور با هر توانمندی که دارد، می تواند تنها یکی از اسکله های قاچاق سپاه را تعطیل کند و یکی از سرداران سیری ناپذیر را به پادگانش برگرداند؟ اگر من نمی توانم رأی بدهم دلیلش اینجور قضایاست. قضایایی که به خود من – آری به خود من – مربوط است. شما اما بروید رأی بدهید. شاید رأی های شما بهم پیوست و رودی ساخت و بنیان های تباهی را از جا کند و کویرخشک انسانیِ این سامان را آبیاری کرد.

محمد نوری زاد
بیست و دوم خرداد سال نود و دو
تهران

ناشناس گفت...

مصطفی مطلوبی
بدون تعارف عرض می کنم که تو واقعا خیلی احمقی و سوالت از اقای یغمایی عمق بلاهتت را نشان می دهد!
مردک رژیمی وحشی و خونربز هست و نیست یک ملت را نزدیک به چهار دهه لگ کوب نعلین خود کرده بعد تو می ایی این مزخرفات را بلغور می کنی که ایا روحانی چنین و چنان؟
برو بمیر بقول عبید که سوالت هم به سوال آدمیزاد شبیه نیست!
فرهاد

احمد رضا گفت...

اقای مطلوبی اگه درست توضیح بدی که منظور از این سئوالت چیه که مام شیر فهم بشیم خوبه که بدونیم دنبال چی هستی. من تو ایران نیستم ولی میدونم خیلیا رای دادن. خوب دادن. چی شده شیخ حسن اومده مردم تو امکاناتشون رفتن رای دادن به امید اینکه یه ذره وضع بهترشه. ولی نمیشه دفه بعد ملت رای نمیدن دس اخر میریزن تو خیابون و کشت وکشتار میشه یا سرکوب میشن یا خشتک شیح حسنو عمامش میکنن . اگرم سرکوب شدن یه مدت بعد مجبورن بلن شن اخه با اخوند مادر قحبه که نمیشه ارامش داشت حالا تو بگو دنبال چی هستی رای دادن مفصلم دادن . حرفای اقای نوریزادم خیلی درسته ولی من نمیدونم تو چی میخای اگه میشه بگو برام

هه هه هه هه هه گفت...

مصطفی خیلی ماهی بخدا توو این بحث شیخحسنوراه انداختی حواس همه را داری پرت میکنی که تو این مقاله خیلی روشن ثابت شده که رهبر عقیدتی نمیخواد لیبرتی تخلیه بشه و یک فاجعه بزرگ در راهه.نظرت در اینمورد چیه آقا مصطفی!عوض شیخ حسن جواب بده رهبر رای میده اینها بیان بیرون یا نمیده.چرا بخث رو منحرف میکنی شیطون

Bardya گفت...

ایوب یا همان صادق دروغ می گوید. دوز و کلک سوار می کند. کامنت هابش اسپم هستند و زیر هر مقاله چندین بار به صورت های ظاهرا مختلف با محتوای یکسان تکرار می شوند. هم به شعور حوانندگان توهین می کند و هم شعور خودش را به نمایش می گذارد.
او نمونه یک رجوی چی است.
نمونه های زیادی می شود از او آورد. اما همین یک نمونه کافی است که تحت نام اولش «ایوب»، چند بار تکرار کرده که نه فقط ربطی به مجاهدین ندارد، که اصلا سیاسی هم نیست.
حال آن که از ریز و درشت مواضع سال های دور و نزدیک مربوط به مجاهدین، مثلا نوشته های سال ها پیش دکتر مسعود بنی صدر برای شما نمونه می آورد، و تناقض های خودش را هم به مصداق «دروغگو کم حافظه است» نمی تواند پنهان کند.
در کامنتی زیر مقاله اخیر خانم گزلو، با اسم اول خودش «ایوب» می نوبسد:
« سلام: یادش بخیر، رزی روزگاری ما تلاش می کردیم که چهل و چهار جلد مجموعه آثار لنین را و آثار سازمان مجاهدین را حفظ کنیم و موسیقی مان امثال سرود انتر ناسیونال و سرود ها ی سازمان و آمال و آرزو یمان و رویایمان جامعه بی طبقه بود جامعه ای فارغ از استثمار. حالا اوج خواسته هامان را ببین تا به کجا پایین آمده.»
یادتان باشد که او اصلا سیاسی نیست!

با اسم دومش صادق هم «راحت تر» می نویسد و برای همین هم یک اسم دوم برای خودش انتخاب کرده است.
جالب است که خودش با اسم اول در باره خودش با اسم دوم، و خودش با اسم دوم در باره خودش با اسم اول کامنت هم می گذارد!
مثلا کامنت زیر با نام صادق در زیر مقاله «میتوانیم فرض کنیم کمپ لیبرتی جابجا شده است» آقای یغمایی:
« مینو خانم این ایوبی که من از روی کامنتهایش می شناسم بارها این حرفها را خوانده . من با او بسیار زیاد موافقم . من چیزی را که گفتید خواندم. ایوب همین را چند بار در اینجا نوشته که به گمان من درست ست.»
ایوب یا همان صادق، نمونه واقعی یک رجوی چی فریبکار است.

Bardya

ایوب گفت...


سلام: جناب بختیار افلاکی،اینطور که نمی شود روزی درود بر سعید اطلس می فرستی و آن صحبتها، الان می گویید که مخالفید. هر روز که نمی شود موضع عوض کرد. جناب فرهاد هم روزی گریبان مصداقی را گرفته بود که نشر اکاذیب می کنید. آقای محترم، بیشتر این حرفها از این جا ناشی می شود که موقعیت خاص پدیده مورد نظر را در نظر نمی گیرند و به اشتباه می افتند. شما شرایط خطیر یک نیروی سیاسی را در نظر بگیرید و انتظار نداشته باشید که خواسته‌هایش و وضعیتش را در هر کوی و برزنی به اطلاع همگان برساند و و در شرایط جنگی و محاصره بیاید روبروی همگان که دشمنانشان هستند از رنگی، بگوید که بفرمایید سئوال و جواب کنیم. به نظر من مقاله فرخ حیدری با عنوان براستی مرز بین دوستی و دشمنی کجاست؟ پاسخگوی تمام این اتهامات و یا اشتباهات مخالفین است.

ناشناس گفت...

