دریچه زرد. اسماعیل وفا یغمائی

دریچه زرد. اسماعیل وفا یغمائی

افتاب خواهد دمید

افتاب خواهد دمید

مردم. ایران و طبیعت ایران در خطرند

. فراموش نکنیم کورش نماد آغاز تاریخ واقعی ایران در مقابل تاریخ جعلی آخوند و مذهب ساخته است. کورش نماد هویت واقعی ایرانی در دور دست تاریخ است. گرامی اش داریم.بیاد داشته باشیم و هرگز فراموش نکنیم :در شرایط بسیار خطیر کنونی در گام نخست و در حکومت ملایان و مذهب مجموع جامعه انسانی ایران،تمامیت ارضی ایران،و طبیعت ایران در سراسر ایران در تهاجم و نکبت حکومت آخوندها در خطر است. اختلافات را به کناری بگذاریم، نیروهایمان را در نخستین گام در راستای نجات این سه مجموعه هم جهت کنیم و به خطر اصلی بیندیشیم .

این است جهان ما در این لحظه

این است جهان ما در این لحظه
روی تابلو کلیک کنید

کرونا وزمین ما

کرونا وزمین ما
روی تصویر کلیک منید

در گذرگاه تاریخ ایران. اسماعیل وفا یغمائی

در گذرگاه تاریخ ایران. اسماعیل وفا یغمائی
تاریخ دوران باستانی ایران

۱۳۹۵ فروردین ۲۸, شنبه

مرگ تبعیدی.( از مجموعه ترانه های مرگ) اسماعیل وفا یغمائی

به فرجام
در زیر قوری چدنی و صامت
شمع،
زبانه خواهد کشید
و خاموش خواهد شد.
سه مرده
یک کشته
و هشت خاطره
از پشت میز برخواهند خواست
وکلاه از سر بر خواهند گرفت
خداحافظی خواهند کرد
ودر خانه ی کهنه
سکوت،
     سکوت خواهد کرد.......ادامه 

۱۳ نظر:

ناشناس گفت...


درود بر تو شاعر خیلی زیبا سروده ای: «برای آزادی زیستم تمام یک مردن را
و برای آزادی مردم تمام یک زیستن را»
شاد زی و عمرت دراز باد

ایرج شکری

ناشناس گفت...

بسیار جالب است همه ترانه های مرگ را خوانده ام مرگی که پر از زندگی است شاد و پایدار باشی و بسرائی برای همه برای زندگی و مرگ و آزادی و عشق
دوستدار تو.ب. ترکمان

ثریا ریگی گفت...

زیبا و عمیق و چقدر آرام و روشن

ناشناس گفت...

آقای یغمایی گرامی:
وقتی که جوانتر بودیم شما برای ما شعر میخواندی و ما هم در اشتیاق سرنگونی رژیم و رسیدن به آزادی به مرگ نمیاندیشیدیم. فکر میکردیم آزادی در چند قدمی (چند سال) ماست. توهم، نادانی یا کم دانی ما از یک طرف و خنجر دوست از پشت!، چشم ما را بروی این واقعیت باز کرد که صد ها سال اعراب از ما قتل عام کردند ، صد ها سال مغول و ترک و ... جانهای شیفته آزادیخواهان را به کام نیستی و مرگ فرو بردند. آنها هم سودای آزادی و رهایی و خرد داشتند ولی ناکام ماندند.
آری فهمیدن اینکه عمر ما برای چیرگی بر صد ها سال ارتجاع و حرافات و سرکوب کافی نیست در ابتدا ساده نبود. ولی زمان این واقعیت تلخ را به ما فهماند.
فرشید

م-ت اخلاقی گفت...

با درود،
وزندگانی بر دو پا ایستاده
که هیچگاه در زنده بودنم مرا آشنائی نه.
در کنا تابوت چوبی آراسته از گل
از خوبی هایم مثل تخمه جویدن در سینما
بر تابوتم خاطره های خوش می گویند
اما تا نفس می کشیدم،کسی همنفسم نبود
چه زیباست رفتن،چه زیباست رفتن !؟
رفقا همه هجوم می آورند با جملاتی همچون :حیف رفت ،حیف رفت !!؟
این رسم ماست که رفتگان بر ایستادگان عزیزترند.
پس سلام بر مرده شور،
و دورد بر کفن فروشان

ناشناس گفت...