جناب یغمایی
فرضهای بسیار, استوار بر دو پایه اصلی‌ و نتیجه گیری فرضی، ریشه در بینش شما از مجاهدین و عملکرد احتمالی‌ آنها بر اساس این فرضها و نتیجه گیری. آیا تمامی‌ این فرضها تخیلی است؟ میتوان بعضی‌ از آنها را تخیلی دانست ولی‌ نه تمام آنها. آیا آنها که از نظر من میتواند به حقیقت نزدیک باشد و مرا و همفکران مانند من را به همان نتیجه گیری میرساند؟ جواب منفی‌ میباشد. چرا؟ چرا که فرضها میتواند در یک دید سیاسی متفاوت استوار بر پایه دیگر باشد و به نتیجه گیری دیگری ختم شود.
من حتم دارم برای ورود به فاز مبارزه با سلاح، فرضیات بسیار چیده شد بر پایه جنگ شهری، یا تصمیم گیری در تاسیس ارتش ازدیبخش و استقرار در عراق. سازمانهای دیگر نیز با استراتژی مشابه با فرضیات و نتایج آن.
پس از نظر من قبل از ورود به نقد نوشتار شما، کنش و واکنش مجاهدین با ماندن یا خروج از عراق تمام نمیشود و این پروسه خواهد بود از یک مرحله به یک مرحله دیگر. خروج از شهرها یک شب انجام نشد، ورود به عراق و مقوله ارتش یک شب انجام نشد. من بر خلاف‌‌ شما شک ندارم که مجاهدین بهتر از من و شما ظرفیتهای مبارزاتی در عراق را در نظر دارند و زیر ساختهای فاز بعد را ترسیم و عملیاتی‌ کرده. این برداشت از تاریخ آنها میباشد. روزی که باید از زندگی‌ علنی جدا میشدند،خانه تیمی مهیا بود و یا باید شکل میگرفت. روزی که باید خروج از ایران شکل میگرفت، مکانیزم خروج و استقرار چیده بود. روز ورود به عراق، رضایت عراق، استقرار، آموزش، مالی، و مناسبت فیمابین ترسیم و عملیاتی‌ بود. به همین دلیل چند ده سال شما انرژی گزاشتید در این راه مانند بسیاری دیگر. هنر لیدرشیپ یا مدیریت یا رهبری مجاهدین در همین ترسیمها و عملیاتی‌ کردن حیات تشکیلات در ظرف جدید و انطباق با شرایط جدید با چشم انداز سرنگونی میباشد. آیا موفق شوند یا نه مقوله دیگری است. دلیل بیان این مقدمه این میباشد که ما در پروسه مرحله بعد میباشیم که خارج از دو پایه فرضیات شما و نه خود فرضیات میباشد. و اما نقد نوشتار شما با دسته بندی کردن فرضیات شما و نتیجه گیری آن. از ساده شروع می‌کنم میروم به سمت پیچیده. فرضیات ماندن در عراق و نتیجه گیری شما از نظر من ساده تر است تا خروج.
پایان قسمت اول
موسی‌ احمدزاده

ناشناس گفت...



عجب این مجاهدین آدمهای متناقض و عجیب و غریبی هستن!!!!!!! یکی‌ را میگن سبیل بذار!!!!! از طرف دیگه سبیل یکی‌ را شبانه میتراشند!!!!!!!. تازه یکی‌ دیگه از اونا میگه هر کی‌ بهت گفته که سبیل بذار غلط کرده!!!!!! یکی‌ دیگه میگه که رقص رهایی کردیم و منو شبانه فرستادن..........!!!!!!! یکی‌ دیگه!!!!!میگه که شال به کمر میبستن و رقص عربی‌ میکردن!!!!! اون یکی‌ میگه که خودم نگهبان دم در بودم و شاهد!!!!!!!!!!!! اما یادش میره که قبلی‌ گفته که برادرا اونجا نبودن!!!!!!! یکی‌ میگه که دیگران را به خاطر جنسیت اذیت میکردن!!!!!!!!!!!!! این یکی‌ میگه که چون گفتم جنسیت دارم باهام کاری نداشتن!!!!!!!!!!! اون یکی‌ میگه نمیتونستی هیچ جا بری!!!!!!!!!!! این یکی‌ میگه تقاضا دادم که جای دیگه برم و منو فرستادن به اون جای دیگه که می‌خواستم !!!!!
اما من چی‌ میگم، مجاهدین بی‌ اشکال نیستند و چه بسا پر از اشکال، که این از وجوه مبارزه است. تا دست به کاری نزنی‌ مرتکب اشتبا نخواهی شد و در عمل است که پی به اشتباهات خواهی‌ برد. گفتن این نوع حرفهای ضدّ و نقیض که نمونه‌ای از آنرا در بالا دیدید فقط و فقط در خدمت رژیم است چه دوست داشته باشیم و چه دوست نداشته باشیم. اگر واقعاً انتقاد و نقدی هست باید از کانال درست نقادی عبور کند.
نمونه یک نوشته که می‌توانست یک نوشته تقریبا درست باشد (اگر متلک‌ها و نیشخندها را از آن خارج کنیم ، چه من آنرا قبول داشته باشم و چه قبول نداشته باشم) نوشته جدید آقای یغمأیی یست، هر چند که این نوشته بی‌ اشکال نیست.
شاید از زمرهٔ‌ اشکالاتی که بتوان به نوشته آقای یغمأیی گرفت یکی‌ این باشد که آقای یغمأیی یک فرض را در مقابل هر فرض خود قرار داده‌اند و به نتیجه گیری نشسته‌اند. چه بسا بتوان فرض‌های دیگری را مدح نظر قرار داد.
اشکال دیگر نوشته آقای یغمأیی در این امر نهفته است که ایشان راه حل‌های خود (یا فرض‌های دیگر را) را بیان نمیکنند و شاید دلیلش این باشد که فرض‌های دیگر امتحان شده‌اند و نتایجشان پیش روی ماست.
ادامه در وقتی دیگر



جمال

مصطفی مطلوبی گفت...

جناب آقای یغمائی، باز هم اسمان و ریسمان را به هم بافتی تا جواب یک سوال سر راست را سر راست ندهی. من اصلا درباره رای دادن و رای ندادن تو حرفی پیش کشیده بودم؟ من از تو پرسیده بودم چرا رای داده ای یا نداده ای . من از تو یا نوری زاد که روضه خوانی او را هم دلیل در رفتن از زیر سوال کردی پرسیده بودم چرا رای نمی دهید؟ من فقط پرسیدم آیا قبول داری که مردم ایران در انتخابات ریاست جمهوری شرکت کرده و شیخ حسن روحانی را به عنوان رئیس جمهور خوشان انتخاب کرده اند یا نه؟ اگر بگوئی آری قبول داری پس بیخودی برای سرنگونی رژیم بالای منبر نرو و به رای مردم احترام بگذار. اگر هم قبول نداری که مردم او را انتخاب کرده اند دلائلت را ردیف کن و رای دهندگان را از خواب غفلت بیدار بفرما. حالا خدا پدرت را بیامرزد که مرا فقط به رندی به خرج دادن در نهان متهم کردی و مثل هورا کشان دور و برت مرا به فحش نبسته ای. باز هم جای شکرش باقی است. حالا باز هم تکرار میکنم قبول داری که مردم حسن روحانی را برگزیده اند یا نه؟ ( دلائل انتخابشان که به دیگران ربطی ندارد.)

esmail گفت...

جناب مطلوبی من فکر میکنم پاسخم را داده ام ولی تو علاقه ای به فهمیدن نداری. تو میخواهی بااین سئوال و اینکه مردم به روحانی رای داده اند مشروعیت حکومت آخوندها را ثابت کنی و به این نتیجه برسی که نباید در کل مبارزه کرد و باید دمب مبارک را روی کول گذاشت (شاید مثل خودت) و برگشت و رفت زیر قبای ملا. فکر میکنم طرح این سئوال بیشتر بدرد سلولهای اوین میخورد ومنجمله شکنجه گاههای حکومت در دوران روحانی. حالا باز هم تکرار کن و جواب بخواه

ناشناس گفت...

جناب مطلوبى جواب سؤال هه هه هه را ندادى ايا رهبر عقيدتى رأى مى دهد براى تخليه ليبرتى يا نه؟
يك مادر

سرهنگ برزین گفت...

سلام و جمع و جور ترین و بهترین تحلیلی بود که از جریان لیبرتی خواندم ممنون از شما و درود بر شما

esmail گفت...

جناب مطلوبی
شعری را که دو سه سال قبل در مورد انتخابات و رای مردم سروده ام اینجا بازنشر میدهم امیدوارمجوابتان را بگیرید هم در باره احترام به رای مردم هم شیخ حسن

قصیده انتخابات اسماعیل وفا یغمائی

ای ولی فقی! والله! جون جملگی تالله
که «الکسیون» با دین، کار جن و بسم الله(1)
آن سگ است و این گربه،این غزال وآن چون ببر
این بود چو مرغابی،آن چو گرسنه روباه(2)
گر در آید این از در،آن دگر جهد بر بام
ور که آن شود پیدا، این زند به چاک راه
آن بود چو خاتونی چاق و چله، گرم و نرم
این بود چو ملائی،دور از شما، واه واه!!
قصه ی ولایت را، با اراده ی ملت
چون دهی به هم پیوند،میزند شتر قهقاه
در نظام ملائی، جان بنده! ملت چیست
غیر گله ی از بز، رهبری، چو چوپانشاه
اوست فاعل مطلق، لاجرم همه مفعول
گر چه عده ای با خواه! یا که عده ای نا خواه
کل فاعل مرفوع،نصب حصه ی مفعول (3)
تا ابد بود امت ، عبد و رهبری مولاه!
خیر و شر امت را او کند همی تعیین
با اجازه شارع با هدایت آللاه!
از ریاست جمهور،تا چگونه با وافور
می توان حفاظت کرد، قدرت جماع و باه
از چگونه جیشیدن، تا طریق ریشیدن
تا سبیل خود را تو، تا کجا کنی کوتاه
از چگونه باید رفت در خلا به پای چپ
تا مگر نیفتی با، کله ناگهان در چاه
از چگونه باید شست بعد ریستن، مقعد
تا کند برویت باز، جنت خدا درگاه
از حکایت تعزیز وز رعایت تقتیل
وینکه جان آدم هست ارزشش به قدر کاه
اینکه می توان خوابید با «زنان نه ساله»
اینکه می توان با «طفل»، لاس زد پس از ششماه(4)
اینکه می توان کشتن زیر سنگ زنها را
تا شود جدا از هم، دائما ره از بیراه
الغرض ولی آقا! کم بده به ما قاقا
شیره مال کن اما، دائما نه، بل گهگاه
خیز و چون غدیر خم،از درون خم برکش
رهبری برای ما،رنگ کرده و آگاه
گاه خاتمی خان را، گاه احمدی جان را
گر که دیگری آید، مرحبا و ماشالاه
،آن بود چو این و این عینهو مثال آن
در پذیرش فرمان از فقیه عالیجاه
لیک با چنین احوال گوش کن کلامی را
که شنیده ام جاریست، عاشقانه در افواه
مادر وطن گویا حامله به توفانست
دانی آنکه خواهد زاد بچه را پس از نه ماه
«پور» یا که «دخت» ای شیخ! نام اوست «آزادی»
گرم و شرزه چون خورشید، پاک و شسته چونان ماه
چهره اش چو رودابه قامتش چنان رستم
از خزر الی عمان بهر او ست تخت و گاه
من گمان کنم یا شیخ انتخاب ملت اوست
گر چه بر شود باری از فلان شیخان آه

1بخاطر تنگی قافیه! از لغت فرانسه ،الکسیون بجای انتخابات استفاده شد
2 کلمه گرسنه، باید هماهنگ با گردنه خوانده شود با ضم گ و سکون ر
3-قاعده ای نحوی کل فاعل مرفوع و کل مفعول منصوب!
4طبق فتوای علما ! منجمله خمینی میشود با دختر نه ساله ازدواج کرد و حتی عقد دختر شیر خواره بدون دخول و به قصد حتی لذت بردن حلال است. رجوع شود به رساله

ناشناس گفت...

اقاى يغمايى با سلام
اين تحليل با ارزش شما تن رهبر عقيدتى و سران اور را به لرزه در اورد
تلنكر بسيار بجايى بود
يك هوادار

ایوب گفت...


سلام: جناب بردیا، من را با فرهاد اشتباه می گرفتند و فحش می دادند . این اصلا مهم نیست. آنچه که مهم است این است که عده ای از بهترین و شریف ترین انسانها در جایی در محاصره قرار گرفته اند و هر کس از رژیمی و بریده و فراری و اداده و جازده و تواب و سلطنت طلب و خمیده و رمیده و ومزدور ودم بریده و بی جیره و باجیره و خائن و دلسوز ومسئله دار و منتقد و وطن فروش و مخالف و راستی و چپی و ملی مذهبی به آنها توهین می کنند و سرزنش. چرا راه مبارزه را در پیش گرفتید؟ رای دادن و پیاده روی در خیابان و گاهی در پیاده رو گاهی همراه با شعاری و اغلب با سکوت ، زیر عبای این رفتن و زیر قبای آن رفتن به گمان آنها بهترین راه است. اما آنها تنها گروهی بودند که مردانه ایستادند و آمدند و ماندند.

ایوب گفت...

سلام: جناب بختیار افلاکی،مجتهد شبستری در این مقاله می گوید که
بنا به تحقیقات جدید در فلسفه زبان و هرمنوتیک شکل سمانتیکی متن تعیین کننده معنای واقعی آن‌ها نیست. معنا از چگونگی فعل گفتاری گوینده و کارکرد جملات در زمینه و متن تاریخی به دست می‌آید.
به عبارت دیگر شما برای درک هر حرفی و حادثه ای می بایستی به پیرامون و زمان آن برای درک هر چه بهتر آن توجه کنید. برای مثال این جمله که آنها موبایل ندارند به هیچ عنوان روشن نمی کند که جریان چیست، مگر مسائل دیگر را در نظر بگیرید. یکی از فاکتورها، وجود مزدورهای دستگاه در میان مجاهدین بوده است. مثال دیگر قتل میشیگان است که در شب حادثه می گویند که ساناز به نیما گفته کوتوله و نیما سر ساناز را به زمین کوبیده است. این به هیچ عنوان روشنگر این قتل نیست. یکی از دلایل این حادثه ،ارزش گذاری نظام سرمایه داری برای قد بلند است عقده ای که نیما در طول سراسر زندگی خود با قد 147 سانتی خود در گیر بوده است.

ناشناس گفت...

اهاى ايوب خجالت بكش اكثر ماها يك عضوى از خانواده مان در دست رهبرتان اسير است
-خانواده اى كه يك شهيد در فروغ داده و يك اسير در ليبرتى

علوی.م.د گفت...

اقای یغمائی
با سلام خدمت شما وتشکر از زحماتتان
این آقای مطلوبی یا رژیمی است که میخواهد با تائیید شما بگوید که اگر رای مردم را قبول داری پس بیا ایران زیر علم شیخ حسن روحانی
یا از جمعیت رهبر عقیدتی است که میخواهد بگوید اگر قبول نداری اصل توده های بیهوده را و معتقدی ما بر حق نیستیم و رای مردم را قبول داری پس برو ایران
با کمال تعجب هردو تا یکجور فکر میکنند

ناشناس گفت...