هزاران هزار درود بر رجوی قامت بلند شرف و ازادگی و دریغا که شما کور دلان نمی فهمید
قادر م

علی ف گفت...

اسماعیل عزیز،

این شعر تا اعماق روح و روان و قلب همه انسانهایی که خواهان آزادی و رهایی به معنای واقعی کلمه هستند رسوخ می کند.

اما راستش بعد از خواندن آن دلم گرفت از تصور آن اتاق کوچک و زندگی ساده ات و قوری چدنی و شمع و شمعدانی که در زیرش هر روز نوای بودن و زیستن و رفتن و رفتن می دهند و به اندازه تاریخی، بزرگ زیستن تو را نجوا می کنند، به ناگاه خاموش شوند.

اسماعیل جان،

تو شاعری و روح و احساس یک شاعر نمی تواند در قلمرو زمان و مکانی متوقف شود.

اما نیز یک متفکری. متفکری که تمام اندوخته های فکری اش را نه فقط از کتابها، بلکه از دل سیر و سیاحت در مسیری پر رنج با لحظه لحظه زیستن و تجربه کردن بدست آورده است.

پس آرزو می کنم تا دراز زی و هر ثانیه از عمرت به درازای تمام سالیانی که برای آزادی مردم، از چنگال اهریمنان حاکم بر سرزمینت مبارزه کرده یی و می کنی، باد. تا همه هر آنچه دیده یی و کشیده یی به نسلهای پس از خود برسانی و بدینگونه جاودانه شوی.



esmail گفت...

علی گرامی
سلام و سپاس از محبتت
غرض برکشیدن مرگ نیست که مرگ سایه راز آلود زندگی است. در جهان هرچه هست هستی است و هستی. انچه گوشه هائی از این هستی را تاریک و هول کرده خرافه است و جهل. زندگی میکنیم تا آخرین دم و میمیریم بی هراس و شاد از اینکه حرمت زندگی و زیبائی را پاس داشته ایم
زنده باشی و شاد و سربلند

بایرام گفت...

این شعر من قبلا هم خوانده بودم باز هم با خواندن این شعر بسیار زیبا و عمیق لذت بردم درود بر تو اسماعیل عزیز

م- ت اخلاقی گفت...

باسلام،
با احترام به آقای یغمائی ،
باید اعتراض کنم که فردی با ربودن نام نوشتاری اینجانب به نام م-ت اخلاقی نظری بر پای این شعر پر مایه نوشته است .

ابتدا از آقای یغمائی خواهش دارم که نظر این رباینده نام نوشتاری مرا از بخش نظرها حذف کند،تا این فرد بانام واقعی خویش ویا با نامی دیگر نظرش را بر پای سروده آقای یغمائی ارسال کند.ضمنا به این نظردهنده دوستانه هشدار میدهم که مواظب این کارهای مرموز باشد ،در غیر اینصورت به لحاظ قانونی همه که شده پیگیر مسئله خواهم شد.
با سپاس از آقای یغمائی .

م- اخلاقی

esmail گفت...

م. ت. اخلاقی عزیز
فکر نمی کنم کسی نام شما را دزدیده باشد
به تاریخ کامنت اول نگاه کنید مال سال 1393 است در زمانی که من این شعر را سروده ام
من این شعر را پس از دو سال دوباره کشیده ام صفحه اول سایت
فکر نمی کنی دوسال قبل چنین پیامی گذاشته ای و فراموش کرده ای
اگر اطمینان داری که دو سال قبل چنین پیامی از شما نیست بنویس تا کامنت دو سال قبل پاک شود
با درود

م-ت اخلاقیl گفت...

بنام خداوند رو راستی ،
سلام آقای یغمائی عزیز،ممنون از پاسختان،فکر می کنم حقّ با شما باشد،چرا که اینجانب اصلا به تاریخ سرودن شعر توّجه نکرده بودم،این هم از تبعات تبعید است که مرا دچار چنین "فراموشی" کرده است .
شاد وتندرست باشید.

ناشناس گفت...

شاعر گرامی
تلخ و اندوهگین چون سرگذشت ما نفس گیر و سنگین چون صدای پای مرگ در باغ زمستانی زیبا چون پرواز پروستو ی بهاری ست.
آرزومندم که صد و بیست سال دیگر نگاهبان وروینده فرهنگ شعر ادبیات و تاریخ ایران باشید.

دوستدار شما