فرضیه ماندن در قسمت، ۵ و ۷ مقاله و مقوله های مرتبط در قسمتهای دیگر
قسمت ۵ مقاله: آقای یغمایی به درستی به امکان فاجعه اشاره کرده و بهم ریختگی انسانی‌ تمامی‌ جبهه مردم و بطور مشخص هواداران مجاهدین و شورای ملی‌ مقاومت. فرضی‌ درست که احتمال آن میرود ولی‌ با نتیجه گیری غلط از نظر من. این فرض همچنین بر پایه غلط استوار است. بینش سیاسی آن حفظ حیات فرد فرد به هر قیمتی است، اما کادر قیمت و مرز یک مبارز برای حفظ خود ترسیم نشده.
مثلا آیا تسلیم، انحلال تشکیلات در عراق و گسستن سلسله مراتب فرماندهی که ممکن است و فقط ممکن است در کنار فرضها حیات فرد فرد را تضمین کن در این بینش در نظر گرفته شده؟ یا خیر. آیا حیات فرد فرد و تضمین آن در کادر مقاومت و حفظ تشکیلات است؟ مشخص نیست، از نتیجه گیری فرض اول برجسته تر است ولی آقای یغمایی میتوانند رفع ابهام کنند چرا که من نمیتوانم ذهن ایشان را حدث بزنم صد در صد.
در کادر تسلیم و انحلال با تضمین بالا حیات فرد فرد در لیبرتی، گسترش این تسلیم به سراسر بدنه جبهه مردم و بطور مشخص مجاهدین و شورا کشیده خواهد شد و رژیم تسلیم ناپذیرترین نیروی مقابل خود را (جدا از نظر ما نسبت به مجاهدین) به کنار خواهد زد به خصوص در عرضه بین المللی. این تسلیم ناامیدی کامل را وارد نجات یافتگان لیبرتی و مابقی نیروها خواهد کرد و بسیاری از آنها بدون شک جذب سیستم و صف‌‌ خواهند کشید مقابل ازادیخواهان در داخل و خارج و یا به کارهای سیاسی مخرب بر علیه آنها اقدام خواهند کرد. چرا؟ بیش از دو سوم افراد لیبرتی فاقد ارتباط حقوقی با خارج میباشد و در صورت تسلیم و انحلال به سمت ایران سرازیر خواهند شد و ارگانهای سازمان ملل فقط تضمین آنها را از ایران دریافت میکنند. در انصورت هیچ کشور خارجی‌ آنها را نخواهد گرفت. از نظر حقوقی دلیلی‌ برای اسکان آنها در غرب موجود نمی باشد. تسلیم و انحلال یعنی‌ پایان دشمنی با رژیم برای آن دوستان که به ایران سرازیر خواهند شد.
بنابراین حفظ فرد فرد لزوما به شکوفا شدن مبارزه ختم نمیشود و از تلاشی سازمان مجاهدی جلوگیری نمیکند اگر در کادر تسلیم باشد.
از نظر من حفظ فرد فرد در کادر مقاومت در برابر رژیم، یعنی‌ حفظ تشکیلات مجاهدین شرط لازم این دوران است. آیا عقل سلیم برای هر کس که در جایگاه رهبری مجاهدین باشد میتواند چنین تضمینی را بدهد؟ جواب منفی‌ میباشد. تلاش میتوان کرد ولی‌ هیچ تضمینی وجود ندارد. موسی‌ خیابانی قهرمان و یارانش، حمید اشرف قهرمان، مسعود احمدزاده قهرمان، حرمتی پور، حنیف نژاد قهرمان و بسیار ستارگان غوغاگر رقص رهایی با تسلیم تضمین حیات داشتند ولی‌ کجا بودید من، و شما و بیشماران در این تاریخ یک ملت در راه آزادی.
پس فرض شما در ماندن در عراق در کادر مقاومت قابل نقد ولی‌ در کادر تسلیم نیاز به نقد ندارد که تسلیم تسلیم است مانند توابها در زندان.
پس در این کادر آیا مجاهدین ماندن را تشویق، و کارشکنی برای خروج تا با گرفتن قربانی‌ از بدنه خون به سر رسانده و از پاسخ گویی فرار کنند؟ همین. جواب منفی‌ میباشد از نظر من.
فرض ماندن و فاجعه واقعی است ولی‌ پایه فرض اصرار مجاهدین در ماندن غلط است از نظر من. این فاجعه میتواند حتی با استدلال بر پایه خروج و همه تلاشهای مجاهدین و دوستاران آنها اتفاق بیفتد و تاثیرات خود را به سمت جبهه مقاومت مردم سرازیر کند.
مجاهدین در محاصره در صحنه نبرد بود و نبود نیروهای لیبرتی میباشند در کادر مقاومت در برابر رژیم. حفظ فرد فرد لازم در این کادر و راه چاره باید از مجرای حقوقی و سیاسی با این شرط انجام شود. کاری بس سخت. حمایتهای مجاهدین از نیروی سیاسی مخالف دولت عراق در این کادر قبل فهم است نه در کادر تسلیم و بهانه دادن به دولت عراق برای کشتار. تضعیف مالکی یعنی‌ کمک به تضمین بیشتر بقای در لیبرتی تا زمانی‌ که میباشند. حمایت از نیروهای ارتش سوریه که بنده هم برای بسیاری آنها دو ریال ارزش قائل نیستم و تفاوت چندانی‌ بین آنها و اسد نیمیبینم، در همین کادر قابل فهم، یعنی‌ سیاست موازی با اکثریت سنا آمریکا، کاخ سفید برای یارگیری از همان نمایندگان برای فشار به کاخ سفید و عراق برای سعی‌ در کاهش جنایت در لیبرتی. میتوان موافق بود یا نبود ولی باید پاسخ داد در چه کادری حفظ فرد فرد و با چه مکانیسم خروج از عراق. حرف چند سیاسی که با چند نامه نگاری به سازمانهای ذیربط اگر چه گاهی مثبت، فکر میکنند از سر خود شیفتگی‌ که متخصص راه چاره در باره انتقال افراد یک سازمان نظامی از عراق با پیچیدگی‌های سیاسی که یک سر آن رژیم و عراق و یک سر آن غرب و منافع ملی آنها میباشد کاربردی ندارد. مشگل فرهنگی‌ ما، اشخاص همه متخصص همه امور. بقول یک دوست خارجی‌ من در مهمانی ایرانی‌ را تشخیص میدهم. آنها اگر ۵ نفر باشند ۶ راه چاره دارند برای نجات ایران و به سختی جایگاه خود را در رشته غیر تخصصی قبول میکنند.
ادامه دارد
موسی‌ احمدزاده

ناشناس گفت...

قسمت سوم
مشگل مجاهدین این میباشد که بسیاری از عوامل از کنترل آنها خارج و پارامترهای سیاسی در چرخش سریع در ربط به تروریسم در شوروی و سیاست جدید کاخ سفید در عملکرد ریاست جمهوری و عدم هماهنگی‌ با دو مجلس اگر لازم بود. ورود ترکیه در جنگ با تروریسم وابسته به القاعده در سوریه و تهدید اوباما در وتو تحریم پیشنهادی سنا از طرف سناتورهای دمکرات نگران کننده می‌ باشد و مجاهدین پیش از هر زمان باید مواظب باشند. فرض آقای یغمایی ممکن ولی‌ تاثیرات آن آنچه ایشان ترسیم کرده نخواهد بود. جنبش سبز از کهریزک و جنایتها درس نگرفته که ساکت بود، بلکه در شورش بعد در عین سبزی پاسخ خود را در خیابان با رنگ دیگری مخلوط خواهد کرد. مجاهدین هم در لیبرتی در صورت کشتار، به مسیر خود ادامه خواهند داد با شیوه و روشی‌ دیگر در ادپتاسیون جدید. تقصیر مجاهدین نیست که آمریکا تصمیم به اشغال عراق و مجاهدین در شرایطی سخت برای خروج سالم در بستر تاکتیک جدید برای ادمه راه. آیا اشتباه وجود ندارد، حتم دارم که خواهد بود. ولی شک نباید کرد که مجاهدین در تلاش برای خروج در کادر مقاومت و ماندن در صورت چرخش در عراق که احتمال آن ناچیز است. در این راه وظیفه نیروها یاری به آنها و هماهنگی با آنها در این کادر است. برای افرادی که اهداف فردی برای عضو خانواده دارند بدون راضی‌ بودن عضو خانواده در خروج تلاش بیهوده میباشد و با تهاجم سیاسی یا غیر سیاسی به مجاهدین نتیجه نخواهد داد.
آقای یغمایی به عدم انتخاب آزاد اشاره کرده بدلیل جبر. سوال این است کدام انتخاب ما جبر در آن دخیل نیست؟ آیا بنده در کادر همین کار خود در مهد آزادی بین آمریکا میتوانم هر انتخابی بکنم و یا باید تحت قوانین کاری اعتراض یا انتخاب کنم و در صورت عدم توجه توبیخ و یا از کار کنار باید بروم. انتخاب جبر خود را دارد با ربط مستقیم به محیط که آن انتخاب را محدود میکند.
بحث انتخاب آزاد، فقط در محیط آزاد غرب، آنهم در کادر تعریف شده معنی‌ میدهد. نه در محاصره دشمن و زیر تیغ که تابع قوانین نظامی و نجات فقط در دیسیپلین نظامی معنی‌ میدهد.
در نتیجه گیری فرض ماندن ، امید است که با خونریزی کمتر این دوستان خارج شوند ولی‌ در صورت هر جنایت رژیم همدردی و کمک به کل مجاهدین لازم. میتوان بعد از خروج هر فریاد حق یا ناحقی‌ به آنان زد ولی‌ از نظر من در زیر تیغ تلاش عبث و بیهوده که دلسوزی خاله خرسه خواهد شد و بس.
ادامه دارد
موسی‌ احمدزاده

احمد رضا گفت...

اقای موسی احمد زاده
من با نظر شما موافق نیستم ولی از اونجا که بر خلاف خیلیا درست و با ادب حرف میزنین اولا از شما میخوام کل حرفاتونو یه مقاله کنین بدین منتشرش کنن دوما از آقای یغمای تقاضا میکنم اینو مستقل چاپش کنن تا اقلا هوادار بدونن مث ادم میشه حرف زد ممنونم

ناشناس گفت...

قسمت ۱-۲ مقاله آقای یغمایی چیزی نیست جز آماده کردن ذهن خواننده برای پذیرش فرضها، انگار هیچ کدام از آن فرضها واقعی‌ نیست با چاشنی نیش و متلک. من به نیش و متلک مانند اعتصاب غذا خانم رجوی و مقولات مشابه آن نمی پردازم چرا که ربطی‌ به این فرضیات ندارد.
از نظر من خانم رجوی و آقای رجوی بیشترین انرژی و وقت خود را برای بیرون آوردن لیبرتی از زیر ضرب اختصاص داده در کادر مقاومت برابر رژیم. ما میتوانیم هزار انتقاد، ایراد به تاکتیک و استراتژی مجاهدین بگیریم ولی‌ سخت کوشی، کم خوابی‌، تلاش ۲۴ ساعته آنها از برای هدف آنها را نمیتوان انکار کرد و خانم رجوی و آقای رجوی هم از این قأعده استثنا نیستند.
اما فرضهای خروج یا واقعیت بستگی به دید شما. چشمها را باید شست جور دگر باید دید
فرض می‌کنیم آنها تلاش برای خروج میکنند، این فرض نیست واقعیت است. بحث اختلاف نظر را که فرض است یا واقعیت به کنار نهاده چرا که آقای یغمایی نتیجه فرض را تلاش برای خروج بیان کرده.
اما از نیشها که بگذریم، ایشان به تحلیل مجاهدین در پروسه خروج و بعد از خروج پرداخته با نتیجه گیری غلط از نظر من. ایشان ریشه را لیبرتی دانسته و نتیجه گیری که با بسته شدن لیبرتی بحران سراسر مجاهدین را میگیرد. نتیجه گیری که مشروعیت استقرار رهبری مجاهدین در خارج به دلیل ریشه یعنی‌ لیبرتی یعنی‌ ارتش ازدیبخش در عراق است. خروج مجاهدین از عراق، لیبرتی یعنی‌ پایان ارتش ازدیبخش و سرازیری بحران در مجاهدین و جبر رهبری مجاهدین در پاسخگویی به این بحران. پس میتوان نتیجه گرفت چرا مجاهدین کارشکنی میکنند در خروج از لیبرتی. آقای یغمایی میتوانند برداشت من از مقاله را تصحیح کنند اگر برداشتی از فرضها یا تحلیلها و برداشت ها غلط میباشد.
در نگاه اول این دیدگاه هماهنگ میباشد بر پایه استدلال تعریف از ریشه.
اما از نظر من ریشه لیبرتی یا ارتش ازدیبخش نیست. برای من تعجب آور است که آقای یغمایی با این همه سابقه و مجاهد بودن و کار در ظرف مجاهدین ریشه را ارتش یا لیبرتی میدانند برای مجاهدین. لیبرتی یا ارتش ازدیبخش ریشه استراتژی جنگ از عراق میباشد ولی‌ نه ریشه مجاهدین.
مگر ریشه مجاهدین در جنگ شهری به شهرها وصل بود که حالا به عراق وصل باشد. ارتش ازدیبخش یک مکانیسم سرنگونی است، مگر ریشه الفتح لبنان یا تونس بود؟ ریشه مجاهدین در خاک پاک ایران است و بس. ریشه آنها در خاوران است، در اوین و گوهردشت و شکنجه گاه زندانها، در کشتار سالهای ۶۷، در تاریخ ملتی در جنگ از برای آزادی، ریشه در خاک ایران، این ریشه تا زمانی‌ که آبیاری شود میتواند در مقابل توفان و کولاک، سرما و گرما ایستادگی کند با هر اشتباهی‌. همین منطق حکم میکند در باره هر مبارز آزادی با هر عقیده، ریشه در خاک پاک میهن.
برای قطع ریشه باید ابیار و باغبان آنرا و یا سیستم آبیاری آنرا از بین برد. رژیم این را خوب فهم میکند و تلاش بسیار برای زدن سر باغبان ریشه یعنی‌ آقای رجوی و متلاشی کردن سیستم آبیاری ریشه یعنی‌ تشکیلات مجاهدین دارد. تهاجمات رژیم به بقیه نیروها نیز از همین قانون پیروی میکند.
پس از نظر من با دیدگاه متفاوت در تعریف ریشه، هر بحران خروج یا ماندن با تمامی‌ طبعات آن میتواند قابلا کنترل باشد تا زمانی‌ که بتوان سیستم مجاهدین یعنی‌ تشکیلات را از زیر تیغ خارج کرد با لیبرتی یا بدون لیبرتی، با حفظ فرد فرد در کادر تشکیلات یا با فدای مطلق در کادر تشکیلات. من با این شناخت از ریشه و تاریخ مجاهدین است که شک نمیکنم هیچکس دلسوزتر از مجاهدین و رهبری آنها برای مجاهدین لیبرتی نیست و شک ندارم با این استدلال تلاش آنها برای حفظ فرد فرد در کادر مقاومت در برابر رژیم. با این دید تضعیف تشکیلات، تلاش برای متلاشی کردن مجاهدین و تلاش برای جدا کردن سر از بدنه مجاهدین و تلاش برای تشدید اختلاف در آرایش قوا آنها در محاصره و زیر تیغ رژیم را محکوم می‌کنم. نقد تاکتیک مبارزه مجاهدین بعد از عراق یا توضیح خواستن یا اینکه چرا راه حل عراق جواب نمیدهد و اینکه ارتش ازدیبخش چه میشود ، یا مکانیسم سرنگونی چه میباشد، همه همه سوالات بجا اگر هدف پاک و صمیمی‌ باشد. مگر خود شما آقای یغمایی چطوری قانع شدید از جنگ چریکی شهری به ارتش ازدیبخش که به عراق رفتید و این همه شعرها و سرودهای زیبا برای آنها خلق کردید. جنبش آزادی ریشه در قلوب مردم دآرد، چه سرخ آن، چه سبز آن، چه چپ آن، چه ملی‌ آن، هر کس جای خود را دارد در این قلوب مردم قهرمان. اینقدر تنگ نظر نیستند مردم شریف ایران مانند بسیار فسیلهای سیاسی که تعیین میکنند کی‌ در قلب مردم است و کی‌ نیست. مردم شریف ایران همه رنگها را در قلب با صفای خود جا داده، کمی کمتر، کمی بیشتر ولی‌ جای کافی‌ برای همه حتی آنها که در آینده میپیوند به آنها حتی اگر از صف‌‌ دشمن باشند.
چشمها را باید شست جور دگر باید دید
ادامه دارد
موسی‌ احمدزاده

ناشناس گفت...

آقای احمد رضا
بنده به همین کامنتها راضی‌ هستم و اینرا ترجیح میدهم. بنده از سر اتفاق بدلیل علاقه به شعر دست به نوشتن در این دریچه کردم تا با وجدان خود در ادا انصاف در حق مبارزین مقابل رژیم مانند مجاهدین کوتاهی‌ نکرده باشم. دلیل ورود من تهمتهای بدون سند به آقای رجوی و محاکمه آنها در افکار عمومی بود که مرا بیاد جو سازی قبل از اعدامهای اوایل انقلاب و اعدام سران نظام شاهنشاهی انداخت.
انزمان جوانی بود و احساس انقلابی. نگاهی‌ به محاکمه سران شاه به دادستانی یزدی بیندازید، شرم میکنید از این نمایش دادگاهی و مقایسه کنید با جامعه مدرن در غرب. همان دادگاهها و سکوت ما و یا حمایت ما پایه بیدادگاههای خمینی شد. تهمت بدون سند و فضا سازی اشتباه است. فحاشی به عقاید و افکار دیگران اشتباه است. من شخصا اعدام را رد می‌کنم و برای ایران فردا عفو عمومی را می پسندم مانند افریقای جنوبی. ولی‌ تا آن لحظه آزادی، تیغ هر مبارز آزادی مقابل رژیم را با هر تفکری تیز می‌کنم. شک نکنید. مهمان این دریچه تا لحظه ها چه طلب کنند از این وجود. به فدایی ها، مجاهدین، و بدنه جنبش سبز هم علاقه خاص در میان بقیه مبارزین.
ممنون از پیشنهاد شما. شما هم دوری کنید از احساسی‌ شدن و زبان شیرین به کار ببرید در بحث و محاوره با دیگران
موسی‌ احمدزاده

ناشناس گفت...

آقای یغمایی در قسمت ۳،۶ و ۷ مقاله تحلیل و نظر اصلی‌ خود را بیان کرده و از نظر خود به شکست استراتژی یعنی‌ ارتش ازادیبخش و استراتژیهای دیگر اشاره، شهید را باز تعریف میکنند که بنده ربط آن را نفهمیدم جز اینکه از لغت تلف شدن نیروها استفاده نشده و ایشان آن شهیدان مجاهدین را تلف شده استراتژی مجاهدین میدانند (ایشان میتوانند برداشت من را تصحیح نمایند اگر لازم دیدند)، و از آنها میخواهند شفاف باشند و به شکست استراتژی اقرار کنند. ایشان هم قول میدهند در صورت شفاف‌‌ بودن مجاهدین در انتخاب مرگ در لیبرتی و ماندن از برای مرگ ( ایشان بدلیل بینش خود مقاومتی در ماندن قائل نیستند)، دیگر حرفی‌ در این رابطه نخواهند زد.
ایشان بدرستی به تفاوت دو جهانبینی یعنی‌ خود و همفکران ایشان با مجاهدین اشاره میکنند.

حقیقت و اختلاف مابین دو کمپ در همین تفاوت دیدگاه میباشد و همه چیز نشات گرفته از آن.
کمپ آقای یغمایی یعنی‌ ایشان و همفکران:
اگر آقای یغمایی انصاف و صداقت را لازمه شفافیت دیدگاه قرار دهند، قبل از هر چیز مواضع خود یا همفکران مدعی را رسما و با شفافیت بیان کنند. در قدم بعد گامهای ایشان یا همفکران با بینش خود هماهنگ باشد. نظر بنده میباشد این شفافیت و هماهنگی‌ وجود ندارد. چرا؟ تعدادی از افراد از مجاهدین جدا شده یا از هواداری مجاهدین دست کشیده و در این پروسه جهانبینی خود را تغییر داده. مبارز یا فرد یا ظرف جدی سیاسی قبل از هر چیز جهانبینی جدید را با شفافی کامل به مردم خود بیان و شیوه های مطلوب مبتنی‌ و در هماهنگی با جهانبینی خود را به اطلاع مردم میرسانند. آیا این شفافیت انجام شده؟ از نظر من انجام نشده. آیا شما و دیگران با صراحت کامل بیان کرده مبارزه با سلاح را رد میکنید و سی‌ خرداد را هم با همین نگرش رد میکنید؟ آیا حاضر هستید که شفاف‌‌ باشید که مکانیزم مبارزه با رژیم چه می‌باشد؟ چیزی که از مجاهدین طلب میکنید. آیا حاضرید شفاف باشید در اینکه مکانیسم را در مبارزه مدنی برای تغییر میدانید؟ یا مبارزه مدنی برای سرنگونی!!!؟
از نظر من مجاهدین شفاف تر برخورد کرده، بعد توضیح خواهم داد. سال ۵۴ شهرام و بهرام این شفافیت را نداشته چرا که از تشکیلات و نیروها نمیتوانستند چشم بپوشند و عملکرد غیر اصولی را انتخاب کردند. آیا مطمئن هستید دلیل عدم شفافیت بعضی‌ از دوستان شما در شیوه و منش در خیالبافی برای جذب ریزش از بدنه مجاهدین و به طور مشخص آنها که در لیبرتی میباشند نیست؟
شفاف بودن در کمپ و جهانبینی شما یعنی‌ بیان رد سلاح، یعنی‌ رد هر نیروی طرفدار سلاح، یعنی‌ نزدیکی‌ به نیروهای طرفدار مبارزه مدنی، یعنی‌ کدام مبارزه مدنی؟ اصلاح از درون؟ یا سرنگونی مسالمت آمیز؟ و از همه مهمتر یعنی‌ پذیرش محتوا و هویت جدید بدون تناقض. بدون تناقض یعنی‌ رفتار با نیروهای دیگر با رفتار یک تشکل طرفدار مبارزه مدنی. تفاوت برخورد شما و دوستان شما با برخورد دیگر تشکلهای طرفدار مبارزه مدنی در این شرایط محاصره مجاهدین با مجاهدین همان تناقض هویتی جدید شما میباشد. شما هنوز در پروسه مبارزه مدنی با مخالف فکری خود فاصله بسیار دارید با کسانی‌ که از اول همین هویت را پذیرفته و با آن راحت هستند.
نتیجه گیری اینکه تمامی‌ تهاجمت به مجاهدین از این بینش است ولی‌ دانسته یا ندانسته مشگل در دست کشیدن از تشکیلات مجاهدین و با گوش چشمی به جذب نیرو از بدنه مجاهدین، تا شفاف بودن با خود و پیرامون خود، قبول هویت جدید خود و برخورد سیاسی به مجاهدین مانند ما بقی افراد و نیروهای طرفدار مبارزه مدنی در این دوران. این بحث مفصل است و از حوصله این نقد خارج است.
مجاهدین وارتش ازدیبخش، بن بست مبارزاتی از نظر آقای یغمایی :
ادامه دارد
موسی‌ احمدزاده

ناشناس گفت...

مجاهدین با مشگلات بسیار روبرو هستند و لیبرتی بزرگترین انرژی را از آنها طلب میکند. از نظر من مشخص است عراق جای مناسبی برای استقرار ارتش ازدیبخش نیست و مجاهدین مجبور به خروج مانند خروج الفتح از لبنان. تنها شانس کم استقرار در برخورد آمریکا با ایران بود در زمانی‌ که آمریکا در انجا مستقر بود. خروج آمریکا از عراق و حتی برخورد نظامی احتمالی‌ آتی بدلیل عدم نیروهای آمریکا در عراق تغییر چندانی‌ در شرایط مجاهدین ندارد. خود مجاهدین هم توهم ندارند و لیبرتی را زندان لیبرتی می نامند. آقای یغمایی راحت همه مشگلات را سر مجاهدین خراب کرده. آیا تصمیم صدام برای ورود به کویت تصمیم مجاهدین بود؟تهاجم اول آمریکا چطور؟ واقعه تروریستی ۲۰۰۱ و تغییر کیفی سیاست آمریکا در جهان و تروریزم و برخورد با سازمانهای تروریستی در جهان با نگرش آمریکا و تعریف آن از تروریسم؟ تهاجم دوم آمریکا به عراق و اشغال آن؟ خلع سلاح از طرف آمریکا؟ گرفتن تعهد در کنار نهادن خشونت (بخوانید مبارزه با سلاح) جز در کادر قانون (چه قانونی) ؟
در نتیجه برای نقد مجاهدین، شفاف بودن بینش سیاسی نقد کننده و در نظر گرفتن عوامل دخیل در تاکتیک یا استراتژی شرط لازم است. در غیر این صورت نقد ناقص است.
مجاهدین بدون نقد خود نمیتوانستند از جنگ در شهر به ارتش آزادی در عراق برساند حتی اگر آنرا بیرونی نکرده باشند، ولی‌ میتوان حدس زد که در سطح رهبری چنین نقدی وجود داشته. در رابطه بین دو شخص گاهی کسی‌ با عملکرد فعلی‌ خود به فرد دیگر نشان میدهد عملکرد قبلی‌ را به کنار نهاده. مجاهدین از نظر من در پروسه مرحله بعد میباشند و برای حفظ خود، حداقل در درون خود جمع بندی را کرده و یا در حال تکمیل آن می باشند.
سوال این میباشد که چرا آنها باید به شما جوابگو باشند؟ آنهم صف‌‌ ناهماهنگ با اهداف مختلف.
اگر شما و هر تعداد از دوستان شما طرفدار مبارزه مدنی میباشید، به صورت فرد یا جمع یا می باید عملکرد قبل خود را نقد و پذیرش بینیش جدید را بیان کنید شفاف یا در مینیمم بینش جدید را شفاف بیان کنید.
آنگاه یک پروسه دارید از ادبیات گروه رادیکال نظامی به ادبیات سازمانها و افراد مبارز در دستگاه مدنی. مرحله سوزی نمیتوانید بکنید، تقلب هم نمیتوانید بکنید چون آنها نیز تاریخچه مبارزاتی خود را دارند که در صدر آن مصدق است. حالا یک نگاهی‌ به برخورد این تشکلها با مجاهدین بکنید در حال حاضر، تفاوت خود را در یابید. از نظر من بعضی‌ از شما در بحران هویت جدید و پذیرش آن بسر میبرد، بعضی‌ هویت خود را میدانند ولی‌ از مطرح کردن آن طفره میروند و از موضع جدا شده مجاهدین از برای درست کردن آنها به رهبری و ساختار آنها تهاجم میکنند ولی‌ ادعا آنها برای درست کردن پوچ است چرا کلا تاکتیک و استراتژی آنها را رد کرده و بیشتر دنبال یارگیری از بدنه آنها میباشند و ..
از نظر من آنها که به بینیش مبارزه مدنی رسیده میتوانند مانند جامعه مدرن غرب توافق کنند با مجاهدین در این رابطه هم عقیده نیستند و به کار جدید خود مشغول شوند. مگر جبهه ملی‌ یا ارگانها و تشکلات جنبش سبز صبح تا شب به مجاهدین میپردازند؟
حرف وبحث زیاد است. نقد مجاهدین از طرف نیروها با شفافیت دیدگاه خود لازم برای ارتقا مبارزه آنها ولی‌ نقد در زرورق ایرادگیری بدون شفاف بودن و بینش سیاسی نقد کننده با اهداف غیر سیاسی راه به جایی‌ نمیبرد. من قبلا هم گفته تکرار می‌کنم این جمع همگون نیست وبا اهداف متفاوت.
تغییر در بینش اشگالی ندارد، یک انتخاب است ولی انسان باید تابع عملکرد بینش جدید باشد و پروسه یادگیری در برخورد به مخالف را در بینش جدید فهم کند. اصلاح مجاهدین مربوط به آنها و دیدگاه طرفدار مبارزه با سلاح است. تلاش برای اصلاح از طرف تشکل مدنی که تاریخی‌ دست به چنین کاری نمیزند، یعنی‌ تلاش برای حذف عنصر نظامی و متلاشی کردن اهرم و سیستم نظامی. تشکل مدنی نقد سالم میکند و مشغول به کار خود در مبارزه. اما بعضی‌ از خود شیفتگان هم میخواهند با زرورق تهاجم به مجاهدین در شرایط محاصره و زیر تیغ و جذب نیرو از بدنه آنها خلق کنند شیوه جدید مبارزه مدنی مانند شهرام و بهرام سال ۵۴.
میتوان صحبت زیاد کرد ولی‌ قهوه بنده را طلب میکند. امیدوارم روزی دلها از گرد و غبار شسته و چشمه آزادی همه دوستداران ایران را سیراب کند در صلح و صفا و محبت انسانی‌ مردم شریف ایران.
موسی‌ احمدزاده

ناشناس گفت...

اوو ـ ای بابا شما هنوز در حال فرض کردن هستید؟ میشه یک بار هم فرض کنی که رژیم اصلا نباشد چه میشه؟

ناشناس

ناشناس گفت...

چرا شما بزور میخواهید حقنه کنی که این رهبران مجاهدین هستند که مانع خروج آنها از لیبرتی هستند؟ مگر وقتی خودتان در عراق بودید برای خاله بازی رفته بودید؟ نمیدانستید که رفته بودید برای مبارزه مسلحانه؟ لابد حتما، برای همین بزور میخواستید که مجاهد اکرم باباخانی ( آدم اصلا دلش هم نمیخواهد بگوید همسر سابقتان ) را از عراق خارج کنی؟ راستی در دستگاه دمکراسی شما کسی حق انتخاب ندارد؟ این شیوه دمکراسی شما آن روی سکه دیکتاتوری است. باور ندارم که حتی به اندازه یک سر سوزن از روی دلسوزی این چیزها را مینویسی، بیشتر برای این است که آب روی آتش وجدانتان بریزید. یاران را تنها گذاشتید و حالا برای آنها نسخه یأس می پیچید. بجای این چیزها سعی کن چهار خط هم برای سرنگونی رژیم بنویسی. آه... که اگر فروغ جاویدان به پیروزی منتهی میشد؛ معلوم نبود با این دیدگاه اپورتونیستی که داری، آن وقت چه سوء استفاده هایی از قدرت نمیکردی! انگاری بد هم نشد برای آینده ایران، که اگر میخواهد رژیم سرنگون شود، مردم ایران دیگر باید برای همیشه از دست باندبازی و پارتی بازی راحت شوند! فکرش را بکن که
مسعوددلیلی، چه لاجوردی میخواست از آب در بیاید؟ یا مثلا کریم قصیم و روحانی چه ها که نمی خواستند بعد از کسب قدرت بکنند! این قانونمند است. شک نداشته باش. بگذار برای راحتی مردم ایران یک آرزو داشته باشم، ایران آزادترین کشور دنیا باشد که دیگر هیچکس برای کسب شهرت قدرت وپول و ثروت مردم نازنینم را تحقیر نکند.

موشکاف

esmail گفت...

عزیزم موشکاف
من اگر یک کار درست در زندگی کرده باشم خروجم از آن دم و دستگاه است. خدمتت عرض کنم اگر میدانستم این ته ماجراست از همان زندان شاه تواب میشدم و میامدم بیرون. راضی شدی عزیز
در مورد بقیه چیزها من اینطوری فکر میکنم شما رد کن نقد کن ثابت کن مزخرف است از بقیه حرفهایت میگذرم خودت بخوانشان
دست علی به همراهت

ناشناس گفت...

جناب بغمایی حرفتان را به عنوان آدم بالغ و عاقلی که تاقبل از خروجش از " دم و دستگاه " چندین بار پشیمان شده است، شل و سفت کرده است را قبول ندارم. چون تمام این اشعار فعلا در سواحل عافیت سروده میشود. نه شما و نه تمام کسانیکه مثل قمر خانم به دورتان میگردند، از نظر رژیم به اندازه یک ارزن هم محسوب نمی شوید. برای راحتی کار خودتان میگویم
اصلا فرض کنید که مجاهدین نبودند. به نظر شما رژیم آن وقت چه دغدغه ای داشت؟ حتما در آن صورت برای خودش یک دشمن فرضی مثل مجاهدین می تراشید تا سرشان گرم شود؟ برو تمام سایت های رژیم را زیر رو کن، ببین حتی اسمی از شما هم می آورد؟ اسمی از سلطنت طلب می آورد؟ اما دشمن مردم، دشمن خودش را خیلی خوب میشناسد، شب و روز هم برای نابودی اشان هم نقشه میکشد، ساده ترین نقشه شومش همین بایکوت دارویی و پزشکی لیبرتی است!! راستی چرا؟ آهان حتما به زعم شما « چه گوارا » چه آدم احمقی بوده است که اسم و رسم و موقعیت پزشکی را رها کرد رفت در جنگلها تا کشته شود! ببین بعد از سالها از نامش به چه نیکی یاد میکنند. باور نکن که مرده است، او اگر زنده بود حتما در کنار مجاهدین لیبرتی بود.

موشکاف

esmail گفت...

شبت خوش موشکاف

ناشناس گفت...

آره ارواح عمه ات جناب موشکاف چه گوارا انقلاب ایدئولوژیک می کرد و در مقابل رهبری مسعود و مریم زانوی ایدئولوژیک هم می زد. کنتور که نمی اندازه هر مزخرفی بگو.
لنین و مارکس هم اگر زنده بودند الان به مجاهدین پیوسته بودند و رهبری شیر همیشه بیدار رو پذیرفته بودند.

ن = ف

ناشناس گفت...

جناب بسیجی دهن گشاد، ن = ف
خیلی با ادب و با نزاکت هستی، فیثاغورث اگر زنده بود چه حالی میکرد از این بحث فلسفی به شیوه بسیجی دهن گشاد.

موشکاف

ناشناس گفت...

آقا یا خانم موشکاف به نظر شما چه کسان دیگری اگر زنده بودند الان در لیبرتی بودند؟ چرا هیچ یک از مبارزان زنده جهان از ایرانی و غیرایرانی گرفته در لیبرتی نیستند؟

بدون شرح

ناشناس گفت...

به قول آقای یغمأیی فرض کردن که گناه نیست.
برای مثال فرض کنید که شخصی‌ مریض است اما به جای دوا و درمان خود, دیگران را مریض فرض میکند. این نه تنها کمکی‌ به این شخص مریض نمیکند بلکه به مرور زمان مریضیش بیشتر و بیشتر شده تا جان به جان آفرین تسلیم کند خصوصا اگر در سنین بالا باشد.

حالا می‌خواهم که این مقوله فرض کردن را بدون اتهام به مزدور بودن چه با جیره و چه بی‌ مواجب به شخصی‌ یا اشخاصی‌ به کار گیرم.

فرض کنیم که حرفها و حرکات تمامی‌ این اشخاص از روی صداقت است و از روی دلسوزی و این منم که کج بینیم. فرض کنیم که این اشخاص هیچ غرض و مرضی هم ندارند، فرض کنیم که این افراد به فکر اصلاح کارها هستند. فرض کنیم که آنان دل نگران جان افراد گرفتار در لیبرتی هستند و و و و.......

فرض کنیم که انشألله تمامی‌ این‌ها درست است.

اما بعد از قبول این فرضها و به واقعیت پیوستن خروج افراد مستقر در لیبرتی به کشور ثالث چه اتفاقی خواهد افتاد.
به نظر من با بیرون آمدن افراد از لیبرتی و رفتن به کشور ثالث, نق نق‌ها پایان نمی‌یابد چون این اشخاص نه حرفی‌ برای گفتن در مبارزه دارند, نه حرکتی‌ در این زمینه انجام داده‌اند و نه انجام خواهند داد.



به امید خارج شدن هر چه سریعتر مجاهدین از جهنم عراق



برای مثال